عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

چرا درباره سیاست خارجی دولت یازدهم نگران بودم؟!

_ اوایل تیرماه و روزهای تازه ی پس از انتخابات 92 بود که در تحلیلی با عنوان "سه گفتار..." این جملات را درباره دولت هنوز تشکیل نشده آقای روحانی و تیم همراهشان نوشتم:

"...چیزی که در باب شیخ حسن آقای روحانی و دولت هنوز تشکیل نشده اش نگرانم می کند بحث "سیاست خارجی" است.

می شود، گفت که هرچقدر که مقام معظم رهبری طی هشت سال گذشته مجبور به مدیریت بیش از حد معمول صحنه سیاست داخلی کشور و مبارزه با خطاهای احمدی نژاد و کج روی های گروه سیاسی هوادارش شدند، در طول 4 سال آینده، همین روند اما در صحنه سیاست خارجی کشور و انقلاب اسلامی تکرار خواهد شد.

به هر حال مواضع دکتر روحانی در عرصه کم تحملی نسبت به مقاومت و تمایل گفتگو با آمریکا مشخص و هویداست و این صحنه هم صحنه ای نیست که بخواهیم بر سر آن مماشات کنیم و یا از دیدن واضحاتش طفره برویم.

این تحلیل بیانگر آنست که نقش خواص کشور، رسانه ها، تشکل های دانشجویی و سپاه پاسداران در 4 سال آینده و در مسیر ایستایی بر سر آرمان های اصیل انقلاب اسلامی، نقشی خطیر خواهد بود."

این تحلیل در برخی رسانه ها هم منتشر شد. +

و گذشت تا به امروز رسیدیم...

امروزی که آقای هاشمی در صحبت های اخیرش "کلید" حل مشکلات را در وادی سیاست خارجی! نشان می دهد، تحلیلگرهای اروپایی از این می گویند که برای غرب، "آقای روحانی" گزینه بهتری است! و مورد آخر هم سخنرانی دیروز مقام معظم رهبری در جمع کارگزاران نظام بود که حضرت آقا ترجیح دادند صحبت های خود را با اشاره به ماجرای "تعامل با دنیا" و توضیحاتی پیرامون سیاست خارجی نظام تمام کنند.

این که من چطور و بر خلاف آنهایی که ول کن سهم الشرکه کابینه و تعیین میزان برد و باخت اصولگرایی و اصلاح طلبی نیستند؛ متوجه این قضیه شدم و راجع به آن تحلیل منتشر کردم، بماند. (بخش اصلی اش البته مثل همیشه چیزی غیر از لطف خداوند متعال نیست)

نکته ولی آنست که من معتقد نیستم که خدای نکرده دولت یازدهم دولت بدی هاست و یا چیزهایی شبیه به این.

فقط عرضم اینست که باید تلاش کرد دولت در عرصه مقاومت تقویت شود و مسئله اصلی تر نیز آنست که بخش اعظم ایستایی و پویایی جبهه مقاومت وابسته به مردم، سپاه پاسداران، جنبش دانشجویی، خواص کشور و رسانه ها است.

رسالت ها را نباید فراموش کرد.


بعدنوشت:

بعنوان یک رزمنده در این جبهه می گویم که راه ما از مطالعه، تفکر، حجت عقلی، تفرّس و تحلیل صحیح می گذرد. نه از راه فتوا و اِخباری مسکلی و ساده سازی سیاست.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 15:57  توسط مسعود يارضوي  | 

دولت روحانی و تله انگلیسی استراو

_ جک استراو و ماجراهای روزهای اخیرش (+ +) با تحلیل من، یک تله برای شیخ حسن آقای روحانی و دولت یازدهم است.

تله ای که غرب در مقطعی و در سال 82 برای برخی از مسئولان ما کار گذاشت و نتیجه اش را هم گرفت و حال رویای گستردن دوباره آنرا برای زمینه های بیشتری در ذهن می پروراند.

راستش این است که به گواه عقل و تجربه، غربی ها هیچ وقت هیچ سمتی را نشان نمی دهند و یا حرفی را نمی زنند که قبلاً درباره اش یک سبک و سنگین حسابی نکرده باشند. بخصوص اگر انگلیسی هم باشند. ( و در اشاره به صحبت های حسین موسویان و سعید جلیلی پیرامون نیرنگ بازی طرف های مذاکره!)

راست دوم و البته مهمتر هم این است که زخم های بزرگ و عمیقی که ملت بزرگ ما بر گرده دارد؛ مثل استعمار و کودتای انگلیس در ایران و در کنار آن همدستی با عراق در جنگ هشت ساله و سپس پیگیری پروژه جاسوسی و ترور در ایران، هرگز و هرگز با لبخندهای دیپلماتیک و ابراز علاقه برای حضور در مراسم تحلیف حل نمی شوند. (صحبت های جان ساورز مادر مرده، رئیس اِم،آی،سیکس انگلیس را هنوز از یاد نبرده ایم قبل از ترور شهید شهریاری)

می گویند استراو دیگر مقام چندانی در انگلیس ندارد و یک نماینده ساده مجلس است. پس این اظهار نظرها درباره دکتر روحانی و رابطه ایران و بریتانیا حرف های شخصی هستند!

چه ساده انگارانه...

آیا به نظر خود انگلیسی ها و همتایان آمریکایی آنها هم همینطور است که می گویید؟!

آیا مثلاً شبکه BBC رفته است سراغ کسی که همراه با فیشر و دوویلپن توانست بیانیه ناخوب سعدآباد به اسم "اعتماد سازی"! و همچنین تعلیق یک جانبه بخشی از فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی را به مردم ایران تحمیل کند فقط برای اینکه نظرات شخصی اش را بشنود؟!

و یا بدتر از آن... در دنیایی که هر نوع صحبت و رفتاری ولو یک نشستن ساده در یک جلسه بین المللی، هزارتا معنا و مفهوم دارد و قدرت نرم و دیپلماسی عمومی یکه تاز همه عرصه هاست؛ آیا وزیر خارجه سابق بریتانیا از روی رفاقت شخصی و مثلاً برای از سر گیری مجدد روابط، مدح دکتر روحانی را می گوید و یا درخواست حضور در مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ما را مطرح می کند؟! (فرض بر اینکه ماجرای درخواستش برای حضور در تحلیف راست باشد!)

آنهم بدون اینکه از حتی یک رفتار سوء انگلیسی ها در قبال ایران عذرخواهی و ابراز ندامت کند؟!

در اینجا یک نکته را هم باید گفت.

من هیچوقت استدلال های دکتر روحانی درباره اینکه تمام معاهدات و قول و قرارهای هسته ای ما با نظر رهبریت نظام امضا شده اند را نپذیرفتم.

دلیل من این است که غریب حسینیه امام خمینی(ره) چه کند وقتی هاشمی و خاتمی و دبیر وقت شورایعالی امنیت ملی، یعنی همین آقای روحانی، سه راهکار هسته ای را خدمت ایشان می برند که در هر سه راهکار کمترین اثری از "مقاومت اصولی" نیست! و جالب آنکه رئیس جمهور و رئیس مجمع تشخیص هم راهکار "تعلیق" را بیشتر دوست دارند!!!

توضیحات بیشتر را در اپیزود دوم این گزارش که قبل از ریاست جمهوری آقای روحانی نوشته ام، بخوانید.

همچنین دقت کنید که دارم درباره سه نفری صحبت می کنم که شعار تعامل، تعاملشان را دیگر همگی از بر شده ایم. آنهم با چه نمونه هایی...

خاتمی که هیچ... آقای هاشمی هم همین چند وقت پیش فرمودند که با شاه عربستان کارگروه حل مشکلات شیعه و غیر شیعه! با هم را تشکیل داده بودند و آقای روحانی هم که به اقتضای مصلحت کنونی چیزی درباره شان ندارم که بگویم!

