عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

برای "صفحات آخر رمان احمدی‎نژاد"

_ اوایل سال گذشته بود که به درخواست نشریه پنجره، تحلیلی را با فرمول همیشگی (تفرّس و حضور در آینده) پیرامون فرجام "محمود احمدی نژاد" نوشتم.

در آن تحلیل که بواسطه انتشارش کلی مورد استهزا! و تمسخر قرار گرفتم به دو مقوله مهم اشاره کرده بودم.

یکی خیز احمدی نژاد برای کاندیداتوری در دولت دوازدهم و دیگری ظاهر شدن مدودف احمدی نژاد در انتخابات 92 از درون صندوقچه جبهه پایداری.

در این بین موضوعات دیگری مثل چرایی باخت دولتیان در انتخابات ریاست جمهوری 92 و همچنین مختصات احمدی نژاد پس از انتخابات را نیز مورد کنکاش و بررسی قرار داده و نگاه خودم را گفته بودم.

آن تحلیل با عنوان "صفحات آخر رمان احمدی نژاد" در نشریه پنجره منتشر شد و من هم مثل همیشه و در قسمت نامهم ماجرا دلم از بابت نامهربانی هایی که با استدلال های این تحلیل شد، سوخت.

حتی دوستان خوبی تماس گرفتند و گفتند استدلالهای این تحلیلت غلط اندر غلط است. و وقتی هم گفتم چرا؟! پاسخ دادند: نمی دانیم دیگر... غلط اندر غلط است.

قصه گذشت و به انتخابات رسیدیم... پایداران زحمت واسطه گری برای ظهور مدودف احمدی نژاد را کشیدند و دار و دسته دکتر و مهندس! هم با اینکه خواب های شومی را برای انتخابات دیده بودند اما به یمن دعاهای مردم و درایت رهبر معظم انقلاب شکست خوردند.

درباره درست و غلط سایر ارکان تحلیل و عزم احمدی نژاد برای کاندیداتوری در دولت دوازدهم هم شاید قرار باشد مثل همیشه نامهربانی هایی را تحمل کنم!

بعدنوشت: هفته های آخر، کار دار و دسته دکتر و مهندس و تحفه های جبهه پایداری به جایی رسید که علیرغم اینکه می دانستم احمدی نژاد ول کن دولت دوازدهم نخواهد بود و به آن مشتهی است اما بیان کردم که با این اوضاع و در صورت عدم تغییر زمان بازی، مراسم معارفه رئیس جمهور جدید بدون تودیع خواهد بود. +

اما زمین بازی عوض شد!

من می دانستم که مقام معظم رهبری در مقولات به این مهمی روش هایی غیر قابل پیش بینی دارند و همیشه شکل بازی را در فرکانسی بالاتر از ذهن ما طراحی می کنند اما به خودم جرأت دادم و نظرم را گفتم.

الآن هم اگرچه هنوز مراسم تودیع و معارفه روسای جمهور قدیم و جدید برگزار نشده اما با خبرهایی که رسید مبنی بر درخواست سه باره احمدی نژاد از رهبر برای تأیید صلاحیت مشایی و مخالفت آقا و یا محتوای جلسه چند هفته قبل احمدی نژاد با رهبر انقلاب؛ می شود بهتر و بیشتر معنای تغییر زمین بازی را فهم کرد.

و حرف آخر اینکه یک تحلیل درست باید از روی اصول و اسلوب باشد.

وقتی این اتفاق افتاد آنوقت است که تحلیلگر می تواند همیشه پاسخگوی ذره به ذره جملاتی که برای مخاطب هایش نوشته، باشد. جایی که درست گفته؛ دلیل این درستی را شرح بدهد، وقتی غلط گفته عذرش را بخواهد و جایی هم که تحلیلی محقق نشده؛ علت آن عدم تحقق را بیان کند.

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:58  توسط مسعود يارضوي  | 

چرا حسن روحانی رأی آورد؟

درباره چرایی رأی آوردن حجت الاسلام روحانی و باخت سیاسی اصولگرایان می شود تئوری های فراوانی را ارائه کرد که هیچیک از آنها نه صد در صد درست اند و نه صد در صد غلط.

اما در این میان یک حقیقت بزرگ وجود دارد که اگرچه نادیده گرفته شده اما راستش را بخواهید پاسخ چرایی برنده شدن حجت الاسلام روحانی فقط با درک آن فهمیده می شود.

آن حقیقت بزرگ هم که برای خوانش آن باید بی تعارف بود، اشتباهات 3 سال اخیر اصولگرایان است. اشتباهاتی که اگرچه به یمن مخالفت شدید مردم با فتنه و فتنه گران نگذاشت مجلس نهم هم به اصلاح طلبان برسد اما با احتمالات زیادی مشخص بود که روزی کار دست اصولگرایان خواهد داد.

برای بیان بهتر این مفهوم و تعیین تمام ابعاد و زوایای آن باید ساعت ها کار کارشناسی صورت بگیرد اما صورت کلی کلام دارای رئوسی چند است که دانستن آنها برای یک تفکر بهتر حتماً ضروريست.

قصد تطویل کلام را ندارم و برای همین آنچه که در بعد از این پاراگراف خواهید خواند چند اپیزود خلاصه، از اشتباهات طیف اصولگرایان است که منجر به باخت سیاسی آنها در انتخابات ریاست جمهوری 92 شد.

یکم: اصلاح طلبان پس از فتنه یک بازی چند رانده را طراحی کردند. راند اول بیرون آمدن از زیر آوار فتنه بود، راند دوم عرض اندام در فضای سیاسی کشور و راند سوم شرکت در انتخابات.

(البته ذکر این نکته ضروریست که پیروزی حجت الاسلام روحانی؛ پیروزی اصلاح طلبان محسوب نمی شود. اما این حقیقت را هم نباید از نظر دور داشت که خیرالموجودین کاندیداهای فعلی برای اصلاح طلبان کسی جز شیخ حسن روحانی نبود.)

نکته اما آنجاست که اصولگرایان به هیچ وجه متوجه این بازی خطرناک نشدند و اصلاح طلبان راند به راند پیروز شدند و جلو آمدند. جالب آنکه اصولگرایان در این زمینه حتی نتوانستند تنها گفتمان مقابله ای خود یعنی "ضرورت توبه اصلاح طلبان از فتنه" را هم جا بیاندازند چه رسد به مقابله با اصلاح طلبان در راندهایی که گفتم.

دوم: اگر از شما بخواهم اصلاحات را در چند کلمه خلاصه کنید؛ در صورتيكه تعقیب کننده معمولی اخبار بوده باشید قطعاً خواهید گفت: وحدت ملی، اعتدال، میرحسین موسوی، آزادی زندانیان سیاسی!!! و چند واژه دیگر.

اما اگر از شما بخواهم اصولگرایی را در چند کلمه خلاصه کنید، چه خواهید گفت؟!

نیک می پذیرید که پاسخ هایتان اولاً غیر قابل احصا در چند کلمه است و ثانیاً قطعاً با هم متفاوت خواهد بود.

و این یک ضعف بزرگ بود و هست.

اصولگرایان بخواهند یا نخواهند اگرچه تریبون های زیادی را طی سه سال گذشته در اختیار داشتند اما آنقدرها دچار تشتت گفتمانی بودند که خیلی از مردم عادی از مفهوم اصولگرایی چیزی متوجه نشوند. تشتتی که البته در انتخابات 92 و با تکثیر کاندیداهای اصولگرا عینیت یافت و منتج به شکست آرای اصولگرایان نیز شد.

سوم: به آن تشتت گفتمانی که گفتم؛ بیافزایید شبهه انگیزی های منظم اصلاح طلبان را.

آنها طی سه سال گذشته نه تنها ذره ای از مواضع سال های 87 و 88 خود کوتاه نیامدند (و برای مثال شبهه مهندسی بودن انتخابات 92 و ضرورت براندازي در قاموس اصلاحات را هم رسماً مطرح کردند!) بلکه دائما به دنبال وصل کردن دولت احمدی نژاد به اصولگرایان بودند، شرایط کشور را بحرانی جلوه دادند و مسئول آن را هم اصولگرایان معرفی کردند و همچنین طوری خود را در قبال فتنه، سازه بندی کردند که شبهات حوادث سال 88 هیچوقت (و حتی تا الآن) به صورت کامل رفع نشد و به عبارت دیگر، عدد زیادی از 13 میلیون رأی سال 88 به اصلاح طلبان از سمت مورد تمایل اصلاح طلبان خارج نشد.

نکته این اپیزود نیز آنست که به این شبهات هیچگاه پاسخ اصولی (منظورم پاسخی است که همه مردم بلافاصله با شنیدن شبهه مورد اشاره آن، به یادش بیافتند) توسط چهره ها و رسانه های اصولگرای کشور داده نشد و دست آخر هم عفونت شکست، بدن بیمار اصولگرایی را گرفت.

چهارم: باید اذعان کرد که ما در جنگ رسانه ای با اصلاح طلبان شکست خوردیم.

