عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

ما، ایرلند و پنج نکته درباره تحریمها

به نام خداوند متعال و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد


یکم_ جواهر لعل نهرو در اوت 1933 در نامه ای به دخترش پیرامون اوضاع جهان در هنگامه بحران اقتصادی آن سالها می نویسد:

(در این اوضاع) ایرلند روی پای خود ایستاده است. جنگ بازرگانی ایرلند و بریتانیا هنوز ادامه دارد. وضع عوارض سنگین از طرف بریتانیا بر کالاها و محصولات ایرلندی که هدفش فشارآوردن بر ایرلند و وادار ساختن او به تسلیم بود، نتایج معکوسی به بار آورد.

زیرا موجب گشت که صنایع و کشاورزی ایرلند به سرعت توسعه پذیرد و ایرلند توانست تقریباً ملتی بی نیاز از خارج و متکی به خودش باشد.

در ایرلند کارخانه های تازه در همه جا ساخته شده است و اراضی چمن زار و مراتع سابق، از نو به صورت مزارع غلات و غیره درمی آید.

خواروباری که به انگلستان صادر می شد اکنون در خود کشور مصرف می شود و سطح زندگی مردم بالا می آید.

بدین قرار "دووالرا" رهبر ایرلند در اجرای سیاست ملی خود پیروز شد و ایرلند، امروز همچون خاری در چشم سیاست امپراطوری بریتانیاست.

ایرلند سیاستی جسورانه دارد...

منبع: نگاهی به تاریخ جهان _نوشته جواهر لعل نهرو

 

دوم_ آنچه در ژنو 3 دارد می گذرد و آقای ظریف از آن به عنوان "روند رسیدن توافق" یاد می کند بالاخره رخ می دهد.

یعنی بر اساس تحلیلهایی که قبل از این هم می شد به آنها رسید، در جلساتی که همین روزها در حال برگزاری است یا در مقاطع بعدی، آمریکا نهایتاً حاضر خواهد شد در مقابل برخی اقدامات تیم مذاکره کننده هسته ای ایران (مثل کاهش سطح غنی سازی از 20 درصد به پایینتر) جزئیاتی از برخی تحریم ها و یا برخی تحریم های از نظر خودش کم تأثیر را به صورت موقتی لغو کند و در قالب "خروس قندی" آنها را به ظریف بدهد.

و همانطور که قبلاً هم عرض کرده ام، بازی از اینجا وارد مقاطع جدیدتری خواهد شد.

امیدوارم در آن مقاطع جدیدتر همگی به وظیفه خودمان در قبال نظام اسلامی، امنیتمان و تاریخ عمل کنیم.

 

سوم_ فکر می کنم تا همینجا هم ناصحیح بودن تحلیل آقای زاکانی و احمدآقای توکلی مبنی بر اینکه چند ماه قبل می گفتند آمریکا یا تحریم هایش را لغو نمی کند و مردم ایران می فهمند دروغگوست و یا تحریم هایش را برمی دارد که نتیجه نرمش قهرمانه! است؛ مشخص شده باشد.

آقایان می بایست به حالت سومی هم می اندیشدند که طی آن آمریکا فقط بخشی از تحریم هایش را لغو کند!

 

چهارم_ به نظر من در موقعیت کنونی، بدترین گناه آن است که آنهایی که می توانند تحلیل درستی از بحث تئاتر تحریم ها، رفتار دولت و توطئه آمریکا داشته باشند؛ یا تعمداً به بیان تحلیلهای غلط بپردازند یا شروع کنند به انتشار تحلیلهای بی خاصیتی که عموماً بعد از حادثه منتشر می شوند و غیر از ترسیم مختصات صحنه هایی که خود مردم هم دارند، می بینند فائده دیگری ندارند و یا الک هایشان را بیاویزند و کاری به خیر و شر اتفاقات نداشته باشند.

عددی از اصلاح طلبان در دسته اول، برخی از تحلیلگران کنونی در دسته دوم و عددی از آقایان اصولگرا شامل سه دسته ای که گفتم، هستند.

این رسانه هایی هم که غیر از "ظریف آمد"، "ظریف رفت"! هیچ مطلب دیگری ندارند که به خورد افکار عمومی بدهند، به نظر من هم در روز جزا و هم در این دنیا مکافات عمل خود را خواهند داد.

 

و پنجم_ ببینید عزیزان من، ما برای غنی سازی 20 درصد شهید دادیم. اصلاً شاید برای برخی کارهایمان به بیشترش هم نیاز داشته باشیم.