(آقای هاشمی یک جوری فرمایش می کنند که انگاری مثلاً اگر با فرمول ایشان عمل شده بود، الآن دیگر عربستان حامی تروریست های تکفیری در سوریه نبود!)

قبلاً نوشته ام و اماره هایش هم در حال ظهور است که خون دلی خواهیم خورد از بابت دولت یازدهم و سیاست خارجی اش.

انتهای پیام... با یک انگاره و یک درخواست

انگاره ام این است که خدا نکند وقتی هنوز ابدان پاک هزاران شهید دفاع مقدسمان روی خاک بیابان ها مانده است و تعدادی از شهدایمان هنوز در اتاقک های ناوچه های غرق شده در جنگ خلیج فارس محبوس مانده اند؛ آقای روحانی دست دوستی کسی (جک استراو) را به نمایندگی از غرب و آمریکا فشار بدهد و یا مثلاً (فرض بر صحت درخواست استراو!) در مراسم تحلیف، پذیرایش باشد که خودش و در همین مصاحبه اخیرش، از این گفته است که ما و کشورمان در جنگ هشت ساله همدست عراق بوده ایم!

و درخواستم...

زیاد خوانده اید درخواست هایم را که "آقا را دعا کنید"

حالا می خواهم باز هم تقاضا کنم که بعد از هر نماز و هر وقت دیگری باز هم برای غریب حسینیه امام خمینی دعا کنید.

دقت کنیم که تنهایی یک رهبر گاهی اثراتش را سالها بعد! نشان می دهد و گاهی همدم این تنهایی هیچکس غیر از "چاه" و البته دعاهای ما نمی تواند، باشد.

نمی خواهم، بگویم تنهایی رهبرمان (حفظه الله) ادامه دارد و خدای نکرده دولت یازدهم دولت بدی! است.

اما شما را به هر دینی که معتقدید، دعا برای آقا را فراموش نکنید.

حواسمان باشد که دعا برای رهبر، یعنی دعا برای خودمان و برای عاقبت به خیر شدنمان در دنیا و آخرت.

حواسمان باشد...

***

این تحلیل در اتفاقیه

این تحلیل در یالثارات

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۲ساعت 23:59  توسط مسعود يارضوي  | 

از سیاست این روزها

_ من از کلی گویی های این روزهای آقای روحانی شاکی ام. +

یعنی چی که رئیس جمهور منتخب یک امت مقتدر، از بعد از انتخابات تا حالا چند هزار کلمه صحبت کرده و از هیچ کجای این کلمات نمی شود موضعی مصرّح و غالب (مثل شعار اعتدال که غالب است!) که قابل تقدیر یا انتقاد باشد، راجع به فرایندهای سیاسی کشور، اعتراض به فتنه و انحراف، جنایت های آمریکا در منطقه، توطئه جهانی در سوریه و ... را کشف کرد!

در ثانی، این را هم عیب می دانم که آقای روحانی از بعد از انتخابات تا حالا اینهمه حرف زده اما شاه بیت حرف هایش به جای دین و ولایت و مردم و معیشت و پیشرفت و ... فقط افراط و تفریط و وحدت بوده است.

امیدوارم معنای این حرف های کلّی (و البته هنوز معنا نشده!) اعتقاد آقای روحانی به ژوراسیک و رنسانس دوباره "سازندگی" و "اصلاحات" و اساساً هیچ رنسانس سیاسی دیگری نباشد.

دعایشان می کنم و دعایش کنید که هیچکس و هیچ چیز را مهمتر از رهبری و مردم نداند و نخواهد.

 

 

_ از دکتر حداد عادل به دلیل تدبیری! که در انتخابات 92 به خرج داد و به نفع هیچکس! کنار کشید تقدیر! کرده اند.

و یکی مثل من هرچه فکر می کند، نمی فهمد از کجای کنار کشیدن آقای حداد در انتخابات، گزینه ای به نام "تدبیر"! استخراج می شود؟!

البته ایشان دانسته یا نادانسته به نفع خودش یک تدبیر شخصی به خرج داد و با توجه به اینکه در نظرسنجی ها رأی پایینی داشت به عرصه انتخابات نیامد اما اینکه حاضر نشد یا نتوانست از کاندیدای خاصی حمایت کند، هر اسمی دارد غیر از "تدبیر" بیچاره!

همچنین شایان ذکر است که لایف استایل سیاسی دکتر حداد را نمی پسندم.

حرکت در سایه و مثلاً عدم انتقاد بلیغ، از انحرافات و اشتباهات برخی از خواص مبرّز کشور از عیوب ایشان است که گویا خیالی هم برای رفعش نیست.

بگذریم...

خواستم بگویم اگر از دکتر حداد عادل برای نیامدن به عرصه کاندیداتوری تشکر می کنید، پس لابد برای کنار کشیدن احمد توکلی در سال 84 به نفع وحدت فرموله اصولگرایان و حمایتش از کاندیدایی که در صدر نظرسنجی ها قرار داشت؛ کارهای نکرده فراوان و تعدادی عذرخواهی بخاطر سکوت هایتان بدهکارید!

 

پ.ن: 

یکم: اگر دکتر حداد به این همایش تقدیر نمی رفت این تحلیل را نمی نوشتم!

دوم: این نوشته هم درباره ماجرای تقدیر از دکتر حداد خواندنیست.

 

 

_ زین پس به جای واژه غریب و نامأنوس "دولت فراجناحی"! بفرمایید: "کابینه ای متشکل از مومیایی های دولت سازندگی و اصلاح طلبان با لِی بِلِ آقای هاشمی"!

آقای روحانی و تیمش ما را چه فرض کرده اند، نمی دانم؟! (آنهایی که نمی فهمند هم امر علی حده اند!)

 

_ دقت کرده اید که این روزها همه رسانه ها گیر داده اند به اینکه فقط حرف های خوب آقای روحانی در گذشته و حال را پوشش می دهند؟!

انگاری مثلاً من بودم که حوالی سال 74 می گفتم " آقای هاشمی فراتر از قانون! است"!!! (در اینجا به اشتباه به یک مصاحبه اشاره کرده بودم که فکر می کردم برای آقای محمود نبویان است که عذرخواهی می کنم. آقای روحانی هیچوقت افراط نداشته است!)

خواستم بگویم باید در قبال رئیس جمهور جدید و در کنار همه شادبودن ها از آمدنش؛ نگاه واقعی را هم حفظ کرد نه اینکه ما هم باورمان بشود واقعاً قرار است برای همیشه سر کوچه حلوا خیرات کنند!

بعدنوشت: البته اگر نبویان و آقاتهرانی و قاضی زاده و سایر پایداران با این تعاریف بی حد و مرزشان از آقای روحانی بگذارند جامعه به سرمنزل مقصود برسد.

 

_ از یکی از این مدیرهای نابغه ای که توی ماجرای جلوگیری از ساخت حرم شهید گمنام در انار نقش داشته، خاطره جالبی دارم.

چند سال قبل به هزار مکافات، یک یادواره شهید توی دانشگاه شهید باهنر برگزار کردیم.

سال بعد که قرار شد این یادواره برای بار دوم برگزار شود؛ توی استانداری کرمان جلسه ای مرتبط برگزار کردند که از قضا همین آقای مدیر هم تویش حضور داشت.

گذاشته و برنداشته توی جلسه از این گفت که "بعله... اینها توی یادواره شان جمعیت زیادی حضور نداشت و فقط خودشان! آمده بودند."

