عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

در شباهت ستاد برجام و اطرافیان احمدی‌نژاد

این متن پر از درد را امروز در کانال تلگرامم منتشر کردم و مایلم شما هم بخوانیدش:

***

از دست این جماعت به کجا پناه ببریم؟!
از «چهره‌هایی» که نمی‌پذیرند برجام بی‌دستاورد است، توی تیمشان جاسوس وول می‌خورد، تحریم‌ها اثر تعیین‌کننده ندارند، تهدید جنگ با قدرت نظامی دفع شده نه با برجام، خوشبینی به آمریکا بی‌تأثیر و زمینه‌ساز نفوذ است و...
و از «اطرافیانی» که از سال ۸۴ تا همین الآن متوجه اغلاط احمدی‌نژاد نیستند و با اینکه یکبار به او گفته بودند «شعیب‌بن‌صالح» و «مالک اشتر»! و نتیجه‌اش را هم بعد از ۸ سال با «دوستی با مردم اسرائیل» و «خانه‌نشینی» و «خلاف شرع و قانون» دیدند؛ اما حالا و بعد از نهی این موجود از حضور در انتخابات، باز هم او را «برادر مؤمن» و «عبدالعالیِ» رهبری می‌نامند...
این دو جماعت وجه اشتراک جالبتری هم دارند و آن اینکه حرف حق را نه پیش از تعیّن می‌پذیرند و نه بعد از آن. یعنی زمانی که گفته شد احمدی‌نژاد «کج‌رو و ناصالح برای حضور در انتخابات ۹۶» است و برجام هم «بی‌دستاورد» خواهد بود شروع به فحّاشی کردند و حالا هم که کوس رسوایی به صدا درآمده باز هم فحّاشی می‌کنند.

پ.ن: بر طبق بیان الهی در آیات ۲۰۹ تا ۲۱۱ سوره بقره، برخی پس از رؤیت براهین و ادلّه لغزش می‌کنند و در عین حال انتظار دارند خداوند دلایل تازه‌ای در اختیار آنها بگذارد اما این کار محال است (چون اختلاف بعد از علم محسوب می‌شود) و از آنجا که آن براهین، نِعم الهی محسوب می‌شوند، کفران‌کنندگان این نعمت‌ها گرفتار عذاب می‌شوند.

***

آدرس کانال تلگرام من:
@masoud_yarazavi


برچسب‌ها: برجام, احمدی‌نژاد, روحانی, انحراف
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم مهر ۱۳۹۵ساعت 14:43  توسط مسعود يارضوي  | 

اشتباه پشت اشتباه درباره احمدی‌نژاد

این مطلب را امروز در کانال تلگرامی‌ام نوشتم و مایلم شما هم اگر وقت داشتید، بخوانیدش:

***

بعد از انتشار خبر محرمانه نهی احمدی‌نژاد از حضور در انتخابات آینده توسط مقام معظم رهبری، برخی رفقای اصولگرا مواضعی اخذ کرده‌اند که به نظر من نه تنها دلچسب نیست که مضارّ زیادی هم دارد.
مثلاً گفته‌اند که احمدی‌نژاد از این فرصت استفاده و ولایت‌پذیری‌اش را اثبات کند و یا گفته‌اند او حق ندارد خلاف نظر رهبری عمل کند و...!
این در حالی است که اساساً اسلوب احمدی‌نژاد درباره «ولایت فقیه» مشکّک است و به قول سردار احمدی‌مقدم، او وقتی می‌گوید «ولایت» اصلاً منظورش مشخص نیست.
ضمن اینکه همین برخی رفقای اصولگرا انگار نمی‌دانند که احمدی‌نژاد در مسئله ولایت به امر مولوی و ارشادی اعتقادی انحرافی دارد و برای همین تصور اینکه رفتار او می‌تواند یا باید تابعی از امر رهبری باشد حکماً یک تصوّر واهیست.
(و برای همین هم از سال ۸۴ می‌شد فهمید که او و جبهه پایداری یا همان سوم تیری‌ها جملگی منحرف‌اند)
سوگمندانه باید بگویم که در این قضیه، تحلیل اصلاح‌طلبان دلچسب‌تر است که از چند ماه قبل یکصدا گفتند احمدی‌نژاد علی‌القاعده از نظر شورای نگهبان و برای ریاست‌جمهوری «بی‌صلاحیّت» است.
به نظر من، این گزاره و تأکید بر آن برای احمدی‌نژاد منطقی‌تر است تا حرف‌های همین برخی رفقا که بعضاً هم جزو احمدی‌نژادیست‌های سال ۸۴ بودند...

 

پ.ن۱: نیمه‌های سال ۹۱ بود که طی تحلیلی در نشریه پنجره و بعد هم در جاهای دیگر عرض شد که احمدی‌نژاد اگرچه دنبال ریاست‌جمهوری در «دولت دوازدهم» است اما دیگر صلاحیت حضور در هیچ انتخاباتی را ندارد. و گفتیم که یا ردّ صلاحیت می‌شود یا اینکه خودش وارد فرایند انتخابات نمی‌شود.
نظر حضرت آقا-که البته معلوم نیست احمدی‌نژاد به آن عمل کند یا خیر- اثباتی بود بر همین تحلیل که به فضل خدا محقق شد.
البته هنوز هستند عزیزان مسئولی که درباره احمدی‌نژاد و سؤالات انتخاباتی پیرامون وی بحث و فحص می‌کنند و پاسخ‌های تحلیلی رفقای ما که می‌گویند «پایگاه آرای او به نسخه بدیلش، یعنی به کاندیدای جبهه پایداری رأی خواهند داد» را قبول ندارند!
اشتباه پشت اشتباه...

پ.ن۲: من یکی معتقدم که تمام اصلاح‌طلب‌ها را باید ریخت توی دریا... اما این اعتقاد دلیل نمی‌شود اگر دوستان اصولگرا کار غلطی می‌کنند نسبت به آن سکوت اختیار کنم.

***

آدرس کانال تلگرام من:

@masoud_yarazavi


برچسب‌ها: احمدی‌نژاد, انتخابات, تحلیل, رهبری
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۵ساعت 10:25  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم

به نام خداوند بلندمرتبه و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد

***

یکم_ از صبح فردای اعلام نتایج انتخابات مجلس دهم، مشخص بود که علی آقای لاریجانی رئیس مجلس جدید هم هست.

این جمله را گفتم که پروپاگاندای این هفته‌های اصلاح‌طلبان درباره آقای عارف را جدی نگیرید.

فی‌الجمله اینکه آقای عارف گوشت قربانی شده تا بوسیله‌اش؛ اصلاح‌طلبان بتوانند اندکی از هویت از دست‌رفته‌شان را با طرح عارف در افکار عمومی بازیابی کنند.

 

دوم_ عقل سیاسی می‌گوید، کسی به نام محمود احمدی‌نژاد بعد از این در هیچ انتخاباتی تأیید صلاحیت نخواهد شد...

چه اینکه دیاثت سیاسی کار یک لحظه‌ای اوست و همگی می‌دانیم که به چندین هنر دیگر از قبیل انحراف، بغی علیه ولی فقیه، خلاف شرع و قانون بیّن و... هم علاوه بر دیاثت آغشته است.

فقط دعا کنید، قُل دومش یعنی سعیدخان جلیلی که احتمالاً از فیلتر شورای نگهبان عبور می‌کند هم رأی نیاورد که خدای نخواسته مجبور شویم از چاله روحانی به چاه تفکر منحطّ جبهه پایداری سقوط آزاد کنیم.

 

سوم_ همانطور که می‌دانید تحلیل من از چند سال قبل این بوده که این توافق نهایی میان روحانی و آمریکا (موسوم به برجام) یقیناً با صدای بلند و بصورت رسمی خواهد شکست و ایضاً اینکه تعدادی از فعالان دولت روحانی هم دچار پرونده‌ای همانند «سیدحسین موسویان» خواهند شد.

خواستم بگویم این دو تا تحلیل اگرچه صورت عینی‌تری هم خواهند داشت اما با اجازه شریفتان همین الآن هم محقق شده‌اند چه اینکه اولاً آقای عراقچی صراحتاً اعتراف کرد که برجام بر اساس شروط رهبری نظام نقض شده است! (و برجام منها شده از امر رهبر یعنی حرام عینی و حکماً می‌دانید که ساحت پاک انقلاب اسلامی هرگز حرام عینی را نمی‌پذیرد)

و ثانیاً رهبر انقلاب هم اخیراً اذعان کردند که محمدجواد ظریف از برخی خطوط قرمز عبور کرده است. (و این یعنی اینکه نظام اسلامی دارای سماحت اگر نبود؛ الآن باید ظریف را با لباس منقش به ترازو مشاهده می‌کردیم. و این سماحت و بزرگی البته معلوم نیست که تا کجا ادامه داشته باشد...)

 

چهارم_ رفقای خوبم، مسئله اصلی ما در این روزها نه دیدار صبیّه آقای هاشمی با بهائیان است نه بحث و فحص درباره کیستی ریاست مجلس!

مسئله اصلی (غیر از برجام!) باید این باشد که این اصلاح‌طلبان نامرد، که در انتخابات ادعای برد کرده‌اند و هم‌اکنون می‌گویند صاحب بیش از 50 درصد کرسی‌های مجلس هستند (و یک جورهایی هم راست می‌گویند و از ۲ سال قبل همین جا خوانده بودید که نوشته بودم برنده انتخابات می‌شوند)، چه خوابی برای پس از انتخاب رئیس مجلس دیده‌اند؟!

خوابی که البته برای آن (که می‌تواند یک طرح و تصویب چالشی برای نظام باشد) منتظر مساعی مشترک دکتر لاریجانی هم هستند چه اینکه لاریجانی برای ادامه نمایش پیشاانتخابات خود و ماجرای مضحک اعلام استقلال از اصولگرایان، یقیناً در این طرح دهان اصلاح‌طلبان را شیرین خواهد کرد.

درباره تحقق این تحلیل به شدت خائفم و می‌ترسم که توی کله‌ی این پیرمردها، نطفه‌ای در شرف تکوین باشد که نظام را دچار چالش کند!

ضمن اینکه نه از باب تحلیل که من‌باب نظر باید بگویم که این تحلیل بوی خون هم می‌دهد حتی...

 

_ و پنجم: رفقای عزیزم، این ماجرای فتنه اقتصادی و «احتمال وقوع فتنه اقتصادی» را جدی بگیرید و تا می‌توانید روشنگری کنید.

اقتصاد و امنیت و اقتدار ما به هیچ وجه آن مرداری که روحانی و ظریف و اصلاح‌طلبان و رسانه‌های نامردشان می‌گویند و معرفی می‌کنند، نیست.

بیکاری ما نسبت به سال ۸۹، به میزان ۳ درصد کاهش یافته و فقط ۶ درصد از استاندارد جهانی بالاتریم، هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا هستیم، ۹۰ درصد درآمدهای مالیاتی دولت برای اولین بار محقق شده، از نظر میزان بدهی‌های دولت حتی از ژاپن هم بهتریم، دچار قحطی و ناامنی نیستیم و تحریم‌ها هم هیچگاه بصورت میانگین اثری بیش از ۳۰ درصد بر اقتصادمان نداشته‌اند. از طرفی به قول حضرت آقا(حفظه) بیکاری و گرانی در کجای دنیا نیست؟!

رفقای خوبم... نشود که صبح فردا مردمی که این حرف‌ها به گوششان هم نرسیده به خیابان بیایند و بشود آنچه در ونزوئلا و سودان و اوکراین شد!

***

پی‌نوشت: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی... خوب می‌دانم ولی به قاعده‌ی یک شهر خسته‌ام... بس که ۳ سال گذشته به حسین موسویان بد و بیراه گفتم و صدای این بد و بیراه حالا از حق‌التحریر پرداختی کاخ سفید به موسویان درآمده، بس که دارم می‌گویم آدمهایی از تیم روحانی دارند منافع آمریکا را پی می‌گیرند و بس که حرف‌های بالا را بیان می‌کنم و آنها که باید نمی‌شنوند...

خب نشنوید... و همچنان هم احساس کنید که شما با آن ریش و چفیه و عمامه و صندلی و پست و مقام و اهمیتی که دارید خیلی مهمّید و می‌فهمید و در این طرف، یک آدم فقط از تحقق تحلیل‌هایش مسرور است و دل به این بازی «بیان و تحقق» بسته است.

نه! نکته اینجاست که من و شما می‌رویم اما «حقیقت» می‌ماند.

و این حقیقت نامیرا، توی این دنیا نه تنها اثرش را می‌گذارد که بی‌تفاوت‌ها و معاندینش را هم رسوا می‌کند و برای آن دنیا هم بزمی تماشایی برایشان تدارک دیده است.

من هم که حاشا و کلّا که از حقّم بگذرم...


برچسب‌ها: سیاست, تحلیل, انتخابات
+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم خرداد ۱۳۹۵ساعت 16:37  توسط مسعود يارضوي  | 

کسی حواسش به فتنه اقتصادی هست؟!

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد

_ بچه‌ها و رفقایی که مشتری نوشته‌های من باشند؛‌ می‌دانند که چند سالی هست که اگرچه به تنهایی اما مشغول هشدار پیرامون «فتنه اقتصادی» و چیزی ذیل عنوان «اوکراینیزه شدن ایران» هستم!

مسئله‌ای که در ظاهر کمی دور از ذهن می‌نماید اما از ۳ سال قبل، بصورت چندین باره مورد اشاره رهبر معظم انقلاب هم قرار گرفت و کسانی مثل محمدجواد لاریجانی، حاج حیدر مصلحی و چند نفر دیگر نیز بعداً بصورت تک و توک، صحبت‌هایی را درباره‌اش مطرح کرده‌اند.

بگذریم...

در بخشی از مصاحبه شماره اخیر روزنامه آرمان امروز با «محمد کیانوش‌راد» از فعالان اصلاح‌طلب می‌خوانیم:

***

مي‌توان اين احتمال را داد كه جريانات مخالف دولت، دست به تحريك اقشار آسيب پذير اقتصادي زنند تا عرصه را بر دولت تنگ كنند؟

احتمال اينكه برخي از جريانات رقيب كه از قدرت كافي جهت ايجاد سازماندهي هم برخوردار هستند، دست به برخي اقدامات تحريك آميز همچون اعتراضات بزنند، وجود دارد.

دولت چه راهكاري براي مقابله با اين جريانات پيش رو دارد؟

دولت لازم است با دقت عمل، هم از جهت رفع زمينه‌هاي شكل‌گيري رفتارهاي پوپوليستي در ميان برخي سياسيون و هم از جهت كار كارشناسانه امنيتي، نسبت به برخي جرياناتي كه احتمال ايجاد ساختگي جريانات مخالف را در اقشار صنفي مي‌توانند داشته باشند، جلوگيري نمايند. +

***

کیانوش راد همچنین در بخش دیگری از این گفت‌وگو از عبارت «لشکر معترضان اقتصادی» هم یاد می‌کند...

رفقای عزیزم؛ در جریان باشید که برای طراحان غربی مدل اوکراینی فتنه و اذناب داخلی‌شان(چه در میان اصلاح‌طلبان و چه در میان حلقه انحرافی دولت احمدی‌نژاد)؛ این مهم نیست که برای آغاز فتنه و اغتشاش اقتصادی چه دولتی بر رأس امور است و کدام محمل یا جریان سیاسی برای این کار ظرفیت بیشتری دارد!

با عنایت به دلایل متقنی، آنها می‌خواهند مردم را با شعار اقتصادی و مطالبات غلط به خیابان بکشانند و بعد هم همین شعارها را به شعارهای براندازانه تبدیل کنند و دست آخر بکنند آنچه را که در اوکراین کردند و در ونزوئلا و هنگ‌کنگ هم در دست اجرایش دارند.

و لابد دقت دارید که تمام این تحلیل‌های پیش‌گفته همچنین قابلیت چفت شدن فراوانی هم با مقولات این روزها مثل «بی‌دستاوردی برجام»، «تحریم‌ها»، «دروغ‌های بزرگی مثل بحران بیکاری و اقتصاد در ایران» و... دارد.

اینکه نوش‌داروی برخورد با این احتمال خطرناک به زعم من چیست هم بماند برای بچه‌هایی که ارتباطات شخصی‌تری با هم داریم.


