عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

پدر، تفنگ و دشنه و چفیه (۲) – شبِ عید

از آن دسته مردهایی هستم که صبح‌های زود، عبای آبا و اجدادی را می‌اندازند روی دوششان و دوره می‌افتند دور خانه...

و یک لیوان چای نصفه‌ی پُرشیرین را مدام هورت می‌کشند و غر و لند کنان فحش می‌دهند به نامردی و بی‌مرامی روزگار لعنتی.

و این عادت (که قبلاً هم در اینجا پیرامونش نوشتم) ترک نمی‌شود حتی اگر به قول قدیمی‌ها شبِ سال هم باشد و همه در تک و تای خانه‌تکانی و جنب و جوش نوروزی...

***

خانه‌ای که شبِ سال نونَوار نباشد را نمی‌خواهم اصلاً...

و زنی که این نونواری را نفهمد و نخواهد هم ایضاً!

همه چیز باید تمیز و برق افتاده باشد و به کف ظرف‌های شسته که انگشت می‌کشی خِشّی باید صدا بدهد.

یعنی اینکه خانم خانه باید از سه، چار هفته به عید اصلاً بدون دستمال و دستکش و بوی پخت و پز شیرینی، رؤیت هم نشود مقابلم حتی.

در غیر این حالات باشد و احساس کنم خانه‌ام رنگ و بوی خانه‌تکانی و عیدانه ندارد؛ البته چیزی نمی‌گویم ولی خانم خودش می‌داند که بچه‌ها از سال بعد ممکن است زن‌های دیگری را هم «مامان» صدا کنند!

خانه‌تکانی البته اسلوب دیگری هم دارد و مثلاً «کمک کردن» می‌خواهد. مردی گفته‌اند ناسلامتی...

یعنی نه اینکه مثل برخی از این طلبه‌ها و بچه حزب‌اللهی‌های امروزی ظرف بشورم و جارو بزنم و مثل زن‌ها کار کنم! حاشا و کلّا.

یعنی اینکه کمک می‌دهم اما میوه‌های پوست‌گرفته و دمنوش و سیگار پیچیدنی باید مثل تمام عصرها لب ایوان آماده باشد.

عبا و متکا و مفاتیح و دیوان حافظ و سجاده و ته‌مانده‌های «تفنگ و دشنه و چفیه» هم.

و گپ زدن‌های سر عصر و رتق و فتق امور جوان‌های کم‌درآمد همسایه و فامیل نیز ایضاً.

گفتم: «کمک می‌کنم»...

وقت کنم اگر، پسرها را می‌برم برای خرید عید. بدون مادر و خواهرهایشان.

تا کمتر توی دست و پا باشند و کمتر شیطنت بریزند.

می‌خواهم برایشان شلوارهای یکدست با کفش‌های فوتبالی یک سایز بزرگتر بخرم و با کلّه‌های تراشیده برِشان گردانم خانه. و نه چیزی بیشتر.

دستشان را می‌گیرم و هنگام خرید هم برای هر شیطنتی آزادند.

پولش را می‌دهم...!

یعنی پسرهای من برای شکستن و سوزاندن و خراب کردن هرچیزی آزادند.

از طرفی پسربچه باید اسلوب بازار را هم بیاموزد. باید اصلاً از همان بچگی کاسب بار بیاید تا امیدش به جای مدرک به اوستا کریم باشد...

سر دماغ باشم اگر، وسط خرید بازار، کرّه‌ها را قهوه‌خانه هم می‌برم. که بوی مردی و مردانگی بخورد به مشامشان.

که ببینند وسط اینهمه خوش‌خوشان و خرید و نونواری اما هستند آدم‌هایی که مفلس‌اند و محتاج یک تکه نان.

که بفهمند مَرد، وقتی خسته می‌شود مثل ضعیفه‌ها ورّاجی و درد و دل نمی‌کند... که پشت می‌دهد به دیوار و یک استکان چای می‌خورد و همین.