اولاً که آن یادواره خیلی هم خوب برگزار شده بود و ما نفهمیدم منظور ایشان از جمعیت زیاد چه بود؟!، ثانیاً اصلاً یک نفر هم نخواهد بیاید؛ پرچم شهید را بلند نکنیم چون هیچکس نمی آید؟!، ثالثاً توی ده ما اگر چندتا دانشجو بیایند یادواره آدم هایی که خونشان برای دفاع از ناموس و کشور ریخته شده را گرامی بدارند، اینطوری توی ذوقشان نمی زنند و رابعاً آشنایی با ژن این آقای مدیر چندان هم سخت نبود و به راحتی می شد، فهمید که اقداماتی مثل ممانعت از ساخت حرم شهید گمنام، چند سال بعد حتماً از ایشان سر خواهد زد!

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۲ساعت 20:0  توسط مسعود يارضوي  | 

شهید گمنام انار؛ مسئله اینست

                                  وقتي مخالفان احترام به شهدا پيروز مي‌شوند

 

درگاه: شايد روزگاري كه تني چند از اعضاي انجمن اسلامي يكي از دانشگاه‌هاي كشور خطاب به بچه‌هاي جامعه‌اسلامي دانشجويان و بسيج دانشجويي اينطور گفته بودند كه "اگر جرأت هم بكنيد و شهيد گمنام توي دانشگاه دفن كنيد؛ ما شهيدتان را از خاك بيرون مي‌كشيم"؛ كسي چندان نتوانسته بود اين خبر را باور كند!

 ماجرا گذشت و در اوايل دولت نهم، رئيس يكي از دانشگاه‌ها در جمع خبرنگاران از اين گفت كه دفن شهيد گمنام در همه جا نتايج مثبتي نداشته است!

و باز هم شايد عده‌اي بودند كه باور نكردند كه مظلوميت فرزندان شهيد امام روح‌الله...

_ این مطلب در خبرگزاری فارس

_ این مطلب در ندای انقلاب

_ این مطلب در جام نیوز

_ این مطلب در یالثارات

_ این مطلب در اتفاقیه


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۲ساعت 18:2  توسط مسعود يارضوي  | 

این روزها

درگاه: گاهی وقت ها، انقدر فکر توی ذهنم هست که اگر کسی در لحظه بپرسد "داری به چی فکر می کنی؟!"، یکی، دو ثانیه طول می کشد تا از بین فکرهای توی ذهنم، درخورترینش را برای وقت و لحظه انتخاب کنم و نامش ببرم.

این مقدمه لازم بود تا متوجه تر باشید چرا پاراگراف های اپیزودیک بعدی این شکلی اند؟!

***

_ تقریباً تمام قرض های کتاب نخوانی عمرم را این روزها پرداخته ام. آخرین ژان گولری هم که زدم، کتابی پیرامون خطبه فدکیه حضرت مادر(س) بود که در یک مسیر 400 کیلومتری و با نور موبایل خواندم و تمامش کردم.


_ یک دعایی توی ماه رمضان سفارش شده که باید بعد از تعقیبات نماز بخوانیمش.

خواستم بگویم غیر از "اهل قبور"! شامل تمام مفادّش هستم...


_ تحلیلم اینست که آشیخ حسن آقای روحانی عمراً و هرگز تعریف دقیقی را از "اعتدال" ارائه نخواهد کرد.

این دوستان ما از اول منظورشان میانه گیری بین حق و باطل! و تقسیم پستها بود و علی القاعده الآن به هیچ وجه نخواهند توانست معنای درستی که جامع و مانع و البته قابل اندازه گیری باشد را از اعتدال ارائه کنند. (ضمن اینکه خودشان هم خوبتر می دانند که در کنار عدم توانایی؛ این کار به نفعشان هم نیست)

اما یک وقت هم دیدی توبه کردند و کار خوب که همان ارائه تعریف خوب است را انجام دادند. این یعنی همان تغییر معروف زمین بازی!


_ خداحافظ مناجات شعبانیه (که با همه ناخوبی ام دوستت دارم)


_ نمی دانم چرا یک جماعتی گیر داده اند که به اسم مقدسات و این چیزها مثلاً نباید آقای فلانی را نقد کرد؟!

خب با این استدلال غلط که پس فردا خواهید و خواهند گفت: فلانی هم یادگار امام(ره) است و فلانی هم فرمانده شهدا و فلانی هم نخست وزیر امام(ره) و مرجع تقلید و هکذا...

و لابد انتظار ندارید که همینطور بنشینیم و نگاه کنیم که انقلابمان چطور دارد با اغلاط عده ای و روی دستهای فتنه و انحراف از دست می رود؟!

پ.ن: نقد ولی فقیه شامل چیزهایی که گفتم نیست. ساز و کار دیگری دارد و حدّ دیگری. برای عده ای مثل مراجع، شورای نگهبان و ... نیز نقد اشکالی ندارد اما حرمت ها باید حفظ شود.


_ وسط بیابان به لطف آقای فرهاد می ایستیم تا ستاره ها را تماشا کنیم.

دوستشان دارم ولی تکراری اند راستش...

شب های زیادی را غیر از نگاه کردن به آسمان کار دیگری نداشته ام.


_ "خاک های نرم کوشک" را خواندم.

شهید برونسی را با آن عکس معروفش کمابیش می شناختم و دوستش داشتم. ولی حالا حقیقت اینست که بیش از دوست داشتن، حسادت می کنم به این شهید عزیز.

خیلی حرف است که حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) اینهمه هوای آدم را داشته باشند. مگر نه؟!

و یک سوال جالب... دقت کرده اید فرماندهان شهید لشکر خراسان (به از لشکر ثارالله خودمان نباشد) چقدر دوست داشتنی بوده اند؟! شوشتری، بابانظر، برونسی...

پ.ن: من حاج عبدالمسعود برونسی ام


_ زین خراب و اسب سرکش، یعنی دست و پایی که چند روز تمام زخم و زیلی است و درد می کند.

آه که گاهی "نشستن" چه مفهوم دردناکی می تواند، باشد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 17:48  توسط مسعود يارضوي  | 

آيه‌‌هایی برای شناخت بهتر ستاد جبهه پایداری

_ متأسفانه و همانطور كه قبلاً هم گفته و نوشته‌ام؛ بين برخي تفكرات جبهه پايداري و مقوله "انحراف" ربط و ارتباطاتي هست.

دليلش هم اينست كه آنچه كه از حلقه انحراف و مشايي و ايستايي در مقابل امر رهبر و از اين دست  در چند سال اخیر دیدیم، جملگي تمثّلات ماجراي انحراف هستند و ريشه‌ها همواره خود را در جاي ديگري به عقول ما نمايانده‌اند.

طي هفته‌هاي اخير توسط سه چهره مبرّز جبهه پايداري (مؤسس، سخنگو و دبيركل) سخناني بيان شده است كه من آنها را چيزي جز آيه‌هاي خداوندي براي عبرت گرفتن اولي‌الابصار نمي‌دانم.

اين در حالي است كه خوانش صحبت‌ها و مواضع اين سه تن سوابقي هم دارد كه رؤيت همه اينها در كنار هم و تطبيق عقلايي آنها ان‌شاءالله كه چراغ راهي خواهد بود در فهم بهتر مقوله‌اي به نام "انحراف" كه بيش از يك هزار و چهارصد سال است جان تفكر شيعي را با كنار گذاشتن عقل و ولايت به معناي دقيق آن آزرده است.

نقل اول مربوط به حسين الهام، سخنگوي كنوني دولت و از مؤسسين جبهه پايداري است كه چند روز قبل در مراسمي از اين گفت كه احمدي نژاد به همراه امام عصر(روحي فداه) رجعت خواهد كرد.