اینکه آقای ظریف تلویحاً می گوید با کاهش این سطح از غنی سازی مشکلی نداریم و برخی دانشجوها هم بیانیه می دهند که هر سطحی از غنی سازی که مورد نیاز کشور باشد غیر قابل معامله است و منظورشان هم ظاهراً اینست که حالا از 20 درصد هم آمدید پایینتر طوری نیست؛ فاجعه است به نظر من.

چون اولاً سطح دسترسی ما به فناوری های مختلف به خودمان ربط دارد نه به آمریکا.

ثانیاً بپذیریم که این عدول کردن از سطح غنی سازی، همان عدول کردن از خود غنی سازی بود که 10 سال قبل به لطف تیم مذاکره کننده هسته ای وقت به آن مفتخر شدیم. (و البته بعدها با درایت رهبر انقلاب جبران شد)

ثالثاً این کار اشتباهی است که تیم مذاکره کننده هسته ای ما، همواره خواسته های آمریکا (مثل کاهش و تعلیق غنی سازی و یا پذیرش پروتکل الحاقی) را در دستور کار بررسی دارد. این ما باید باشیم که خواسته هایمان و راهکارهایمان را ارائه می کنیم و طرف مقابل هم اگر عزمی برای ادامه مذاکرات دارد باید آنها را بررسی کند.

آمریکا مثلاً نخواهد مذاکره کند، چه غلطی می خواهد بکند؟!

کسی اگر بگوید تحریم ها را افزایش می دهد، کلاً نتیجه می گیرم که اصلاً شناختی از دشمنی و آمریکا و تحریم ها ندارد و قائل به این است که آمریکا گاهی به ایران تخفیف!!! هم می داده است.

کسی هم که بگوید حمله نظامی می کند، پاسخ ساده اش این است که آمریکا عدد این حرفها نیست وگرنه تا حالا حتماً حمله کرده بود.

و در حالت سوم هم اگر خوش انصافی پیدا بشود و بگوید باید کاری کرد تا آمریکا همه تحریم هاش را بردارد، پاسخش می دهم که اولاً آمریکا هیچوقت تحریمهایش را برنمی دارد مگر اینکه جمهوری اسلامی دیگر جمهوری اسلامی نباشد و در ثانی مگر این تحریمها تمام 35 سال گذشته وجود نداشتند که حالا همگی و حتی آنهایی که قانون داماتو در زمان آنها تصویب شد، یکهو یاد تحریم ها افتاده اند؟!

و حرف آخر هم اینکه مگر ما از ایرلندی که 700 سال مقابل انگلستان جنگید و دست آخر هم جلوی محاصره اقتصادی دشمنانش ایستاد و پیروز شد، کمتریم؟!

 

پانویس:

1_ نمی فهمم چرا تیم مذاکره کننده ایرانی از بحث وضع مقررات آمد و شد در تنگه هرمز بعنوان ابزار دیپلماسی استفاده نمی کند؟!

آها. ببخشید. یادم نبود آقای روحانی به بازی برد _ برد! می اندیشد.

2_ یکوقت اگر تیم ایرانی برای کاهش سطح 20 درصد به توافق رسید، نگویند و نگویید با هماهنگی رهبری نظام بوده. سال 82 که غنی سازی را تعلیق کردیم هم می گفتند با هماهنگی رهبری بوده و ضمنن اینکه رهبری در سطح فهم همه ما تصمیم میگیرند نه در سطحی که تنها باشند.

توضیحاتم را اینجا بخوانید.

3_ این یادداشت تحلیلی را هم که در روزهای ژنو یک نوشتم، اگر وقت داشتید، بخوانید.


برچسب‌ها: مذاکرات ژنو, تحلیل, سیاست
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۲ساعت 7:51  توسط مسعود يارضوي  | 

وبلاگ تراپی

_ از صبح تا همین الآن که شب شده است، راه رفته ام و راه رفته ام!

عادت کودکی هاست که مانده با من هنوز و بماند که دُکی جان می گفت از رفتارهای بچه های بیش فعال است.

محمدون! هم نشسته است اینجا و دارد نقاشی می کشد. و هر دوتایمان آنقدر بیصدا مشغول کارهای خودمان هستیم که صدای خیش خیش مداد محمدون، روی کاغذ طراحی شده است تنها ملودی این لحظه های دلگیر...

از صبح چند بار هم البته لبخند زده ام... به عجیبترین تصویر دنیا!

آقای شمر! از روی اسب شلاقی به من می زند* و همزمان به علیِ کوچک که گرفته اَمَش توی بغلم می گوید: می خوای بیای پیش من روی اسب؟!

علیِ کوچک "نه" می گوید و من بی تفاوت به این نه! و به بالا و پایین پریدن های بابا و مامانش، می دهم بچه را دست آقای شمر.