پسرها را می‌برم قهوه‌خانه تا دست و دلبازی مردها را ببینند و یاد بگیرند دل مردها دریاست وقت انفاق و بخشیدن. ولو برای معتادها و زن‌های روسپی و دوایی‌ها.

دست آخر و بعد از خرید هم می‌رویم مسجد جامع که نماز بخوانیم.

می‌خواهم عصر که می‌شود پسرها را ول کنم زیر آوار گرگ و میش غروب؛ تا توی وسعت مسجد چرخ بخورند و احساسشان بار بیاید.

که صدای هور هور بال زدن کفترهای مسجدنشین، بنشیند گوشه قلب کوچکشان. که شیطنت کنند و از پیرمرد خادم مسجد پسِ گردنی بخورند. که با مسجد بزرگ شوند.

فکرم ولی پیش کارهای سخت خانه تکانی است. فکرم کنار کارهای سختی است که خانم خانه حتماً باید انجامشان بدهد ولی زمختی‌شان پیر و فرتوتش می‌کند.

برای همین است که هرسال مکافات دارم برای اینکه اهل خانه بفهمند؛ شستن و ساختن و گردگیری را باید سپرد به کلفت‌های از دهات آمده!

دخترک‌های بیست و چند ساله‌ای که نای کار کردن داشته باشند و بتوانند عصای دست خانم خانه باشند.

با لهجه‌های محلی و دامن‌های چین‌دار و دست‌پخت‌هایی محشر که مدام از این‌وَر خانه تا آن سو را بروند و بیایند و فرمانبری کنند. گاهی گیس دخترها را شانه کنند و گاهی هم همبازی پسرها بشوند.

بگذریم...

غیر از بیرون‌بَری پسرها، حالا که شب شده است و کار و بار خانم و خدمتکارها هم به راهست هنوز؛ باز هم کمک می‌دهم و این بار دیگر نوبت دخترهاست.

از توی دست و پا جمعشان می‌کنم کنار خودم. بس است دیگر هرچقدر از صبح، خانه‌داری و کدبانوگری یاد گرفته‌اند.

سر به سرشان می‌گذارم و همان حین و بین هم احوال عروسک‌هایشان را می‌پرسم.

برادرهایشان هم که بدشان نمی‌آید پابرهنه بدوند وسط این خلوت پدر_دُخدری! را با چک و لگد می‌اندازم بیرون.

سهم آخرِ سال پسرهای خانه از من همان خرید و بازارگردی بود، نه بیشتر!

به دخترها شوکولات می‌دهم و سهم عروسک‌هایشان هم که جداست.

و تاب و تب و ناز و عشوه‌های دخترها که تمام شود؛ مثل رسم هرساله؛ بقچه‌ی ته‌مانده‌های «تفنگ و دشنه و چفیه» را میان جمع کوچکمان پهن می‌کنم.

لَم می‌دهم کنارشان و بی هیچ حرف و سخنی سرگرم وسایلم می‌شوم.

دست نوازشی به تیغ زنگار گرفته‌ی دشنه‌ها می‌کشم.

چندتا فشنگ و دوربین و جیب خشاب نخ‌نما شده‌ی سال‌های دور را هم مثل همیشه وارسی می‌کنم که نکند گرد جاماندگی رسیده باشد بهشان.

با دخترها حرف هم نمی‌زنم... می‌خواهم، بفهمند ته‌مانده‌های یک مرد آنقدرها هست که بشود توی عمقش دوید یا اصلاً غرق شد، بدون یک کلمه حرف حتی.

دوست دارم این دخترک‌های کوچک که بعدها برای نوه‌های من... می‌فهمید؟! برای نوه‌های من... قرار است مادری کنند و لالایی پهلوان‌های غیرتی را بخوانند؛ با «دنیای مردها» غریبه نباشند.