برچسب‌ها: فتنه آینده, ‌ فتنه اقتصادی, اصلاح‌طلبان, ‌ اوکراین
+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۵ساعت 15:44  توسط مسعود يارضوي  | 

بصیرتی که نافذ نباشد

_می‌دانید رفقا...! اینکه همگی دنبال بصیرت هستیم چیز خوبیست اما کافی نیست.

بصیرت باید «بصیرت نافذ» باشد. نافذ نباشد اگر می‌شود همین که بعضی‌ها جز اِکو بودن برای صحبت‌های رهبری و ریشیر عکس حاج قاسم و چند قربان صدقه موزون برای اهلبیت(س) چیز دیگری توی چنته‌شان یافت نمی‌شود. و ایضاً سالی چند بار سر دادن شعار مرگ بر آمریکا و محکم کردن عکس‌های رهبری روی میزهایشان... و آخر سر هم یا فتنه توی کشور رخ می‌دهد یا اینکه همه در مقابل یک توافق بد سکوت پیشه می‌کنند و اثبات بد بودنش برایشان سخت است.

از من اگر یکی بپرسد بصیرت نافذ یعنی چی؟! می‌گویم: یعنی بصیرتی که در بزنگاه مقرر، به بهترین شکل عمل کند و کمک به اسلام ناب داشته باشد.

به زعم من، خیلی از آنهایی که توی سقیفه بودند هم به افضل بودن امیرمؤمنان علی(ع) ایمان داشتند و حتی از روی استدلال هم می‌توانستند این اعتقاد را اثبات کنند؛ اما از آنجا که بصیرتشان نافذ نبود؛ نه تنها نفعی به اسلام ناب نرساندند بلکه موجب اضرار هم شدند.

«کان عمنا العباس نافذ البصیرة...»


برچسب‌ها: بصیرت, بصیرت نافذ
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۴ساعت 12:56  توسط مسعود يارضوي  | 

تحریم فوبیای این آدمها

به نام حضرت دوست و با سلام و صلوات بر حضرت محمد و خاندان پاکش


این چهار بند را بخوانید:

 

1_ "در شرایط شعب ابی طالب هستیم"

 

2_ از تیرماه ۲ سال گذشته تا چند هفته قبل آمریکا اجازه نداده است کشتی های کشورهای خارجی در اسکله از ما نفت بخرند/ در اثر تحریمهای نفتی آنقدر بر دولت دهم فشار وارد می شد که گاهی وزرای اقتصاد و نفت دولت دهم در مجلس گریه می کردند/ بالاتر از تحریم های نفتی، تحریم های بانکی است که نمی توان مبلغ ناچیز فروش نفت خود را به کشور بازگردانیم.

 

3_ تحریمها شدیدترین برخورد دشمن هستند/ شرایط فعلی از دوران 8 سال دفاع مقدس سخت‌تر است.

 

4_ تحریم‌ها با هدف جلوگیری از گردش مالی جمهوری اسلامی به مرحله اجرا درآمدند/ حتی نمی‌توانیم نفتمان را بفروشیم، دارو بخریم و کالایمان را حمل کنیم.

***

فکر نمی کنم یکسان بودن محتوای هر چهار بند فوق و البته تحلیل غلط مستتر در آنها که معتقد است "تحریمها خیلی! تأثیرگذارند"؛ نیازی به اشاره و توضیح داشته باشد.

این 4 بند را به ترتیب آقایان بهمنی (مدیر کل سابق بانک مرکزی در دولت دهم)، سیدمحمود نبویان (نماینده مجلس و عضو جبهه پایداری)، رحیمی (معاون اول رئیس جمهور سابق) و حرفهای بند چهارم را یکی از مقامات بلندپایه دولت فعلی در مقاطع مختلفی از دو سال گذشته تاکنون بیان کرده اند.

همچنین قابل ذکر است که بندهای 2 و 4 در همین دو، سه هفته اخیر از سوی آقای نبویان و آن مقام دولتی در فضای افکار عمومی کشور بیان و منتشر شده اند.

ببینید عزیزان من، اینکه افراد اشاره شده در بیان این حرفها پیرامون تحریمها و تأکید بر تأثیرگذاری زیاد! آنها تعمّد داشته اند یا سهواً گفته اند هرگز محل بحث ما نیست.

محل بحث اینجاست که...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ساعت 21:36  توسط مسعود يارضوي  | 

حرف‌هاي رهبر و آن سه گروه

به نام خداوند رحمان و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد


_ حرف‌هاي اخير حضرت آقا در جمع همافرها به نظر من جاي تأمل خيلي زيادي از سوي همه ما دارد.

جاي تأمل بيشتر از اين لحاظ كه اين حرفهاي مهم در يك بزنگاه مهم ايراد شدند و مقام معظم رهبري طبق معمول با يك تيزبيني و تفرّس خردمندانه،‌ خط مشي هايي را براي همه ترسيم كردند كه به نظر من اگر هر يك از ما به فراخور وظيفه اي كه داريم به آنها عمل نكنيم؛‌ دورنماي شرايط كشور در قسمت‌هايي با چالش مواجه خواهد شد.

از آن "همه"‌اي كه در بالا توضيح دادم؛ اشاره به سه طيف به نظرم ضروري است:


اول: دولت

مقام معظم رهبري در صحبت‌هاي ديروزشان به نظر من ابعاد ديگري از بحث سابوتاژ اقتصادي را مورد اشاره قرار دادند و به دولتي‌ها با كنايه گفتند كه تحريم‌ها يك تئاتر مضحك است و "راه حل مشكلات اقتصاد،‌ برطرف كردن تحريم نيست"

البته همه ما مي‌دانيم كه به هر حال بخش كوچكي از مشكلات هم به توطئه‌هاي خارجي مربوط است ولي به هر حال جان كلام رهبر اين است كه مواظب باشيد موازنه تحليلي ماجرا به سمت با اهميت‌تر بودن تئاتر تحريم‌ها خم نشود.

همچنين معظم‌له در صحبت‌هاي خود مقولات مهمي را هم پيرامون بحث "سازش" مطرح كردند كه به نظر من گزينه بسيار مهم و قابل توجهي براي دولت است.

دقت شود كه كسي معتقد نيست كه خداي نكرده دولت معتقد به سازش! است.

خير! بحث اصلي ما و البته جان كلام حضرت آقا ماجراي "تحليلهاي غلط" است كه ممكن است سبب شود تا افرادي، به موافقتنامه‌هاي مقطعي و نشستن پاي ميز مذاكره با غرب؛ بيش از اندازه دلخوش كنند و اين دلخوش كردن يقيناً ثمرات تلخي خواهد داشت. (كما اينكه در ماجراي اقدامات نابجاي نيويورك و بيانيه اقدام مشترك ژنو داشت!)


دوم: جبهه پايداري

بحث مهم ديگري كه در بيانات رهبر معظم انقلاب، مايلم آنرا مورد اشاره قرار بدهم بحث اشاره رهبر به منتقدان است.

و البته از اين حيث هم به جبهه پايداري اشاره مي‌كنم چون افراد وابسته به طيف مذكور، بدترين حمايت‌ها را در اوان كار و ايضاً بدترين انتقادها را در روزهاي كنوني از دولت مطرح كرده‌اند.

حضرت آقا در صحبت‌هاي خود در جمع همافرها ضمن برشمردن مؤكداتي پيرامون رفتار منتقدان و دولت،‌ اين جمله را به كار بردند كه "همه ملاحظه‌ي يكديگر را بكنند"

منهاي اينكه من اساساً معتقد هستم شناخت انتقاد منصفانه از غير منصفانه تقريباً غير ممكن و مثل تلاش براي شناخت سطح ولايتمداري افراد! است؛ (مگر اينكه افراد خودشان اعتراف كنند و يا اينكه انتقاد و ولايتمداري آنها توسط اهل فن شناخته شده و داراي سابقه درست در شناخت مورد مناقشه قرار گيرد) اما با اين وجود پيدا كردن درك از مقوله‌اي به نام "ملاحظه‌ي يكديگر" كار چندان سختي نيست.

در واقع با عنايت به مؤكدات رهبري، ما همانگونه كه از دولت انتظار نداريم كه به منتقدان برخي اقدامات خود بگويد:‌"كم سواد"، از جبهه پايداري هم انتظار نداريم كه يكهو به صحنه بيايد و به برخي از اقدامات و گفته‌هاي دولتي‌ها نسبت "سازش" و يا "دروغ" بدهد.

دقت شود كه جبهه پايداري تا همين چند وقت قبل معتقد بود دولتي بر سر كار آمده كه مجبور است هواي خط رهبري را داشته باشد و ولايتمداري آقاي روحاني بيشتر از قاليباف است و غيره... اما اكنون به صحنه آمده و انتقاداتش را با اين جملات ناخوب به زبان مي‌آورد كه به نظر من هر دو غلط است.

ضمن اينكه بايد توجه داشت كه فرض بر اينكه جبهه پايداري در جايي هم انتقاد درستي دارد؛ بايد آنرا با كلمات درستي بيان كند و ماجراي مشهور "بفرما و بنشين"! را رعايت كند نه اينكه يك روز بگويد ما اگر روحاني را مي‌شناختيم به او رأي مي‌داديم! و يا "روحاني هيچوقت دچار افراط نمي‌شود!" و روز ديگر هم به صحنه بيايد و صريحاً به دولتي كه قرار است 4 سال بر مسند امور باشد، بگويد دروغگو! و يا بياييد، ببينيم شما بي‌سواديد يا ما؟! +


و سوم: جنبش دانشجويي و آقاي دكتر زيباكلام

حوالي شش ماه قبل بود كه در تحليلي متذكر شدم به نظر من افكار دكتر مطهري و دكتر زيباكلام وارد مرحله‌اي شده است كه بايد فعالان سياسي و رسانه‌ها آنها را بصورت جدي نقد كنند.

دقت شود كه من از آنهايي نيستم كه علي مطهري را بي بصيرت مي‌دانند و يا معتقدند كه حرف‌هاي صادق زيباكلام جواب ندارد!

خير! من معتقدم كه سطح بصيرت آدم‌ها را با دماسنج اين و آن نمي‌شود اندازه گرفت و همچنين هر حرفي ولو فحش و ناسزا هم جواب مستدل و منطقي دارد (و براي همين از دولت ناراحتم كه براي انتقادها شرط منصفانه بودن! گذاشته است) و در عين حال هم اعتقاد دارم كه فعالان سياسي،‌ رسانه‌ها و جنبش دانشجويي بايد بتوانند در لحظه، خطراتي كه در ظرفيت فراگيري قرار مي‌گيرند را رصد و نسبت به پاسخگويي به آنها اقدام كنند.

به هر حال و بخواهيم يا نخواهيم،‌ امثال آقاي زيباكلام هم اكنون به نوعي مرجع اجتماعي محسوب مي‌شوند،‌ تريبون دارند و البته گاهي هم حرف‌هاي الجزيره! را بلغور مي‌كنند.

بگذريم...

مقام معظم رهبري در جمع همافرها بر اين نكته هم تأكيد كردند كه: "دستگاه‌هاي تبليغاتي قدرتهاي مداخله‌گر ميكوشند با طرح اين ادعا كه استقلال با پيشرفت كشور منافات دارد، حس استقلال را در ملت‌ها تضعيف كنند. اين حرف كاملاً غلط و ساخته و پرداخته قدرت‌هاي مداخله‌گر را برخي در داخل كشورها از جمله كشور ما پخش مي‌كنند."

اين همان ماجراي "آيا چرخش همزمان سانتريفيوژها و چرخ زندگي مردم ممكن است يا خير؟" و همان ماجراي "تأكيدات دائم آقاي زيباكلام و برخي دوستان اصلاح‌طلبشان بر اين كه داشتن انرژي هسته‌اي چه خاصيتي براي ما دارد؟!" است.

ماجرايي كه البته فكر مي‌كنم اگر مخاطب من بوده باشيد،‌ سه سال قبل هم در وبلاگ عبور ديديد كه رصد اين راهبرد شوم كار ممكني بود. 

راهبرد شومي كه البته سه سال بعد يعني همين چند وقت قبل مشخص شد كه جماعتي از اصلاح‌طلبان هم قصد دارند آنرا در دستور كار قرار بدهند و نامه آقاي زيباكلام به آقاي شريعتمداري مهر تأييد را بر اين تحليل زد. +

ببينيد عزيزان من، اشكالي ندارد كه آقاي زيباكلام نظري بر خلاف نظر مقام معظم رهبري دارد. (البته من الحاح بر نظر غلط در مقابل نظر ولي فقيه را داراي اشكال مي‌دانم)

اما اشكال خطرناك‌تر از آنجا آغاز مي‌شود كه برخي حرف‌هاي بد در جامعه پاسخ داده نمي‌شوند و يا در موقعي كه بايد مورد پاسخگويي قرار نمي‌گيرند.

حرف من اين است كه جنبش دانشجويي و برخي خواص و رسانه‌هاي ما بايد در اين مسئله تفقه و تفكر كنند كه چطور مي‌شود امري كه از سه سال قبل هم حتي قابل تشيخص و رصد و پيگيري بود؛ آنقدر مورد بي تفاوتي قرار مي‌گيرد كه حالا مقام معظم رهبري مجبور مي‌شود و بيايد فقط در گام اول نسبت به آن ايراد اشكال كند.


و حرف آخر:

صداي بسيجي‌ها هنوز هم از پشت خاكريز به گوش مي‌رسد.

او خواهد آمد، بايد رفت...


برچسب‌ها: سياست, تحليل
+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ساعت 9:24  توسط مسعود يارضوي  | 

چرا با "تحلیل" موافقم و با "خبرهای محرمانه" مخالف؟

به نام حضرت دوست و با سلام و صلوات بر محمد و اهلبیت پاکش.

صحبتهای اخیر برادر "جواد کریمی قدوسی" عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس درباره توافق ژنو، توانسته است توجهات زیادی را در فضای رسانه و افکار عمومی به خود جلب کند.

صحبت هایی که در مهمترین قسمت خود، با شواهد و خبرهایی به نقد توافق ژنو و افشای ضعفهای بزرگ آن می پردازد.

این خبر و محتوای طرح شده در آن از جهات مختلفی قابل بررسی و شکافتن است.

اما به نظر من یکی از مهمترین ابعادش را نادیده گرفته اند و آن اینکه میتوان از آقای کریمی قدوسی و عمده موافقان حرفهای ایشان پرسید که آیا حرفهایتان مصداق "نوشدارو پس از مرگ سهراب" هست یا خیر؟!

به سخن دیگر چرا در ساعات اولیه پس از امضای توافق ژنو توسط آقای ظریف و آقای روحانی، بصورت کارا به صحنه نیامدید و این حرفها را نزدید؟

و یا حتی میتوان این مطالبه را هم از شما داشت که چرا این رخدادهای سوء را پیش بینی نکردید و به وقوع آنها وقوف نیافتید؟!*

ایضاً این سوال را میتوان از رسانه هایی مثل الف، فارس، مشرق، جهان و ... هم پرسید که چرا در همان ساعات اولیه ای که دکتر روحانی، اصلاح طلبان، دکتر زاکانی، سایت الف و غیره به صحنه تقدیر و تشکر از بیانیه اقدام مشترک ژنو شتافته بودند؛ شروع به نقد اصولی آن نکردید تا آنها که گفتند این توافق، تاریخی بود و سدّ تحریمها از بین رفت و از هم اکنون قرار است سطح معیشت مردم افزایش یابد!!! اقلّ کم تا حدودی از اثرات این حرفهای ناصحیحشان کم شود و افکار عمومی کشور زیر فشار تحلیلهای غلط و احتمال وقوع "فتنه آینده" قرار نگیرد؟!

(حرفها و تحلیلهایم را درباره ماجرای ژنو و بحث تحریم ها که همگی قبل و حین این توافق ناخوب منتشر شده اند را بخوانید: + + + + + + +)

پاسخ به تمام این سوالهای ساده این است به نظر من که... (ادامه مطلب)



برچسب‌ها: تحلیل, سیاست, مذاکرات ژنو
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۲ساعت 22:44  توسط مسعود يارضوي  | 

تباهی درد

به نام خدای بلندمرتبه و با سلام و صلوات بر حضرت رسول و اهلبیت مکرّمش

درگاه: می گویند حضرت ابراهیم(ع) را که در منجنیق قرار دادند تا روانه سمت آتش کنند؛ حضرتش، زنبوری را دید که اندکی آب را در دهان گرفته و می برد تا بر روی آتش بریزد.