دیدنی تر از این نمی شد... شمر شبیه خوانی که همین چند لحظه قبل مرا با شلاقش زده بود، حالا علیِ کوچک را نشانده بود روی زین اسب غول آسایش و باد هم داشت پرهای قرمز کلاهخودش را رقص می داد.

لبخندهایم البته چند باری هم از نحوست روزی که گذشت، ماسید روی صورتم.

شما که غریبه نیستید... از روزهای بعد از عاشورا متنفرم!

دلیلش را می دانم و نمی دانم. یعنی راستش دنیای بدون امام حسین(ع) را باید سر تخته شست به نظر من.

و از بچگی تا همین حالا، 24 ساعت تلخ، کمتر یا بیشتر طول می کشد تا خودم را به دنیای بی حسین(ع) عادت می دهم.

چقدر کیف می دهد وقتی صادقانه چیزی را می نویسم و شما خیال می کنید این حرفها از سر بیان حبّ به امام حسین(ع) یا از سر غلوّ کردن های همیشگی جماعت وبلاگنویسهاست!

بگذریم...

گلوددرد امانم را گرفته است این روزها.

توی عزاداری یکی از بچه های قرارگاه را می بینم. بعد از خوش و بش و یاد ایام ماضیه، تَقّش درمی آید که او هم شده است خراباتی گلودردهای مزمن.

می گوید: کار همان شبهاست ابوذر...

خودم را به خِنگی می زنم و حواله اش می دهم به استفاده از آبنمک ولرم و تحمل کردن!

مردم هم دارند برّ و برّ، دو تا آدم لاغر مردنی در حال گعده را تماشا می کنند که هر دوتایشان کلاه پشمی سر کرده اند و مثل دیوانه ها، توی هوای نه چندان سرد، کاپشن پوشیده اند.

راستی بزرگ شده ام حالا...

چون دیگر وقتی شبهای شام غریبان شمع روشن می گیرم توی دستم، از غلتیدن قطره های داغ پارافین روی انگشتهایم نمی سوزم. و با کلی تبختر و حالت دماغ بالا، می نگرم به بچه های کنارم که عاجزند از این نوع ژان گولرزدن ها.

و همه ی امروز و دیروز و پریروز و پس پریروز را داشتم به تحلیلی که برای رسانه بچه های حزب الله نوشتم، فکر می کردم!

چون قضیه به حضرت آقا (حفظه) ربط داشت و خوف برم داشته بود که نکند من هم بشوم ظالمی روی ظالم های دیگر در حق غریب حسینیه امام خمینی، به قدر حتی یک کلمه هم اشتباه فکر کردن.

حرف غریب حسینیه امام خمینی شد... خدا بیامرزد بابای آن کسی را که گوشواره "ابوالفضل علمدار، خامنه ای نگهدار" را سرود.

قبلن ها تک مصرع "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" را خیلی دوست داشتم اما حالا چند سالی هست که این دومی را هم زیاد دوست دارم. و سینه زنی های تند جوانترها برایش هنگامی که شور می گیرند را بیشتر.

البته سه، چهار تا محرم هست که گاهی این استاتوس مشکینیوس! دوست خبرنگارم توی صفحه چت، می خزاند خودش را توی ذهنم... "خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است"

و جایزه بهترین اس ام اس عاشورایی تقدیم می شود به...

آقای ابوالفضل با پیامکی که از حرم غریب الغربا برایم فرستاد و گفت که دارد دعایم می کند.

شانس آورده است البته ابوالفضل که محتوای پیام مخابراتی اش را دوست داشتم و گرنه هنوز هم بیزارم از اس ام اس های فارسی نویس.

پیامک باید فارگلیسی باشد... مثل همان قدیم ها که سیمکارت را یکی یک میلیون تومان می خریدیم.

و همه ترانک ها و حرفهای فلسفی و عاشقانه دنیا را به فارگلیسی می نوشتیم و پیامک می کردیم و لذتش را می بردیم...

حالا دیگر محمدون هم نیست و فقط صدای تیک تیک ساعت دارد سمفونی این لحظه ها را می نوازد.

این طور نوشته ها و وبلاگ تراپی ها ته ندارد یکجورهایی... یعنی تا می آیی تمامش کنی، هوس نوشتن یک اپیزود دیگر شروع می کند به عشوه گری!

با این همه ولی از حق نگذریم که جمال "نوشتن" را عشق است.

که اینطور گاهی نِشتر می زند به یک جان خسته و رهایش می کند از دلگیری بعضی لحظه های لامروّت...


*رسمی قدیمی در آیین شبیه خوانی

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۲ساعت 22:40  توسط مسعود يارضوي  | 

تاسوعای همیشه

-بخدا قسم از سیدعلی خامنه ای دست نخواهیم کشید...