البته در اینجا شاید ذکر این نکته ضروری باشد که من با عمده چهره های اصولگرای رسانه در پایتخت ارتباطات و رفاقت های نزدیکی دارم.

اما این دلیل نمی شود که مثل اصلاح طلبان باشم و در تحلیلم به حکم این نمک گیری؛ حقیقت را نگویم. (چون اصلاح طلبان به خاطر مصالحشان حاضرند به مردم دروغ هم بگویند. همانطور که یکسال تمام عملاً از آمدن هاشمی چیزی نگفتند و خود را به سکوت زدند!)

راستش اینست که عدد زیادی از چهره های رسانه ای اصولگرایان، طی سه سال گذشته به جای اهمیت دادن به تحلیل صحیح و رصد اصولی راهبردهای رقیب؛ یا وقتشان را در جلسات خبرخوانی محرمانه تلف کردند یا مشغول ناسزا گفتن به فتنه گران بودند.

و همین وقت تلف کنی ها هم سبب شد کاسه دانسته ها و معرفت و مطالعه شان ته بکشد و دست آخر کارشان به این رسید که یک عده از آنها امضا کننده نامه دعوت از زاکانی شدند، یک عده شان در مقابل انحرافات جبهه پایداری زبان به کام گرفتند (چون توانی برای مقابله نداشتند) و عده دیگرشان هم از ستادهای کاندیداهای رأی نیاور سر درآوردند.

از طرف دیگر، این چهره ها هیچگاه هم نتوانستند آنطور که باید و شاید به شبهاتی که اصلاح طلبان هر روز به جامعه پمپاژ می کردند از روی مهندسی پاسخ بدهند و لذاست که رسانه های اصولگرا را تبدیل کردند به تفنگ هایی با تیرهای مشقی.

و پنجم: تمام کاربردهای یک جبهه سیاسی، کاربردهای خارجی و رقابت با گروه های ناهمجهت سیاسی نیست. بلکه بخش زیادی از این کاربرد در داخل اردوگاه خودی تعریف می شود.

حقیقت آنست که اصولگرایان اگرچه شاید در مقابله با رقبا، به حملات پارتیزانی و عمدتاً ناموفقی طی سه سال گذشته دست زدند؛ اما در درون جبهه اصولگرایی هیچ اقدام کارایی را که منجر به یک پیروزی سیاسی بزرگ نظیر پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری شود شکل ندادند.

شاهد مثال آنکه در انتخابات اخیر تشکل های جامعتین نتوانستند دست آخر یک کاندیدا را معرفی کنند، جمعیت ایثارگران به دبیر کلی شخصیتی مثل حسین فدایی سه کاندیدای رأی نیار را به افکار عمومی معرفی کرد (حداد و زاکانی و جلیلی)، کسی نتوانست محسن رضایی را بر سر میز ائتلاف بنشاند، با انحرافات واضح جبهه پایداری توسط بزرگان قوم مقابله نشد، احمد توکلی بعنوان یک اصولگرای شهره از معرفی رسمی کاندیدا سر باز زد و الخ ...

و حرف آخر: وقتی عمل کسی پر اشتباه باشد؛ نتیجه عمل می تواند هر اتفاق سوئی باشد و التجاي به شانس در اين لحظات كاريست بيهوده

از سوی دیگر، سطح بد بودن رخدادی که در پی یک فرایند اشتباه نیز حاصل می آید به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست. به این معنا که هرگز نباید فکر کرد که اشتباهات کوچک، فقط منتج به حوادث بد کوچک و قابل تحمل می شوند! 

همچنین باید دانست که پس از یک عمل اشتباه و نتیجه اشتباه؛ بدترین کار ممکن آنالیز بی فایده ابعاد نتیجه است و در مقابل بهترین کار ممکن هم آنالیز فرایندی است که منتج به اشتباه شد تا بتوان از آن بعنوان چراغ راه آینده استفاده کرد.

***

چند پانویس سیاسی اما تقریباً غیر مرتبط با تحليل بالا درباره ائتلافی که شکل نگرفت، خوشامدگویی های غلط آقای باهنر، حضور ايران در جام جهاني 2014 برزيل و گپی خودمانی با حاج حسن آقا هم ضروری بود که می توانید در ادامه مطلب آنها را ببینید.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۲ساعت 19:51  توسط مسعود يارضوي  | 

پاسخ به پوتین های کهنه و برای انقلاب اسلامی

حاج عبدالرضای شیخ شعاعی، چند روز قبل مطلبی را درباره من، سوابقم، اعتقاداتم، دانسته هایم و تحلیلهایم به بهانه محمدباقر قالیباف منتشر کرده است.

مطلب ایشان در اشاره به پُستی از وبلاگ عبور است که درباره تهمت های جبهه پایداری به سردار محمدباقر قالیباف منتشر کرده بودم.

مثل همیشه پیشنهاد می کنم نظرات حاج عبدالرضا را بخوانید. جاهایی که عقلتان می گوید درست است را بپذیرید و اشکالی هم از من اگر می بینید ضمن اینکه دعا می کنید برایم، سعی کنید عبرت بگیرید و چراغ راهتان باشد.

من هم قصد و رمقی برای پاسخ دادن خط به خط به نوشته مطوّل این چهره دوست داشتنی و دوست سابق را ندارم. چه اینکه اگر رمقی هم بود؛ باز تمایل داشتم قضاوت درباره افکار و تحلیلهایم مثل همیشه بر عهده خوانندگان و بینندگان باشد.

راستش اینست که حاج شیخ عبدالرضا که دیگر رابطه ای با هم نداریم، بزرگتر ماست و چیزهای زیادی یادمان داده.

برای یکی مثل من وقت گذاشته. دوستم داشته (شاید) و فداکاری هم کرده است.

وقتی هم که یک آدم بزرگتر درشتی را به کوچکتری می گوید و دیگرانی هم دارند نگاه می کنند؛ منهای اینکه تکلیف آن بزرگتر چیست؛ اما حتماً تکلیف کوچکتر، سکوت است و احیاناً سوختن و شکسته شدن دلش. و همین.

اینجور وقت ها یک آدم کوچکتر نباید یقظه بزرگتری بزند به سرش، بلکه باید سرش را پایین بیاندازد. اگر سیلی خورده دست بگذارد روی صورتش و اگر هم نه، فقط به این فکر کند که آیا واقعاً اشتباه کرده است یا نه؟!

متن حجت الاسلام شیخ شعاعی را از سر تا ته خوانده ام.

جاهایی مثل میزان دانستگی یا نادانستگی سیاسی، ادعای ولایت مداری، فهم دین و غیره هم که به شخصیت من ربط دارد را به حاج عبدالرضای عزیز و همه حق می دهم که هر قضاوتی که دوست دارند درباره من داشته باشند.

درباره فحش و ناسزا به جبهه پایداری هم حتماً شیخ ما خوبتر می داند که فحش یعنی کلمه ای که نسبت فحشا و زنا می دهد و ناسزا هم یعنی احمق و بیشعور و غیره...

که هیچکدام از اینها و البته تخریب دکتر جلیلی در این نوشته من نیست.

می ماند دو مسئله. یکی حرفهایی است که درباره استدلالهایم پیرامون تهمت های پایداران به حاج باقر قالیباف نوشته شده و یکی هم اشارت های خاص شیخ به سوابق نظامی من در ناجا و حضورم در خیل رزمندگانی است که به حکم رهبر، فرماندهی حاج باقر را در راه مبارزه با اشرار مسلح و مواد مخدر پذیرفته بودند.

در باب مسئله اول تکرار حرفهای پایداران و اِماره های غلط را دیدم اما هیچ پاسخ و سندی ندیدم.

فی المثل اینکه حجت الاسلام شیخ شعاعی می گوید وظیفه بازرسی بیت رهبری رسیدگی به پرونده های فساد مالی مورد ادعای جماعت پایداران در شهرداری نیست! و این پرونده ها در شورای شهر تهران مفتوح اند.

پاسخ ساده اش اینست که آیا شأن بازرسی بیت رهبری رسیدگی به پرونده شهرام جزایری و نام ناپسند یک شهرک در اصفهان و مبارزه با مفاسد سیاسی جبهه پایداری و غیره هست اما رسیدگی به یک فساد مالی احتمالی در بیت المال آنهم بدست یک فرمانده سپاهی نیست؟!

در ثانی، گیرم که این کار در شأن بازرسی بیت رهبر نباشد. در شأن وزارت اطلاعات و سازمان بازرسی کل کشور هم نیست؟!

و همچنین آنچه در شورای شهر تهران است پرونده های خلاف قانون محمود احمدی نژاد و چند مدیر شهرداری کنونی است نه پرونده شخص باقر قالیباف.

درباره الباقی چیزهایی که نوشته اند هم اگرچه پاسخی به استدلالهای من نیستند اما برای رد همین حرفهای پایدارانه هم کلی دلیل ساده مثل دلایل بالا وجود دارد که به شأن بزرگتری حاج عبدالرضای عزیز می گذارم و می گذرم.