خلیل ا... به زنبور فرمود: این اندازه آب، چه سود که توانی باشدش تا این آتش گران را خاموش سازد؟!

و زنبور خطاب به حضرتش گفت: می دانم که خاموش نمی شود اما تکلیف من این است که برای دور کردن خطر از شما که ولی خدا هستید، هر کار که می توانم، بکنم و این ذره آب قلیل نیز همان تکلیف من است...

 

1: با تحلیل من، آمریکایی ها و اروپایی ها چند وقت دیگر بعید نیست که تحریم هایی را برای ایران تدارک ببینند و عدم اعمال آنها را نیز منوط به آزادی سران فتنه از حصر خانگی خواهند کرد. (باشد که آنها که باید، از هم اکنون به تکلیفشان در این زمینه عمل کنند)

 

2: جنبش دانشجویی باید و باید بازوی نظام اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی ایران باشد.

دانشجویی که بازوی نظام و حکومت اسلامی اَش نباشد؛ پس چه باشد؟! می شود عمله سیا و اِم.آی.سیکس و موساد و بنیاد سوروس و غیره.

یا در مرحله ای نازل تر می شود بازوی اصلاحات و پایداران و غیره.

این توضیح را برای این لازم دانستم که یکی از خبرگزاری ها در خبری که از روی لطف اما بی دقت و نصفه و نیمه از مناظره اخیرم در دانشگاه شهید باهنر منتشر کرد، جمله ای را اشتباه نوشته بود.

 

3: خیلی از ماها به شرایط امروز انتقاد داریم. به هر حال اگرچه آقای روحانی اصلاح طلب نیست اما اینهمه رنجی که به واسطه رابطه محرمیت موقت آقای روحانی با اصلاح طلبان! و نگرش های غلط برخی اطرافیان ایشان در باب سیاست خارجی مشاهده می کنیم قابل کتمان نیستند.

با این حال ولی احساس کردم این نکته قابل ذکر است که تمام این شرایط بد سیاسی هم دلیل نمی شود عده ای دل به کسی یا جریانی ببندند که روزگاری در فرایند غلط خود؛ احمدی نژاد را تولید کرد!

دقت کنید که مرگ بر آمریکا گفتن و انقلابی گری وقتی خوب است که همه جای کار آدم درست باشد وگرنه بنی صدر و مشایی و منتظری از خیلی از همین آقایان، متدین تر و انقلابی تر بودند و هستند.

خواستم بگویم مشکل عقلایی ما با اسم احمدی نژاد نبود. با جریان غلطی بود که فقط در یکی از شاهکارهایش؛ کابینه او را به مغیّبات وصل کرد و تا آخر هم توجیه گر او و اعمالش باقی ماند.

دوباره لطفا دقت کنید که اینکه این جریان می گفت و می گوید که مشایی عامل کج روی احمدی نژاد بود؛ حرفی با ابتناء غلط است اگرچه در شاخه های غیر مهمی درست می نماید.

چه اینکه با این گفتمان لابد عامل جنایت های عمر سعد هم شمر بن ذی الجوشن بود و عامل شقی شدن ابن ملجم؛ قطام و قص علی هذا...

مشکل ما با اختراعات شخصی احمدی نژاد بود که همین آدم ها عاملش بودند و نطفه اش را ریختند. و گرنه مشایی مثل آفتی می ماند که تا زمینه مساعد نمی یافت، امکانی برای بروز نداشت.

اینها که می گویم پراکنده گویی نیست عزیزان من...

عرضم این است که نکند در انتخاباتهای آتی و مقاطع کنونی و بعدی، از زور نخواستن بدیها، به بدترها پناه ببریم و بشود همان که در هشت سال قبل شد!

دقت کنید که جریانی به نام پایداران و احمدی نژاد، نسخه های بدیل دیگری را هم در چنته دارد که آنها را رو خواهد کرد.

نسخه هایی مثل همان ها که به امیرالمومنین و حضرت عباس(ع) تشبیه شدند و در مقابل نامه هایی که با امضای 313 نفر!!! به آنها نوشته شده بود (نه یکبار که چندبار!)؛ لام تا کام حرف نمی زدند و مدعای ولایت و دین مداری شان هم گوش فلک را کر می کرد. و صد البته این سیگنال هم از رفتار آنها قابل خوانش بود که با فرایند احمدی نژادیزه شدن امور مشکلی ندارند و این بی مشکلی از سایر خطرات دیگر، بزرگتر بود و هست.

امیدوارم از این گردنه هم سالم عبور کنیم و دیگر به بیماری "انحراف" که از فتنه هم خطرناک تر است مبتلا نشویم.

 

پانویس 1:

ببخشید... مگر قرار است آدم همیشه حوصله داشته باشد برای خوب نوشتن و هر دو روز یکبار وبلاگنویسی و غیره؟!

برای همین می گویم، "ببخشید" که گاهی کلاژ مانند و کمی تند می نویسم و اهتمامی نمی کنم برای پیرایش کردن نوشته هایم.

گاهی وقت های همیشه، مهمترین چیز برایم این است که جان کلام حرفهایم را متوجه بشوید. و از بابت زشتی و زیبایی متن هم می دانم که می بخشید!

 

پانویس 2(گزارش) : یک گزارش هم درباره شرایط سیاسی این روزها نوشته ام که چون طولانی بود گذاشته اَمَش در ادامه مطلب.

وقت کردید اگر، بخوانیدش.

با احترام



برچسب‌ها: تحلیل, سیاست
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  شنبه هفتم دی ۱۳۹۲ساعت 10:24  توسط مسعود يارضوي  | 

ما و آقای دکتر جلیلی

به نام حضرت دوست و با سلام و صلوات بر حضرت رسول و اهلبیت(س)

_ رسانه الف، اخیراً در مطلبی، لَب به مدح و ثنای سعید جلیلی گشوده و انتقاد نکردن او از قرارداد هسته ای ژنو را عین اخلاقمداری توصیف کرده است.

الف، همچنین در فحوای مطلب خود تصریح می کند که جلیلی با این کار خود باید به الگویی برای سیاستمداران ایرانی تبدیل شود و الحق و الانصاف هم که ماجرای "نخ تسبیح بودن"! سزاوار اوست...

من به این مطلب الف و محتوای آن انتقاد جدی دارم و بیان توضیحاتی پیرامون ماجرای نخ تسبیح و ارتباط آن با دکتر جلیلی را هم ضروری می دانم.

انتقادات و توضیحی که قبل از آن باید تصریح و تأکید کنم که روند تعریف و تمجید از دولتمردان و سیاسیون را در رسانه های انقلاب اسلامی به هیچ وجه کار درستی نمی دانم.

تعریفی هم اگر هست نباید طعم زننده داشته باشد و انتقاد هم ایضاً.

من نمی پسندم این منش و ممشای هفت، هشت ماه اخیر سایف الف و شخص احمدآقای توکلی را که یک روز در مدح ظریف مطلب می نویسد و با چشم پوشی از اغلاط توافق ژنو، او را پهلوان و مرد! معرفی می کند، روز دیگر چشمش را به روی خبط و خطاهای مهم دکتر جلیلی در انتخابات گذشته می بندد و بازوبند نخ تسبیح را به او هدیه می کند و همه این روشهای غلط نیز قبل از این و پس از حمایت دکتر توکلی از چهره ای که در فتنه نقش مستقیم داشته است! قابل پیش بینی بود.

بگذریم...

در باب مطلب ناخوب الف و دکتر سعید جلیلی (با توجه به اینکه ایشان بر اساس تحلیل من، کاندیدای اصلح! جبهه پایداری در انتخابات دولت دوازدهم خواهد بود) انتقادات و حرفهای من اینهاست:

یکم: دکتر جلیلی متأسفانه در جریان انتخابات گذشته، در قبال سه مسئله، سکوت معنادار و البته ناصحیحی را پیشه کرد.

اول، ماجرای اینکه گفتند ایشان کاندیدای رهبری! است، دوم، تأکید بر اینکه نماد مقاومت ایشان است و سوم تعاریفی نظیر اینکه ایشان...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه هجدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 8:53  توسط مسعود يارضوي  | 

دوستان و دشمنان همیشه

بعد از آنکه رئیس جمهور روحانی گزارش کار 100 روزه اش را ارائه کرد، دو تا اعلام نظر را از دو تا از آقایان منتسب به جریان احمدی نژاد و انشعاب پایداری در رسانه ها خواندم که تقریباً توانست تا سرحدّ ممکن عصبانی ام کند.

نقل به مضمون اینکه گفته اند دولت در یکصد روز گذشته هیچ دستاوردی نداشته است و اوضاع بدتر از قبل شده و تنها هنر دولت یازدهم توزیع شیر رایگان در مدارس! بوده است و ناسزاهایی از این دست!

من واقعاً احساس شرم می کنم از اینکه در وادی سیاست ایران یک چنین شاخ شمشادهای مونشویک همیشه اذیت کنی را می شود رویت کرد که یا مولّد انحراف هستند و یا چوب گذار لای چرخ کارهای دولت.

متأسف می شوم وقتی می بینم کسی اسم سیاست ورز روی خودش می گذارد و علی الظاهر دستی هم بر آتش رسانه دارد ولی تا این اندازه کوته نگرانه حرف می زند و دچار یبوست فکری است.

نمی دانم با امثال این آدمها باید چه کار کرد یا چه چیزی را یادشان داد که اینهمه چیزهای بد ازشان تراوش نکند و تلخ کردن کام مردم و کشور پیشه همیشگی شان نباشد.

چرا باید از خدا نترسید و طوری حرف زد که انگار حسن روحانی و جهانگیری و نوبخت و بقیه دولتی ها نمازشان را با نیت گران تر کردن کالاها برای مردم احرام می بندند؟!

چه کسی واقعاً می تواند تا این اندازه سیاه و بی انصاف و پلشت فکر کند؟!

چرا باید نگاهمان به هر روندی و مصلحتی تا این اندازه سخیف و احمقانه باشد که حتی بدیهیات دولت خودمان را هم به سخره بگیریم و حیاتمان بسته به عضویت در ستاد مشترک نق زنی برای هر دولتی غیر از دولت هم مسلک خودمان باشد؟!

می دانم توی ذهنتان دارید به چه چیزی فکر می کنید...

دقت کنید لطفا که یکی مثل من شاید تندترین انتقادها را هم به هر دولتی بیان بکند و در مقابل هیچ انحراف و خلاف بیّنی هم کوتاه نیاید.

اما آن انتقاد کردن تند و یواش یک چیز است و متهم کردن دولت جمهوری اسلامی ایران؛ آنهم 4 ماه بعد از روی کار آمدنش، به اینکه نه می خواهد و نه عرضه اش را دارد که به مردم خدمت کند چیز دیگری...!

همچنین برای اصلاح طلبان هم یک وقت فضا مشتبه نشود و فکر نکنند نظیر این نوابغی که در ابتدای متن حرفهایشان را مورد اشاره قرار دادم، مثلاً در طیف آنها یافت نمی شود...

یادمان نرفته هنوز متلکهای عدد زیادی از ریز و درشتشان را به دولت احمدی نژاد که می گفتند از وسط سقف خانه های مسکن مهر، همسایه سقوط می کند وسط سفره، باید قدردان مشایی بود، از الف تا یای سیاستهای اقتصادی دولت غلط است، سفرهای استانی پوپولیسم است و غیره.

و حالا هم یک جوری درباره دولت یازدهم حرف می زنند که تو گویی دیگر نیازی به ظهور امام زمان(عج) هم حتی نیست و همه چیز خوب است!

(البته قبلاً در نوشته هایم خوانده اید لابد که اصلاح طلبان به دولت آقای روحانی فی الواقع به عنوان متعه نگاه می کنند و این تعریف و تمجیدهای مسخره و هر روزه شان، یک روز مثل ییلاق و قشلاق عشایر تمام می شود!)

خلاصه عرضم این است که بعضی ها حواسشان نیست که هر چیزی باید به قاعده باشد.

یعنی انتقاد، حتی اگر با فریاد است و حتی اگر انتقاد هم نیست و تخطئه است، اما نباید به جنگ بدیهیات برود و به جای گفتن حرفهای با منطق، الّا و لابد قصد لجن مال کردن داشته باشد.

تیتر از متن: من نه در نیت خیر آقای هاشمی شکی دارم نه در نیت خیر دکتر روحانی و نه حتی در نیت خیر محمود احمدی نژاد. (مگر آنکه هرکسی خودش یک روزی اعتراف کند نیت خیر نداشته است! همانطور که احمدی نژاد در ماههای آخر می گفت تمایلی به ماندن ندارد و با خانه نشینی 11 روزه اش گفت که می خواهد به تودیع از پاستور نرسد ولی نتوانست!)

حرف اساسی ما فقط مبارزه با تحلیلها و رویه های نادرست است.

تحلیلها و رویه های نادرستی که یکبار به انحراف می انجامد و یکبار هم سبب ساز قرارداد بد ژنو و البته حوادث تلخ آینده! می شود.

ضمناً اگر وقت کردید خوشحالم می شوم این مطلب 4 سال قبل مرا که در دفاع از مثبتات دولت نوشتم، بخوانید. و اپیزودهای سوم و چهارم این پست وبلاگ عبور را که همان روزها منتشر کردم.


*مونشویک: اقلیت!


برچسب‌ها: تحلیل, سیاست
+ نوشته شده در  شنبه نهم آذر ۱۳۹۲ساعت 7:59  توسط مسعود يارضوي  | 

گفتارهایی در باب سیاست این روزها

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و خاندان پاکش

 

_ حضرت آقای ظریف در یکی از کشورهای خارجه اینطور گفته است که ایران به غنی سازی 20 درصدی نیاز دارد و فعلاً هم در حال انجام این کار هست. و بعد هم اینطور گفته است که نظر پارلمانی های ایران که گفته اند پیشنهاد دولت روحانی در مذاکرات کاهش غنی سازی بوده، توسط خودشان پس گرفته شده!

خلاصه باز هم از موضع اعتدالی! آقای ظریف مشخص نمی شود که حضرات مذاکره کننده بالاخره درباره کاهش یا مانایی سطح غنی سازی در ایران چه موضعی دارند.

خدا کند این مسئله که زمانی احمدی نژاد هم به آن تن داد؛ رخ نداده باشد و کلاً گزینه کاهش سطح غنی سازی روی میز آقای ظریف و شرکا نباشد. (که با تحلیل من و همانطور که قبل تر از حمیدخان رسایی گفته بودم، هست)

 

_ یعنی آدم هاج و واج می ماند از این تحلیلها و کارهای غلط اندر غلط جبهه پایداری.

آن از صحبت یکی از آقایان منتسب به جبهه که اخیراً فرموده بود: "..." (به احترامش رویم نشد، بنویسم. فقط اینکه اینطور تعریف کردن های ویژه از هیچ دولتی کار درستی نیست. بگذریم)

این هم از آق محمود نبویان که اخیراً در مجلس، دیپلماسی دولت آقای روحانی و کارهای نابجایش را یکسره، "ناب"! لقب داده است.

و لابد توجه دارید که مدتی بعد از رأی آوردن آقای روحانی، سخنگوی جبهه پایداری اعلام کرد اگر روحانی را می شناختیم به او رأی می دادیم و دبیر کل پایداران هم روحانی را ولایتمدارتر از قالیباف خطاب کرده بود. (من در اینجا اشاره ای به یک مصاحبه داشتم و فکر می کردم که آنرا آقای سیدمحمود نبویان انجام داده است اما اشتباه می کردم و به این وسیله از شخص ایشان عذر می خواهم)

به نظر من، نه محبّت جبهه پایداری ارزش دارد نه دشمنی اش.

از محبتش احمدی نژاد درمی آید و ایضاً این صحبت ها و اباطیلی که می بینید و از دشمنی اش حادثه 22 بهمن قم و چماق ساکت فتنه، ساکت فتنه گفتن به این و آن که دست آخر صدای اعتراض رهبر مملکت را هم بلند می کند.

آقایان هم اگر رسماً عذرخواهی کردند، می گوییم بارک الله...

 

_ اینکه آقای خاتمی به تازگی (و دوباره!) گفته است سران فتنه باید فک حصر شوند، حرف عجیبی نیست.