دشنه‌ها را بعد از زدودن زنگارها؛ با ته نعلبکی تیزتر می‌کنم دوباره. که دشنه اگر چکش بسم‌الله‌گفته خورده باشد، تشنه‌ی خون است و بی‌تیزی آزارش می‌دهد... و بعدتر دشنه‌های آخته را می‌دهم دست دخترها که بازی کنند.

دختربچه، سنگینی و خشونت سلاح را که لمس کند، مثل کُرّه‌ی افسار خورده، بهتر تربیت می‌شود و صبح فردا که مردش از جنگ برمی‌گردد؛ خوب می‌داند میان آوار آنهمه خشونت و خستگی نباید منتظر لبخند باشد که هیچ، که باید دلداری کند، که تفنگ مردش را بستاند... که با استکانی چای داغ، زیبایی‌اش را به استقبال آنهمه درد و بی‌تفاوتی ببرد.

چفیه‌ی خاک گرفته‌ی فسرده در خود را برای بار هزارم تمام این سال‌ها دست می‌گیرم و می‌تکانمش... که بوی زخم و خاک و باروتش مثل صدای هور هور بال زدن همان کفترهای مسجدنشین، توی شامّه‌ی دختربچه‌ها هم بنشیند.

که پس‌فردا اگر به زنی رفتند؛ موقع نگاه‌های بیتاب جاماندگی و درد زخم‌های نشسته بر گرده‌ی شوهرهایشان، ننشینند یک گوشه و مثل بُز نگاه کنند. تا مرهمی باشند روی جراحت حرفِ مردم.

که از دور دست‌ها هم حتی بوی خاک و باروت و نفیر ویژاویژ گلوله‌ها را بفهمند و أمن‌یجیب بخوانند برای مردی که دارد توی کارزار دشمنی و نامردی و بی‌ناموسی می‌جنگد، از حرمی دفاع می‌کند و می‌کشد و کشته می‌شود شاید.

خوش ندارم این دختربچه‌های معصوم، صبح فردا اگر مردی عاشقشان شد؛ بسوزد در حسرت اینکه این سلیطه‌ها، نه تفنگ را می‌فهمند، نه اسب را و نه غربت کوه و کمر را.

خوابشان گرفته انگار...

تن تبدار و چشم‌های مستشان را کشان کشان می‌چسبانم به خودم و روی دست و پاهای کوچکشان را با همین چفیه و عبای آبا و اجدادی می‌پوشانم.

خانه را سکوت فرا گرفته و دست‌های تاریک شب همه را با خودش برده است انگار.

از تمام این روزهای آخر اسفند و از تمام ته‌مانده‌های «تفنگ و دشنه و چفیه»، حالا فقط یک مفاتیح کهنه‌ی ورق ورق شده مانده است، یک مهر و تسبیح شاه‌مقصود، یک پلاک و بلندای شبی که نباید تمام شود.

از اینجای دنیایِ «تفنگ و دشنه و چفیه» را کلمه‌ها هم نمی‌توانند، بنویسند حتی.

فردا عید نوروز می‌رِسد...

 

انتهای پیام/


برچسب‌ها: پدر, عید, خانه‌تکانی
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۴ساعت 14:14  توسط مسعود يارضوي  | 

روحانی هم وارد ماجرای بی‌دستاوردی برجام می‌شود

این تحلیل را به تازگی در کانال تلگرامم منتشر کردم و دوست دارم شما هم بخوانیدش...

***

از شما چه پنهان! ۲ سال قبل و هنوز کابینه روحانی معرفی نشده بود، تحلیلی را روی وبلاگم منتشر و طی آن من‌باب تفرّس به سه مقوله وقوع توافق روحانی، شکست توافق روحانی و مقصّرتراشی برای این شکست! اشاره کردم.