عده‌اي از اين اظهار نظر آقاي الهام انگشت حيرت به دهان گزيدند و اي بسا رگ‌هاي گردنشان هم باد كرد كه سخنگوي دولت دارد چه مي‌گويد؟!

اما واقعاً چقدر از همين عده، 8 سال و 7 سال قبل و وقايع چند هفته آغازين دولت نهم را بخاطر مي‌آورند كه افرادي از درون ستاد جبهه پايداري امروز و حاميان سال 84 احمدي نژاد، كه البته مواضع خيلي روشني هم عليه شخصي به نام مشايي دارند! احمدي نژاد را كانديداي امام زمان(عج) خواندند و دولتش را نمونه كوچكتري از دولت امام عصر(روحي فداه)...؟!

واقعاً آيا جز اين مي‌توان نتيجه گرفت كه حسين الهام و ديگران، درس‌هايي كه در محضر پايداران ستادی امروز و حاميان مؤسسه‌اي سال 84 احمدي نژاد آموخته‌اند را در حال باز پس دادن هستند؟!

***

نكته بعدي آيه‌هاي پياپي تذبذب در مواضع جبهه پايداريست كه واقعاً نمي‌دانم چه موقع عده‌اي را بيدار خواهد كرد؟!

تذبذبي كه مي‌گويم يعني اينكه جبهه‌اي كه خود را پرچمدار بصيرت و پاكي مي‌داند، يكبار از احتمال پيدا شدن كانديداي اصلحش در بسته پيشنهادي احمدي نژاد دم مي‌زند.

بار ديگر كانديدايش را قبل از اعلام نتايج تأييد يا ردّ صلاحيت‌ها توسط شوراي محترم نگهبان، بعنوان اصلح زمين و آسمان! معرفي مي‌كند و تعاريفي اهورايي از او به هوادارانش و به جامعه ارائه مي‌كند. 

بعد كه آن كانديدا به دلايلي و بدون هماهنگي! انصراف مي‌دهد، همان جبهه فوراً طوق اصلح را بر گردن كس ديگري مي‌اندازد و مي‌گويد حالا كه اين سومي را شناخته‌ايم! او اصلح است و در گام آخر هم وقتي كه اين كانديداي اصلح شكست مي‌خورد و كانديدايي در ضمّه جريان چپ و تا حدي هم‌جبهه با اصلاح‌طلبان، انتخاب مي‌شود، سخنگوي جبهه فوق‌الذكر، اينطور مي‌گويد كه اگر ايشان را مي‌شناختيم، قبل از انتخابات بهشان رأي مي‌داديم؟! +

(البته بعداً می گوید شوخی کردم. اولاً سخنگو را نمی گذارند که شوخی هایش را به جامعه بگوید، ثانیاً از جبهه ای که ممکن است کاندیدای اصلحش با کاندیدای احمدی نژاد و مشایی هم یکی باشد، چرخش به سمت دکتر روحانی چیز چندان عجیبی نیست که بخواهیم آنرا شوخی فرض کنیم. و ثالثاً در ادامه و در بخش سوم، اماره ای را خواهید دید که نشان می دهد سخنگوی پایداران چندان هم پر بیراه نگفته و عناصر ستادی پایداران به دلیل تذبذب گفتمانی، بیش از اینها به دکتر روحانی ارادت خواهند ورزید!)

نمي‌خواهم بگويم پايداران ستادي واقعاً چه جوابي دارند كه به اين رنگ و وارنگي سياسي خودشان بدهند!

چون پرسيدن اين سؤال مثل اين است كه بپرسيم واقعاً مخالفان شهيد بهشتي يا مثلاً بني صدر چه جوابي درباره آنهمه شيطنت و دشمني دارند كه بدهند؟! (ساده است. اگر توبه نکنند، جوابي ندارند كه بدهند)

دقت كنيد كه من پايداران امروز را براي علاقه به رأي دادن به دكتر روحاني و يا حتي مطايبه در اين زمينه ملامت نمي‌كنم و رأي هر كسي را مربوط به خودش مي‌دانم.

نقطه مورد انتقاد من، فقط و فقط تذبذب سياسي اين جبهه است و بس.

***

و ماجراي سوم و بعدي مواضع عجيب دبير كل جبهه پايداري يعني آقاي مرتضي آقاتهراني است كه البته با توضيحات و مثال‌هاي بيشتري بايد به آن اشاره كنم.

او كسي است كه خوانش حرف‌هايش و تدبّر در آنها طي 8 سال اخير، مرا به اين نتيجه رسانده است كه بايد درباره حاميان موسسه ای احمدي نژاد در سال 84 و شوراي مركزي جبهه پايداري امروز به شدت نگران بود.

من از آقاي آقاتهراني به دلايل زيادي خوف دارم كه البته در ادامه فقط به سه دليل از دلايل خوفي كه گفته‌ام اشاره و پيرامون آنها توضيحاتي را مطرح مي‌كنم.


يكم: او معتقد است که خانه نشيني 11 روزه احمدي نژاد عملي بر ضد ولايت فقيه نبوده و اگر احمدی نژاد نمی تواند با وزیری که رهبری مخالف عزل اوست کار کند، می تواند مخالفتش را ابراز کند و این کار هم خلاف نیست و اشکالی ندارد! (بر اساس كليپي تصويري كه در همان مقطع از سخنراني ايشان منتشر شد.)

تعجب نكنيد اما من اصلاً و در اينجا، كاري به اين ندارم كه اين حرفهای دبیر کل جبهه پایداری درست است يا غلط!

فقط عرضم اين است كه اين افراد و از جمله ايشان كه در سال 84 احمدي نژاد را به عنوان تحفه به مردم و نظام معرفي و از او حمايت كردند و فرياد ولايت، ولايتشان به آسمان سر مي‌ساييد؛ چرا در همان سال و قبل از آن، از اين نظريات مشعشع و شاذي كه داشتند چيزي نمي‌گفتند تا پيروانشان و عموم مردم دقيقاً بدانند با چه كساني طرف هستند و اين افراد چه عملي را ضد ولايت فقيه مي‌دانند و چه عملي را نه؟!

پر واضح آنكه در مرامي كه پايداران ستادي در سال 84 مطرح مي‌كردند، مقوله ولايت فقيه حيطه‌اي كاملاً ممنوعه به نظر مي‌رسيد و هركس چيزي غير از اين را فكر مي‌كرد، توسط آنان منكوب و تكفير مي‌شد. در واقع آنها فضا را در آن روزها به گونه ای ترسیم کردند که علی الظاهر اینطور به نظر می رسید که آنها تا آخر، با چنین مقولاتی (مثل خانه نشینی 11 روزه) مخالفت شدید و بی کم و کاست دارند، با عاملان این مقولات هیچ دوستی و نزدیکی ندارند و همچنین به هیچ وجه من الوجوه این کارها را درست نمی دانند.

به سخن ديگر آيا آنها در سال 84 هم معتقد بوده‌اند كه اگر كسي در مقابل فرمان مقام معظم رهبری تعلل كند، آن را به مولوي و ارشادي تقسيم كند و يا در اعتراض به امر رهبر، بيش از 10 روز به تاريكخانه خانه‌اش بخزد، ضد ولايت فقيه و يا ولايت ناپذير نيست يا اينكه بعداً و بنا به مصالحي به اين ديدگاه مبنايي جدید! دست يافته‌اند؟!


دوم: آقاي آقاتهراني صريحاً و بارها بيان كرده‌اند كه به دنبال يافتن با اخلاص‌ترين، پاك‌ترين و ولايتمدارترين اشخاص هستند.

بارها گفته‌ و نوشته‌ام كه اين حركت جبهه پايداري كه رگه‌هاي آن در ماجراي صفت‌هاي تفضيلي در دولت احمدي نژاد هم ديده مي‌شود، فوق‌العاده خطرناك است.