و مرگ تلخ باشد یا شیرین؛ انتخاب همه ما در مقابل امان نامه شمر زمانه همین خواهد بود...

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ساعت 9:57  توسط مسعود يارضوي  | 

صندلی داغ

بخواهم از منِ این روزهایم یک سیگمای صادقانه (سرجمع!) بگیرم و یک وبلاگ تراپی درست و درمان داشته باشم، می شود همین عکسی که می بینید!

کلاژی از همه اشیای روی میزم که به هر مکافاتی بود سعی کردم به صورت ام پی تری بچینمشان کنار هم و یک جورهایی از فرمول احتمالی کشتی حضرت نوح(ع) هم استفاده کردم و از برخی حضّار تکراری روی میز فاکتور گرفتم.

راستش می خواستم همینجوری درباره "فردیّت" چیزهایی بنویسم ولی دیدم این عکس شاید ایده بهتری باشد.

عکسی که اگر نگویم همه اما قسمت عمده ای از اجزای این روزهای مرا به وضوح نشان می دهد.

که دارم چکار می کنم و اوقاتم را به چه چیزهایی اختصاص می دهم؟!

البته این عکس یک مزیّت عمده دیگر هم دارد و آن اینکه اگر کارکردهای اشیایش را بسط بدهید، می شود مساوی با اوقاتی که پشت میزم نیستم.

می گفتم...

یک جایی می خواندم به آدمی که مدعی شده بود بدون نوشابه و آب شنگولی و جمیع کارهای بی تربیتی، 120 سال عمر کرده است متلک انداخته بودند که خیرت سرت اصلاً اینهمه عمر بدون تفریح گذراندی که چه بشود خب؟!

خواستم بگویم این نتیجه گیری نامردیست که با دیدن عکس بالا فکر کنید من هم مثل همان آدمم و زندگی امثال ماها بی تفریح می گذرد.

اشیای روی میز همچنین توضیح خاصی هم ندارند.

غیر از اینکه عمده شان امانتی این و آنند، تیله ها دستاورد تلکه کردن آقای فرهاد هستند، رنگ صورتی هنوز هم دوست داشتنی است و حرف آخر اینکه به قول پدر جغرافیای ایران، باید بیش از آنکه کتاب می خوانید، فکر کنید.

نروید یک وقت مثلاً کتاب سرگذشت تروتسکی را بخوانید و بعد بدون تفکر، یکهو همه چیز را شکل بلشویک های لعین و آرمانهای شوروی در اکتبر 1917 ببینید!

کتاب خواندن وقتی قشنگ است که با تفکر و آنالیز همراه باشد.

داشت یادم می رفت... قدیم ها یک رسمی بین وبلاگنویس ها بود که یک کارهایی می کردند و بعد دومینو می دادند به دیگران که آنها هم همین کار را تکرار کنند.

من هم همین کاری را که در بالا می بینید (اعم از وسایل میز کار یا اشیای روزمره) را دومینو می دهم به وبلاگ های امیدِ حاج ابوالفضل، مهجورِ حاج احمد، تاسرنوشتِ اوس جواد، کتیبه زخمِ آقا مرتضا، کوچِ حسین الله، باغ اندیشهِ آقای شیرمحمدی، وقایع ابن محمودِ آقای الف و هنوزِ حمزه خان کیان.

باشد که صدای تیلیک! این دومینوی کوچک به گوش آقایان هم برسد و از لذت دید و بازدیدهای مجازی کیفور بشویم باز. مثل سال های گذشته...

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۲ساعت 16:39  توسط مسعود يارضوي  | 

تحریمها نمی میرند و درباره فرجام یک بازی

به نام خداوند متعال و با سلام و صلوات بر حضرت رسول و اهلبیت پاکش

مقدمه: شنا کردن بر خلاف جهت آب کار سختی است.

یعنی در واقع، میان اینهمه تحلیل غلطی که درباره ماجرای مذاکره و تحریمها وجود دارد؛ سخن به میان آوردن چندباره از یک تئوری و تحلیل ظاهراً غامض اما اثبات شدنی کار دشواری است.

از باب مقدمه اینکه در همان آغاز به کار دولت شیخ حسن روحانی در تحلیلی عرض کردم که این دولت، دولت تب و لرزهای ما در عرصه سیاست خارجی است.

مدتی بعدتر هم در تحلیل دیگری به بحث تحریم ها و ماجرای مذاکره با آمریکا پرداختم و احتمالاً در آنجا هم خواندید که نوشته بودم اولاً کسی که خواب لغو تحریم های به زعم آمریکا اسم و رسم دار و جدی را دیده است خیر باشد برایش و ثانیاً این ماجرا پیش می رود تا اینکه صداهایی نضج می گیرند که بحث "موانع" را پیش می کشند و تلاش می کنند تا به افکار عمومی ایران بقبولانند که این موانع! نمی گذارند راه رفع تحریم ها پیموده شود.