حالا می‌خواهم حرف عجیبی بزنم... اینکه غیر از صالحی و لاریجانی و عراقچی، «روحانی هم حتی به بی‌دستاوردی‌ها و شکست‌های برجام اشاره خواهد کرد» اما نکته آنجاست که او قصد دارد از این منفذ، «مقصّرتراشی» کند و کسی! یا کسانی را در داخل بعنوان «موانع حصول» و یا «مانع اصلی حصول دستاوردهای برجام» معرفی کند.

امیدوارم که شماها که این حرف‌ها را می‌خوانید نقشه خوبی را برای آن روزهای تلخ طراحی کرده باشید...(کما اینکه انتظار بود برای حرف‌های این‌روزهای صالحی و لاریجانی و عراقچی پیرامون محقق نشدن وعده‌های برجام نقشه می‌داشتید)

و باز هم امیدوارم کسی فکر نکند این حرف‌ها مشتی ورّاجی سیاسی و پیش‌گویی است. نه رفقای خوبم! از شما چه پنهان، همین آقای روحانی وقتی از سفر اول نیویورکی‌اش برگشت، به «موانع داخلی توافق» اشاره کرد. بعد از برجام هم کسانی مثل «اسحاق‌خان جهانگیری» و «ولی‌الله خان سیف» از وجود «آن عده» و «دست‌های پنهانی» سخن گفته‌اند که نمی‌گذارند دستاوردهای توافق برای مردم ملموس شود! این سه اماره باشد برای آنهایی که دنبال شاهد تحلیلم می‌گردند. مابقی هم باشد برای بعد...

الحال اینکه دوست دارم روزی که جملاتی مثل «اگر هم برجام شکستی داشته»، «بخش محقق نشده‌ی دستاوردهای برجام»، «همان چند وعده‌ای هم که در کنار اینهمه دستاورد! عملی نشده» و چیزهایی شبیه این از زبان روحانی بعنوان مقدمه ورود به بحث «مقصّرتراشی» اظهار می‌شود؛ باشند کسانی که پاسخ‌های درخور و اقناع‌کننده‌ای را برای افکار عمومی در چنته داشته باشند.

این برجام لعنتیِ بی‌دستاورد، همین الآن هم شکسته و از نشانه‌های شکستنش همین بس که نه تنها مردم هیچ اثری از آن را لمس نمی‌کنند بلکه حضرت آقا(حفظه) بعنوان دیده‌بان راستگو و خیرخواه انقلاب هم حتی هیچ تشعشعی از آن «آفتاب مورد اشاره‌ی روحانی» ندیده‌اند و این ندیدگی را تلویحاً مورد اشاره صریح هم قرار داده‌اند.

اما تحلیل من می‌گوید که شکستگی برجام البته صدای بلندتری هم دارد... مثل سال ۸۴ و وقتی آنهمه بیانیه و نشست و غیره با صدای «گرومپ» شکست و از بین رفت و روحانی هم به جای عذرخواهی از مردم ، کتابچه‌ای نوشت و همه تقاصیر را به گردن «مانع اصلی» انداخت...

***

آدرس کانال تلگرام من:

@masoud_yarazavi


برچسب‌ها: برجام, تحریم, دستاورد
+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۴ساعت 12:59  توسط مسعود يارضوي  | 

از آدمی که هنوز...

حال این ماهی جدااُفتاده از رفقایش را دارم این روزها...*

می‌دانید...؟!

وقتی آدمی، دائم از این جنگ به آن جبهه و از این سنگر به آن خاکریز در حال نقب زدن و آمد و رفت باشد و لختی هم نیاساید... به نوعی مچالگی مزمن دچار می‌شود انگار.

رفتارهایش عجیب و غریب می‌شوند.

گویی یک خستگی کهنه سالهاست با رعایت حق همسایگی، تا مغز استخوانش رسوخ کرده و به این زودی‌ها هم قصد رفتن ندارد.