بالاخره آقای خاتمی برای ما با سیاست میخ و نعلش مشهور است. که یک بار در انتخاباتی که اصلاح طلبان تحریمش کرده اند شرکت می کند و رأی می دهد و یک بار هم برای عرض ارادت و همراهی با جریانات برانداز و اپوزیسیون، مجبور می شود یک، دو جمله ای هم راجع به فکّ حصر آن دو تا مومیایی حرف بزند.

گفتم حرفش ناعجیب است. عجیب ولی این است که عده ای نمی فهمند، موسوی و کروبی تا رسماً یا تلویحاً نگویند در سال 88 تقلب نشد! خواب حصر را باید ببینند.

آقای انصاری هم که در برنامه شناسنامه به فتنه سال 88 می گوید: "حادثه"! علی القاعده هم در این دنیا و هم در آن دنیا پاسخگوی خون شهدا خواهد شد.

(حضرات می خواستند ایران ما را مثل سوریه بکنند، حالا هم آسّه آسّه برای خودشان می آیند و می روند و لام تا کام حاضر به عذرخواهی نیستند)

 

_ شنیده ام یک عده ای می گویند باید دولت را حمایت کرد و آمریکا می خواهد روحانی زمین بخورد و نباید نقد کرد و از این حرفها.

اولاً که آمریکا کدام وقت می خواسته زیر بغل کدام رئیس جمهور ایران را بگیرد که آقای روحانی نفر دومش باشد؟! (بماند که در یکی از تحلیل هایم عرض کرده ام که احتمالاً در لسان چنین حمایتی به دلایلی انجام می شود!)

ثانیاً کدام دولت را نباید حمایت می کردیم که دولت یازدهم دومی اش باشد و ثالثاً هر وقت دیدید کسی غیر از حضرت آقا می گوید نقد نکنید یا زیر میزی و با تلفن نقد کنید و یا تعاریف هور و قلیایی و غیر منطقی می کند؛ از این برادر کوچکتان به شما نصیحت که حرفهایش را بکوبید به دیوار...

برخی ها نمی فهمند که اگر زخم های دولت را مهربانانه نبندی (اعم از هر دولتی) کارش به "اقدامات نابجا" می کشد.

دولت را از ابتدا و به صورت اصولی نقد نکنی، روز آخر می شوی مثل همان تراژدی که بر سر احمدی نژاد و جبهه پایداری آمد.

و امّهات دیالوگهای ضروری نقّادانه را مردم و افکار عمومی کشور متوجه نباشند، آنچه دست آخر درست می شود شهر هرت است نه مدینه فاضله.

از محمود سریع القلم و محمود نبویان هم بگذریم که یکی اصلاح طلب است و دکتر روحانی ما را اولین و آخرین رئیس جمهور ایران و جهان معرفی می کند! و دیگری عضو جبهه پایداری است و به دیپلماسی کسانی که گاهی کارهای نابجا هم میکنند، می گوید: "ناب"!

و از آنهایی که از همین ابتدا کمر به تمسخر دولت بسته اند هم می گذریم...

 

_ نمی دانم واقعاً که آیا دور و بری های دکتر روحانی این حرف اندیشکده بروکینگز را به گوش ایشان رسانده اند که گفته است: حالا که دکتر روحانی و اطرافیانش تحریم ها را کلید حل مشکلات اقتصادی ایران می دانند، پس چرا ما از این اهرم برای اهداف بیشتری استفاده نکنیم؟!

ان شاء الله که دکتر روحانی این حرف را خوانده و درباره اش تأمل کرده باشد.

عرضم با آمریکایی ها است.

اولاً که هیچ غلطی نمی توانید، بکنید.

ثانیاً شماها آدم این بودید که صادرات نفت ما را به 500 هزار بشکه برسانید، خیلی زودتر از این کارهایتان را کرده بودید. نکرده اید چون نمی توانستید و البته نخواهید توانست.

الباقی ماجرا هم اینکه دارید ارواح عمه تان کُری می خوانید و راستش را بخواهید عاقبت کسی که کُری بیجا می خواند ناکامی است.

درباره تحریم های معدنی اخیری که باز هم کنگره تان می خواهد بررسی کند، یادتان باشد که یک اقدام غیر قابل پیش بینی نبود. ضمن اینکه این ادا و اصولها برای اقتصاد درون زای کشور ما غیر از برکت نخواهد داشت ان شاء الله.

حواله به اتفاق مشابهی که در حوالی 1930 برای ایرلند افتاد و این کشور بعد از تحریم های همه جانبه بریتانیای صغیر! در همه زمینه ها خودکفا شد و بصورتی خیره کننده پیشرفت کرد.

 

_ اصلاح طلب ها خیلی کار بدی می کنند به نظر من که از حالا بحث انتخابات مجلس دهم را پیش کشیده اند.

این کارشان در وهله اول یک نامردی سیاسی در حق مردم و نظام است و در گام دوم بلایای بدی را شامل حال آنها خواهد کرد که کوچکترین آن، نارَس به دنیا آمدن مولود انتخابات مجلس دهم برای آنهاست.

 

_ گاهی که وقت دارید برای رزمنده ها و شهدای ناجا دعا کنید.

ناجا به نظر من بعد از بچه های وزارت امور مخفیه! مظلوم ترین نیروی کشور است که همه اعم از رسانه ها، دولت، فیلمسازها، برخی آدمها، روشنفکرهای غیر متعهد و غیره دیواری کوتاه تر از او پیدا نکرده اند.

فقط مگر گاهی صدای امثال حضرت آقا بلند شود که به بچه های ناجا بگوید مجاهد و یا صلای علامه جوادی آملی به گوش برسد که از دفتر شهادت باز شده در ناجا سخنی به میان بیاورد.

بقیه علی الظاهر ول معطل اند و عین خیالشان نیست که این صلاح الدین و آن عبدالمالک معدوم و سایر ماترکشان اگر خون بچه های ناجا و اطلاعات نبود الآن توی همین خیابان های شهرهای ما داشتند قلعه می ساختند برای خودشان.

یکی از اوتاد گفته بود شهدای جنگ تحمیلی همینطور که گاهی به ماها کمک می کنند و گاهی کارنامه های بچه هایشان را امضا می کنند؛ گاهی هم می روند کمک رزمنده هایی که با اشرار درگیر شده اند.

 

+ نوشته شده در  جمعه دهم آبان ۱۳۹۲ساعت 23:17  توسط مسعود يارضوي  | 

ستاد جبهه پایداری، حمایت از قالیباف و پرده هایی که برافتاد

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(ص)

ماجرای انتخاب شهردار تهران و هیجانات بر سر اینکه قالیباف شهردار تهران باشد یا محسن هاشمی؛ درس های زیادی را برای سیاسیون کشور داشت.

و به نظر من یکی از بزرگترین آن درسها غلط بودن فرمول های سیاسی و فکری ستاد جبهه پایداری بود که در حمایت آنها از شهرداری قالیباف متبلور شد.

پایداران از چند سال قبل تا توانسته بودند آتش تهیه و آتش مستقیم خود را متوجه قالیباف کرده بودند و اینک در آستانه انتخاب شهردار تهران، شیشه خطاهایشان تا آن اندازه شفاف شد که همه و در رأس آنها، هواداران جبهه پایداری متوجه این خطاهای گفتمانی بشوند.

در جریان این انتخاب، زهره طبیب زاده عضو جبهه پایداری و امیرحسین قاضی زاده سخنگوی آن، موضع رسمی جبهه پایداری را حمایت از شهردار شدن محمدباقر قالیباف اعلام کردند.

البته این موضع رسمی در سخنان چند روز قبل مرتضی آقاتهرانی دبیر کل جبهه با یکی از رسانه ها صریحاً اعلام نشد و او که معتقد است در ولایتمداری قالیباف تردید وجود دارد (کلمه تردید را جستجو کنید) اما در ولایتمداری روحانی خیر! (کلمه ولایت را جستجو کنید) ترجیح داد پیرامون این قضیه سکوت کند.

به هر روی، به نظر من ستاد جبهه پایداری با موضعی که توسط سخنگوی این جبهه و در حمایت از قالیباف اعلام کرد، سبب ساز سوالات و بروز مفاهیمی شد که... (ادامه مطلب)


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 21:22  توسط مسعود يارضوي  | 

چرا نباید ستاد جبهه پایداری را فراموش کرد؟

انتخابات دولت یازدهم تمام شده است و این روزها تب و تاب "اعتدال" و "فراجناحی" و ایما و اشاره های آقایان هاشمی و روحانی است که بیشتر مورد توجه قرار می گیرد.

و اینها همه البته از لطف برخی رسانه ها و خواص کشور است که به انحرافی که تا همین چند هقته قبل داشت جسم و روح کشور و مردم را مثل خوره می خورد و کم مانده بود همه چیز را بر باد بدهد بی توجه اند.

بگذریم...

به هزار و یک دلیل ساده و ثقیل، مشرب فکری که در هشت سال گذشته در کشور رخ نمود، ثمره ساختار فکری تنی چند از اعضای حلقه ای بود که در ابتدا مدیریت جبهه ای موسوم به "سوم تیر" را بر عهده داشتند و بعدها در جایی به نام "جبهه پایداری" مجتمع شدند.

تحلیل من این است که تا برملاشدن کامل ابعاد این مشرب و نقش و نسبتی که تنی چند از اعضای حلقه اصلی جبهه پایداری در ایجاد و نضج اغلاط آن دارند؛ نباید از پرداختن به خطاهای خطرناک این جبهه که همچنان هم جاری و ساری است، گذشت.

این ضرورت البته توضیحاتی هم دارد که فهم دقیق آنها سبب تأثیرگذاری بهتر انگیزه در جویندگان حقیقت و روشن شدن ابعادی دیگر از چرایی ضرورت های عدم تساهل و تسامح درباره کژی های برخی از اعضای ستاد مرکزی جبهه پایداران است.

آن توضیحات از این قرارند:

یکم: افراد و مشرب های فکری کج رو در تاریخ اسلام و حتی انقلاب اسلامی به دلیل برخورداری از صفت عمده ای به نام "فهم ناصحیح از ساحت های دین و سیاست" همواره دارای این صفت هستند که می توانند با جریانات ظلم و برانداز جمع بسته شوند و بعنوان عضو مقوّم آنها عمل کنند.

نگاهی به تاریخ عاشورا به راحتی بیانگر این حقیقت هست که افراد حاضر شده در مقابل سیدالشهدا و کسانی که برای قتل حضرتش فتوا دادند و یا بر زین نشستند، مهار کشیدند و نقاب زدند جملگی اگرچه اهل اسلام محسوب می شدند اما کسانی بودند که تحلیل صحیحی از شرایط نداشتند.

آنها حقیقت را در فتوای صرف و در سمت کسانی جستجو می کردند که صرفاً به "نص" و نقل پرستی معتقد بودند و اساساً برای عقل و فهم و تأویل جایگاه مشخصی قائل نبودند. (و به همین دلیل بود که به مرداب فهم ناصحیح درافتادند)

پر واضح است که چنین تفکری به راحتی می تواند مطمع نظر جریانات سلطه و ایضاً جریان های برانداز قرار گیرد تا در وهله اول برای غبار آلودن حقیقت به کار آید و در وهله بعد با تفسیر غلطی که از مقدسات دارد؛ در وقت لازم به عنوان جزئی کارا برای محاربه با روح قدسی واقعیت یا همان حقیقت اصیل عمل کند.

در اینجا باید تأکید کرد که متأسفانه ضعف های خطرناک اشاره شده در عددی از اعضای ستاد جبهه پایداری وجود دارد که نمونه ها و آثار آن را نیز طی هشت سال گذشته به عینه دیده ایم.


دوم: جریاناتی که در تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب اسلامی همواره خود را به مغیّبات متصل دیده اند و به این واسطه ضمن دوری گزینی از عقل و اصول به ساحت مبرّی بودن از پاسخگویی و قدسی گری گریخته اند؛ در اکثریت قریب به اتفاق، نه تنها هیچگاه "ولایت" را به معنای فقهی و دقیق آن پذیرا نبوده اند بلکه به دلیل بیگانگی با عقل و نزدیکی به اِخباری گری (که برای فهم صحیح، سمّ قاتل محسوب می شود)، نقش مبرّزی در هجمه به سمت ولایت (اعم از ولایت معصوم یا ولایت فقیه) داشته اند.

این جریانات (چه اینکه در هشت سال اخیر هم شاهد بوده ایم) خود را متصل مستقیم به منبع فیض می دانند و در حالتی دیگر نیز با استناد بدون منطق و اصول به مغیّبات، خواب، عوالم مرید و مرادی و قدسی گری؛ توجیه گر ریز و درشت خطاهای خود هستند.

و لذاست که برای هر نوع ایستایی در مقابل حق از استعدادهای شایانی برخوردارند.


سوم: "ساده لوحی"، "غالی گری"، "بدفهمی و دیرفهمی" و "نقل پرستی صرف" صفات عمده ای هستند که در تفکر تعدادی از اعضای ستاد جبهه پایداری متأسفانه نمود عینی دارند.

عدم فهم درست انحرافات و اغلاط احمدی نژاد در دوران 8 ساله صدارت وی، بیان رجعت احمدی نژاد در آخرالزمان توسط یکی از موسسین جبهه پایداری، تشبیه دولت احمدی نژاد به نمونه ای از دولت امام زمان(عج) و تأکید بر عدم توجه به "منظور" و "جان کلام" صحبت های رهبر انقلاب در نظرات دبیر کل جبهه پایداری، جملگی فقط نمونه هایی از وجود صفات اشاره شده در ساختار فکری عناصری از ستاد جبهه پایداری و تفکری است که خواه ناخواه کسانی مثل احمدی نژادها و مشایی ها را بوجود می آورد.

در اینجا باید تأکید کرد که نقش درشت این خصلت های فکری در غبارآلوده کردن فضای پیرامون حق و حقیقت و بوجود آورندگی "انحراف" یا "گروه های غلط" یک حقیقت غیر قابل انکار است.

حقیقتی غیر قابل انکار که تا زمان عدم شناخت صحیح توسط عموم مردم و مبارزه فکری خواص بصیر با آن، خطراتش تا عمق استخوان تفکر شیعی را خواهد سوزاند و سبب ساز انحرافاتی خطرناک تر از فتنه می شود.


و حرف آخر: تفکر عددی از اعضای ستاد جبهه پایداری نه ابتدای ماجرای انحراف است و نه فصل آخر آن.

در این میانه اما نیک باید دانست که تنها راه تاباندن نور بر پرونده اغلاط خطرناک این افراد، فهم دقیق سیاست ورزی شیعی و حقایق انقلاب اسلامی در کنار مسلح بودن به سلاح تحلیل صحیح است.

باید دانست که به قول مقام معظم رهبری، آنچه که فتنه های بزرگ را بر ائمه هدی(ع) تحمیل کرد، عدم برخورداری مردم مسلمان زمانه از تحلیل صحیح درباره وقایع مختلف بود.

تحلیل صحیحی که می بایست پیرامون عملکرد بعض از خواص وجود می داشت اما هرگز چنین نشد و انحراف خطرناک تر از فتنه، سر امام عصر(ع) را بر بالای نیزه های منحرفین برد.


تیتر از متن:

قبلاً هم درباره جبهه پایداری نوشته ام بارها و بارها و باز هم با تمام مرارت ها اما در این جبهه خواهم ماند. باشد که برای رضای خدا باشد.

_ گزارش به مردم

_ آیه هایی برای شناخت بهتر ستاد جبهه پایداری

_ درباره انتقادات پایداران از محمدباقر قالیباف


نکته: فرض من در تحلیل فوق این بوده است که مخاطب هایی سیاسی (اعم از مخالف و موافق) و آشنا به رخدادهای هشت ساله گذشته آنرا می خوانند. برای همین به بیان امّهات قضیه اکتفا کردم. همچنین ساختار مطلب هم بگونه ای نبود که بشود انواع و اقسام مثال های رنگارنگ را پیرامون جبهه پایداری، احمدی نژاد، مشایی و همه آنچه در هشت سال گذشته بر ما رفته است را در آن ذکر کرد. از این بابت عذرم را بپذیرید.

+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 20:34  توسط مسعود يارضوي  | 

پاسخ این است...

_ آقای روحانی عزیز یک چند وقتیست که به هر کس و ناکسی می رسند از ضرورت فهم "پیام 24 خرداد" می گویند!