در باب تحلیل اول فکر نمی کنم با توجه به اصل "چنانکه افتد و دانی" نیازی به اثبات تحقق باشد.

و اما درباره تحلیل دوم و بحث موانع...


برچسب‌ها: مذاکرات ژنو, تحلیل, سیاست
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۲ساعت 23:34  توسط مسعود يارضوي  | 

زیان دیده

زیان دیده منم...

زیان دیده منم که سالهاست دارم در تشییع دوستان شهیدم شرکت می کنم و خودم هنوز زنده ام...

زیان دیده شاید منم که همرزمهای غریب و آشنایم یکی یکی دارند شهید می شوند و من یکی ولی در خم و پیچ سلسله نیازهای "مازلو"! گیر افتاده ام.

من چه آدم تنهایی هستم که در تمام طول این سالهای پیکار، هیچ تیری هیچوقت سهم من نشد اما بجایش تلوّن زندگی زخم هایی کاری تر نصیبم کرد.

همرزمهای من رفتند... در جاده حرمک، در سوریه، در سراوان، در بم و در جاهای دیگر شهید شدند و روضه های حضرت زینب(س) و گاهی شاید خود حضرتش بدرقه شان کرد.

من ولی مانده ام... میان آدمهایی که متهمم می کنند به اینکه 3 سال آزگار از سر اِجبار جنگیده ام یا خواب پوتینهای نو می دیده ام یا شانسکی توی کویر سمسور و ارتفاعات راین و حرمک و دره نسکی پیدایم شده...

جا مانده ام و فقط ته دلم دعا می کنم دیگر هیچکس شهید نشود.

شهید نشود که من بیش از این احساس زیان نکنم.

ببخشید که با خوانش این حرفها شاید فکر می کنید دارم تظاهر به خوبی میکنم.

راستش این است که من اصراری به اثبات خوب یا بد بودنم ندارم و "شهادت" را هم خدای متعال قسمت هرکس که بخواهد قرار می دهد.

نقل احساس یک زیان دیدگی است.

احساس آدمی که برایش مهم نبود اما از میان تیر و آر پی جی و یک مشت اشرار شقی، جان سالم به در برد و به جایش باید یکی یکی، جنازه دوستان شهیدِ دیده و نادیده اش را به نظاره بنشیند که چطور دامن کشان بر بال ملائک تشییع می شوند و سوی خدا می روند.

زیان دیده منم شاید که مثل آنها نیستم و قسمتم هنوز ماندن است به جای رفتن...


پانویس: امروز با آقای حسن و فرهاد و شهریار رفتیم تشییع شهید جمالی که همین روزها در جبهه سوریه شهید شد.

رفته بودیم تشییع و من در سراسرش نیازهایم، شکایتهایم و انزوا را بررسی می کردم. و به احساس زیان دیدگی ام می اندیشیدم و به شهیدی که ندیده بودمش اما دوستش داشتم.

+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۲ساعت 18:2  توسط مسعود يارضوي 

در عبور محرم

_ گاهی در طول سال از بابت ساحت هایی در شعوب فرهنگ و سیاست نگران می شوم.

مطلب می نویسم، حرف می زنم گاهی، منتشر می کنم و بانی انتشار می شوم ولی باز هم دلم آرام نمی شود.

جبهه ای را در نظر بیاورید وسیع و سهمگین که نه با ساده سازی می شود منکر برخی خطراتش شد نه با خود را به خواب زدن می توان دغدغه ها و نیازهایش را ندید.

از سوی دیگر، من در زمره آنهایی محسوب می شوم که فرهنگ را امّهات قضیه می دانند و عدد زیادی از عیوب و حتی فراوان ایرادات و اشکالات سیاست را هم در قسمت فرهنگ می جویند.

برای همین همیشه مثلاً نسبت به مدیران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در حالت غیظ به سر می برم یا عمدتاً طلبکار جنبش دانشجویی هستم، یا منتقد کتابها و فیلم های تولید شده در کارخانه اپوزیسیون فرهنگی و ...

با این همه اما این نگرانی های من وقتی "ماه محرم" فرا می رسد به شدت و یکجورهایی کمرنگ می شوند.

عجیب فوائدی دارد به نظر من این محرم ها و صفرها برای فرهنگ و سیاست و سایر شئون لایف استایل انقلابی ما.