گفتم رفتارهایش عجیب می‌شوند! مثلاً وقتی باید بخندد اما غصه‌هایش را ریویو (Review) می‌کند، وقتی باید غصه‌دار باشد اما شادانه می‌خندد... و با اشتهایی وصف‌ناشدنی توی یک رستوران قدیمی زهوار درفته، غذاهای کوفتی را می‌بلعد.

وقتی دارد ورزش می‌کند، به آدم‌های احمقی که گاهی سر کارش گذاشته‌اند فکر می‌کند و گاهی هم که خوابش می‌آید اما بیخوابی رفیق راهش می‌شود.

سگرمه‌هاش به در هم بودن عادت می‌کنند ولی برقی جوانانه را می‌شود توی عمق چشمهاش کاوید. مثل اورلیانو بوئندیای مارکز... مثل حاج قاسم خودمان...

آدم وقتی اینجوری می‌شود همیشه احساس می‌کند لباس‌هایش خاکیست و همیشه تراوشی از خون را روی دست و بالش پُلماس* می‌کند حتی اگر وسط موج‌های دریا باشد.

آدمی که هنوز از جنگ برنگشته به جنگ دیگری می‌رود، همیشه یک عالمه حرف دارد اما برای نزدن و نگفتن.

برای همین دور و بری‌هایش فکر می‌کنند او یک بداخلاق اخموی خنگول بیشتر نیست که صلاح و مصلحتش را نمی‌فهمد، دنبال الواتی است و اصلاً همان بهتر که هیچوقت نیست خبر مرگش! حتی برای تحمل شدن.

 

*عکس را در دوردست ساحل جزیره لارک گرفته‌ام.

عکاسی کنار تور ماهیگیری کار خطرناک و احمقانه‌ایست. خاصّه‌تر اینکه تنها هم باشی. ولی من دوستش دارم.

سوژه‌های نابی در کنار قایق ماهیگیرهای غیر قانونی پیدا می‌شود گاهی...

 

*پُلماس: کرمانی‌ها به جستجو کردن چیزی با دست در تاریکی می‌گویند.


برچسب‌ها: عکاسی زیر آب, غواصی, جنگ
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 18:8  توسط مسعود يارضوي  | 

برگه‌ای خوانده نشده درباره انتخابات

_یک‌ماه قبل از انتخابات اسفند؛ هیئت امام جعفر صادق(ع) شهر تهران، نشستی تحلیلی را پیرامون انتخابات اسفندماه برگزار می‌کند.

 در آن جلسه، یک آدم گمنام بعنوان مدعوّ حضور می‌یابد و صحبت‌هایی را درباره نتیجه احتمالی انتخابات هفتم اسفند بیان می‌کند.

در ادامه فرازهایی از آن صحبت‌ها را به نقل از فایل صوتی مضبوط در جلسه بخوانید:

 

_ ما می‌خواهیم در این جلسه درباره یک احتمال خطرناک صحبت کنیم.

اصلاح‌طلبان طی ۳ سال گذشته مشغول فعالیت برای انتخابات مجلس بوده‌اند و در یکی از راهبردهای خود در این زمینه تمام بدی‌های عالم را به اصولگرایان ربط داده‌ و در عین حال از خودشان نیز خوب‌نمایی کرده‌اند.

جالب آنکه هیچ پاسخی هم برای این دروغ‌ها؛ ارائه نشده است. بصورتیکه اصولگرایان دچار نوعی امتناع افکار عمومی شده‌اند و لذا بایستی گفت که احتمال اکثریت شدن اصلاح‌طلبان، از نظر ریاضی یک احتمال پر قدرت و با ضریب وقوع بالا است.

 

_ اصلاح‌طلبان در لیست احتمالی خود، آدم‌های کمترشناخته شده، زیاد خواهند داشت اما نکته آنجاست که مردم به چه کسی قول داده‌اند که حتماً به نامزدهای سرشناس رأی می‌دهند؟!

 

_‌ باید توجه داشت که (در نتیجه نهایی انتخابات) ترکیب اصلی مجلس را شهرستان‌ها تشکیل می‌دهد نه تهران.