پاسخش اینست که اولاً همان معنای "اعتدال" را صریحاً مشخص بفرمایید بهتر است. بوجود آوردن حرفهایی با چند بار معنایی جداگانه و بعضاً متضاد؛ هم زحمتتان را زیادتر می کند و هم اینکه کلاً به نفعتان نیست.

ثانیاً این چه پیام مشترکی است که هم آمریکا باید معنایش را بفهمد، هم ما و هم همه؟!

حسین(ع) و یزید را که نمی شود همزمان دوست داشت آقای روحانی. می شود؟!

ضمن اینکه قابل توجه شما و چهره های جدیدی که در مرکز مطالعات استراتژیک نهاد ریاست جمهوری و با ریاست آقای خانیکی! مشغول به کار خواهند شد، پیام 24 خرداد همان پیام 3 تیر و پیام 3 تیر همان پیام 2 خرداد و الخ است...

یعنی اینکه شما فقط یک نماد هستید و مردم ایران در صورت کلی، به اسلام ناب، ولایت فقیه، انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران رأی داده اند و خواهان تحقق آرمان های والای انقلاب اسلامی هستند.

این پیام اِنقدرها شفاف هست آقای روحانی که ایما و اشاره ها و برداشت های من درآوردی نمی توانند پنهانش کنند.


_ آقای بختیاری، وزیر سابق دادگستری گفته است که در ماجرای خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد؛ برخی از وزرا تا مرز استعفا هم رفتند اما با رهنمودهای بزرگان نظام به کار ادامه دادند.

پاسخ جناب آقای بختیاری اینست که سلّمنا!

بزرگان نظام حرف درستی زده اند. کسی هم انتظار نداشت کل الاجمعین وزرا استعفا را بگذارند روی میز احمدی نژاد و دولت را از رسمیت بیاندازند.

ولی آیا بزرگان نظام فرموده اند که علیه این کار غلط احمدی نژاد افشاگری هم نکنید؟! و یا در مقابل التقاط برخی یاران احمدی نژاد هم زبان به کام درکشید؟!

حرف آقای بختیاری عذری است که پذیرفته نمی شود.


_ من از این ماجرایی که برخی مثل دکتر پزشکیان و علی مطهری و احمد توکلی و سایت الف در پیش گرفته اند و می خواهند فتنه را زنده به گور! کنند، متنفرم.

پاسخ این آدم ها و رسانه ها که معتقدند بیایید دیگر نبش قبر نکنیم و کم کم آتش توجه به فتنه را سرد کنیم، این است که اولاً خون ما که از خون غریب حسینیه امام خمینی رنگینتر نیست که بعد از 4 سال هنوز دست از اشاره به فتنه برنداشته است.

ثانیاً مگر فتنه تمام شده که دست از کوبش زوایای بوجود آورنده آن برداریم؟!

می گفتند تقلب، هنوز هم می گویند. می گفتند براندازی، هنوز هم می گویند. می گفتند اغتشاش خیابانی، هنوز هم می گویند. (اعم از اصلاح طلبان یا حلقه انحرافی!)

و البته حتی اگر نمی گفتند هم باز فراموش کردن رخدادی که امنیت و ناموس مردم و کشور را تا لبه پرتگاه تباهی کشاند؛ کاریست عبث و نابخردانه.

و همچنین اینکه مگر زینب کبری(س) نبود که در روز عاشورا و در پی رویت آنهمه مصیبت، در مضمون فرمود که همه این اتفاقات ثمره فتنه ای است که در سقیفه بنی ساعده و علیه ولایت امیرالمومنین برپا شد؟!

پ.ن: عملکرد سایت الف را در پرداختن به تئوری "زنده به گور کردن فتنه" می شود اثبات کرد.

اما درباره احمدآقای توکلی که دوستشان دارم... 

خب وقتی خودشان درباره فتنه حرفهای به درد بخور نمی زنند و مثلا تنها فرضشان برای رأی ندادن به آقای زنگنه، قسم دروغ است و نه فتنه گری! (از راه آنهایی که متوجه نیستند خطر فتنه از قسم دروغ بیشتر است می ترسم!) و همچنین وقتی که خودشان می گویند به آقای پزشکیان نزدیکی هایی دارند؛ پس به نظر می رسد انتقاد من به ایشان چندان بیراه نیست! (البته آقای پزشکیان آدم خوبیست ها! ولی بعضی جاها سقلمه می خورد به نظر من)

تکلیف علی مطهری هم به نظر من معلوم است. (برای بار سه هزارم؛ جنبش دانشجویی باید آرای مطهری و زیباکلام را به صورتی مستدل و عقلایی نقد کند. اینها دارند خطرناک می شوند.)

پانویس مهمتر هم اینست که با کاسبی و لاشخوری از فتنه و نسبت دادن ساکت فتنه و فتنه گر به این و آنهم مخالفم.


_ آقای مطهری اخیراً و در جریان رأی اعتماد به وزرای دولت جدید گفته بودند که اشکالی ندارد که همه وزرا نسبت به فتنه اعلام موضع نکنند، همچنین اشکال ندارد اگر وزیری معتقد به تقلب بوده. همچنینتر اینکه اشکالی هم ندارد که وزیر به نتیجه انتخابات اعتراض داشته، و نیز اگر وزیری هم در مثلاً تظاهرات 25 خرداد شرکت داشته؛ این هم مجدداً اشکالی ندارد.

پاسخ این است که ایشان اساساً نفرموده اند که با این اوصاف، پس چه چیزی اشکال دارد؟

آقای مطهری علی الظاهر فکر می کند فقط هرکس سابقه عضویت در ارتش اسرائیل را داشته نباید وزیر شود! (اگر نگوییم فتنه گری شعبه ای از حضور در رده افسری ارشد ارتش اسرائیل هم هست!)


_ بی اغراق از دو جماعت خوشم می آید. از روزنامه شرق که ول کن رأی اعتماد نگرفتن فقط سه وزیر کابینه هم نیست و زمین و زمان را به افراط و تفریط متهم می کند و از جبهه پایداری که نقشش در حادثه 22 بهمن قم اظهر من الشّمس است اما حاضر به عذرخواهی نیست.

(بگو جبهه پایداری حاضر به عذرخواهی بود؛ امر رهبر را اطاعت می کرد که به اینها فرمودند بروید از این حادثه اعلام برائت کنید. آقایان رفتند یکی دو تا مصاحبه کردند و خیلی مهربانانه گفتند این کارها بد است! ای بچه های بی ادب... نه بیانیه ای و نه هیچ و نه هیچ. یکی هم نبود بگوید شماها به علی آقای لاریجانی به غلط می گویید ساکت فتنه چون در فتنه داد نمی زد؛ حالا خودتان در مقابل این انحرافات چرا اینطور سکوت پیشه می کنید؟! چرا؟!)

پ.ن: انتقاد به علی لاریجانی و دیگران درباره عملکردشان در فتنه با نسبت دادن لقب ساکت فتنه به این و آن از زمین تا آسمان فرق دارد رفقا.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۲ساعت 15:16  توسط مسعود يارضوي  | 

آيه‌‌هایی برای شناخت بهتر ستاد جبهه پایداری

_ متأسفانه و همانطور كه قبلاً هم گفته و نوشته‌ام؛ بين برخي تفكرات جبهه پايداري و مقوله "انحراف" ربط و ارتباطاتي هست.

دليلش هم اينست كه آنچه كه از حلقه انحراف و مشايي و ايستايي در مقابل امر رهبر و از اين دست  در چند سال اخیر دیدیم، جملگي تمثّلات ماجراي انحراف هستند و ريشه‌ها همواره خود را در جاي ديگري به عقول ما نمايانده‌اند.

طي هفته‌هاي اخير توسط سه چهره مبرّز جبهه پايداري (مؤسس، سخنگو و دبيركل) سخناني بيان شده است كه من آنها را چيزي جز آيه‌هاي خداوندي براي عبرت گرفتن اولي‌الابصار نمي‌دانم.

اين در حالي است كه خوانش صحبت‌ها و مواضع اين سه تن سوابقي هم دارد كه رؤيت همه اينها در كنار هم و تطبيق عقلايي آنها ان‌شاءالله كه چراغ راهي خواهد بود در فهم بهتر مقوله‌اي به نام "انحراف" كه بيش از يك هزار و چهارصد سال است جان تفكر شيعي را با كنار گذاشتن عقل و ولايت به معناي دقيق آن آزرده است.

نقل اول مربوط به حسين الهام، سخنگوي كنوني دولت و از مؤسسين جبهه پايداري است كه چند روز قبل در مراسمي از اين گفت كه احمدي نژاد به همراه امام عصر(روحي فداه) رجعت خواهد كرد.

عده‌اي از اين اظهار نظر آقاي الهام انگشت حيرت به دهان گزيدند و اي بسا رگ‌هاي گردنشان هم باد كرد كه سخنگوي دولت دارد چه مي‌گويد؟!

اما واقعاً چقدر از همين عده، 8 سال و 7 سال قبل و وقايع چند هفته آغازين دولت نهم را بخاطر مي‌آورند كه افرادي از درون ستاد جبهه پايداري امروز و حاميان سال 84 احمدي نژاد، كه البته مواضع خيلي روشني هم عليه شخصي به نام مشايي دارند! احمدي نژاد را كانديداي امام زمان(عج) خواندند و دولتش را نمونه كوچكتري از دولت امام عصر(روحي فداه)...؟!

واقعاً آيا جز اين مي‌توان نتيجه گرفت كه حسين الهام و ديگران، درس‌هايي كه در محضر پايداران ستادی امروز و حاميان مؤسسه‌اي سال 84 احمدي نژاد آموخته‌اند را در حال باز پس دادن هستند؟!

***

نكته بعدي آيه‌هاي پياپي تذبذب در مواضع جبهه پايداريست كه واقعاً نمي‌دانم چه موقع عده‌اي را بيدار خواهد كرد؟!

تذبذبي كه مي‌گويم يعني اينكه جبهه‌اي كه خود را پرچمدار بصيرت و پاكي مي‌داند، يكبار از احتمال پيدا شدن كانديداي اصلحش در بسته پيشنهادي احمدي نژاد دم مي‌زند.

بار ديگر كانديدايش را قبل از اعلام نتايج تأييد يا ردّ صلاحيت‌ها توسط شوراي محترم نگهبان، بعنوان اصلح زمين و آسمان! معرفي مي‌كند و تعاريفي اهورايي از او به هوادارانش و به جامعه ارائه مي‌كند. 

بعد كه آن كانديدا به دلايلي و بدون هماهنگي! انصراف مي‌دهد، همان جبهه فوراً طوق اصلح را بر گردن كس ديگري مي‌اندازد و مي‌گويد حالا كه اين سومي را شناخته‌ايم! او اصلح است و در گام آخر هم وقتي كه اين كانديداي اصلح شكست مي‌خورد و كانديدايي در ضمّه جريان چپ و تا حدي هم‌جبهه با اصلاح‌طلبان، انتخاب مي‌شود، سخنگوي جبهه فوق‌الذكر، اينطور مي‌گويد كه اگر ايشان را مي‌شناختيم، قبل از انتخابات بهشان رأي مي‌داديم؟! +

(البته بعداً می گوید شوخی کردم. اولاً سخنگو را نمی گذارند که شوخی هایش را به جامعه بگوید، ثانیاً از جبهه ای که ممکن است کاندیدای اصلحش با کاندیدای احمدی نژاد و مشایی هم یکی باشد، چرخش به سمت دکتر روحانی چیز چندان عجیبی نیست که بخواهیم آنرا شوخی فرض کنیم. و ثالثاً در ادامه و در بخش سوم، اماره ای را خواهید دید که نشان می دهد سخنگوی پایداران چندان هم پر بیراه نگفته و عناصر ستادی پایداران به دلیل تذبذب گفتمانی، بیش از اینها به دکتر روحانی ارادت خواهند ورزید!)

نمي‌خواهم بگويم پايداران ستادي واقعاً چه جوابي دارند كه به اين رنگ و وارنگي سياسي خودشان بدهند!

چون پرسيدن اين سؤال مثل اين است كه بپرسيم واقعاً مخالفان شهيد بهشتي يا مثلاً بني صدر چه جوابي درباره آنهمه شيطنت و دشمني دارند كه بدهند؟! (ساده است. اگر توبه نکنند، جوابي ندارند كه بدهند)

دقت كنيد كه من پايداران امروز را براي علاقه به رأي دادن به دكتر روحاني و يا حتي مطايبه در اين زمينه ملامت نمي‌كنم و رأي هر كسي را مربوط به خودش مي‌دانم.

نقطه مورد انتقاد من، فقط و فقط تذبذب سياسي اين جبهه است و بس.

***

و ماجراي سوم و بعدي مواضع عجيب دبير كل جبهه پايداري يعني آقاي مرتضي آقاتهراني است كه البته با توضيحات و مثال‌هاي بيشتري بايد به آن اشاره كنم.

او كسي است كه خوانش حرف‌هايش و تدبّر در آنها طي 8 سال اخير، مرا به اين نتيجه رسانده است كه بايد درباره حاميان موسسه ای احمدي نژاد در سال 84 و شوراي مركزي جبهه پايداري امروز به شدت نگران بود.

من از آقاي آقاتهراني به دلايل زيادي خوف دارم كه البته در ادامه فقط به سه دليل از دلايل خوفي كه گفته‌ام اشاره و پيرامون آنها توضيحاتي را مطرح مي‌كنم.


يكم: او معتقد است که خانه نشيني 11 روزه احمدي نژاد عملي بر ضد ولايت فقيه نبوده و اگر احمدی نژاد نمی تواند با وزیری که رهبری مخالف عزل اوست کار کند، می تواند مخالفتش را ابراز کند و این کار هم خلاف نیست و اشکالی ندارد! (بر اساس كليپي تصويري كه در همان مقطع از سخنراني ايشان منتشر شد.)

تعجب نكنيد اما من اصلاً و در اينجا، كاري به اين ندارم كه اين حرفهای دبیر کل جبهه پایداری درست است يا غلط!

فقط عرضم اين است كه اين افراد و از جمله ايشان كه در سال 84 احمدي نژاد را به عنوان تحفه به مردم و نظام معرفي و از او حمايت كردند و فرياد ولايت، ولايتشان به آسمان سر مي‌ساييد؛ چرا در همان سال و قبل از آن، از اين نظريات مشعشع و شاذي كه داشتند چيزي نمي‌گفتند تا پيروانشان و عموم مردم دقيقاً بدانند با چه كساني طرف هستند و اين افراد چه عملي را ضد ولايت فقيه مي‌دانند و چه عملي را نه؟!

پر واضح آنكه در مرامي كه پايداران ستادي در سال 84 مطرح مي‌كردند، مقوله ولايت فقيه حيطه‌اي كاملاً ممنوعه به نظر مي‌رسيد و هركس چيزي غير از اين را فكر مي‌كرد، توسط آنان منكوب و تكفير مي‌شد. در واقع آنها فضا را در آن روزها به گونه ای ترسیم کردند که علی الظاهر اینطور به نظر می رسید که آنها تا آخر، با چنین مقولاتی (مثل خانه نشینی 11 روزه) مخالفت شدید و بی کم و کاست دارند، با عاملان این مقولات هیچ دوستی و نزدیکی ندارند و همچنین به هیچ وجه من الوجوه این کارها را درست نمی دانند.

به سخن ديگر آيا آنها در سال 84 هم معتقد بوده‌اند كه اگر كسي در مقابل فرمان مقام معظم رهبری تعلل كند، آن را به مولوي و ارشادي تقسيم كند و يا در اعتراض به امر رهبر، بيش از 10 روز به تاريكخانه خانه‌اش بخزد، ضد ولايت فقيه و يا ولايت ناپذير نيست يا اينكه بعداً و بنا به مصالحي به اين ديدگاه مبنايي جدید! دست يافته‌اند؟!


دوم: آقاي آقاتهراني صريحاً و بارها بيان كرده‌اند كه به دنبال يافتن با اخلاص‌ترين، پاك‌ترين و ولايتمدارترين اشخاص هستند.

بارها گفته‌ و نوشته‌ام كه اين حركت جبهه پايداري كه رگه‌هاي آن در ماجراي صفت‌هاي تفضيلي در دولت احمدي نژاد هم ديده مي‌شود، فوق‌العاده خطرناك است.

معيار پايداران ستادي براي تشخيص ولايتمدارترين و خالص‌ترين و اساساً ولايتمداري و خلوص چيست جز گفته های افراد و اعمالی که در این زمینه انجام داده اند؟!