در باب مسئله دومی هم که به سوابق رزمندگی من و فرماندهی حاج باقر قالیباف در ناجا و تهمتهایی مثل "خواب پوتین های نو" و از این دست اشاره شده است (که در یادداشت قبلی حاج عبدالرضا درباره این برادر کوچکتر نیز مورد اشاره قرار گرفته بود.) حرف چندانی ندارم.

فقط اینکه اولاً هرچه از سالهای بودنم در راه مبارزه با مواد مخدر و اشرار مسلح داشته ام و دارم، (اعم از ریالی که نگرفته ام و پوتین های نو و کهنه و غیره) تقدیم به شیخ عبدالرضا، ثانیاً حاج باقر قالیباف اگرچه شاید اسم مرا شنیده باشد اما خودم را نمی شناسد، ثالثاً بنده با محافل نظامی و امنیتی هیچگاه هیچ نسبت خاصی نداشته ام مگر در هنگام حضور در راه مبارزه با مواد مخدر و رابعاً...

رابعاً نسبت پوتین های نویی که حاج عبدالرضا می گوید با سرب داغی که من می شناسم اصولاً با هم جمع شدنی نیست و نمی دانم عبدالرضای شیخ، وقت نوشتن این جملات متوجه این معنای واضح بوده است یا نه؟!

به معنای ساده تر اینکه وقتی اولین گلوله سرخ از کنار سرت رد می شود، اگر به سربازی برای مردمت، رهبرت و آئینت جانانه و بصیرانه معتقد نباشی؛ خواب پوتین های نو و هرچیزی شبیه این به کمکت نمی آید و با شلوار نجس! فرار می کنی به سمت کنج عافیتی که بیشتر دوستش داری.

 

پی نوشت: من کوچکی که به گفته حاج عبدالرضا میزان تعلقات مذهبی ام مشخص نیست، معنای حرفهایم را نمی فهمم، فقط ادعای ولایتمداری دارم، سنّم به خیلی چیزها قد نمی دهد و به کلی صفت دیگر هم آراسته ام؛ ضمن اینکه در سال 84 به احمدی نژاد رأی ندادم و از سال 85 می گفتم پایداران منحرف اند؛ یکسال است که درباره کاندیداتوری هاشمی، امکان پیروزی فتنه یا انحراف در این انتخابات و کلی رخدادهای دیگر که تحلیلش را زودتر از وقوع منتشر کرده ام... داد سخن دادم اما عددی از زعمای جبهه پایداری، جناح راست سنتی و هوادارانشان که به زعم آقاعبدالرضا هیچکدام از ضعفهای مرا ندارند و معنای آخرت را بیشتر می فهمند؛ نه تنها هیچیک از این حرفها را گوش نگرفتند بلکه غیر از اصلح بازی، تحویل انحراف، تحلیل غلط در زمینه اینکه فتنه و انحراف پیروز انتخابات نیستند! و زمینه سازی برای پیروزی اصلاح طلبان هیچ هنر دیگری ندارند.

خواستم بگویم مهم، تحلیل صحیح داشتن در عرصه سیاست ورزی شیعی است نه دعوا کردن درباره چیزهایی مثل اخلاص و سطح ولایتمداری و میزان مذهبی بودن. (که امیرالمومنین فرمود: نگاه کن ببین چه گفته شده است ، نگاه نكن ببين چه كسي اين را گفته است)

و یک حرف دیگر...

من با تمام چیزهایی که حاج عبدالرضا به من نسبت داده و نداده و ای بسا درست هم باشند (که دین ندارم و ولایت را نمی فهمم و گناهکارم و غیره) اما دفاع بصیرانه از ولایت فقیه، سپاه پاسداران، مردم عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی را در تمام جبهه های امنیتی، سیاسی و فرهنگی و غیره یک وظیفه می دانم.

هر قیمتی هم می خواهد داشته باشد، داشته باشد.

و هرکه از ما نیست با ما نیاید...

والسلام.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:14  توسط مسعود يارضوي 

دنیا به آخر نرسیده اما...

_ حضور مردم در انتخابات گسترده بود و چنان مشت جانانه ای به دهان آمریکا و همه دشمنان ایران عزیز زد که حالا حالاها جایش خوب نمی شود. صفای قدم مردم. اما...

اما خیلی از دوستهای خوب من الآن ناراحتند.

نگران توقف فعالیت های هسته ای کشور هستند، برای رهبر دل می سوزانند و از فتنه های دوباره می ترسند.

من ولی دنده ام پهن است و در کنار آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را پر اقتدارتر و بزرگتر از این حرفها می دانم که سیاست هایش، راهبردهایش و در یک کلام پیشرفت هایش به اصلاح طلب یا اصولگرا بودن رئیس جمهور ربط چندانی داشته باشد.

راستش را بخواهید اعتقادی هم به این ندارم که با انتخاب آقای روحانی شرایط بسیار تا بسیار بد شده است و حالا باید کاسه چه کنم چه کنم دست بگیریم؟!

به سخن دیگر اینکه، مگر آقاتهرانی و رسایی و روانبخش و آقای مصباح در کنار سکوت زاکانی و حداد و ولایتی و حسین فدایی چه چیزی را از اصولگرایی تحویل مردم و رهبر داده اند که حالا اصلاح طلب ها بخواهند بدترش را تحویل بدهند؟!

قبول! اصلاح طلب ها معاهده ننگین سعدآباد را امضا زدند و به رهبری تحمیلش کردند. کارشان علی القاعده به فتنه می رسد و با جورج سوروس روابط نزدیکی دارند.

ولی مگر رئیس جمهوری که ارمغان جبهه پایداری بود (در کنار همه خدماتش) اختراعات کمتری به خرج داد؟! مگر توی قلب نیویورک از مذاکره با آمریکا حرف نزد؟! و مگر جلوی رهبر به انحاء مختلف نایستاد. فقط در قضیه جورج سوروس توفیر داشت که آن را هم با ریچارد فرای تاق زد.

اما درد بزرگتر این حرفها نیست.

کاری به این هم ندارم که همین الآنش باید از آقای حداد و زاکانی و اصلح سابق زمین و آسمان! یعنی دکتر لنکرانی پرسید؛ شماها با چه حجت و فهمی می گفتید توی این انتخابات خطر فتنه و انحراف وجود ندارد و اصولگرایان پیروز میدان هستند؟! و به همین واسطه عده زیادی را به تحلیل غلط انداختید؟!

می خواهم بگویم درد بزرگتر؛ عملکرد غیر عقلایی، کار سیاسی بدون تحلیل صحیح و تعارف داشتن با این و آن است.

باید قبول کرد که وقتی یک عالمه چهره اصولگرا متوجه معانی واضحی مثل "اهمیت نظرسنجی"، "ائتلاف" و "تنازل" نیستند یا وقتی حسین فدایی و صفار هرندی و احمد توکلی با جبهه پایداری در زمینه انحراف و بی بصیرتی تعارف دارند و همینطور وقتی کسی رویش نمی شود درباره چرایی رأی نیاوری جلیلی و ولایتی و رضایی و زاکانی مناظره کند و حرف تحلیلی بزند؛ آیا باید منتظر پیروزی بود یا شکست؟!

چه می شود کرد که معاریف ما همین بازنشسته های بر مسند مانده اند دیگر!

آقای حداد است که کنار می کشد اما رویش نمی شود بگوید به نفع چه کسی؟! پناهیان پر اشتباه است، حسین فدایی است که حزب متبوعش به بصیرت و نظرسنجی و ائتلاف کاری ندارد و فقط بلد است دست بگذارد روی سه گزینه رأی نیار (یعنی جلیلی و زاکانی و حداد)؛ اعاظم جبهه پایداری هستند که تحفه ای به نام احمدی نژاد را تحویل دادند اما باز هم مدعای اصلح! و تکلیف و بصیرت! را دارند و قص علی هذا...

خب بر چه مبنایی غیر از شانس! می بایست اصولگرایی پیروز میدان انتخابات باشد؟!

تشکل های دانشجویی مان هم که نور علی نور...

یا سمپات جبهه پایداری و سایت رجانیوز! هستند یا دلبسته بی بصیرتی های جبهه پایداری و یا جو زده از مدعای امپراطوری اسلامی محسن رضایی.

از رسانه هایمان هم که هیچ مگو...

عباس توانگر و رضای داوری و پیام تیرانداز و مجید قلیزاده روز قیامت چه جوابی به خدا خواهند داد را نمی دانم؟!

که یا نامه دعوت از زاکانی رأی نیار را امضا زدند؛ یا در جلسات خبرخوانی محرمانه عمرشان را تباه کردند و یا آنقدر با تمام ضعفهای بعض از معاریف و گروه های اصولگرا مماشات و مجامله کردند و حاج آقا، حاج آقا گفتند که روزگارمان به اینجا کشید.

بله درست است. ما اصولگراها اینهمه ضعف داریم و نمی فهمیم که بیش از همه، مردم این چیزها را می بینند و دلزده می شوند.