معيار پايداران ستادي براي تشخيص ولايتمدارترين و خالص‌ترين و اساساً ولايتمداري و خلوص چيست جز گفته های افراد و اعمالی که در این زمینه انجام داده اند؟!

براي مثال همين الآن من دارم خالصانه‌تر كار مي‌كنم يا آقای آقاتهراني يا دكتر روحاني؟! (می خواهم بگویم ان شاءالله همه ولایتمدار و خالص هستند مگر اینکه با سند و مدرکی قطعی، خلافش ثابت شود. مثل بنی صدر و موسوی و غیره)

پايداران بايد ياد بگيرند كه درونيات افراد اولاً با هيچ دماسنجي قابل اندازه‌گيري نيستند كه بتوان از بين آنها "ترين" را يافت و ثانياً ما هيچگاه حق نداريم كسي را بدون سند و مدرك ضد ولايت بخوانيم و كسي را به زعم خود ولايتمدار‌تر!


سوم: آقاي آقاتهراني اخيراً در جايي مصاحبه كرده و اينطور گفته است كه "فكر نمي‌كنيم در ولايتمداري آقاي روحاني مشكلي پيش بيايد چون ايشان نسبت به رهبري حساس است..." +

در اينجا بايد گفت: سلّمنا!

اولاً از شمايي كه درباره رأي ندادن به دكتر روحاني ابراز انابه و توبه مي‌كنيد و بعداً بیان می کنید که شوخی کردیم! حتماً اين انتظار وجود داشت كه به ستايش ولايتمداري ايشان زانو هم بزنيد. (البته اگر بعداً نگویید شوخی کردیم!)

ثانياً همانطور كه قبلاً هم گفتم اين ربط دادن صفت‌هاي غير قابل اندازه‌گيري به اشخاص و يا سلب آنها را كار غلطي مي‌دانم اما چاره‌اي هم از شرح آيه نازل شده مبني بر كج‌رو بودن صاحب سخن اشاره شده ندارم كه چگونه بيانگر غلط اندر غلط است.

در واقع، اين گفتار غلط اندر غلط از كسي است كه چند هفته قبل رسماً در ولايتمداري كسي مثل محمدباقر قاليباف تشكيك وارد مي‌كرد. و اكنون نيز اينطور بيان مي‌كند كه در ولايتمداري دكتر روحاني هيچ شك و شبهه‌اي ندارد!!!

واويلا...

بايد اسم اين رويه را چه گذاشت؟! تذبذب، چسبندگي به قدرت، ترس و يا فهم ناصحيح؟!


بعدنوشت:

درباره آقاي آقاتهراني و سايرين ستادي جبهه پايداري حرف و سخن بسيار است كه به برخي از آنها اشاره كرده‌ام و به برخي ديگر به هر دلیلی خير.

و اميدوارم خداوند متعال در اين راه صعب و سخت و جبهه‌اي كه احساس مي‌كنم رزمندگانش به هر دليلي كم هستند،‌ ياريمان كند و تنهامان نگذارد.

آرزو مي‌كنم و به درگاه حق‌تعالي تضرع خواهم كرد تا ان‌شاء‌الله جامعه ما در اين آيه‌هاي نازل شده‌اي كه دليل نزولشان را پاكي انقلاب اسلامي، وجود معظم ولايت فقيه، خون شهدا و دعاي مردم مي‌دانم، بيشتر تدبّر كند و راه خود را بهتر بشناسد.

ما با خطرات فراواني مواجهيم و راه كج اعضاي ستادي جبهه پايداري تنها بخشي از اين خطرات است.

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 12:8  توسط مسعود يارضوي  | 

شاید پروانگی

سوختم دوباره...

چه شبهای بلندی را که توی تهران از زور سوزش بدنم تا صبح زجر کشیدم اما انگاری عاشقی های دریا با من سر تمام شدن ندارد.

این بار هم با اینکه از ضدّ آفتاب های گرانقیمتی استفاده کردم و هرچیزی که فکرش را بکنید، عین سرخپوست ها به خودم مالیدم تا شنای بی دغدغه ای توی دریا داشته باشم، اما سودی نبخشیده است گویا و آفتاب داغ و آب نمکی دریا دوباره در عملیاتی مشترک حسابم را رسیده اند.

دیوارم کوتاه است شاید که نه فقط دریا که آفتاب دوست داشتنی کویر هم یکبار توی یک درگیری طولانی صورتم را سوزاند.

چه جالب... ولی اینبار روزهای کمتری درد کشیدم. از زجر هم کمتر خبری بود. و دوباره مثل قبل کارم به بیمارستان سوانح نکشید و با نسخه های قبلی یک جوری ساختم.

قویتر شده ام شاید... ولی با تمام اینها دفعه های بعدی و بعدی و بعدی را هم عشق است... دریا، من، ماهی ها...

و بی لباس غواصی که همیشه بین پوشیدنش و نسوختن! و البته لذت نوازش های دریا، دومی را انتخاب کرده ام.

ماه رمضان جان! هم که در راه است قربانش بروم... (همیشه در راه است دورش بگردم!)

و همیشه که به ماه رمضان، روزهای بلند و آلوده تهران و خودم و کار رسانه فکر می کنم خنده ام می گیرد.

نمی دانم چرا همیشه توی ماه های رمضان کلی با برادرانم در سومالی و زیمباوه و جمهوری خلق کنگو! هم احساس همدردی ام می گیرد. (شاید دارم دروغ می گویم که نمی دانم... دلیلش عمل نکردن به سفارش پیامبر خدا درباره لزوم سحری خوردن است)

و شیرینتر اینکه امسال، احتمالاً با آنها احساس همرنگی هم خواهم داشت.

برده رقصان...!

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 21:30  توسط مسعود يارضوي  | 

فتنه آينده و تكليف ما

در پست قبل وبلاگ عبور، از احتمال بروز يك فتنه بزرگ در آينده نزدیک صحبت كردم و تحليلم را پيرامونش نوشتم.

حادثه‌اي كه سنجش من از فضاي پيرامون جريان‌هاي متمايل به براندازي و همچنين رصدي كه از 

فعاليت‌هاي دشمنان خارجي مردم دارم، احتمال وقوع زيادي را با کم و کیفی که قبلاً توضیح داده ام، برايش متصوّر است.

در اينجا اما ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه فرض بر پذيرش احتمال وقوع چنين فتنه‌اي، وظيفه هريك از ما چيست و چه بايد كرد تا در گام اول، اين اتفاق رخ ندهد و در گام بعد، اگر رخ داد (كه خدا كند اينطور نشود) خيلي زود از بين برود و آثار سوء نداشته باشد؟!

مايل هستم در اين زمينه حرف‌هايي را بصورت كلي بنويسم. زيرا تكليف من همان رصدي است كه انجام داده‌ام و نتيجه‌اش را منتشر كرده‌ام. و لذا از روی قاعده، مابقي قصه را چيزي جز اشاره به سرفصل های یک عالمه تحلیل غیر قابل انتشار در منصه عمومی نمی دانم.

در مقوله برخورد با فتنه، قبل از هرچيز بايد اين حقيقت را دانست كه فتنه حاصل نسيان‌ها و اشتباهات دسته‌جمعي است.

من و مايي هم اگر در اين اشتباهات دسته‌جمعي نقش نداشته باشيم اما به حكم قضيه عقلايي "آتش كه گرفت، خشك و تر مي‌سوزد"، بايد در فرونشاندن نتيجه اشتباهات و پذيرش هزينه‌هاي آن سهيم شويم.

در همين حال، اين نكته هم وجود دارد كه فتنه همانطور كه در اثر اشتباه دسته‌جمعي ايجاد مي‌شود، با عمل جمعي نيز درمان مي‌شود.