براي مثال همين الآن من دارم خالصانه‌تر كار مي‌كنم يا آقای آقاتهراني يا دكتر روحاني؟! (می خواهم بگویم ان شاءالله همه ولایتمدار و خالص هستند مگر اینکه با سند و مدرکی قطعی، خلافش ثابت شود. مثل بنی صدر و موسوی و غیره)

پايداران بايد ياد بگيرند كه درونيات افراد اولاً با هيچ دماسنجي قابل اندازه‌گيري نيستند كه بتوان از بين آنها "ترين" را يافت و ثانياً ما هيچگاه حق نداريم كسي را بدون سند و مدرك ضد ولايت بخوانيم و كسي را به زعم خود ولايتمدار‌تر!


سوم: آقاي آقاتهراني اخيراً در جايي مصاحبه كرده و اينطور گفته است كه "فكر نمي‌كنيم در ولايتمداري آقاي روحاني مشكلي پيش بيايد چون ايشان نسبت به رهبري حساس است..." +

در اينجا بايد گفت: سلّمنا!

اولاً از شمايي كه درباره رأي ندادن به دكتر روحاني ابراز انابه و توبه مي‌كنيد و بعداً بیان می کنید که شوخی کردیم! حتماً اين انتظار وجود داشت كه به ستايش ولايتمداري ايشان زانو هم بزنيد. (البته اگر بعداً نگویید شوخی کردیم!)

ثانياً همانطور كه قبلاً هم گفتم اين ربط دادن صفت‌هاي غير قابل اندازه‌گيري به اشخاص و يا سلب آنها را كار غلطي مي‌دانم اما چاره‌اي هم از شرح آيه نازل شده مبني بر كج‌رو بودن صاحب سخن اشاره شده ندارم كه چگونه بيانگر غلط اندر غلط است.

در واقع، اين گفتار غلط اندر غلط از كسي است كه چند هفته قبل رسماً در ولايتمداري كسي مثل محمدباقر قاليباف تشكيك وارد مي‌كرد. و اكنون نيز اينطور بيان مي‌كند كه در ولايتمداري دكتر روحاني هيچ شك و شبهه‌اي ندارد!!!

واويلا...

بايد اسم اين رويه را چه گذاشت؟! تذبذب، چسبندگي به قدرت، ترس و يا فهم ناصحيح؟!


بعدنوشت:

درباره آقاي آقاتهراني و سايرين ستادي جبهه پايداري حرف و سخن بسيار است كه به برخي از آنها اشاره كرده‌ام و به برخي ديگر به هر دلیلی خير.

و اميدوارم خداوند متعال در اين راه صعب و سخت و جبهه‌اي كه احساس مي‌كنم رزمندگانش به هر دليلي كم هستند،‌ ياريمان كند و تنهامان نگذارد.

آرزو مي‌كنم و به درگاه حق‌تعالي تضرع خواهم كرد تا ان‌شاء‌الله جامعه ما در اين آيه‌هاي نازل شده‌اي كه دليل نزولشان را پاكي انقلاب اسلامي، وجود معظم ولايت فقيه، خون شهدا و دعاي مردم مي‌دانم، بيشتر تدبّر كند و راه خود را بهتر بشناسد.

ما با خطرات فراواني مواجهيم و راه كج اعضاي ستادي جبهه پايداري تنها بخشي از اين خطرات است.

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 12:8  توسط مسعود يارضوي  | 

پاسخ به پوتین های کهنه و برای انقلاب اسلامی

حاج عبدالرضای شیخ شعاعی، چند روز قبل مطلبی را درباره من، سوابقم، اعتقاداتم، دانسته هایم و تحلیلهایم به بهانه محمدباقر قالیباف منتشر کرده است.

مطلب ایشان در اشاره به پُستی از وبلاگ عبور است که درباره تهمت های جبهه پایداری به سردار محمدباقر قالیباف منتشر کرده بودم.

مثل همیشه پیشنهاد می کنم نظرات حاج عبدالرضا را بخوانید. جاهایی که عقلتان می گوید درست است را بپذیرید و اشکالی هم از من اگر می بینید ضمن اینکه دعا می کنید برایم، سعی کنید عبرت بگیرید و چراغ راهتان باشد.

من هم قصد و رمقی برای پاسخ دادن خط به خط به نوشته مطوّل این چهره دوست داشتنی و دوست سابق را ندارم. چه اینکه اگر رمقی هم بود؛ باز تمایل داشتم قضاوت درباره افکار و تحلیلهایم مثل همیشه بر عهده خوانندگان و بینندگان باشد.

راستش اینست که حاج شیخ عبدالرضا که دیگر رابطه ای با هم نداریم، بزرگتر ماست و چیزهای زیادی یادمان داده.

برای یکی مثل من وقت گذاشته. دوستم داشته (شاید) و فداکاری هم کرده است.

وقتی هم که یک آدم بزرگتر درشتی را به کوچکتری می گوید و دیگرانی هم دارند نگاه می کنند؛ منهای اینکه تکلیف آن بزرگتر چیست؛ اما حتماً تکلیف کوچکتر، سکوت است و احیاناً سوختن و شکسته شدن دلش. و همین.

اینجور وقت ها یک آدم کوچکتر نباید یقظه بزرگتری بزند به سرش، بلکه باید سرش را پایین بیاندازد. اگر سیلی خورده دست بگذارد روی صورتش و اگر هم نه، فقط به این فکر کند که آیا واقعاً اشتباه کرده است یا نه؟!

متن حجت الاسلام شیخ شعاعی را از سر تا ته خوانده ام.

جاهایی مثل میزان دانستگی یا نادانستگی سیاسی، ادعای ولایت مداری، فهم دین و غیره هم که به شخصیت من ربط دارد را به حاج عبدالرضای عزیز و همه حق می دهم که هر قضاوتی که دوست دارند درباره من داشته باشند.

درباره فحش و ناسزا به جبهه پایداری هم حتماً شیخ ما خوبتر می داند که فحش یعنی کلمه ای که نسبت فحشا و زنا می دهد و ناسزا هم یعنی احمق و بیشعور و غیره...

که هیچکدام از اینها و البته تخریب دکتر جلیلی در این نوشته من نیست.

می ماند دو مسئله. یکی حرفهایی است که درباره استدلالهایم پیرامون تهمت های پایداران به حاج باقر قالیباف نوشته شده و یکی هم اشارت های خاص شیخ به سوابق نظامی من در ناجا و حضورم در خیل رزمندگانی است که به حکم رهبر، فرماندهی حاج باقر را در راه مبارزه با اشرار مسلح و مواد مخدر پذیرفته بودند.

در باب مسئله اول تکرار حرفهای پایداران و اِماره های غلط را دیدم اما هیچ پاسخ و سندی ندیدم.

فی المثل اینکه حجت الاسلام شیخ شعاعی می گوید وظیفه بازرسی بیت رهبری رسیدگی به پرونده های فساد مالی مورد ادعای جماعت پایداران در شهرداری نیست! و این پرونده ها در شورای شهر تهران مفتوح اند.

پاسخ ساده اش اینست که آیا شأن بازرسی بیت رهبری رسیدگی به پرونده شهرام جزایری و نام ناپسند یک شهرک در اصفهان و مبارزه با مفاسد سیاسی جبهه پایداری و غیره هست اما رسیدگی به یک فساد مالی احتمالی در بیت المال آنهم بدست یک فرمانده سپاهی نیست؟!

در ثانی، گیرم که این کار در شأن بازرسی بیت رهبر نباشد. در شأن وزارت اطلاعات و سازمان بازرسی کل کشور هم نیست؟!

و همچنین آنچه در شورای شهر تهران است پرونده های خلاف قانون محمود احمدی نژاد و چند مدیر شهرداری کنونی است نه پرونده شخص باقر قالیباف.

درباره الباقی چیزهایی که نوشته اند هم اگرچه پاسخی به استدلالهای من نیستند اما برای رد همین حرفهای پایدارانه هم کلی دلیل ساده مثل دلایل بالا وجود دارد که به شأن بزرگتری حاج عبدالرضای عزیز می گذارم و می گذرم.

در باب مسئله دومی هم که به سوابق رزمندگی من و فرماندهی حاج باقر قالیباف در ناجا و تهمتهایی مثل "خواب پوتین های نو" و از این دست اشاره شده است (که در یادداشت قبلی حاج عبدالرضا درباره این برادر کوچکتر نیز مورد اشاره قرار گرفته بود.) حرف چندانی ندارم.

فقط اینکه اولاً هرچه از سالهای بودنم در راه مبارزه با مواد مخدر و اشرار مسلح داشته ام و دارم، (اعم از ریالی که نگرفته ام و پوتین های نو و کهنه و غیره) تقدیم به شیخ عبدالرضا، ثانیاً حاج باقر قالیباف اگرچه شاید اسم مرا شنیده باشد اما خودم را نمی شناسد، ثالثاً بنده با محافل نظامی و امنیتی هیچگاه هیچ نسبت خاصی نداشته ام مگر در هنگام حضور در راه مبارزه با مواد مخدر و رابعاً...

رابعاً نسبت پوتین های نویی که حاج عبدالرضا می گوید با سرب داغی که من می شناسم اصولاً با هم جمع شدنی نیست و نمی دانم عبدالرضای شیخ، وقت نوشتن این جملات متوجه این معنای واضح بوده است یا نه؟!

به معنای ساده تر اینکه وقتی اولین گلوله سرخ از کنار سرت رد می شود، اگر به سربازی برای مردمت، رهبرت و آئینت جانانه و بصیرانه معتقد نباشی؛ خواب پوتین های نو و هرچیزی شبیه این به کمکت نمی آید و با شلوار نجس! فرار می کنی به سمت کنج عافیتی که بیشتر دوستش داری.

 

پی نوشت: من کوچکی که به گفته حاج عبدالرضا میزان تعلقات مذهبی ام مشخص نیست، معنای حرفهایم را نمی فهمم، فقط ادعای ولایتمداری دارم، سنّم به خیلی چیزها قد نمی دهد و به کلی صفت دیگر هم آراسته ام؛ ضمن اینکه در سال 84 به احمدی نژاد رأی ندادم و از سال 85 می گفتم پایداران منحرف اند؛ یکسال است که درباره کاندیداتوری هاشمی، امکان پیروزی فتنه یا انحراف در این انتخابات و کلی رخدادهای دیگر که تحلیلش را زودتر از وقوع منتشر کرده ام... داد سخن دادم اما عددی از زعمای جبهه پایداری، جناح راست سنتی و هوادارانشان که به زعم آقاعبدالرضا هیچکدام از ضعفهای مرا ندارند و معنای آخرت را بیشتر می فهمند؛ نه تنها هیچیک از این حرفها را گوش نگرفتند بلکه غیر از اصلح بازی، تحویل انحراف، تحلیل غلط در زمینه اینکه فتنه و انحراف پیروز انتخابات نیستند! و زمینه سازی برای پیروزی اصلاح طلبان هیچ هنر دیگری ندارند.

خواستم بگویم مهم، تحلیل صحیح داشتن در عرصه سیاست ورزی شیعی است نه دعوا کردن درباره چیزهایی مثل اخلاص و سطح ولایتمداری و میزان مذهبی بودن. (که امیرالمومنین فرمود: نگاه کن ببین چه گفته شده است ، نگاه نكن ببين چه كسي اين را گفته است)

و یک حرف دیگر...

من با تمام چیزهایی که حاج عبدالرضا به من نسبت داده و نداده و ای بسا درست هم باشند (که دین ندارم و ولایت را نمی فهمم و گناهکارم و غیره) اما دفاع بصیرانه از ولایت فقیه، سپاه پاسداران، مردم عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی را در تمام جبهه های امنیتی، سیاسی و فرهنگی و غیره یک وظیفه می دانم.

هر قیمتی هم می خواهد داشته باشد، داشته باشد.

و هرکه از ما نیست با ما نیاید...

والسلام.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 23:14  توسط مسعود يارضوي 

درباره انتقادات پایداران از محمدباقر قالیباف

اکابر جبهه پایداری و به تبع آن کوچکترهای این جبهه، از سال 83 تاکنون با "محمدباقر قالیباف" سر ناسازگاری ویژه ای دارند.

راستش را بخواهید کسی هم دقیقاً نمی داند این دشمنی ویژه با فرمانده سابق ناجا و فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران از چه زمانی شروع شده و یا منشأ آن چیست؟!

پایداران همچنانکه دبیرکل آنها نیز اخیراً تأیید کرد؛ حاج باقر قالیباف را به سه جرم متهم می کنند

اول اینکه از بیت المال سوء استفاده می کند، دوم اینکه در ولایتمداری او تشکیک است و سوم هم اینکه موضعش در قبال فتنه مشخص نیست.

جبهه پایداری البته با استناد به چندبار استفاده حاج باقر از واژه تکنوکراسی؛ تهمت تکنوکرات بودن را هم جدیداً یاد گرفته اند که پاسخ آن چندین بار داده شده و نیازی به توضیح بیشتری در این زمینه نمی بینم. (پاسخ دکتر حداد عادل را هم می توانید در این زمینه بخوانید)

ذکر این نکته هم از نظر دور نماند که معتقد هستم بچه های سپاه پاسداران اعم از محسن رضایی، حاج قاسم، سردار قالیباف، رئوفی نژاد و ... اساساً نمی توانند در تهمتهایی که به آنها زده می شود، بخوبی از ادبیات سیاسی و ژورنالیستی استفاده کنند و پاسخ بدهند. دلیلش هم بماند برای بعد.

در ادامه این نوشتار سه اتهامی که جبهه پایداری همواره به محمدباقر قالیباف وارد می کند را بر اساس تکلیفی که بر خودم فرض می دانم پاسخ می دهم.


*درباره اتهام سوء استفاده قالیباف از بیت المال

پایداران درباره این تهمت خود هیچگاه نتوانسته اند هیچ سندی را ارائه کنند.

در واقع توگویی که سازمان بازرسی دفتر مقام معظم رهبری، سازمان بازرسی کل کشور، وزارت اطلاعات، سازمان بازرسی ریاست جمهوری، اطلاعات سپاه، اطلاعات ناجا و شورای شهر تهران کلاً متوجه سوء استفاده های شخص حاج باقر قالیباف از بیت المال مملکت نیستند و فقط اعضای جبهه پایداری که از قضا انحراف را هم بر گرده کشور تحمیل کرده اند متوجه این بلیّه هستند.

حرف بی سند هم همانطور که همگی مستحضریم موجب عذاب قبر و قیامت است.

در اینجا البته باید به دومین معنای مورد اراده پایداران هم از متهم کردن سردار قالیباف به سوء استفاده از بیت المال اشاره کرد.

آنها با استناد به اینکه خود او (قالیباف) گفته است که برای انتخابات 84، بیش از سه میلیارد تومان هزینه کرده است اینطور نتیجه گیری می کنند که این کار قالیباف علی القاعده سوء استفاده از بیت المال بوده است.

پاسخ به این شبهه جبهه پایداری نیز اینست که اولاً باز هم در زمینه حرام بودن این پول کلان حرف بدون سند می زنند و حرف بدون سند هم همانطور که عرض شد ضمن آنکه آدم ها را در یوم الحساب به روز سیاه عذاب می نشاند سبب روسیاهی و انحراف در دنیا نیز خواهد شد

ثانیاً پایداران چرا فکر می کنند که هرکس توانست پول زیادی را برای کاری خرج کند؛ لزوماً آن پولهای زیاد را از راه حرام کسب کرده است؟! اگر اینطور باشد پس پول های حاج صادق محصولی هم که تحت عنوان خمس و زکات به جبهه پایداری پرداخت می شود نیز حرام است و نتیجتاً تمام سرتاپای پایداران از حرام...!

البته در اینجا این نکته را هم عرض کنم که هرکس حق دارد کاندیدایی را برای رأی دادن انتخاب کند که پول کمتری را برای انتخابات هزینه می کند و اسراف و تبذیر ندارد اما اینکه بخواهیم طوری وانمود کنیم که مثلا احمدی نژاد و جلیلی صفر تومان! برای انتخابات هزینه کرده و می کنند و یا به سایر کاندیداها به صرف صداقتی که دارند و میزان خرج کردهایشان را به مردم گزارش می کنند؛ تهمت برخورداری از پول حرام و یا اسراف را بزنیم؛ کاریست کم خردانه.