و دلزده هم که نباشند ولی کاندیداهایمان اِنقدر زیادند و اندازه جوان های 18 ساله پر انرژی!!! که آرایمان هیچگاه تجمیع نمی شود و در یک رقابت جدی اینگونه شکست خوردیم.

بگذریم...

رأی مردم باید روی چشم همه جا داشته باشد که اقلّ کم برای ما اصولگراها دارد.

یعنی حالا که رئیس جمهورمان رأی نیاورده نه مثل نئوندرتال ها می ریزیم توی خیابان، نه شعار "رأی من کو" سر می دهیم و نه طلبکار کسی غیر از خودمان چند تا هستیم. بلکه به جای این احمق بازی ها، نقد درون گفتمانی می کنیم و نقشه راه آینده را ترسیم می کنیم.

در واقع با تمام ضعفهایمان اما توانسته ایم درک و فهم این مسئله را بین هواداران اصولگرایی ایجاد کنیم که همیشه به رأی مردم باید احترام گذاشت و با رئیس جمهور جدید نیز باید همراهی کرد.

ما اصولگرا هستیم و تفکر اصولگرایی یعنی همین. یعنی اخلاق، احترام به اکثریت و تلاش برای خدمت به مردم و نظام در هر دو حالت برد یا شکست.

پیروزی آقای روحانی را باید به اصلاح طلب ها به واسطه مشی برنده ای که از سه سال قبل! در پیش گرفتند، رندانه تبریک گفت و امیدوارم در طول مدتی که رئیس جمهورشان بر مسند امور خواهد نشست، سراغ ضعف های خطرناکشان نروند و فقط به فکر خدمت به مردم باشند.

این نکته را هم فراموش نکنند که ما و مردم اگرچه در رأی دادن به کاندیداهای اصولگرا شاید دچار اختلاف باشیم اما در رأیی که روز اول، به نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه داده ایم، متحدیم و جلوی تعرّض به این دو مفهوم را خواهیم گرفت.

خواه رئیس جمهور اصولگرا بر مسند باشد خواه رئیس جمهور اصلاح طلب.

و حرف آخر اینکه تنها خواسته ام،  لبخند رضایت برای رهبر و مردم است و دیگر هیچ...

باشد که در پیشگاه حضرت دوست(جلّ و اعلی) قبول افتد.

 

پ.ن:

یکم: جای عقلای قوم باشم؛ به جای راه اندازی دوباره جلسات تعارف کنی و خبرخوانی محرمانه و نشستن پای توجیهات مسخره پایداران و مدعیان گفتمان و این چرت و پرت ها؛ "فاقتلوا انفسکم" عقیدتی راه می اندازم و به درمان اساسی ضعف ها می اندیشم.

دنیا به آخر نرسیده ولی شرط امیدواری، درمان زخم های عفونت کرده با نِشتر است.

دوم: عرضی به هواداران غیر ستادی و عادی دکتر جلیلی و دکتر ولایتی و دکتر رضایی ندارم اما درباره مزخرفات برخی بزرگترهایشان که می گویند "حتی در صورت اجماع هم می باختیم، پس به اجماع نیازی نبود" بعداً خواهم نوشت.

سوم: قبول دارم که غمگینم. شما هم تحمل و قبول داشته باشید اینکه در نوشته ام به مثبتات کمی درباره اصولگرایی اشاره کرده ام؛ به دلیل همین غمگینی، بلااشکال است.

چهارم: درباره چرایی رأی آوردن دکتر روحانی هم بعدها اگر فرصت و مجالی بود مطالبی را منتشر می کنم.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:49  توسط مسعود يارضوي  | 

برای انتخابات و رئیس جمهور دولت یازدهم و برای تاریخ

_ حواسمان خیلی باید جمع باشد.

من کاندیدایی که به او رأی خواهم داد را نام برده ام... اما هرگز و هرگز نگفته ام و نمی گویم "او ولایتمدارترین!!! است"، نمی گویم: "او مخلصانه ترین رأی را می آورد"، نگفته ام: "او مالک یا احیاناً شبیه امیرالمومنین است"، نمی گویم: "او اصلح زمین و آسمان است"، هرگز و در بهترین حالت هم نخواهم گفت: "دولت او دولت امام زمان(عج) و اطاعتش اطاعت از خداست" و نه هیچ چیز دیگر...

من این چیزها را نمی گویم و هیچگاه هم نخواهم گفت چون به مقوله ای به نام "انحراف سازی" هم معتقدم. و همواره تأکید دارم که احمدی نژاد با طناب پوسیده برخی از پایداران بود که به چاه افتاد نه فقط با استعدادهای ذاتی خودش.

به کاندیدایی که در پست قبلی گفته ام، رأی مشروط می دهم فقط به این دلیل که معدلش از 5 نفر دیگر به نظر من بالاتر است و بس و پر واضح که به محض هرگونه کژ روی در مقابلش خواهم ایستاد.

این توضیح را نوشتم که برخی از احمدی نژادیست های سابق و جلیلیزاسیون شده های امروز؛ صبح فردا در مقابل هر اشتباهی از رئیس جمهور جدید؛ نخواهند بگویند شما هم مثل مایید.

نه. ما مثل شما نبودیم و نیستیم چون به انحراف سازی معتقدیم.

ما نه معتقدیم کاندیدایمان ولایتمدارترین است، نه مثل حجتیه ای ها کسی خواب امام زمان(عج) برای او دیده و نه هیچ و نه هیچ.

او هم یک آدم است مثل ما که اگر برنده شد باید یاری اش کنیم و اگر دست از پا خطا کرد بسته به سطح این خطا با او برخورد کنیم.

همه ما مردم ایران با عددی از احمدی نژادیست ها فرق داریم که اگر کاندیدایمان خطایی کرد به منتقدینش بگوییم "ضد ولایت فقیه"! یا اگر رئیس جمهورمان جلوی چشممان به ریچارد فرای جاسوس مدال بدهد، بشینیم و به به و چه چه کنیم. یا اگر کاندیدای منتخبمان برای دفاع از یک کردان دیگر ندای یاری سر داد به کمکش بشتابیم و لبیک بگوییم!

هیچیک از ما اینگونه نیست و هرگز یاری گری ما برای اشتباهات رئیس جمهور جدید رخ نخواهد داد. ان شاء الله

باشد که خداوند متعال در پیروی از راه اسلام ناب محمدی(ص)، انقلاب اسلامی و خط ولایت از ما قبول کند.

(و شک دارم بعضی از اعضای جبهه پایداری، برخی از احمدی نژادیست ها و عددی از جلیلیزاسیون شده های امروز بفهمند این چیزها را اما باز هم دعا می کنم و برای همه خیر می خواهم)

والسلام.

پ.ن: برای امام زمان(عج) و برای رهبرمان دعا کنید


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 11:35  توسط مسعود يارضوي  | 

رأی من _ آخرین گزارش به مردم (گزارش یازدهم و پایانی)

اول دفتر:                                                  خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است...

مشکل اصلی دشمنان ما این است که رأی هریک از ما، رأی به شخص نیست. رأی به نظامی مقدس از نوع جمهوری و اسلامی است که ثمره مجاهدتها، آرمانخواهی ها و تقدیم هزاران شهید مظلوم است.

دشمن این واقعیت را به وضوح می داند و برای همین است که زمین مبارزه او هدفی غیر از ستون اصلی نظام یعنی ولایت فقیه ندارد.

پس تلاش کنیم که اول از همه رأی ما از روی حجت عقلی و شرعی باشد نه از روی نشان دادن این و آن و ثانیاً در ورای همه این مقولات، همواره پشتیبان ولایت فقیه و سیدعلی آقای خامنه ای بمانیم.

این حقیقت بزرگ را نیز از یاد نبریم که هرکسی که رئیس جمهور شود؛ از حاج باقر قالیباف گرفته تا دکتر ولایتی و سعیدآقای جلیلی و حسن آقای روحانی؛ رئیس جمهور همه ماست و باید مرد و مردانه حمایتش کنیم. خواه نماینده اصلاحات باشد، خواه نماینده پایداری و خواه هرکس دیگری. او رئیس جمهور همه ماست و این حقیقت باید فصل الخطاب باشد.

و پر واضح آنکه وظیفه داریم نقاط قوت رئیس جمهور جدید را تقویت کنیم و ضعفهایش را به ورطه انتقاد بکشیم.

و این نکته مهم هم یادمان باشد که همیشه مواظب فرق "رئیس جمهور" و "ریاست جمهور" باشیم.

یعنی اینکه نقد احتمالی ما به شخص رئیس جمهور سبب نشود که جایگاه ریاست جمهوری آسیب ببیند.

قبل از ورود به متن، ذکر این نکته هم ضروریست که از روی استثنا و بر خلاف سیاق گذشته، قصد نداشتم نام کاندیدایی که در این انتخابات به او رسیده ام و به او رأی خواهم داد را کسی بگویم. چه اینکه اولاً در شرایط خاصی هستم و ثانیاً به دلایلی تمایل نداشتم حتی کوچکترین کاری انجام بدهم که شبهه سمپات بودنم برای یک کاندیدای خاص مطرح باشد.