گام بعدي كه در حوزه مردم تعريف مي‌شود عمل به تكليف است.

دقت كنيد كه منظور من از تكليف مداري آن چيزي نيست كه مثلاً جبهه پايداري به غلط در ميان عده‌اي در كشور باب كرده است!

بلكه منظور دقيق من،‌ رصد درست فعاليت دشمن و برنامه‌ريزي صحيح براي برخورد با آن است. 

(كه شامل فرايند برخورداري از فهم و بصيرت، رصد درست، برنامه‌ريزي انقلابي و توجه به نتيجه مي‌شود)

و تبعاً آن رصد و اين برنامه‌ريزي بايد بر اساس جايگاهي باشد كه هريك از ما در جامعه اسلامي داريم.

يعني يكي از ما كارمند است، ديگري وبلاگنويس، آن يكي خانه‌دار و نفر بعدي يك فعال سياسي يا فرهنگي و ...

هريك از اين افراد نقش خاص خود را دارند كه اگرچه در معنا كه همان فرونشاندن غبار فتنه است با هم يكسان هستند اما در صورت حتماً تفاوت‌هايي دارد.

تعريف اين نقش‌ها را در كنار ولايت‌مداري، اصلي‌ترين راه مبارزه با فتنه، در پيش، حين و پس از آن مي‌دانم.

در مواجهه با "فتنه آينده" يك بخش بزرگ ديگر هم وجود دارد كه شامل حيطه حاكميت مي‌شود و ايفاي نقش آن از هم‌اكنون بسيار تأثيرگذار خواهد بود.

شورايعالي امنيت ملي، وزارت اطلاعات، مجلس شوراي اسلامي، تشكل‌هاي دانشجويي، بسيج، رسانه‌ها، سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و ناجا.

در اينجا بايد به اين مسئله هم اشاره كنم كه همه مي‌دانيم كه هريك از سيستم‌هاي تأثيرگذار بالا اگر در مقطعي به وظايف خود عمل نكنند، اي بسا از همين فردا درگير يك فتنه بزرگ شويم.

اما ديده‌باني‌ها و تحليل من درباره تصميمي است كه دشمن گرفته و به گواه عقل و تجربه، حتماً آنرا اجرا خواهد كرد.

پس (در صورت قائل بودن به تحلیل منتشر شده پیرامون فتنه آینده) مي‌پذيريم كه كار و راهبرد ما از اينجا وارد گردنه‌هايي پر پيچ و خم مي‌شود و ديگر قيد روزمره ندارد.

در واقع، تصور هميشگي ما از حمله احتمالي دشمن يك چيز است و خبر ما از حمله حتمي و ديده باني ما از تحركات دشمن كه بوي تهاجم مي‌دهد يك چيز ديگر.

بگذريم...

اگرچه براي هريك از سيستم‌هاي اشاره شده حرف‌هايي براي مبارزه با فتنه مد نظرم هست اما فكر نمي‌كنم روي اين وبلاگ نيازي به طرح اين نظرات و تحليل‌هاي خاص باشد.

ضمن اينكه تشخيص حدّ و حدود و مرزهايي كه يك نفر براي فعاليت در حيطه آنها پرورش يافته است را از الطاف خفيه الهي مي‌دانم.

 

بعدنوشت:

_ اميدوارم اين تحليل من پيرامون فتنه آينده هيچوقت محقق نشود و جان و آبروي هزارها چون مني تا هميشه فداي يك تار موي انقلاب اسلامي و ايران.


_ ضمنن براي مبارزه با فتنه، اين ماهواره لعنتي را هم جدي بگيريد.

یعنی تا مي‌توانيد نبينيد و ديگران را هم از ديدن آن باز بداريد.

مثال من براي نشستن پاي برنامه‌هاي ماهواره، (غير از آنكه هميشه مي‌گويم آب مسموم را به

تشنگاني كه براي يافتن اطلاعات تنبل هستند، مي‌دهد و مسمومشان مي‌كند) مثال تخريب‌چي‌ها درون ميدان مين است!

يكم: آيا كسي حاضر هست بدون هيچ تخصصي از خنثي كردن مواد و تله‌هاي انفجاري، وارد يك ميدان مين بزرگ بشود كه اتفاقاً بصورتي كاملاً تخصصي هم پهن شده؟!!

دوم: از سوي ديگر فرض بر اينكه آن يك نفر يك تخريب‌چي حرفه‌اي باشد. (كه عموماً نيست!) آيا او حاضر است قسم بخورد كه اصلاً و اصلاً هيچ ميني زير پايش منفجر نخواهد شد و او سالم از اين ميدان مين و تله هاي انفجاري‌اش گذر خواهد كرد؟!!!

اپيزود اول براي آنهايي بود كه مثل ما كار روزمره‌شان سياست و رسانه نيست و اپيزود دوم هم براي آنهايي كه سياسي و رسانه‌اي‌اند.

خواستم بگويم براي هر دوتا خطرناك است.

(توضيح سؤال‌هاي توي ذهنتان در اين زمينه هم لطفا باشد براي بعد)


این تحلیل را درباره واژه "اعتدال" و انتظاراتی که از رئیس جمهور جدید درباره شعار معروفش می رود، امروز در خبرگزاری تسنیم منتشر کردیم.

به شدت الحاح می کنم که هر طور شده رئیس جمهور جدیدمان منظور دقیقش را از اعتدال بگوید تا این معنا خدای نکرده به سرنوشت آزادی خاتمی و عدالت احمدی نژاد دچار نشود و به مسلخ نرود.


+ نوشته شده در  دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ساعت 13:2  توسط مسعود يارضوي  | 

سه گفتار؛ پیرامون روحانی و اصلاح طلبان و یک نکته از آینده پیش رو

اول دفتر: در روزهایی که انتخابات پرشکوه ریاست جمهوری را پشت سر گذاشته ایم و چشم انداز وسیع و پر گردنه ای از آینده کشور عزیزمان در مقابل قرار دارد؛ می شود راجع به مقولات مختلفی سخن گفت و تحلیل هایی را درباره گذشته، حال و البته آینده ارائه کرد.

در این میانه اما مضامینی هم هستند که قید "مهمتر" به آنها تعلق می گیرد و شاید تکلیف ما آن باشد که به این مفاهیم، بیش از مقولات دیگر که نامهم و یا کمتر مهم هستند، بپردازیم.

آنچه که در ادامه می خوانید، خوانشی تحلیلی از سه موضوع هستند که به نظر من در روزهای اخیر و حتی شاید تا یک، دوسال آینده و بیشتر جزو مهمترین هایند و پرداختن به آنها نیز یک تکلیف است.


_ باب اول: "دکتر حسن روحانی"

درباره دولت هنوز تشکیل نشده دکتر روحانی با شواهد و براهینی که وجود دارد، به این تحلیل رسیده ام که طی 4 سال آینده، کم تنش ترین رئیس جمهور را طی 12 سال اخیر در عرصه "سیاست داخلی" به نظاره خواهیم نشست.

گروه خونی دکتر روحانی و مواضعی که در طول سالهای حضور در مسئولیت هایش داشته اینطور می گوید که شیخ ما در سیاست داخلی بیشتر یک رئیس جمهور خواهد بود تا یک نظریه پرداز، لیدر، ایدئولوگ بین المللی!، سهم خواه و غیره.

ضمن اینکه سوابق دیپلماتیک دکتر روحانی نیز این گزاره را بیشتر تقویت می کند که او به رسم قاعده نانوشته دیپلمات ها که دوست دارند تا آخر عمر دیپلمات بمانند! تمایل چندانی ندارد که به راه احمدی نژاد و خاتمی برود.