نمی دانم واقعاً چه حکمتی هست که این روضه ها و سینه زنی ها و مویه ها در رثای حضرت حسین(ع) اینطور با نیازهای انقلاب اسلامی امام روح الله(ره) چفت می شود و مثل بارانی ممتد و فرح بخش همه پلشتی ها را می شوید...

محرم که طلوع می کند، همه ما اعم از خوب و بد و غیره، در فراخنای ذهن هایمان به افقی به نام حسین(ع) فکر می کنیم و قلبهایمان بخواهیم یا نخواهیم دیگر نمی تپد، بلکه به قول آقاسیدمرتضی "حسین... حسین" می کند.

و راز عاشورا برای ما همین است شاید... که هم از امان نامه هایی که برای ما هستند و برای رهبرمان نیستند، خواسته و ناخواسته متنفر می شویم و هم مرگ با شرافت برایمان قشنگتر از زندگی و عزت نکبت باری می شود که اسلام و انقلاب و سیدعلی خامنه ای را با خود ندارد.

راز عاشورا همین است...


پانویس: اگر وقت داشتید این یادداشت سیاسی چند سال قبلم را درباره "محرم" بخوانید.

ضمنن موقع عزاداری، "عبور" را هم از دعاهای قشنگتان فراموش نکنید.

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۲ساعت 19:55  توسط مسعود يارضوي  | 

گفتارهایی در باب سیاست این روزها

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و خاندان پاکش

 

_ حضرت آقای ظریف در یکی از کشورهای خارجه اینطور گفته است که ایران به غنی سازی 20 درصدی نیاز دارد و فعلاً هم در حال انجام این کار هست. و بعد هم اینطور گفته است که نظر پارلمانی های ایران که گفته اند پیشنهاد دولت روحانی در مذاکرات کاهش غنی سازی بوده، توسط خودشان پس گرفته شده!

خلاصه باز هم از موضع اعتدالی! آقای ظریف مشخص نمی شود که حضرات مذاکره کننده بالاخره درباره کاهش یا مانایی سطح غنی سازی در ایران چه موضعی دارند.

خدا کند این مسئله که زمانی احمدی نژاد هم به آن تن داد؛ رخ نداده باشد و کلاً گزینه کاهش سطح غنی سازی روی میز آقای ظریف و شرکا نباشد. (که با تحلیل من و همانطور که قبل تر از حمیدخان رسایی گفته بودم، هست)

 

_ یعنی آدم هاج و واج می ماند از این تحلیلها و کارهای غلط اندر غلط جبهه پایداری.

آن از صحبت یکی از آقایان منتسب به جبهه که اخیراً فرموده بود: "..." (به احترامش رویم نشد، بنویسم. فقط اینکه اینطور تعریف کردن های ویژه از هیچ دولتی کار درستی نیست. بگذریم)

این هم از آق محمود نبویان که اخیراً در مجلس، دیپلماسی دولت آقای روحانی و کارهای نابجایش را یکسره، "ناب"! لقب داده است.

و لابد توجه دارید که مدتی بعد از رأی آوردن آقای روحانی، سخنگوی جبهه پایداری اعلام کرد اگر روحانی را می شناختیم به او رأی می دادیم و دبیر کل پایداران هم روحانی را ولایتمدارتر از قالیباف خطاب کرده بود. (من در اینجا اشاره ای به یک مصاحبه داشتم و فکر می کردم که آنرا آقای سیدمحمود نبویان انجام داده است اما اشتباه می کردم و به این وسیله از شخص ایشان عذر می خواهم)

به نظر من، نه محبّت جبهه پایداری ارزش دارد نه دشمنی اش.

از محبتش احمدی نژاد درمی آید و ایضاً این صحبت ها و اباطیلی که می بینید و از دشمنی اش حادثه 22 بهمن قم و چماق ساکت فتنه، ساکت فتنه گفتن به این و آن که دست آخر صدای اعتراض رهبر مملکت را هم بلند می کند.

آقایان هم اگر رسماً عذرخواهی کردند، می گوییم بارک الله...

 

_ اینکه آقای خاتمی به تازگی (و دوباره!) گفته است سران فتنه باید فک حصر شوند، حرف عجیبی نیست.

بالاخره آقای خاتمی برای ما با سیاست میخ و نعلش مشهور است. که یک بار در انتخاباتی که اصلاح طلبان تحریمش کرده اند شرکت می کند و رأی می دهد و یک بار هم برای عرض ارادت و همراهی با جریانات برانداز و اپوزیسیون، مجبور می شود یک، دو جمله ای هم راجع به فکّ حصر آن دو تا مومیایی حرف بزند.