اما احساس کردم در شرایطی که فتنه و انحراف بصورتی ویژه کشورم و مردمم را تهدید می کند و عده ای هم در بلاهت کامل از فهم و درک این معنای واضح عاجزند؛ اقتضای تکلیف چیز دیگریست.

و رأی من

اگر مخاطب این وبلاگ یا صحبتهایم بوده باشید نیک می دانید که از همه کاندیداهای کنونی انتقاداتی داشته و دارم.

در کنار این مسئله اما آرمان قلبی ام این بود که دولتی بر سر کار بیاید که اخلاق حداد را داشته باشد، دیپلماسی ولایتی را، مدیریت و ولایتمداری باقر قالیباف را و خوش وجهگی سعید جلیلی را.

اما رخدادهای چندماه گذشته به سمتی رفت که از همان ابتدا معلوم بود خواسته "اجماع" بر باد است. این در حالی بود که انتقاداتم به کاندیداها را هم نمی توانستم نادیده بگیرم. انتقاداتی که در سرفصل آنها مبارزه با فتنه و انحراف (به علمداری اصلاح طلبان و جریان پایداری) قرار داشت.

رأی من در این انتخابات با مهندسی معکوس معین شد.

یعنی خطرناک ترین ضعفها و مهمترین قوتهای کاندیداها را در کنار اولویت ها و نیازهای کشور مشاهده کردم و با ملاک های مورد اشاره رهبر معظم انقلاب تطبیق دادم.

آنگاه با توجه به معدل به دست آمده، کاندیداهای اصولگرا را بر اساس خصلت هایی اعم از سابقه، مواضع و اینکه چه کسانی حمایتشان می کنند؛ یکی یکی حذف کردم تا به کاندیدای اصلح رسیدم.

(دقت کنیم که اصلح به معنای کاندیدایی به پاکی امام زمان(عج) نیست. بلکه منظور کاندیدای صالحی است که از بین موجودین، ضعفهای کم خطرتری داشته باشد و بهترین معدل را کسب کند.)

و به نتیجه رسیدم.

حسن آقای روحانی و آقای غرضی که هیچ.

درباره محسن رضایی، رأی نیاوری و اشکالاتش هم در اینجا مطالبی نوشته بودم.

سعید جلیلی هم جدای از اینکه در کارخانه کسانی تولید شده که مدتی قبل "احمدی نژاد"! را تولید کرده اند (منظورم حمایت پایداران از اوست) در مدیریت و ولایتمداری و فرهنگ و اقتصاد و ... هندوانه دربسته است و نتیجه رأی دادن به هندوانه دربسته همان چیزیست که در 8 سال اخیر تجربه کرده ایم!

راجع به آقای جلیلی هم قبلاً در اینجا مطلب نوشته بودم.

و دکتر ولایتی که با اینکه دوستشان دارم اما حقیقت اینست که ایشان هم غیر از زمینه دیپلماسی؛ در سایر زمینه ها سابقه و کارنامه ای ندارند و عقل انسان می گوید که عنان دولت را نباید به کسانی از این جنس سپرد.

و لذا کسی نماند غیر از "محمدباقر قالیباف".

نیک می دانید که از منتقدان ایشان هستم (نه از جنس انتقادات بیجای جبهه پایداری) و فقط همان تک جمله "پذیرش سلطه هژمون!" می توانست کافی باشد که به فرمانده سابقم رأی ندهم.

ضمن اینکه به راحتی هم برایم قابل تحلیل است که حاج باقر رئیس جمهور بشود چه ضعفهایی همواره قوه مجریه کشورم را در مرکز و استان ها تهدید خواهد کرد.

ولی نکته آنست که رأی دادن یعنی همین که شما بتوانید متوجه اهمّ و مهم ضعفهای کاندیداها باشید.

یعنی اینکه بتوانید بین انحراف سازان، فتنه سازان و برخی ضعفهای فکری و اجرایی و ... کاندیداها نسبتی منطقی ایجاد کنید و دست آخر به کسی رأی بدهید که بهترین معدل را بیاورد.

این در حالیست که حاج باقر قالیباف محسّنات زیادی هم از نظر سابقه نیکو در سپاه، ناجا و شهرداری تهران دارند که البته از آنجا که من همواره سیاستمدار بدبینی هستم و بخاطر مردم کشورم، بی هیچ منّتی با این بدبینی خو کرده ام؛ لذا نیازی به توضیح آن محسّنات و مثبتات نمی بینم.

خلاصه آنکه رأی مشروط من (یعنی تا روز ایستایی ایشان در خط ولایتمداری) در انتخابات دولت یازدهم، به نام محمدباقر قالیباف به صندوق خواهد افتاد. ان شاء الله.

در صورت دو مرحله ای شدن انتخابات نیز مطالب جدیدتری را به نظر مخاطبان وبلاگ عبور خواهم رساند.

درباره انتخابات شوراها و لیست کسانی که در کرمان و تهران به آنها رأی خواهم داد نیز می توانید نوشتار "ادامه مطلب" را ببینید.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:58  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره انتقادات پایداران از محمدباقر قالیباف

اکابر جبهه پایداری و به تبع آن کوچکترهای این جبهه، از سال 83 تاکنون با "محمدباقر قالیباف" سر ناسازگاری ویژه ای دارند.

راستش را بخواهید کسی هم دقیقاً نمی داند این دشمنی ویژه با فرمانده سابق ناجا و فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران از چه زمانی شروع شده و یا منشأ آن چیست؟!

پایداران همچنانکه دبیرکل آنها نیز اخیراً تأیید کرد؛ حاج باقر قالیباف را به سه جرم متهم می کنند

اول اینکه از بیت المال سوء استفاده می کند، دوم اینکه در ولایتمداری او تشکیک است و سوم هم اینکه موضعش در قبال فتنه مشخص نیست.

جبهه پایداری البته با استناد به چندبار استفاده حاج باقر از واژه تکنوکراسی؛ تهمت تکنوکرات بودن را هم جدیداً یاد گرفته اند که پاسخ آن چندین بار داده شده و نیازی به توضیح بیشتری در این زمینه نمی بینم. (پاسخ دکتر حداد عادل را هم می توانید در این زمینه بخوانید)

ذکر این نکته هم از نظر دور نماند که معتقد هستم بچه های سپاه پاسداران اعم از محسن رضایی، حاج قاسم، سردار قالیباف، رئوفی نژاد و ... اساساً نمی توانند در تهمتهایی که به آنها زده می شود، بخوبی از ادبیات سیاسی و ژورنالیستی استفاده کنند و پاسخ بدهند. دلیلش هم بماند برای بعد.

در ادامه این نوشتار سه اتهامی که جبهه پایداری همواره به محمدباقر قالیباف وارد می کند را بر اساس تکلیفی که بر خودم فرض می دانم پاسخ می دهم.


*درباره اتهام سوء استفاده قالیباف از بیت المال

پایداران درباره این تهمت خود هیچگاه نتوانسته اند هیچ سندی را ارائه کنند.

در واقع توگویی که سازمان بازرسی دفتر مقام معظم رهبری، سازمان بازرسی کل کشور، وزارت اطلاعات، سازمان بازرسی ریاست جمهوری، اطلاعات سپاه، اطلاعات ناجا و شورای شهر تهران کلاً متوجه سوء استفاده های شخص حاج باقر قالیباف از بیت المال مملکت نیستند و فقط اعضای جبهه پایداری که از قضا انحراف را هم بر گرده کشور تحمیل کرده اند متوجه این بلیّه هستند.

حرف بی سند هم همانطور که همگی مستحضریم موجب عذاب قبر و قیامت است.

در اینجا البته باید به دومین معنای مورد اراده پایداران هم از متهم کردن سردار قالیباف به سوء استفاده از بیت المال اشاره کرد.

آنها با استناد به اینکه خود او (قالیباف) گفته است که برای انتخابات 84، بیش از سه میلیارد تومان هزینه کرده است اینطور نتیجه گیری می کنند که این کار قالیباف علی القاعده سوء استفاده از بیت المال بوده است.

پاسخ به این شبهه جبهه پایداری نیز اینست که اولاً باز هم در زمینه حرام بودن این پول کلان حرف بدون سند می زنند و حرف بدون سند هم همانطور که عرض شد ضمن آنکه آدم ها را در یوم الحساب به روز سیاه عذاب می نشاند سبب روسیاهی و انحراف در دنیا نیز خواهد شد

ثانیاً پایداران چرا فکر می کنند که هرکس توانست پول زیادی را برای کاری خرج کند؛ لزوماً آن پولهای زیاد را از راه حرام کسب کرده است؟! اگر اینطور باشد پس پول های حاج صادق محصولی هم که تحت عنوان خمس و زکات به جبهه پایداری پرداخت می شود نیز حرام است و نتیجتاً تمام سرتاپای پایداران از حرام...!

