عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

این فصل را هرگز با من نخوان

مگر مي‌شود انسان باشي و با شنيدن و ديدن آنچه بر شيعيان نيجريايي رفته، احساس انکسار نکني...؟!

مگر مي‌شود خونت به جوش نيايد و دستت روي قبضه شمشير، خون گريه نکند که چرا بين ما و برادرهايمان در سرزمين‌هاي دور بايد فاصله‌اي به وسعت «تحمل» باشد؟!

با اينهمه ولي من چند تا حرف دارم که چندوقتيست بغض شده روي دلم و مايلم به بهانه حوادث کشتار شيعيان نيجريه بيانشان کنم.

يعني حتي با اينکه خودم را بچه سر راهي نظام مي‌دانم و حرف‌هاي يک بچه سر راهي هم از نظر عوام و خواص خواندن ندارد؛ ولي مهم نيست.

رفقاي خوبم، حوادث نيجريه نه تنها قابل پيش‌بيني بود بلکه در هر کجاي ديگر عالم هم محافلي از شيعه تشکيل شود و سلاح به دست نداشته باشد؛ همين مي‌شود که در نيجريه مي‌بينيد.

شيعه‌ي بي‌سلاح و صرفاً صلح‌مدار! عاقبتش يا سلاخي در نيجريه است يا تحمل ستمگري آل خليفه در بحرين.

مي‌دانم که عده‌اي فقط منتظرند به من و امثال من بگويند خشونت‌طلب و متحجر و از این دست حرف‌های یاوه.

ولی حقیقت قابل اثبات همین است که در نیجریه متبلور شد.

من معتقدم آن وقتی که امام راحلمان فرمود باید هسته‌های مقاومت را در سایر کشورهای جهان تشکیل دهیم؛ اگر ما این کار را به معنای درست کلمه انجام داده بودیم و نسخه‌ای مثل «حزب‌الله لبنان» را در تمام کشورهایی که جمعیت شیعه دارند، تکثیر کرده بودیم؛ حالا اوضاع هزار بار بهتر از الآن بود.

لطفاً فکر نکنید که من پاهایم روی زمین نیست و این حرفها زیادی آرمانگرایانه هستند.

نه رفقای خوبم!

به نظر من در کنار آقاي هاشمي و ظريف و آن احمدي‌نژاد ملعون که جلوي چیزی به نام جامعه جهاني غير از خنديدن هيچ هنر ديگري نداشته و ندارند و یکیشان گفته است که صدور انقلاب صرفاً یعنی «تسخیر قلوب»! اگر کسان دیگری هم می‌توانستند حرف بزنند و صدایشان به محاق برده نمی‌شد؛ آنوقت دژخیمان دولت نیجریه جرأت نمی‌کردند تجمع برادرهای ما را با آر.پی.جی هدف بگیرند و آنوقت اینهمه اتفاق بد در سوریه رخ نمی‌داد و آنوقت رژیم یهودیِ سعودی‌ها برای بمباران مردم عادی در یمن عاجز می‌شد و فقط به پارس کردن بسنده می‌کرد.

رخدادهای نیجریه اتفاق می‌افتد در حالی که هیچکس حرف‌های ما بچه‌های سر راهی را نمی‌شنود که باید مثل سوریه و بوسنی، توی آفریقا هم برویم و مجاهده و قتال کنیم. که باید برویم توی تمام کشورهای مستعد دنیا و حزب شیعه‌ی مسلح طرفدار قانون اساسی تشکیل بدهیم و تمام‌عیار هم حمایتشان کنیم.

می‌دانید چرا کسی نمی‌رود نیجریه برای قتال و چرا کسی جرأت نمی‌کند نسبتی به نام «سلاح» را درباره انقلاب بحرین مطرح کند و چرا دولت سعودی جرأت می‌کند جلوی دپوی سلاح‌های ما را به یمن بگیرد؟!

جوابش حتی برای خودم هم تلخ است...

به این دلیل که حتی «قاسم سلیمانی» هم دل بسته به آنهایی که دورش می‌زنند و بعد شهید می‌شوند. و کاری با من و امثال من ندارد.* به این دلیل که...

چه گستره‌ی دردآور مضحکی!

یک عالمه حرف کنج این سینه مانده ولی مثل قلبی که زجر سالیان،‌ رگ‌هایش را بسته تراوش نمی‌کنند انگار.

می‌دانید رفقا... اگر زمان شاه بود می‌دانستم چطور فریاد کنم این حرف‌های تلمبار شده را ولی افسوس.

افسوس که دوران زعامت ولی فقیه است و باید «انزوا» را به جای «فریاد» انتخاب کنی.

باید دردهایت را به دیوار بگویی... یا احیانا با گیراندن سیگاری خودت را بزنی به بی‌خیالی.

طرح‌ها و نقشه‌هایت را به نقش آدم‌های ایستاده‌ای که روی دیوار کنار تختت کشیده‌ای شیرفهم کنی.

خودت را در لابه‌لای کتاب‌های داستایوفسکی و تاریخ انقلاب بلشویکی، تعقیبات فرائض و اخبار روزانه عمداً گم کنی تا حالا که قرار نیست صدایت شنیده شود؛ لااقل خودت هم دیگر صدای خودت را نشنوی.

بشینی در گوشه‌ای و مثل آدم‌های بازنشسته هی با خودت حرف بزنی و خودخوری کنی.

با خودت بگویی نقشه عربستان سعودی برای به خرج دادن حماقت و درگیری حتمی با ایران را، با خودت غصه بخوری چرا بعضی‌ها اصرار کردند پرونده PMD حتماً بسته نخواهد شد، قلوه سنگ‌ها را از مقابل فتنه آینده جمع کنی، تنها فشنگ‌های مانده‌ی ذهنت را به سمت نسخه‌های زرهی براندازی در ونزوئلا و اوکراین شلیک کنی و وقتی فشنگ‌هایت تمام شد، با گوشت‌های تنت بایستی جلویشان.

و همینطور هر روز و هر لحظه چند تا آدم نشسته باشند توی ذهنت و هی پچ‌پچ کنند و تو تنها بمانی بینشان.

لعنت به این فضای مجازی که به لطف همان چند تا آدم بالایی،‌می‌دانم الان توی ذهن هرکسی که این حرف‌ها را می‌خواند چه افکاری می‌تواند شکل بگیرد.

بگویید اصلاً نیجریه چه ربطی داشت به این حرف‌های شخصی‌ات؟! یا اصلاً بگویید تو که نه جنگیده‌ای نه تفنگ می‌شناسی را چه به قاسم سلیمانی؟! شاید فکر کنید عصبانی شده‌ام؟! برایم مهم نیست.

تنها وجه مهم این کلمه‌ها در این لحظه برای من همین است که توی تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شود که «ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم»

 

*اشاره به صحبتی نقل شده از سردار سلیمانی برای یکی از شهدای عزیز مدافع حرم

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۴ساعت 15:59  توسط مسعود يارضوي  |