ثالثاً پایداران در حالتی کم احتمال، اگر سندی درباره بیت المال خواری های تصوّری خود از آقای قالیباف دارند چرا آن را در اختیار سیستم های نظارتی و امنیتی کشور قرار نمی دهند و فقط مشغول کاسبی با آن هستند؟!

در واقع آنها طوری رفتار می کنند که انگار سازمان بازرسی دفتر مقام معظم رهبری، وزارت اطلاعات و حتی شورای نگهبان و سایرین، چشم خود را خدای نکرده به روی سوء استفاده های قالیباف بسته اند و فقط این عددی از اعاظم جبهه پایداری که از قضا انحراف هم در رحم آنها رشد کرده، هستند که متوجه این بلیّه عظیم شده اند؟!

 

*درباره اتهام ولایت ناپذیری محمدباقر قالیباف

متأسفم که در مقدمه توضیح تهمت دوم جماعت پایدار به آقای قالیباف اینگونه صحبت می کنم اما جبهه پایداری از این دست حرفهای مفت زیاد دارد.

آنها ظاهراً این اصل ساده را نمی دانند که برخی مقولات مثل اخلاص، ولایتمداری، دین مداری و غیره؛ تا وقتی سندی مبنی بر ردّ آنها وجود نداشته باشد؛ به هیچ وجه معانی ای نیستند که بتوان آنها را بصورت ویژه به یک شخص نسبت داد یا مخصوصاً از شخص دیگری سلبشان کرد. ضمن اینکه این مفاهیم به هیچ وجه مقولاتی قابل اندازه گیری هم نیستند که مثلاً بشود میزان آنها را با یک وسیله خاص! اندازه گیری کرد.

بعد از این مقدمه باید این نکته را بیان کرد که پایداران در بحث تهمت ولایت گریزی حاج باقر نیز هیچ سند علنی و محرمانه ای در دست ندارند و حرف بدون سند هم همانطور که عرض کردم هدفش کاسبکاری است و منجر به انحراف و روسیاهی می شود.

البته آنها در این زمینه به یکی از صحبت های قالیباف در سال 84 هم اشاراتی دارند که گفته بود نظرم و استدلال هایم را در امور مختلف به رهبری خواهم گفت اما در نهایت نظر ایشان را می پذیرم. آنها در واقع اینطور می گویند تو حتی نباید از فکرت دفاع کنی.

پاسخ اینست که اولاً مگر رهبری رئیس جمهوری می خواهند که اصلاً فکر و تصمیم نداشته باشد؟! ثانیاً با استدلال مسخره پایداران پس اصلاً چه نیازی به انتخابات و رئیس جمهور و هیئت دولت و اساساً جمهوری اسلامی هست؟!

(و این نکته باریکتر زِ مو همان چیزی است که جبهه پایداری روی بیانش را هنوز پیدا نکرده!!!)

ثالثاً این سوال و استدلال باید به صورت دیگری مطرح شود. آنهم اینکه آیا کسی هست که جرأت داشته باشد حرف حضرت آقا را اجرا نکند؟! 

پاسخ هم اینست که ان شاء الله که نیست. اگر هم پیدا شد ما که به او رأی داده ایم دیگر از او حمایت نمی کنیم. کاری که پایداران دقیقاً خلافش را انجام داده و می دهند و از کسی دفاع می کنند که بر طبق خبرهای محرمانه و علنی، از سال 84 و حتی قبل از آن! در مقابل اوامر رهبری می ایستاد و دستورات معظم له را به دو بخش مولوی و ارشادی تقسیم کرده بود.

ضمن اینکه تهمت ولایت نامداری به یک سردار دفاع مقدس، فرمانده سابق نیروی رشید انتظامی و شهردار تهران توسط پایدارانی مطرح می شود که منهای ولایت نامداری حاصل عمر و گزینه اصلحشان!!! از ولایت نامداری خودشان هم ده ها سند آشکار موجود است. (انگار این بچه های حاج باقر قالیباف بودند که ریختند توی سفارت انگلیس یا جلسه سخنرانی دکتر لاریجانی را در قم به هم زدند و بعد هم که عتاب حضرت آقا را شنیدند نه تنها هیچ عذرخواهی رسمی -عذرخواهی رسمی یعنی "بیانیه رسمی"- نکردند بلکه مدعی هم شدند)

بحث دومی هم در این رابطه وجود دارد و آن اینست که حرف دل پایداران در زمینه تهمت ولایت نامداری به قالیباف یک چیز دیگر هم هست. به کلام سلیس تر، آنها از محمدباقر قالیباف ولایت پذیری آقای مصباح را طلب می کنند.

چیزی که خیلی از ماها نداریم و من هم ضرورتی به پاسخگویی در مورد این شبهه خطرناک، فعلاً نمی بینم.


*درباره تهمت مشخص نبودن موضع قالیباف نسبت به فتنه

در قبال برخورد با فتنه سال 88 در میان جریانات و شخصیت های کشور مواضع مختلفی وجود دارد. 

عده ای مثل حضرت آقا هیچگاه به میرحسین و کروبی نگفتند سران فتنه و همواره بر جذب حداکثری و روشن سازی فضا برای عموم جامعه تأکید کردند. 

عده دیگری مثل جبهه پایداری معتقد بودند که تمام هواداران میرحسین موسوی گوساله و خس و خاشاک اند و باید موسوی و کروبی را اعدام کرد و غیره... 

و عده دیگری هم مثل محمدباقر قالیباف از افراط و تفریط سخن گفتند.

لذا با این فرض اگر عاقل باشیم، قبول می کنیم که همه ما در برخورد با فتنه فرمول های خودمان را داشته ایم و ای بسا دچار اشتباهات و لغزش ها و کم کاریهایی هم بوده ایم.

همچنین من قبول دارم که از محمدباقر قالیباف در قبال فتنه؛ معنای افراط را فهمیدیم اما معنای تفریط را نه!

این را هم قبول دارم که حاج باقر قالیباف می توانست با فرمول حداد عادل یا صفار هرندی (و حتی فرمولی بهتر از این دو مثال) به تقابل با فتنه بپردازد. (ضمن اینکه من بعنوان یک مطلع به شما می گویم که محمدباقر قالیباف 88 از صبح تا شب را در شهرداری تهران می گذراند و شب تا صبح فردا را به وظیفه ای که به عنوان یک سردار بسیجی و فرمانده سابق ناجا داشت عمل می کرد)

اما آیا تمام این حرفها و نقد و انتقادها این نتیجه را می دهد که موضع قالیباف نسبت به فتنه مشخص نبود و نیست؟! یا مثلاً قالیباف ساکت فتنه است؟!

به نظر من واقعا اگر کسی از این سوال و انتقاد و فرضهای واضح قبلش نتیجه "آری" می گیرد همان بهتر که با طناب پوسیده پایداران به چاه بیافتد (که افتاده است) و هم آغوش انحراف بماند تا روز قیامت.

و این را هم باید افزود که تأکید چندباره مقام معظم رهبری در زمینه اینکه "عده ای بحث ساکت فتنه را چماق کرده اند و بر سر این و آن می کوبند" و یا "دنبال مردم و شخصیت های کشور نیافتید و تهمت ضد ولایت فقیه را به این و آن نزنید" را علی القاعده حضرت آقا به ما و محمدباقر قالیباف و حداد عادل و غیره نگفته اند بلکه منظورشان هرکسی است که تهمت زدن و ضد ولایت خواندن این و آن به دهانش خوشمزگی کرده است.


والسلام علی من التبع الهدی


پ.ن: 

معنای این حرفها که نوشته ام هنوز این نیست که به حاج باقر قالیباف رأی می دهم یا نمی دهم.

این معنای احمقانه را هم ندارد که کارم در جایی دست حاج باقر افتاده است یا خواهد افتاد. (ضمن اینکه اگر هم بیافتد؛ ان شاء الله که تأثیری در راه و روشم ندارد)

این معنا هم لاحِق آن نیست که دلم برای فرمانده بسیجی ام می سوزد و خواسته ام کمکی کرده باشم.

ولله قسم نه...

تمام آنچه در بالا خواندید بر اساس احساس تکلیفم بود و اینکه نگذارم عده ای حقیقت را به مسلخ ببرند.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 11:20  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_10

_ به آقای جلیلی عزیز به سه دلیل واضح نباید رأی داد و ایشان همان دبیر شورایعالی امنیت بمانند بهتر است. (با اینکه تنها مسئول دولتی در نظام جمهوری اسلامی ایران است که از ایشان تعریف خاص کرده ام و دوستش دارم)

دلیل اول: آقای جلیلی در بهترین حالت، (به این دلیل که سابقه سیاسی خاصی ندارد) هندوانه دربسته ای است که هیچکس نمی داند در داخل و درونش چه می گذرد؛ و نیک متفق هستیم که رأی دادن به هندوانه دربسته اولاً کاری عقلایی نیست و ثانیاً نتیجه رأی دادن به هندوانه دربسته نیز تحفه ای به نام "احمدی نژاد" ثانی خواهد بود و بس.

دلیل دوم: آقای جلیلی این روزها حرفهایی می زند که بابت حتی یک جمله اش هم بعداً به هیچکس پاسخگو نخواهد بود. 

"نماز عمود دین است"، "ظرفیت ها را باید آزاد کرد"، "باید مقاومت کرد" و ... همگی کلیاتی هستند که آدم های کوچه و بازار هم بلدند.

که فرمود: از کرامات شیخ ما اینست، شیره را خورد و گفت شیرین است!

یادمان باشد احمدی نژاد هم در سال 84 از همین کلی گویی ها می کرد و این حالت یعنی یک بازی فوق العاده خطرناک.

و دلیل سوم: آقای جلیلی دوست های نابابی دارد. که قدما گفته اند: "به من بگو دوستانت کیستند تا بگویم خودت کیستی؟!"

عدد زیادی از مبرّزینی که در همایش های انتخاباتی ایشان شرکت می کنند "ساکتین انحراف" هستند و این در حالی است که علمداران ستاد و اصلح خوان های دکتر جلیلی هم اعضای جبهه پایداری هستند. کسانی که انحراف خطرناکتر از فتنه، در اصلاب آنها بود که ایجاد شد و رشد کرد.

حال این مردم و این آقای دکتر جلیلی.

 

_ مشارکت حداکثری مردم در انتخابات و شرکت عین 50 میلیون و چند صد نفرمان در انتخابات خیلی رخداد خوبی است که همه باید همت کنیم برای تحقق این آرمان مطلوب.

اما این را هم ببینیم و بدانیم که نظام مظلوم جمهوری اسلامی ایران آیا باید برای رسیدن به این متاع؛ تن به تأیید صلاحیت های غیر قانونی و ناز خریدن از پیرمردهای 80 ساله و براندازها هم بدهد یا خیر؟!

حواسمان به این نکته باشد که خوبتر از مشارکت حداکثری مردم در انتخابات؛ برگزاری قانونی انتخابات و قربانی نکردن صلاح مردم و مملکت و قانون است.

خواستم بگویم با استدلال بعض از آقایان و خانم ها که متلک هایشان را به بهانه مشارکت کمتر مردم نسبت به سال 88 برای این نظام مظلوم آماده کرده اند؛ پس باید صلاحیت میرحسین موسوی برانداز و آیت الله شریعتمداری! و رجوی منافق را هم تأیید کرد تا یک چند تایی بیشتر بروند پای صندوقهای رأی.

ضمنن اینکه همه باید به هر قیمتی در انتخابات شرکت کنیم. اگر کاندیدایمان تأیید صلاحیت شده است که فبهاالمراد، و اگر نه؛ باید به کسی که به خواسته های عقلایی ما نزدیکتر است رأی بدهیم.

این اصل ساده را هم انگاری اصلاح طلبان می خواهند با خصلت براندازانه ای که دارند، بپوشانند!

 

_ چه رسانه های بعضاً خنده داری داریم.

آقای عارف توی تلویزیون می گوید: "جایگاه رهبری یک جایگاه معنوی است"! بعد هم کک هیچ رسانه و فعال و عماری! نمی گزد.

اولاً جایگاه رهبری جایگاه ناخدایی کشتی نظام است حضرت آقای عارف

و ثانیاً آدم تازه می فهمد که هشت سال آزگار چه شخصیت های تندذهنی! معاون اول رئیس جمهور این کشور بوده اند.

 

_ می گویند آقای جلیلی همان کاندیدای احمدی نژاد است.

عرضم اینست که مسئله مهمتر اینست که این مردم هستند که تعیین می کنند دولت احمدی نژاد و پایدارانش را بعد از هشت سال انحراف و غلوّ و اِخباری مسلکی و غیره؛ باز هم می خواهند یا نه!

با این فرض، چه باک که کاندیدای دولت جلیلی است یا مشایی یا هرکس دیگری!

رأی اکثریت مردم در هر چند حالت باید روی چشم همه باشد و همه سعی کنیم که در هر حالتی وظیفه خود را نسبت به امام زمان(عج)، ولی فقیه و خون شهدا ادا کنیم. خواه دولت آینده سمپات احمدی نژاد باشد و خواه مخالف او.

 

_ تکیه کلام این روزهای من به بعض از دوستانم اینست که باید سلام کاندیدای خیلی خوب را برسانیم و بین بد و بدتر؛ بد را انتخاب کنیم.

این حرف من یک ضمیمه خیلی مهم هم دارد. و آن ضمیمه اینست:

اگر همگی از روی حجت عقلی رئیس جمهور را انتخاب کنیم؛ اگرچه ممکن است این رئیس جمهور اشتباهاتی را هم در آینده مرتکب شود (که حتماً می شود) ولی نکته اینست که حجت عقلی ما را از بروز خطراتی مثل فتنه و انحراف در امان می دارد و می توانیم تضمین بدهیم که با این کار (عمل بر مبنای حجت عقلی و تفکر) حتما دیگر تحفه ای مثل احمدی نژاد به اسم اصلح به خوردمان نمی رود!

حجت عقلی، تحلیل صحیح و تفکر مثل تجهیزات آتش نشانی می ماند که ما را حتماً از خطر بروز آتش سوزی های بزرگ در امان می دارد.

 

_ همواره از طرف اعاظم جبهه پایداری این افاضه را شنیده ایم که: "ما به تکلیفمان عمل می کنیم، اگر آبرویی داریم آنرا هزینه می کنیم و..."

خواستم بگویم سلّمنا.

از کیسه خلیفه ولی چرا می بخشید؟!

این اصل ساده را هنوز عده ای باید یاد بگیرند که هزینه کار سیاسی نه یک هزینه شخصی بلکه یک هزینه جمعی است.

ضمن اینکه آدمهایی که در ساحت سیاست، کارشان به فتنه و علی الخصوص "انحراف" کشیده است باید از کانال توبه و تأمل به این ساحت بازگردند نه از ساحت گام گذاشتن دوباره در همان سبیل قبلی.

که آن حکیم فرزانه فرمود: خدای متعال گناهانی را که در رابطه با نظام اسلامی باشد، نمی بخشد.

 

پ.ن: در گزارشهایی که به مردم ارائه کرده ام، انتقادات فراوانی از جماعت پایداران می بینید. 

خواستم بگویم فرض من اینست که خوانندگان این گزارشها، خوانندگان همیشگی "عبور" بوده اند و سابقه تحلیلهایی که از سال 85 ! درباره کج روی های فکری پایداران و جماعت احمدی نژادیستها نوشته ام، در ذهنشان هست. برای مثال: +

دلیل دوم اینهمه انتقاد هم اینست که خطر انحراف بیش از هرچیز دیگریست و همچنین، این برادر کوچکتان خطر مادر منحرف را هم بیش از کودک منحرفش می داند.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  جمعه دهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 0:44  توسط مسعود يارضوي  | 

عبور

دلیل اینکه این روزها کمتر می نویسم یا گزارش هایم به مردم را فعلاً و در همان شماره ی 9 متوقف کرده ام دو چیز است.

اول اینکه رخدادهای سیاسی این روزها را در پست های تحلیلی عبور خوانده اید (و اهل این هم نیستم که رخ نمودن فکرهایم را تذکر بدهم)

و دلیل دوم و کم اهمیت تر هم اینکه راستش را بخواهید، خسته ام. (که اگر جزو قبیله با فراست ها باشید حالا دیگر فهمیده اید چرا؟)

بگذریم...