البته در اینجا این نکته را هم عرض کنم که هرکس حق دارد کاندیدایی را برای رأی دادن انتخاب کند که پول کمتری را برای انتخابات هزینه می کند و اسراف و تبذیر ندارد اما اینکه بخواهیم طوری وانمود کنیم که مثلا احمدی نژاد و جلیلی صفر تومان! برای انتخابات هزینه کرده و می کنند و یا به سایر کاندیداها به صرف صداقتی که دارند و میزان خرج کردهایشان را به مردم گزارش می کنند؛ تهمت برخورداری از پول حرام و یا اسراف را بزنیم؛ کاریست کم خردانه.

ثالثاً پایداران در حالتی کم احتمال، اگر سندی درباره بیت المال خواری های تصوّری خود از آقای قالیباف دارند چرا آن را در اختیار سیستم های نظارتی و امنیتی کشور قرار نمی دهند و فقط مشغول کاسبی با آن هستند؟!

در واقع آنها طوری رفتار می کنند که انگار سازمان بازرسی دفتر مقام معظم رهبری، وزارت اطلاعات و حتی شورای نگهبان و سایرین، چشم خود را خدای نکرده به روی سوء استفاده های قالیباف بسته اند و فقط این عددی از اعاظم جبهه پایداری که از قضا انحراف هم در رحم آنها رشد کرده، هستند که متوجه این بلیّه عظیم شده اند؟!

 

*درباره اتهام ولایت ناپذیری محمدباقر قالیباف

متأسفم که در مقدمه توضیح تهمت دوم جماعت پایدار به آقای قالیباف اینگونه صحبت می کنم اما جبهه پایداری از این دست حرفهای مفت زیاد دارد.

آنها ظاهراً این اصل ساده را نمی دانند که برخی مقولات مثل اخلاص، ولایتمداری، دین مداری و غیره؛ تا وقتی سندی مبنی بر ردّ آنها وجود نداشته باشد؛ به هیچ وجه معانی ای نیستند که بتوان آنها را بصورت ویژه به یک شخص نسبت داد یا مخصوصاً از شخص دیگری سلبشان کرد. ضمن اینکه این مفاهیم به هیچ وجه مقولاتی قابل اندازه گیری هم نیستند که مثلاً بشود میزان آنها را با یک وسیله خاص! اندازه گیری کرد.

بعد از این مقدمه باید این نکته را بیان کرد که پایداران در بحث تهمت ولایت گریزی حاج باقر نیز هیچ سند علنی و محرمانه ای در دست ندارند و حرف بدون سند هم همانطور که عرض کردم هدفش کاسبکاری است و منجر به انحراف و روسیاهی می شود.

البته آنها در این زمینه به یکی از صحبت های قالیباف در سال 84 هم اشاراتی دارند که گفته بود نظرم و استدلال هایم را در امور مختلف به رهبری خواهم گفت اما در نهایت نظر ایشان را می پذیرم. آنها در واقع اینطور می گویند تو حتی نباید از فکرت دفاع کنی.

پاسخ اینست که اولاً مگر رهبری رئیس جمهوری می خواهند که اصلاً فکر و تصمیم نداشته باشد؟! ثانیاً با استدلال مسخره پایداران پس اصلاً چه نیازی به انتخابات و رئیس جمهور و هیئت دولت و اساساً جمهوری اسلامی هست؟!

(و این نکته باریکتر زِ مو همان چیزی است که جبهه پایداری روی بیانش را هنوز پیدا نکرده!!!)

ثالثاً این سوال و استدلال باید به صورت دیگری مطرح شود. آنهم اینکه آیا کسی هست که جرأت داشته باشد حرف حضرت آقا را اجرا نکند؟! 

پاسخ هم اینست که ان شاء الله که نیست. اگر هم پیدا شد ما که به او رأی داده ایم دیگر از او حمایت نمی کنیم. کاری که پایداران دقیقاً خلافش را انجام داده و می دهند و از کسی دفاع می کنند که بر طبق خبرهای محرمانه و علنی، از سال 84 و حتی قبل از آن! در مقابل اوامر رهبری می ایستاد و دستورات معظم له را به دو بخش مولوی و ارشادی تقسیم کرده بود.

ضمن اینکه تهمت ولایت نامداری به یک سردار دفاع مقدس، فرمانده سابق نیروی رشید انتظامی و شهردار تهران توسط پایدارانی مطرح می شود که منهای ولایت نامداری حاصل عمر و گزینه اصلحشان!!! از ولایت نامداری خودشان هم ده ها سند آشکار موجود است. (انگار این بچه های حاج باقر قالیباف بودند که ریختند توی سفارت انگلیس یا جلسه سخنرانی دکتر لاریجانی را در قم به هم زدند و بعد هم که عتاب حضرت آقا را شنیدند نه تنها هیچ عذرخواهی رسمی -عذرخواهی رسمی یعنی "بیانیه رسمی"- نکردند بلکه مدعی هم شدند)

بحث دومی هم در این رابطه وجود دارد و آن اینست که حرف دل پایداران در زمینه تهمت ولایت نامداری به قالیباف یک چیز دیگر هم هست. به کلام سلیس تر، آنها از محمدباقر قالیباف ولایت پذیری آقای مصباح را طلب می کنند.

چیزی که خیلی از ماها نداریم و من هم ضرورتی به پاسخگویی در مورد این شبهه خطرناک، فعلاً نمی بینم.


*درباره تهمت مشخص نبودن موضع قالیباف نسبت به فتنه

در قبال برخورد با فتنه سال 88 در میان جریانات و شخصیت های کشور مواضع مختلفی وجود دارد. 

عده ای مثل حضرت آقا هیچگاه به میرحسین و کروبی نگفتند سران فتنه و همواره بر جذب حداکثری و روشن سازی فضا برای عموم جامعه تأکید کردند. 

عده دیگری مثل جبهه پایداری معتقد بودند که تمام هواداران میرحسین موسوی گوساله و خس و خاشاک اند و باید موسوی و کروبی را اعدام کرد و غیره... 

و عده دیگری هم مثل محمدباقر قالیباف از افراط و تفریط سخن گفتند.

لذا با این فرض اگر عاقل باشیم، قبول می کنیم که همه ما در برخورد با فتنه فرمول های خودمان را داشته ایم و ای بسا دچار اشتباهات و لغزش ها و کم کاریهایی هم بوده ایم.

همچنین من قبول دارم که از محمدباقر قالیباف در قبال فتنه؛ معنای افراط را فهمیدیم اما معنای تفریط را نه!

این را هم قبول دارم که حاج باقر قالیباف می توانست با فرمول حداد عادل یا صفار هرندی (و حتی فرمولی بهتر از این دو مثال) به تقابل با فتنه بپردازد. (ضمن اینکه من بعنوان یک مطلع به شما می گویم که محمدباقر قالیباف 88 از صبح تا شب را در شهرداری تهران می گذراند و شب تا صبح فردا را به وظیفه ای که به عنوان یک سردار بسیجی و فرمانده سابق ناجا داشت عمل می کرد)

اما آیا تمام این حرفها و نقد و انتقادها این نتیجه را می دهد که موضع قالیباف نسبت به فتنه مشخص نبود و نیست؟! یا مثلاً قالیباف ساکت فتنه است؟!

به نظر من واقعا اگر کسی از این سوال و انتقاد و فرضهای واضح قبلش نتیجه "آری" می گیرد همان بهتر که با طناب پوسیده پایداران به چاه بیافتد (که افتاده است) و هم آغوش انحراف بماند تا روز قیامت.

و این را هم باید افزود که تأکید چندباره مقام معظم رهبری در زمینه اینکه "عده ای بحث ساکت فتنه را چماق کرده اند و بر سر این و آن می کوبند" و یا "دنبال مردم و شخصیت های کشور نیافتید و تهمت ضد ولایت فقیه را به این و آن نزنید" را علی القاعده حضرت آقا به ما و محمدباقر قالیباف و حداد عادل و غیره نگفته اند بلکه منظورشان هرکسی است که تهمت زدن و ضد ولایت خواندن این و آن به دهانش خوشمزگی کرده است.


والسلام علی من التبع الهدی


پ.ن: 

معنای این حرفها که نوشته ام هنوز این نیست که به حاج باقر قالیباف رأی می دهم یا نمی دهم.

این معنای احمقانه را هم ندارد که کارم در جایی دست حاج باقر افتاده است یا خواهد افتاد. (ضمن اینکه اگر هم بیافتد؛ ان شاء الله که تأثیری در راه و روشم ندارد)

این معنا هم لاحِق آن نیست که دلم برای فرمانده بسیجی ام می سوزد و خواسته ام کمکی کرده باشم.

ولله قسم نه...

تمام آنچه در بالا خواندید بر اساس احساس تکلیفم بود و اینکه نگذارم عده ای حقیقت را به مسلخ ببرند.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 11:20  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره آخرین مناظره کاندیداها و ندانستن های من + یک اعتذار

_ "نمی دانم" واقعاً چرا هیچکدام از 8 نامزدی که روز جمعه با هم مناظره کردند؛ رویشان نشد به مردم بگویند که مقاومت اصولی، هزینه هم دارد.