گفتم حرفش ناعجیب است. عجیب ولی این است که عده ای نمی فهمند، موسوی و کروبی تا رسماً یا تلویحاً نگویند در سال 88 تقلب نشد! خواب حصر را باید ببینند.

آقای انصاری هم که در برنامه شناسنامه به فتنه سال 88 می گوید: "حادثه"! علی القاعده هم در این دنیا و هم در آن دنیا پاسخگوی خون شهدا خواهد شد.

(حضرات می خواستند ایران ما را مثل سوریه بکنند، حالا هم آسّه آسّه برای خودشان می آیند و می روند و لام تا کام حاضر به عذرخواهی نیستند)

 

_ شنیده ام یک عده ای می گویند باید دولت را حمایت کرد و آمریکا می خواهد روحانی زمین بخورد و نباید نقد کرد و از این حرفها.

اولاً که آمریکا کدام وقت می خواسته زیر بغل کدام رئیس جمهور ایران را بگیرد که آقای روحانی نفر دومش باشد؟! (بماند که در یکی از تحلیل هایم عرض کرده ام که احتمالاً در لسان چنین حمایتی به دلایلی انجام می شود!)

ثانیاً کدام دولت را نباید حمایت می کردیم که دولت یازدهم دومی اش باشد و ثالثاً هر وقت دیدید کسی غیر از حضرت آقا می گوید نقد نکنید یا زیر میزی و با تلفن نقد کنید و یا تعاریف هور و قلیایی و غیر منطقی می کند؛ از این برادر کوچکتان به شما نصیحت که حرفهایش را بکوبید به دیوار...

برخی ها نمی فهمند که اگر زخم های دولت را مهربانانه نبندی (اعم از هر دولتی) کارش به "اقدامات نابجا" می کشد.

دولت را از ابتدا و به صورت اصولی نقد نکنی، روز آخر می شوی مثل همان تراژدی که بر سر احمدی نژاد و جبهه پایداری آمد.

و امّهات دیالوگهای ضروری نقّادانه را مردم و افکار عمومی کشور متوجه نباشند، آنچه دست آخر درست می شود شهر هرت است نه مدینه فاضله.

از محمود سریع القلم و محمود نبویان هم بگذریم که یکی اصلاح طلب است و دکتر روحانی ما را اولین و آخرین رئیس جمهور ایران و جهان معرفی می کند! و دیگری عضو جبهه پایداری است و به دیپلماسی کسانی که گاهی کارهای نابجا هم میکنند، می گوید: "ناب"!

و از آنهایی که از همین ابتدا کمر به تمسخر دولت بسته اند هم می گذریم...

 

_ نمی دانم واقعاً که آیا دور و بری های دکتر روحانی این حرف اندیشکده بروکینگز را به گوش ایشان رسانده اند که گفته است: حالا که دکتر روحانی و اطرافیانش تحریم ها را کلید حل مشکلات اقتصادی ایران می دانند، پس چرا ما از این اهرم برای اهداف بیشتری استفاده نکنیم؟!

ان شاء الله که دکتر روحانی این حرف را خوانده و درباره اش تأمل کرده باشد.

عرضم با آمریکایی ها است.

اولاً که هیچ غلطی نمی توانید، بکنید.

ثانیاً شماها آدم این بودید که صادرات نفت ما را به 500 هزار بشکه برسانید، خیلی زودتر از این کارهایتان را کرده بودید. نکرده اید چون نمی توانستید و البته نخواهید توانست.

الباقی ماجرا هم اینکه دارید ارواح عمه تان کُری می خوانید و راستش را بخواهید عاقبت کسی که کُری بیجا می خواند ناکامی است.

درباره تحریم های معدنی اخیری که باز هم کنگره تان می خواهد بررسی کند، یادتان باشد که یک اقدام غیر قابل پیش بینی نبود. ضمن اینکه این ادا و اصولها برای اقتصاد درون زای کشور ما غیر از برکت نخواهد داشت ان شاء الله.

حواله به اتفاق مشابهی که در حوالی 1930 برای ایرلند افتاد و این کشور بعد از تحریم های همه جانبه بریتانیای صغیر! در همه زمینه ها خودکفا شد و بصورتی خیره کننده پیشرفت کرد.

 

_ اصلاح طلب ها خیلی کار بدی می کنند به نظر من که از حالا بحث انتخابات مجلس دهم را پیش کشیده اند.

این کارشان در وهله اول یک نامردی سیاسی در حق مردم و نظام است و در گام دوم بلایای بدی را شامل حال آنها خواهد کرد که کوچکترین آن، نارَس به دنیا آمدن مولود انتخابات مجلس دهم برای آنهاست.

 

_ گاهی که وقت دارید برای رزمنده ها و شهدای ناجا دعا کنید.