دقت کنیم که یک رئیس جمهور حتماً و همیشه مواضعی دارد که برخی از آنها ذاتاً تنش زا هستند اما "احمدی نژاد" و "خاتمی" چیز دیگری بودند و عملاً به این تنش زایی، اشتهار و اشتغال روزمره داشتند.

ولی آقای روحانی حتی با اینکه شاکله اصلی دولتش را مومیایی های اصلاح طلب تشکیل خواهند داد، اینطور نخواهد بود، ان شاء الله... (مگر اینکه زمین بازی عوض شود که در صورت زیاد شدن احتمالش مطالبی را خواهم گفت)

در عین حال اما چیزی که در باب شیخ حسن آقای روحانی و دولت هنوز تشکیل نشده اش نگرانم می کند بحث "سیاست خارجی" است.

می شود، گفت که هرچقدر که مقام معظم رهبری طی هشت سال گذشته مجبور به مدیریت بیش از حد معمول صحنه سیاست داخلی کشور و مبارزه با خطاهای احمدی نژاد و کج روی های گروه سیاسی هوادارش شدند، در طول 4 سال آینده، همین روند اما در صحنه سیاست خارجی کشور و انقلاب اسلامی تکرار خواهد شد.

به هر حال مواضع دکتر روحانی در عرصه کم تحملی نسبت به مقاومت و تمایل گفتگو با آمریکا مشخص و هویداست و این صحنه هم صحنه ای نیست که بخواهیم بر سر آن مماشات کنیم و یا از دیدن واضحاتش طفره برویم.

این تحلیل بیانگر آنست که نقش خواص کشور، رسانه ها، تشکل های دانشجویی و سپاه پاسداران در 4 سال آینده و در مسیر ایستایی بر سر آرمان های اصیل انقلاب اسلامی، نقشی خطیر خواهد بود.


_باب دوم: "اصلاح طلبان"

نسبت اصلاح طلبان و رئیس جمهور جدید، در تمثیل، نسبت زن و شوهری است که با صیغه موقت به عقد هم درمی آیند. 

اینکه زن کیست و شوهر کیست؟ بماند اما اینکه نسبت اصلاح طلبان و آقای روحانی؛ از جانب اصلاح طلبان بصورتی کاملاً مصلحتی تعریف شده و مثل صیغه عقد موقت می ماند، امریست واضح.

در کلام واضح تر اینکه، مسیر اصلی اصلاح طلبان، همانطور که در فتنه سال های 78 و 88 دیدیم و همانطور که آقایان نجفقلی حبیبی و اکبر شکوری راد تصریح کرده اند! ذاتاً به سمت و سوهای خطرناکی تمایل دارد.

تمایلی که البته و علی الظاهر در آقای روحانی نیست. (ولی ژنش هست که فعلاً نمی خواهم بیشتر توضیح بدهم)

در واقع دکتر روحانی نسبت به این رویکردهای اصلاح طلبان چه در سال 78 و فتنه مشهور به کوی دانشگاه و چه در سال 88، مواضع شفافی داشته که گویای مخالف خوانی ایشان با شاکله اصلی اصلاح طلبان است.

از سوی دیگر، شیخ حسن روحانی بر خلاف عموم اصلاح طلبان که نسبت به بعض از زعمای برانداز و حبس کشیده خود ارادت ویژه می ورزند، لااقل و تاکنون موضع "فدایت شوم" نداشته و این مسئله هم به زعم ستون های اصلی خیمه اصلاحات یک ذنب لایغفر و گناهی نابخشودنی است. ضمن اینکه برهانی محکم برای موقتی بودن دوستی آنها با رئیس جمهور دولت یازدهم نیز محسوب می شود.

در همین جا باید اشاره کنم که آقای روحانی به هیچ وجه کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات دولت یازدهم نبوده و نیست اما خیرالموجودین کاندیداهای موجود و بهترین نتیجه پس از رد صلاحیت آقای هاشمی، برای آنها بود.

در واقع، من اگرچه اصولگرایان را بازنده انتخابات 92 می دانم اما اصلاح طلبان را هم پیروز قطعی نمی دانم. (و البته عُقلایشان هم این تحلیل را قبول دارند). بی اغراق، پیروز این انتخابات نظام اسلامی بود و بس.

در این مقطع یک تحلیل دیگر را هم باید بیان کرد و آن اینکه اصلاح طلبان، این رابطه موقت را به نظر نمی رسد که بیش از 4 سال تحمل کنند.

در واقع، آنهایی که زمزمه "عبور از خاتمی" را هم در زمان دولت اصلاحات سر دادند بعید است، بخواهند به کسی مثل آقای روحانی بیش از 4 سال قناعت کنند و شهوت رسوخ دادن تفکرات لیبرالیستی به جان کشور را در پله انتخابات سال 96 و دولت دوازدهم، بر اساس مسلکی که دارند وا بگذارند. (ضمن اینکه جانم برایتان بگوید آنها همان آقای هاشمی را هم فقط برای 4 سال می خواستند نه بیشتر. چون مجبور بودند)

البته اصلاح طلبان برای عرصه خطیر انتخابات دولت دوازدهم کسی را هم در قامت یک کاندیدا ندارند (کاندیداتوری خاتمی هم یک جوک سیاسی است) و علی القاعده برای این مسئله مجبور به کاندیداسازی طی 4 سال پیش رو خواهند شد. (و نمی دانم چرا دائماً نام "حسن خمینی" می آید به ذهنم! البته امیدوارم این معنا به ذهن خودشان نیاید چون در فتنه سال 88 اصلاً نقش مثبتی ایفا نکردند و این در حالیست که علی الظاهر دفتر شخصی شان نیز تحت نظارت و راهبری اقوام و دامادهای گرامی است که رد پایشان را یا باید در ماجرای مبارزه با چادر! دید یا در حزب منحلّه مشارکت! و تمام اینها یعنی اینکه شیخ حسن آقا نمی تواند رئیس جمهور خوبی برای ما باشد. دانسته های تحلیلی ما هم باشد برای بعد)

اینکه آقای روحانی بر قاعده 8 دولت قبل از خود، رئیس جمهوری 8 ساله بشود و بر مسند دولت دوازدهم نیز تکیه بزند، بحث دیگریست اما اصلاح طلبان به ایشان به چشم یک رئیس جمهور 4 ساله نگاه می کنند که قرار است بخشی از راهبردهای آنها را عملی کند و سبب ساز بروز زمینه های سایر کارها هم (از نظر اصلاح طلبان) بشود.


_باب سوم: "آینده"

از فتنه آینده شدیداً نگرانم...

به گواه تجربه، به گواه عقل و بر اساس رصد آنچه که دشمن دارد طرح ریزی می کند؛ نه تنها بعید نیست که خیلی زیاد احتمال دارد از سال 94 به بعد، باز هم شاهد یک فتنه دیگر همانند آنچه که در کوی دانشگاه و در سال 78، در انتخابات 88 و در قضیه نیمه مهرماه بازار تهران و نرخ ارز پدید آمد، باشیم. (و این فتنه لزوماً فتنه خفی و مثل شرایط صفین هم نخواهد بود و صورت بیرونی دارد)

آدمهایی که دشمن برای این کار نیاز داشته از سال 88 به این سو در بلاهت فرهنگی محض عده ای و بیخیالی عده ای دیگر، رشده کرده و استخوان ترکانده اند و البته تقویت شده اند. (چه اینکه من ریشه اصلی فتنه را در فرهنگ می جویم نه تماماً در سیاست)

این آدم ها از دو، سه سال دیگر به جایی می رسند که قدرت تبدیل شدن به یک سرباز خیابانی مسخ شده را دارند و هم افزایی اینها با تقویت شده های قبلی یعنی آغاز یک خطر.