حتی با اینکه انتظار داشتم مثلاً کسی مثل دکتر حداد این نکته را بگوید اما متأسفانه ناامید شدم.

شوربختانه، همگی یک جوری حرف می زدند که انگاری مثلاً اگر رئیس جمهور شوند دیگر مردم هزینه ای بابت تحریم ها نخواهند پرداخت. (ضمن اینکه عرض کرده باشم که این را هم کلا "متوجه نمی شوم" چرا کسی رویش نمی شود، بگوید 75 درصد مشکلات اقتصادی کنونی ناشی از حماقت های حلقه انحراف و تحفه های تحویلی جبهه پایداران است و تحریم های بیچاره فقط نقشی بیست و پنج درصدی دارند و بس.)

یا مثلاً "نفهمیدم" چرا حاج باقر قالیباف رویش نشد بگوید که طراحی حمله گازانبری به اوباش و قمه کش های خیابانی؛ یک کارویژه همیشگی برای کسانی است که باید بین امنیت مردم و ناامن شدن شهر، یکی را انتخاب کنند!

یعنی واقعا فرمانده سابق من می خواهد با یک ژست ناصحیح اینطور بگوید که هنگام فرماندهی ناجا به این چیزها فکر نمی کرده است؟!

و این را هم "نمی دانم" چرا دکتر جلیلی قصد دارد به هر نحو ممکن و با ایما و اشاره اینطور بگوید که موفق ترین دیپلمات هسته ای ایران و تنها کاندیدای ولایت مدار موجود است و بقیه ول معطل؟! (این خصائل خطرناک از تبعات همان جلسات منحوسی است که قبلاً اشاره کرده بودم پایداران با این بسیجی خوش سابقه ولی ناشایسته برای ریاست جمهوری می گذارند تا پاچه اش را بخورند و این قضیه تبعات بدی دارد، همانطور که درباره احمدی نژاد داشت!)

ایشان به هیچ وجه من الوجوه حاضر نیست، بپذیرد که مثلا در قضیه هسته ای اشتباهاتی هم داشته و یا مثلاً همانطور که همه می دانستیم! از دکتر لاریجانی در این زمینه به هزار دلیل عقب تر است.

در واقع این را هم "نمی فهمم" چرا باید به یمن کانال کشی پایداران در کشور؛ هر کسی که منتسب به این جماعت بود باید یا بهترین معرفی شود یا "اصلح"! و مابقی آدمهای روی کره زمین؛ ساکتین فتنه و ضد ولایتان و بیت المال خواران و بی بصیرتها و سازشکاران و غیره...! چه اینکه بدترین خطر از صدر اسلام تاکنون؛ یعنی انحراف را همین مدعیان به کشور تحمیل کرده اند.

------------------------------

و یک اعتذار از "تازه وارد"

دوست عزیزی که نام تازه وارد را برای خودش برگزیده بود مدتی قبل در شربتخانه این وبلاگ نظری گذاشت مبنی بر اینکه شما که گفته بودید به دکتر جلیلی رأی می دهید و...

من هم با تصور اینکه منظورشان علی الرویه بر یکی از مطالب همین وبلاگ است، اینطور پاسخ دادم که لابد اشتباه گرفته اید و وبلاگ یکی دیگر را خوانده اید.

اما خواهر یا برادر تازه وارد، در کامنتی مجدد اینطور تصریح کردند که منظورشان صحبت های من در یکی از جلساتی بوده است که به عنوان مدعوّ در آن حضور داشته ام.

خواستم عرض کنم که بنده در جلساتی که حضور می یابم؛ حتی شاید از آقای لنکرانی و دیگرانی هم اسم برده باشم که شاید روزی به آنها رأی بدهم. اما همانطور که ذائقه سیاسی ام را می دانید؛ همواره بر معرفی تمام ظرفیت های نظام و البته رأی دادن بین بد و بدتر (و ان شاءالله روزی خوب و خوبتر) تأکید دارم.

همچنین فرض بر اینکه هم قرار باشد بصورت قطعی از نامزد منتخبم اسمی بیاورم، حتماً اسم آن نامزد و دلایل رأیی که به او داده ام را یا در همین خانه شیشه ای خوانده اید و یا خواهید خواند.

و لذاست که از مخاطبان خوب و بد! و کسانی که گاهی در خدمتشان صحبت می کنم؛ این درخواست را دارم که هنگام نیوش صحبت ها یا نوشته هایم؛ به صدر و ذیل این گفته ها و ذائقه ای که به آن شناخته می شوم نیز عنایت داشته باشند.

در عین حال اما به دلیل مختصر اشتباه رخ داده در نظرگاه عبور نیز از "تازه وارد" اعتذار می طلبم و امیدوارم این برادر کوچکتر یا بزرگترشان را به حِل کنند.

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:13  توسط مسعود يارضوي  | 

از روزگار بی حرفی

گفته اند شاید که آدم های دنیا دو دسته اند. آنهایی که وبلاگ می نویسند و آنهایی که وبلاگ نمی نویسند و من لااقل تا همین الآن هیچ تصمیمی برای گروه دوم شدن، نداشته ام.

این روزها کمتر می نویسم. بخاطر اینکه جزو هرکدام از دو جماعت بالا که باشی؛ باید حرفی برای گفتن یا نگفتن (مسئله اینست!) داشته باشی.

و مسئله دقیقاً همینجاست.

این روزها عموماً نه حرفی برای گفتن دارم و نه حرفی برای نگفتن. بی حرفِ بی حرفم.

البته دارم دروغ می گویم شاید...! ولی اقلّ کم می شود این را گفت که آن خط بسامد دارِ ویز ویزو که نماد حیات آدمها و تبلور نشاطشان برای حرف زدن است؛ برای من یکی دارد با بسامدهایی کوچک و به زور، روی صفحه دیده می شود.

اذعان می کنم که ساختن تصوری محو از دوگانه "گفتن _ نگفتن" خیلی کار سختیست و مثل همیشه این خودم هستم که باید برای هر کار سختی پیشقدم بشوم.

اما سخت تر از آن، پاسخ به این سه حرفی گاهی وقتها لعنتیست... "چرا؟"

نمی دانم واقعاً... البته مهم هم نیست. اولاً به این دلیل که آدم، اندازه این کارگردانهای هالیوودی هم جهانشناسی داشته یاشد، راحت می فهمد که زندگی ترکیبیست از گفتن، نگفتن و گاهی هم ترکیبی از این دو معنا.

و ثانیاً قصه "عبور" لوح زندگی آدمیست که فورمول دلگیری هایش با بعضی ها تفاوت دارد.

و لذا مهم نیست که می گویم یا نمی گویم یا هرچیزی بین این دو.

پ.ن: شاید اگر این روزها و بعد از انجام تکالیفی که نظام مقدس اسلامی کشورم فعلاً از من نمی خواهد؛ می توانستم در سوریه باشم و از حرم زینب کبری(س) دفاع کنم؛ لوح زندگی ام قشنگتر می شد. نکته ولی اینجاست که تکلیف را نه خودت که خدای متعال مشخص می کند و تو فقط باید بگویی "به روی چشم" و بعد یواشکی دست خدا را بگیری و با انگشتهایت کف دستش بنویسی: "به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم..."

+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:30  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره مناظره

- مناظره ابتکاری بین نامزدهای انتخاباتی، اگرچه اشکالات کوچکی داشت اما از نظر من خوب بود. 

کاندیداها در زمانهای کوتاه و بدون تطویل مجبور شدند برنامه های خود و میزان هوششان را به قضاوت مردم بگذارند و صداوسیما هم از نظر من تلاشش را کرده بود.

نمی فهمم واقعاً چرا برخی عادت دارند به همه چیز اعتراض کنند؟!

(با احمدآقا و دکتر افروغ هم مخالفم!)


+ نوشته شده در  شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:45  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_10

_ به آقای جلیلی عزیز به سه دلیل واضح نباید رأی داد و ایشان همان دبیر شورایعالی امنیت بمانند بهتر است. (با اینکه تنها مسئول دولتی در نظام جمهوری اسلامی ایران است که از ایشان تعریف خاص کرده ام و دوستش دارم)

دلیل اول: آقای جلیلی در بهترین حالت، (به این دلیل که سابقه سیاسی خاصی ندارد) هندوانه دربسته ای است که هیچکس نمی داند در داخل و درونش چه می گذرد؛ و نیک متفق هستیم که رأی دادن به هندوانه دربسته اولاً کاری عقلایی نیست و ثانیاً نتیجه رأی دادن به هندوانه دربسته نیز تحفه ای به نام "احمدی نژاد" ثانی خواهد بود و بس.

دلیل دوم: آقای جلیلی این روزها حرفهایی می زند که بابت حتی یک جمله اش هم بعداً به هیچکس پاسخگو نخواهد بود. 

"نماز عمود دین است"، "ظرفیت ها را باید آزاد کرد"، "باید مقاومت کرد" و ... همگی کلیاتی هستند که آدم های کوچه و بازار هم بلدند.

که فرمود: از کرامات شیخ ما اینست، شیره را خورد و گفت شیرین است!