ناجا به نظر من بعد از بچه های وزارت امور مخفیه! مظلوم ترین نیروی کشور است که همه اعم از رسانه ها، دولت، فیلمسازها، برخی آدمها، روشنفکرهای غیر متعهد و غیره دیواری کوتاه تر از او پیدا نکرده اند.

فقط مگر گاهی صدای امثال حضرت آقا بلند شود که به بچه های ناجا بگوید مجاهد و یا صلای علامه جوادی آملی به گوش برسد که از دفتر شهادت باز شده در ناجا سخنی به میان بیاورد.

بقیه علی الظاهر ول معطل اند و عین خیالشان نیست که این صلاح الدین و آن عبدالمالک معدوم و سایر ماترکشان اگر خون بچه های ناجا و اطلاعات نبود الآن توی همین خیابان های شهرهای ما داشتند قلعه می ساختند برای خودشان.

یکی از اوتاد گفته بود شهدای جنگ تحمیلی همینطور که گاهی به ماها کمک می کنند و گاهی کارنامه های بچه هایشان را امضا می کنند؛ گاهی هم می روند کمک رزمنده هایی که با اشرار درگیر شده اند.

 

+ نوشته شده در  جمعه دهم آبان ۱۳۹۲ساعت 23:17  توسط مسعود يارضوي  | 

خاصّه خوان دفتر ایام

_ "پارلمان اصلاحات" بحثی است که اصلاح طلبها این روزها گاه و بیگاه درباره اش حرف می زنند و منظورشان هم چیزی غیر از مجلس دهم است.

از نهان قضیه هم اینطور پیداست که پای عده ای از جوانترهای تحلیلگرشان وسط است.

از باب روشنگری و اینکه غلط اندر غلط تئوری پارلمان اصلاحات کجاست؛ تحلیلی را در خبرگزاری خوب فارس منتشر کردم که دوست دارم شما هم بخوانیدش.

_ درباره اصولگرایان مطلبی نوشته ام و برخی تحلیلهای ناصحیح قبل از انتخابات را در آن مورد اشاره قرار داده ام. و اینکه فرجام تکرار این تحلیلهای ناصحیح چه خواهد شد.

به نظر من، حفظ شدن آن روند نادرست، مجلس و دولت بعدی را به مدار خواسته های آقای هاشمی و هیئت همراه خواهد کشاند. اگر وقت کردید آن مطلب را هم مطالعه کنید.

_ رفقای خوب یالثارات الحسین(ع) هم خواستند نظرم را درباره ماجرای پایین کشیدن بیلبوردهای ضد آمریکایی بگویم.

خوشحال می شوم که آن نظر نوشته شده را هم ببینید.

به نظر من عده ای هستند که همیشه می خواهند حقیقت را تیرباران کنند. چه در تشییع مظلومانه امام مجتبی(ع) باشد چه در خیابان های پایتخت ایران...


پی نوشت: ببخشید که این روزها دستم به نوشتم وبلاگ نمی رود.

حرفهای اینروزهای من درباره سیاست و فرهنگ و امنیت، عموماً نوشتنی نیستند. چرایش هم بماند.

ضمن اینکه از خودم هم چیزی به نظرم نمی رسد برای گفتن. یعنی یک جورهایی به قول آقای سعید: "لحظه های با من کِیف نمی دهد"! و این حرف وقتی خودت هم قبولش داشته باشی، بهانه خوبی به نظر می رسد برای اینکه خیلی وقت ها رمق نوشتن از لحظه ها که احتمالاً رسالت اصلی ما وبلاگنویسها است از تو گرفته شود.

البته جمال همین لحظه ها و همین زندگی را با اجازه تان عشق است. خودم تنهایی خاطرخواهشان هستم. اگرچه دوستم می گفت: "قمارباز نگوید به درک، چه کند؟!"

حرفش از شما پنهان نباشد، درست! ولی به جان هرچی مرد است از بابت آن خاطرخواهی، دارم راستش را می گویم.

چرایش هم حواله به تمام پست های چند سال گذشته ی وبلاگ عبور.

خلاصه اینکه بیخیال وقتهایی که نیستم. (یا نمی خواهم باشم)

ورای همه این بودن و نبودن ها و دلتنگی ها و خستگی های ما، سه تا چیز بماند به نظر من کافیست.

اولی رضای حضرت دوست، دومی سلامتی و بهروزی حضرت آقا(حفظه) و سومی هم دوستی های نامرئی قشنگی که بین نویسنده "عبور" و مخاطب های مهربانش هست.

به بقیه چیزهای دنیا هیچ احتیاجی نداریم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم آبان ۱۳۹۲ساعت 17:53  توسط مسعود يارضوي  |