البته نیک بدانیم که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران فتنه زی نیست و شخص من هم با فتنه فتنه گفتن مدام مخالفم اما این یکی حساب بدن و بیماری است. و ذکر این نکته هم ضروریست که چیزی از میزان ربط این فتنه با دولت جدید و هنوز شکل نگرفته نمی دانم. چه اینکه دولت در دو فتنه 78 و 88 و همچنین در ماجرای انحراف، همواره یک ستون اصلی ماجرا بوده است.

تأکید می کنم که این فتنه ای که ضرباهنگش را می شنوم ضرورتاً هم قرار نیست به بهانه انتخابات باشد. (اگرچه عده ای در داخل آنرا با انتخابات تست کردند)

در واقع، ممکن است از دو سال آینده و در بازه ای 3 ساله، به هر بهانه ای ولو کوچک، شاهد یک فتنه بزرگ و عمیق باشیم. که باز رهبری صلای أین عمار برکشد، اصل نظام مورد تهدید قرار بگیرد و امنیت همه مان نیز خدشه دار شود.

برای باب سوم، اماره و دلیل چندانی را در اینجا ارائه نمی کنم. چه اینکه اولاً بنای من بر اینست که مخاطبانم پیش از این نیز حرفهایم را درباره اغتشاشات سال 88، تلاش های حلقه انحراف برای طغیانگری و ... خوانده اند و سبک و سیاقم را می شناسند و ثانیاً اینجا جای دلیل آوری کامل و میز تشریح هم نیست.

اما به این نکته اشاره می کنم که وقتی عده ای شهوت براندازی داشته باشند، نیروی مورد نیاز را هم ساخته و در اختیار داشته باشند و به لاغری و آسیب پذیری نظام (غلط کرده اند! چون نظام لاغر اینهمه پیشرفت نمی کند و دشمن از قدرتش اینهمه نمی ترسد)نیز معتقد باشند، پس دلیلی ندارد که به زدن تیر خلاص نیاندیشند.

و تیر خلاص فقط در پس یک فتنه عمیق امکان شلیک دارد... اگر آن فتنه، مثل تمام فتنه های تحمیل شده بر انقلاب اسلامی نوپای ما شکست نخورد!

انتهای پیام/


*چند بعدنوشت سیاسی هم به نظرم رسید که آنها را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.


برچسب‌ها: سیاست, تحلیل
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ساعت 15:52  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش یک جشن

_ مرد صیاد می گوید: خالوجان، زیر آب به ماهی ها غذا می دهی، یک وقت بزرگترهایشان هم از راه می رسند ها!

راست می گوید... یعنی اصلاً قبل از گفتن ماهیگیر هم خودم می دانم این احتمال را... با این همه ولی می زنم به دل دریا...

نگاه کردن ماهی ها به آدم مثل نگاه دختر بچه هاست... پر از شک و تردید اما مملو از آرامش.

تفریح من اما از وقتی شروع می شود که سر کیسه غذا را باز می کنم.

یک عالمه ماهی ریز و درشت می ریزند دورت و دیگر نمی شود وصفش کرد...

یکیشان به ضرب از میان موهایم رد می شود. حالا از زور ازدحام ماهی ها دست خودم را هم نمی بینم حتی.

زیر آب از خوشحالی جیغی می کشم و حباب ها برای چند لحظه کوتاه این مخلوقات دوست داشتنی را دور می کنند از من.

با اینکه زیادند ولی حتی یکی شان را هم نمی توانم لمس می کنم.

یک گله بزرگ ماهی های کوچک هم از راه می رسند. همان ها که بر طبق یک هارمونی سینوسی خاص حرکت می کنند.

می روم به سمتشان که برای یکبار در تاریخ بشریت! هم که شده بشکنم این هارمونی معروف را.

اما نمی شود... به دو قسمت تقسیم می شوند. مثل دوتا بادکنک گنده و کمی دورتر از من دوباره به هم می پیوندند و در حالی که هنوز دنبالشان هستم در فراخنای اعماق دریا گم می شوند.

یک ماهی صندوقی را هم کف دریا می بینم. و هوسبازی می کنم و می روم به سمتش...

خودش را می خزاند زیر یک مرجان بزرگ و زُل می زند به من. درست مثل دختر بچه ها.

شاید زیادی خوش شانس هستم اما یک گله طوطی ماهی را هم برای دقایقی می کشانم سمت خودم.

طوطی ماهی به جای دهان و دندان یک منقار بزرگ دارد و کارش سنگخواری است.

کمی که بهشان غذا می دهم بیشتر نزدیکم می شوند و ترس برم می دارد که نکند مرا با یک سنگ یا مرجان اشتباه بگیرند و آنوقت...

تصور گازگرفتگی با آن منقارهای سنگ شکن کمی هول آور است اما شاید زندگی همین باشد. تجربه لحظه هایی میان ترس و زیبایی...

وسط راه شیطنت می کنم و خانه ماسه ای یک ماهی کوچک را هم با کارد* خراب می کنم. و دلم هنوز از دست خودم گرفته و از خدا خواسته ام که این ماهی کوچک ببخشد مرا به خاطر آن بلاهت کودکانه ای که به خرج دادم. (خب می خواستم ببینم خونه اش چه شکلیه؟!)

دنیای زیر آب چه با دنیای ما آدمها فرق دارد... آنچا هیچوقت، هیچ چیز تغییر نمی کند.

ماهی های دوست داشتنی هیچ وقت ترسناک نمی شوند و ماهی های ترسناک هم از زندگی وحشتناکشان لذت می برند.

به قسمت های کم عمق تر و منطقه ساحلی می رسم کم کم. آب حالا شفاف تر است و زیبایی مرجان های دریایی بیشتر.

بی هراس از نیش مارماهی ها، یک مرجان دریایی را دو دستی می گیرم و برای چند لحظه ای خودم را رها می کنم توی دست های آب.

آدم خوبی نیستم ولی میان آنهمه زیبایی یکتا، ذکر سبحان الله به لبهایم جاری می شود و مثل همیشه سلامی هم به الیاس نبی* (علی نبینا و آله و علیه السلام) عرض می کنم.

حالا دیگر پاهایم به کف دریا می رسد... می ایستم و یکبار دیگر زیر آسمان خدا پیدایم می شود.

به رسم عهد همیشگی، یک قُلُپ از آب خلیج فارس را هم می خورم. تلخ است اما با دریا خودمانی تر باید بود.


بعدنویس:

غواصی سطحی که من بیشتر از اسکوبا (غواصی با کپسول) دوستش دارم، یک حُسن بزرگ دارد. غواص سطحی وقتی زیر آب است به واسطه دی اکسیدهای تنفسی اش تنوره نمی کشد مثل دیو...! و ماهی ها هم نمی ترسند.

همین می شود که اگر فقط مسافر دیدن قشنگی های دریا باشی، بهتر است کپسول هوا و عمق روی را ول کنی و به اکسیژن شش ها و اشنوکر غواصی قناعت کنی.

و البته بپذیری خطر غواصی بی همراه و بی تنفگ غواصی را که اگرچه خطرناک است ولی به دیدن زیبایی های بکر خلیج فارس می ارزد.

طرفه آنکه غواصی اسکوبا روش خودمانی شدن با دریا نیست شاید...

(البته یک نوع سیستم غواصی هم هست که دی اکسید غواص را ضبط می کند و من تجربه اش را ندارم)


*منظور کارد غواصی است.

*حضرت الیاس نبی از پیامبران حی هستند و منقول است که ماندگان در دریاها را نجات می دهند.

+ نوشته شده در  چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ساعت 14:59  توسط مسعود يارضوي  |