 

_ احتمال اکثریت شدن اصلاح‌طلبان (به نسبت اصولگرایان)، کم است اما بایستی به پرخطر بودن و ضریب وقوع بالای آن توجه داشت.

 

_ در انتخابات آینده هیچ فتنه‌ای نخواهیم داشت...

 

_ اصلاح‌طلبان در هر حالتی در انتخابات آینده اعلام پیروزی می‌کنند. و بقیه احتمالات (اکثریت شدن آنها یا پیروزی نامزدهای سرشناس فهرست احتمالی‌شان) این اعلام پیروزی را به کام آنها شیرین‌تر خواهد کرد.

 

آدرس کانال تلگرام من:

masoud_yarazavi


برچسب‌ها: انتخابات, مجلس, نتیجه
+ نوشته شده در  دوشنبه دهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 10:21  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره برنده شدن فهرست اصلاح‌طلبان در تهران

_«تقصیر مردم خوب تهران نیست» این نتیجه‌ی انتخابات...
به زعم من و به تحلیل من، عاملیّت پیروزی قاطع فهرست اصلاح‌طلبان در تهران را باید به درستی و در جایی که نشسته است،‌ فهم کرد نه در جای دیگری.
در آنجا که این جریان سیاسی خاص از 2 سال قبل تا توانست به اصولگرایان و مجلس اصولگرا نسبت‌هایی مثل «بی‌عقل»، «کارنابلد»، «تندرو»، «افراطی»، «موافق اختلاس»، «کم‌توان» و «بدترین مجلس تاریخ ایران» را داد.
و آنهایی که باید! هم صمٌ‌بکم نشستند و هیچ نگفتند.
جریان خاص همچنین و در ادامه تا توانست از خودش، از دولت و از چیزی به نام «برجام»، خوب گفت و خوب گفت.
ولی ما حتی در اثبات ساده‌ترین چیزها مثل اینکه «تحریم‌ها فقط 30 درصد اثرگذاری دارند» ناکام شدیم... تا آنجا که رهبری نظام مجبور شد به صحنه بیاید و درباره این اثرگذاری کم تحریم‌ها سخن بگوید!
انتظار دارید وقتی آن تهمت‌ها و مغالطات در ذهن افکار عمومی طرح می‌شود و این ناکامی‌ها و بی‌توجهی‌ها از جانب اعاظم و رسانه‌های اصولگرا هم بر عمق فاجعه می‌افزاید؟! نتیجه‌ای بهتر از این برای فهرست اصولگرایان در انتخابات تهران رقم بخورد؟!

پ.ن: وقت داشتید اگر، مایل هستم این تحلیل کوتاه که ۶ بهمن‌ماه امسال پیرامون «فهرست اصلاح‌طلبان» و در انتهای یک مطلب نوشته‌ام را بخوانید:
«صحبت‌های اشاره شده از چهره‌های ستادی جریان اصلاحات به روشنی بیان می‌کند که بازی از ابتدا هم فرجام دیگری داشت و دروغی به نام ردّ صلاحیت گسترده اصلاح‌طلبان احتمالاً برای ایجاد حاشیه امن اظهار می‌شده است.
اما اکنون سؤال دیگری به ذهن خطور می‌کند و آن اینکه میزان توفیق «لیست اصلاح‌طلبان ناشناخته» در انتخابات مجلس چقدر است؟!
پاسخ به این سؤال بستگی به فاکتورهای فراوانی دارد و فی‌الواقع نمی‌توان چیزی را بصورت دقیق بیان کرد اما در عین حال، جدی نگرفتن این لیست مرموز نیز پس از ۱۴ سال شکست پیاپی اصلاح‌طلبان در تمام انتخابات‌ها خطایی بزرگ است.
جریان سیاسی خاص طی ۳ سال گذشته تا حد توانش نسبت به سیاه‌نمایی اوضاع کشور، بزرگنمایی تحریم‌ها، شبهه افکنی و انتقاد نسبت به اصولگرایان اقدام کرده است.
بدیهی‌است که اگر این اقدامات و شبهات و دروغ‌ها به صورت عقلایی و با استدلال‌های محکم، در ساحت افکار عمومی پاسخی درخور نیابند و در ادامه خطوط قرمز مهمی همچون «فتنه ۸۸» و تلاش خطرناک عده‌ای برای ایجاد فتنه‌ای دوباره (مثل فتنه اقتصادی و اوکراینیزه کردن ایران) نیز از سوی دلسوزان کشور مورد توجه ویژه قرار نگیرد؛ بعید نیست که فتنه‌گران سال ۸۸ و منتسبین به آنها بتوانند راهبردهای خود را عملی سازند.
این خطری است که باید بصورت جدی متوجه آن بود... »
 