یادمان باشد احمدی نژاد هم در سال 84 از همین کلی گویی ها می کرد و این حالت یعنی یک بازی فوق العاده خطرناک.

و دلیل سوم: آقای جلیلی دوست های نابابی دارد. که قدما گفته اند: "به من بگو دوستانت کیستند تا بگویم خودت کیستی؟!"

عدد زیادی از مبرّزینی که در همایش های انتخاباتی ایشان شرکت می کنند "ساکتین انحراف" هستند و این در حالی است که علمداران ستاد و اصلح خوان های دکتر جلیلی هم اعضای جبهه پایداری هستند. کسانی که انحراف خطرناکتر از فتنه، در اصلاب آنها بود که ایجاد شد و رشد کرد.

حال این مردم و این آقای دکتر جلیلی.

 

_ مشارکت حداکثری مردم در انتخابات و شرکت عین 50 میلیون و چند صد نفرمان در انتخابات خیلی رخداد خوبی است که همه باید همت کنیم برای تحقق این آرمان مطلوب.

اما این را هم ببینیم و بدانیم که نظام مظلوم جمهوری اسلامی ایران آیا باید برای رسیدن به این متاع؛ تن به تأیید صلاحیت های غیر قانونی و ناز خریدن از پیرمردهای 80 ساله و براندازها هم بدهد یا خیر؟!

حواسمان به این نکته باشد که خوبتر از مشارکت حداکثری مردم در انتخابات؛ برگزاری قانونی انتخابات و قربانی نکردن صلاح مردم و مملکت و قانون است.

خواستم بگویم با استدلال بعض از آقایان و خانم ها که متلک هایشان را به بهانه مشارکت کمتر مردم نسبت به سال 88 برای این نظام مظلوم آماده کرده اند؛ پس باید صلاحیت میرحسین موسوی برانداز و آیت الله شریعتمداری! و رجوی منافق را هم تأیید کرد تا یک چند تایی بیشتر بروند پای صندوقهای رأی.

ضمنن اینکه همه باید به هر قیمتی در انتخابات شرکت کنیم. اگر کاندیدایمان تأیید صلاحیت شده است که فبهاالمراد، و اگر نه؛ باید به کسی که به خواسته های عقلایی ما نزدیکتر است رأی بدهیم.

این اصل ساده را هم انگاری اصلاح طلبان می خواهند با خصلت براندازانه ای که دارند، بپوشانند!

 

_ چه رسانه های بعضاً خنده داری داریم.

آقای عارف توی تلویزیون می گوید: "جایگاه رهبری یک جایگاه معنوی است"! بعد هم کک هیچ رسانه و فعال و عماری! نمی گزد.

اولاً جایگاه رهبری جایگاه ناخدایی کشتی نظام است حضرت آقای عارف

و ثانیاً آدم تازه می فهمد که هشت سال آزگار چه شخصیت های تندذهنی! معاون اول رئیس جمهور این کشور بوده اند.

 

_ می گویند آقای جلیلی همان کاندیدای احمدی نژاد است.

عرضم اینست که مسئله مهمتر اینست که این مردم هستند که تعیین می کنند دولت احمدی نژاد و پایدارانش را بعد از هشت سال انحراف و غلوّ و اِخباری مسلکی و غیره؛ باز هم می خواهند یا نه!

با این فرض، چه باک که کاندیدای دولت جلیلی است یا مشایی یا هرکس دیگری!

رأی اکثریت مردم در هر چند حالت باید روی چشم همه باشد و همه سعی کنیم که در هر حالتی وظیفه خود را نسبت به امام زمان(عج)، ولی فقیه و خون شهدا ادا کنیم. خواه دولت آینده سمپات احمدی نژاد باشد و خواه مخالف او.

 

_ تکیه کلام این روزهای من به بعض از دوستانم اینست که باید سلام کاندیدای خیلی خوب را برسانیم و بین بد و بدتر؛ بد را انتخاب کنیم.

این حرف من یک ضمیمه خیلی مهم هم دارد. و آن ضمیمه اینست:

اگر همگی از روی حجت عقلی رئیس جمهور را انتخاب کنیم؛ اگرچه ممکن است این رئیس جمهور اشتباهاتی را هم در آینده مرتکب شود (که حتماً می شود) ولی نکته اینست که حجت عقلی ما را از بروز خطراتی مثل فتنه و انحراف در امان می دارد و می توانیم تضمین بدهیم که با این کار (عمل بر مبنای حجت عقلی و تفکر) حتما دیگر تحفه ای مثل احمدی نژاد به اسم اصلح به خوردمان نمی رود!

حجت عقلی، تحلیل صحیح و تفکر مثل تجهیزات آتش نشانی می ماند که ما را حتماً از خطر بروز آتش سوزی های بزرگ در امان می دارد.

 

_ همواره از طرف اعاظم جبهه پایداری این افاضه را شنیده ایم که: "ما به تکلیفمان عمل می کنیم، اگر آبرویی داریم آنرا هزینه می کنیم و..."

خواستم بگویم سلّمنا.

از کیسه خلیفه ولی چرا می بخشید؟!

این اصل ساده را هنوز عده ای باید یاد بگیرند که هزینه کار سیاسی نه یک هزینه شخصی بلکه یک هزینه جمعی است.

ضمن اینکه آدمهایی که در ساحت سیاست، کارشان به فتنه و علی الخصوص "انحراف" کشیده است باید از کانال توبه و تأمل به این ساحت بازگردند نه از ساحت گام گذاشتن دوباره در همان سبیل قبلی.

که آن حکیم فرزانه فرمود: خدای متعال گناهانی را که در رابطه با نظام اسلامی باشد، نمی بخشد.

 

پ.ن: در گزارشهایی که به مردم ارائه کرده ام، انتقادات فراوانی از جماعت پایداران می بینید. 

خواستم بگویم فرض من اینست که خوانندگان این گزارشها، خوانندگان همیشگی "عبور" بوده اند و سابقه تحلیلهایی که از سال 85 ! درباره کج روی های فکری پایداران و جماعت احمدی نژادیستها نوشته ام، در ذهنشان هست. برای مثال: +

دلیل دوم اینهمه انتقاد هم اینست که خطر انحراف بیش از هرچیز دیگریست و همچنین، این برادر کوچکتان خطر مادر منحرف را هم بیش از کودک منحرفش می داند.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 0:44  توسط مسعود يارضوي  | 

مسعودها

_ كلاً در تاريخ شفاهي و مكتوب دنيا چهارتا "مسعود" بيشتر وجود ندارد.

اولي مسعودبن حجاج است كه به همراه پسرش عبدالرحمان، در صبح روز عاشورا وفاي به عهد كردند و براي ياري خون خدا شهيد شدند. (اولين مسعود تاريخ و تاج سر همه‌ي ما مسعودها هم‌ايشان است)

دومي "احمد شاه مسعود"، مجاهد افغان است كه حضرت مادر يك عمر اسمش را به من لقب مي‌داد و اخيراً با خواندن كتابي به روايت همسرش؛ بيشتر دوستش داشته‌ام.

تازه ديالوگي در كتاب هست كه شرح حال همه مسعودهاي تاريخ است! "آنجا فهميدم که مسعود تا چه حد به من تعلق نداشت"...

مسعود سوم سلطان مسعود غزنوي است كه اين روزها با خواندن كتاب خوب "تاريخ بيهقي"؛ دائم به اين فكر مي‌كنم كه يك مسعود وقتي سلطان باشد چطوري حكومت مي‌كند؟!

(البته فكر كنم مسعود غزنوي حواسش نبوده در عهد خودش كارهاي درست و حسابي انجام بدهد. ولي مسعود يارضوي اگر سرنوشت به سلطاني‌اش حكم كند؛ اول از همه مي‌دهد ماكاروني بعنوان غذاي اصلي ايران معرفي شود، بعد هم عددي از اعضاي جبهه پايداري و اصلاح‌طلبان را به دريا بريزند و دست آخر هم ديگر مهم نبود چه اتفاقي مي‌افتد! _ به قول بيهقي: ادام‌الله توفيقاتم)

مسعود چهارم هم كه خودمم. مردي شبيه هيچكس و در عين حال شبيه همه مسعودهايي كه در بالا ذكرشان رفت.

نكته: پر واضح است كه يك تعداد ديگري هم مسعود وجود دارد؛ ولي خب، حكايت حكايتِ طلاي ناب و طلاي بدلي است. لذا انتساب هر مسعودي به ما چهار نفر في المجلس مورد تكذيب است.

ملطّفه‌ي بعدي هم اينست كه مسعود بودن اصلا كار آساني نيست. مثلاً شما فكر كرده‌ايد جزم كردن يك عزم براي مبارزه با انحرافات جبهه پايداري يا مثلاً دستور ملوكانه براي به دريا ريختن عددي از اصلاح‌طلبان و پايداران كار راحتي است؟!

پانويس: كتاب بخوانيد، از همه‌ي فريادها بالاتر (بعد از نماز!)

+ نوشته شده در  شنبه چهارم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:6  توسط مسعود يارضوي  |