آدرس کانال من در تلگرام:
@masoud_yarazavi

برچسب‌ها: انتخابات, لیست, فهرست
+ نوشته شده در  یکشنبه نهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 13:17  توسط مسعود يارضوي  | 

هایکوهای درد

خب راستش آنهایی که چند سالی هست مخاطب وبلاگ عبور هستند، می‌دانند که من عادت ندارم وقتی تحلیلم محقق می‌شود حرف زیادی بزنم و حتی‌الامکان سکوت را ترجیح می‌دهم.

ولی من هم آدمم و گاهی دلم می‌گیرد.

متن زیر را شنبه شب گذشته درباره انتخابات مجلس دهم بر روی خروجی کانال تحلیلی‌ام در تلگرام منتشر کردم. مایلم شما هم آنرا بخوانید...

***

_ تا ساعاتی دیگر "پیروزی اصلاح طلبان و دولتیون در انتخابات" توسط خودشان و به هر قیمتی (حتی اگر اقلیت شده باشند!) اعلام خواهد شد.
کاش آن یک نفری که طی ۲ سال گذشته در بسته های گزارش تحلیلی خبرگزاری فارس, روی وبلاگش و در خروجی همین کانال نوشته بود اصلاح‌طلبان و دولتیها ولو حتی اگر یک کرسی هم در انتخابات مجلس جابه جا شود; اعلام پیروزی خواهند کرد و هیچ فتنه ای هم در کار نخواهد بود; خودم نبودم!
فکر نکنید کسی دارد از خودش تعریف می کند...!
اینجا سرزمین واقعیتهاست.
خواستم بگویم کاش آن آدم به تنهایی خودش تبعید! خودم نبودم تا حرفهایم را می گفتم و سبک می شدم.

پ.ن: مثلا درد سنگینی بود که ۲ سال تمام, بقیه فکر کنند یک آدم تنهای احمق هستی که خودت را به اصولگرایی الصاق کرده ای و عادت داری بیانیه‌ی خودت را بخوانی!


برچسب‌ها: انتخابات, نتیجه, مجلس
+ نوشته شده در  یکشنبه نهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 10:19  توسط مسعود يارضوي  | 

آنها که قبل از انتخابات «پیروز» شدند!

_ این تحلیل را روز چهارشنبه گذشته در کانال تلگرامم منتشر کردم و معذرت می‌خواهم از اینکه پس از گذشت 2 روز، می‌گذارمش اینجا...

ادب اقتضا می‌کرد که همانروز بصورت همزمان منتشرش می‌کردم ولی به دلایلی میسور نشد.

الحال اینکه طبق معمول امیدوارم این تحلیل محقق نشود و قضایا طوری رقم بخورد که اصلاح‌طلبان و دولتی‌ها نتوانند، ادعا کنند که مردم به اعتدال و اصلاحات و برجام! رأی داده‌اند ولی چه کنم که مقتضیات صحنه معنای دیگری دارد.

معنایی که یقیناً بایستی آنرا با شما هم به اشتراک گذاشت...

***

«اعلام پیروزی اصلاح‌طلبان در انتخابات به هر قیمتی» سیاستی است که جریان خاص از ۳ سال قبل درباره انتخابات مجلس دهم شورای اسلامی پِی گرفته است.
الآن که در حال نوشتن این مطلب هستم حتی مطمئنم که آنها تیترها و محتوای رسانه‌ای خود برای این «اعلام پیروزی به هر قیمتی» را هم حتی آماده کرده‌اند و اقلیت بشوند یا اکثریت اما پیشاپیش مسرور پیروزی خویش‌اند!
پیروزی‌ای که نمی‌دانم خودخوانده است، یا گفتمانی یا حتی شاید اکثریتی؟!
اما هرچه هست در پرتو بازی‌خوردگی کسانی نظیر علی لاریجانی و سایرینی که فریب عباراتی مثل «اصولگرای معتدل» و «تندروی و اعتدال»! را خوردند؛ رخ خواهد داد.

مجلس آینده یا با اکثریت اصولگرایی تشکیل می‌شود (احتمال قریب) یا با اکثریت اصلاح‌طلبان(احتمال بعید) که بر مبنای تحلیل من، اصلاح‌طلبان در هر دو حالتش اعلام پیروزی خود را به خورد افکار عمومی می‌دهند و به مردم اینطور می‌گویند که «گام دوم را هم برداشتیم، اکنون پیش به سوی گام سوم»!
کثیفی و فرصت‌طلبی این بازی که البته دنیاطلبی و بلاهت عده‌ای نیز بر عمق آن افزود، به حدّی بوده که رمقی برای بیان تمام آسیب‌ها و خطرات آن ندارم.
چه اینکه یادمان باشد جریان اصولگرا وقتی دچار این بازی –بیان شده در تحلیل من- شد که توانسته بود وحدتی کم‌نظیر را تجربه کند...
طرفه آنکه ما نه تنها می‌توانستیم جلوی این بازی‌خوردگی را بگیریم بلکه هم حتی در صورت ناتوانی از این کار (به دلیل آن دنیاطلبی‌ها و بلاهت‌های اثرگذاری که گفتم) اقلاً می‌شد جلوی آسیب‌هایش را گرفت و به مردم گفت که اصلاح‌طلبان همانطور که درباره پیروزی بدون کاندیدا! در انتخابات 92 به مردم راستش را نگفتند؛ درباره انتخابات 7 اسفند 94 هم دارند با افکار عمومی بازی می‌کنند...

 

***

آدرس کانال تحلیلی من در تلگرام:

masoud_yarazavi@


برچسب‌ها: انتخابات, مجلس, خبرگان
+ نوشته شده در  جمعه هفتم اسفند ۱۳۹۴ساعت 13:31  توسط مسعود يارضوي  | 

مادر

_ فرم و محتوا و هر چیز دیگری جز به «عشق» زیبا نمی‌شود هرگز.

دقیقاً یادم نمی‌آید که این عکس را با نیت شهدای غواص گرفتم یا به نیت حضرت مادر(س)...

هرچه هست ولی «آب مهریه‌ی زهراست(س) بیا تا برویم»

 

*گاهی هست که از زیر ماسک غواصی می‌خواهی بعضی چیزها را دقیق‌تر ببینی. تمام تلاشت را هم می‌کنی.

ولی بعضی وقت‌ها شیشه‌ی ماسک را لایه‌ای از بخار فرا گرفته و بعضی وقت‌ها هم پرده‌ای از اشک کشیده می‌شود روی چشم‌هات...

 

پ.ن: مصیبت حضرت مادر(س) مظلومیت است و شهادت. آه از دل علی(ع)...


برچسب‌ها: فاطمیه, مادر, زهرا, س
+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم اسفند ۱۳۹۴ساعت 14:40  توسط مسعود يارضوي  |