این پاراگراف را 5 روز قبل از کناره گیری دکتر لنکرانی و در گزارش شماره 9 خوانده بودید؟!

"البته پایداران بر خلاف ظاهرشان به شدت مشتهی اند تا هرطور شده در انتخابات رأی بیاورند و لذا بعید نیست که با لطایف الحیلی به سبد آرای دکتر جلیلی طمع کنند و دست آخر یک طوری خودشان را به ایشان سنجاق کنند. این اشتهای پایداران در حالتی کم احتمال می تواند زمین بازی را تغییر دهد و لنکرانی را بعنوان کاندیدای پایداران واگذارد."

علی القاعده می پذیرید که کناره گیری دوشنبه شب دکتر لنکرانی اگرچه کم احتمال بود اما با این تحلیل همخوانی دارد و چیزی هم غیر از این نیست.

با این اوصاف نمی فهمم چرا باید عددی از مخاطبان خوبم که سمپات های بافایده و بی فایده جماعت پایداران هستند؛ سر از پا نشناخته به نظرگاه وبلاگ عبور بیایند و سرود شادی سر بدهند که "حالا چه می گویی؟!"، "پایداران نشان دادند باهوش هستند"، "خدا را شکر دستت رو شد"، "از نفس حق علامه مصباح بود" و قص علی هذا... 

در واقع این دسته از مخاطبها یا نوشته بالا را نخوانده اند و یا از نظر آنها کناره گیری لنکرانی آنهم در شب اعلام صلاحیت ها هر معنایی دارد غیر از این چیزی که من گفته ام و نوشته ام!!!

راستش اینست که خوانش لحظه های عبور من از کنار آدم ها مخاطبانی دارد.

خوب و بد قاطی. که البته جایتان خالی؛ همه شان را هم دوست دارم.

ولی این وسط یک عده هستند که نه می شود به راه نزدیکشان دل بست نه به چشم های قشنگشان و نه به زلف بلندشان!

متوجه عرضم هستید؟!

یعنی نه حرفهایم را دقیق می خوانند، نه می شناسنندم و نه هیچ نسبتی با تفکرم دارند. یکجورهایی انگار فقط منتظرند بکشند زیر پای آدم و بعد هم دور آتش برقصند!

راستش اینست که این دسته را خیلی کم دوست دارم.

کامنتهایشان را فقط اگر وقت مرده ای داشته باشم، می خوانم. و نه ابراز لطفشان را وقعی می گذارم نه نکوهش هایشان را.

یعنی کلاً برایم علی حده هستند.

امیدوارم تعداد این دسته که اصلاً نمی دانم کم اند یا زیاد روز به روز کاهش پیدا کند و دیگر هیچوقت اینجا نیایند مگر اینکه جهدی پیدا کنند برای اصلاح خودشان(اگرچه در اینجا همیشه و به روی همه باز است)

پ.ن: این را خیلی خوب می دانم که اگر یک روز درباره یک تفرّس یا یک تحلیل اشتباهی بکنم؛ آفرین گفتن های با بصیرت و بی بصیرت! به چه چیزهایی تبدیل خواهند شد.

نکته ولی آنست که ما بچه های انقلاب اسلامی یاد گرفته باشیم اولا همیشه برای رضای خدا، فکر کنیم و ثالثاً مرده باد و زنده باد ها را هم برای خدا بگوییم و بشنویم.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 15:12  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_9

_ خیلی وقت است که اگر مخاطب عبور بوده باشید؛ تک جمله "برای رهبر دعا کنید" را اینجا دیده و خوانده اید.

اخیراً دیدم که آیت الله یزدی نیز به مقوله مظلومیت حضرت آقا اشاره کرده و با نگرانی، خطر تنهایی ایشان را هشدار داده اند. و درست هم فرموده اند. اینجا

باز هم می گویم... شما را به هر دینی که مسلمانید؛ برای رهبر دعا کنید.

آی جماعت... مرد اگر هستید و حرمت نان و نمک می شناسید؛ این امنیت و اسلام و استقلال بی خدشه ای که دارید، مرهون جوانمردی های غریب حسینیه امام خمینی(ره) است که الآن وقت دعا کردن برای اوست.

 

_ حسین آقای شریعتمداری در تحلیل اخیرشان پیرامون آمدن آقای هاشمی، از خطر بروز فتنه گفته اند و به آرزومندان اغتشاشات سال 88 هشدار داده اند.

از تحلیل برادر شریعتمداری اینطور مستفاد می شود که خطر تکرار حوادث سال 88 در انتخابات اخیر وجود دارد.

این یک تحلیل خوب است. اما من همانطور که از قبل هم گفته ام و تحلیل هایم را در این زمینه خوانده اید معتقد به بروز این رخداد آنهم در قد و قامت سال 88 نیستم.

فتنه گران اگر بلاهت محض نداشته نباشند (که ندارند) انتخابات آتی را به تلاش برای بر تخت نشاندن آقای هاشمی خواهند گذراند.

در مقابل، این حلقه انحراف است که رویای اغتشاشات خیابانی را از دو سال قبل در سر دارد و البته در اواسط مهرماه 91 و در ماجرای بازار ارز نیز تلاشی ناکام را در این رابطه انجام داد.

البته با تحلیل من، آنها اگرچه موفق به شکل دادن تجمعات کوچکی خواهند شد (که در هیچ کجای دنیا هم قابل جلوگیری نیست) و تاکنون نیز همین تحلیل محقق شده است؛ اما اساساً موفق نخواهند شد کاری را از پیش ببرند.

پ.ن: همچنین با لوث کردن واژه فتنه و اتلاق آن به هر رخداد ریز و درشتی مخالفم شدید.

 

_ بیانیه اخیر جبهه پایداری در حمایت از دکتر لنکرانی در مقابل جلیلی را خوانده اید؟! +

و دقت کرده اید که اگر پایداران حرف های چند ماه قبل وبلاگ عبور را خوانده بودند و بعد از آنکه دکتر جلیلی بهشان گفت: نمی آید! بصورت گفتمانی در انتخابات شرکت کرده بودند؛ حالا دیگر با مشکل اصلح بازی مواجه نمی شدند؟!

پ.ن: دکتر لنکرانی هم کوتاه قدتر از آنست که پایداران حرفهایش را در زمینه ائتلاف با جلیلی جدی بگیرند.

(البته پایداران بر خلاف ظاهرشان به شدت مشتهی اند تا هرطور شده در انتخابات رأی بیاورند و لذا بعید نیست که با لطایف الحیلی به سبد آرای دکتر جلیلی طمع کنند و دست آخر یک طوری خودشان را به ایشان سنجاق کنند. این اشتهای پایداران در حالتی کم احتمال می تواند زمین بازی را تغییر دهد و لنکرانی را بعنوان کاندیدای پایداران واگذارد.)

 

_ اخیراً از چند رجل سیاسی شنیده ام که گفته اند: "آمدن آقای هاشمی تأمین کننده نظر رهبری در حضور حداکثری مردم است"

در اینکه نظر رهبر معظم انقلاب بر حضور حداکثری مردم است شکی نیست اما اینکه رهبری بر این نظر به هر قیمتی تأکید داشته باشند حتماً شک است.

در واقع با اظهار نظر مسخره آقایان و فهم ناصحیحی که از سخنان رهبر دارند؛ باید ناز امثال کروبی و موسوی را هم خرید که یک طوری و به بهانه حضور حداکثری مردم، دوباره بیایند و کاندیدا بشوند.

صاحبان این قبیل نظرات که گویا عادت دارند به همینطوری حرف زدن! باید بدانند و بفهمند که منظور آقا از حضور حداکثری؛ حضور اکثریت در چارچوب قانون است نه اینکه حضور حداکثری را به اهرم فشاری بر قانون و شورای نگهبان تبدیل کرد تا به بهانه آن، صلاحیت هر کس و ناکسی تأیید شود.

ضمناً فهم این نکته هم دور از نظر نماند که حضور مردم در انتخابات نباید بعنوان یک معادله وابسته به حضور برخی کاندیداهای خاص تعریف شود.

هر واجد رأی دادنی در هر مملکتی وظیفه دارد در انتخابات شرکت کند. یا به کاندیدای دلخواهش رأی می دهد و یا به کاندیدایی که به دلخواسته های او نزدیکتر است.

پ.ن: منظورم از ارائه این تحلیل؛ کنایه زدن به شخص آقای هاشمی نبود. بلکه توضیح یک شبهه خطرناک بود و همین.

 

_ اعاظم جبهه پایداری اخیراً حرفهای زیادی را بیان می کنند. و مثل همیشه ظاهر حرفهایشان قشنگ است اما باطن انحراف سازی دارد.

خواستم بگویم آنها سال 83 هم همین حرفها را می زدند و دقیقاً پای بر سبیلی گذاشتند که مشخص بود به انحراف می رسد.

چه اینکه نیامده به احمدی نژاد نسبتهای اهورایی دادند؛ مخالفینش را ضد خدا خواندند و در مقابل انحرافات صریح حلقه نزدیک به "او" و مقولاتی مثل دوستی با مردم اسرائیل، حزب اللهی و بسیجی خوانده شدن مرحوم کردان، ایستایی در مقابل امر ولی و ... سکوت کردند. و جالب آنکه هنوز هم می گویند دولت نهم دولت خوبیها! بود و بدیها از دولت دهم بروز کرد!!! (همین نکته هم نشان دهنده ناصالح بودن آنها برای امر سیاست ورزی شیعی است)

عرضم اینست که هنوز هم بر سبیل سال 83 رَه می سپارند این جماعت.

 

_ چه مطالبه احمقانه ایست درخواست برای ردّ صلاحیت آقای هاشمی.

و یا مثلاً خوشحالی از ردّ صلاحیت احتمالی آقای لنکرانی.

و اما صلاحیت آقای هاشمی...

همیشه با گفتمان کم منطق پایداران برای نقد آقای هاشمی مخالف بوده ام. آقای هاشمی را نه فتنه گر می دانم نه ضد ولایت فقیه. و حرفهایی از قبیل اینکه ایشان خدای نکرده شمشیر بر گردن نظام گذاشته اند و غیره را لاطائلات می دانم. (مگر اینکه در آینده این کار را بکنند!)

در تحلیل من، ایشان به "جمهوری اسلامی هاشمی" معتقد است و همیشه هم در این راستا عمل کرده. و البته همین خصلت ایشان است که همیشه نتایجش به جیب فتنه و اصلاحات رفته است.

لذاست که باید ایشان را به شدت نقد کرد و آرزو داشت که دیگر هیچوقت رئیس جمهور ایران نباشند.

اما این دلیل نمی شود که خدمات ایشان برای انقلاب و سایر سوابقشان از یادها برود و یا کلاً حبط شده به حساب آید.

کسانی هم که این خصلت ایشان (جمهوری اسلامی هاشمی) را تا حالا نفهمیده اند؛ باید خودشان را به دکتر نشان بدهند!


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 20:16  توسط مسعود يارضوي  | 

گردنه‌اي خطرناكتر از "انتخابات آزاد"

_ چه بازي بدي را آغاز كرده است آقاي هاشمي...

همينكه دائما در صحبت‌هايش از اين مي‌گويد كه آمدن يا نيامدنش منوط به "رضايت رهبري" و "خواست مردم" است.

از قيد خواست مردم مي‌گذرم كه يك ركب سياسي بيشتر نيست و منظور آيت‌الله هم از خواست مردم؛ درخواست‌هاي همين گروه‌هاي موافقي است كه دائم مي‌كشانند پيش ايشان و نيز شنفتن تحليل‌هاي آقايان عليخاني و رجايي و علي‌عسگري و منتجب‌نيا براي تشويق ايشان است.

حرف اساسي‌ام درباره تأكيدات آيت‌الله بر مقوله "رضايت رهبري" است.

با اين حرف آقاي هاشمي؛ فرض ساده‌مان اين مي‌شود كه اگر ايشان نيايد يعني رهبري اجازه نداده‌اند و اگر هم بيايد يعني كانديداي مورد اشاره رهبري است.

در هر دو حالتش هم رهبري مظلوم نظام است كه در محاصره قرار مي‌گيرد. (حالا شايد متوجه‌تر شده باشيد چرا اينهمه مي‌گفتم براي حضرت آقا دعا كنيد!)

بخواهم صريح‌تر حرف بزنم اين مي‌شود كه آقاي هاشمي دارد به شدت "جوانانه" بازي مي‌كند و براي گفتن اين حرفش هم در روز قيامت مؤاخذه خواهد شد.

يعني وقتي عقل محض، ايشان را به واسطه‌ي اين حرف مؤاخذه مي‌كند؛ پاسخ‌خواهي در قيامت كبري هم لاجرم در پرونده ايشان و به اين واسطه قيد خواهد شد.

ايشان در آستانه 80 سالگي و به جاي آنكه در پيچ تاريخي در كنار جمهوري اسلامي و رهبري مظلوم آن باشد؛ دارد مثل جوان‌هاي ميدان نديده حرفي را مي‌زند و براي موفقيتش در انتخابات پازلي را مي‌چيند كه حتي ساير كانديداها هم عموماً حاضر به اين طرز بازي و هزينه‌كردن از رهبري نظام نبوده و نيستند.

البته از كسي كه تمام طول روزهايش را در خوانش تحليل‌هاي روزنامه شرق و صادق زيباكلام و آقاي مهدي هاشمي مي‌گذراند؛ شنفتن چنين حرف‌هايي بعيد نبوده و نيست.

ولي الحق و الانصاف از آن هاشمي يار امام و انقلاب كه زنده مانده بود چون نهضت زنده است هم شنفتن اين حرف‌ها و بولينگ بازي با آبروي نظام بعيد بود و هست.

طرفه هم آنست كه آقاي اكبر هاشمي بهرماني(رفسنجاني) تصميمش را براي رياست جمهوري و كانديدا شدن، خيلي وقت است كه گرفته و اين رفتار جوان‌سرانه براي بالابردن احتمال پيروزي در انتخابات به هيچ‌وجه در شأن ايشان نيست.

با اين اوصاف اما مي‌خواهم در اين زمينه به يك مسئله مهم اشاره كنم و نيك مي‌دانم كه حضرت آيت‌الله؛ اين حرف‌ها را هم علاوه بر نوشته‌هاي قبلي‌ام خواهد خواند.

عرضم اين است كه من اصلاً تصور اين را ندارم كه مقام معظم رهبري در اين بازي كه شما به راه انداخته‌ايد؛ چگونه مهره‌چيني خواهند كرد؛ اما اين را مي‌دانم كه برنده بازي ايشان هستند نه شما.

شما مي‌دانيد كه اين تحليل من نه از سر ارادت به معظم‌له كه از سر نشانه‌هاييست كه ديده و مي‌بينم.

شما قبلاً هم با اينكه فكرش را نمي‌كرديد؛ اما حمايت‌هاي مصلحت‌آميز رهبري از رئيس جمهور كنوني را در خطبه‌هاي نماز جمعه ديديد و دانستيد كه رهبر براي ماندن اين نظام؛ چه كارها كه نمي‌كند (حتي اگر به قيمت مظلوميتش تا هميشه تمام شود)

حضرت مستطاب، آقاي هاشمي عزيز، خواستم بگويم اگرچه ذهن من واقعاً نمي‌تواند نحوه برخورد مقام معظم رهبري با اين حرف ناصحيح شما را در تفرّس خود ببيند اما فقط اين فرض را مي‌خواهم در محضر شما در نظر بگيرم كه اگر رهبر انقلاب در پيشگاه مردم پيرامون اشاره‌هاي بد شما به منوط بودن كانديداتوري‌تان به اجازه ايشان؛ صحبت كنند چه اتفاقي برايتان خواهد افتاد؟!

آيا قبول مي‌كنيد كه همانند پروژه "انتخابات آزاد" باز هم اين شما هستيد كه يك نمره منفي ديگر را در كارنامه خود دريافت خواهيد كرد؛ همانگونه كه در جريان آن حمايت مصلحت‌انديشانه از احمدي‌نژاد و در خطبه هاي نماز جمعه،‌ پاسخ پيش‌بيني‌هاي مشهورتان را دريافت كرديد؟ (چه اينكه خودتان مي‌دانيد رهبر انقلاب از شما هم به مسئله انحراف آگاه‌تر و پيش‌بين‌تر بوده‌اند!)

رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام؛ نيك مي‌پذيريد كه با عنايت به صحبت‌هاي قبلي‌ام؛ اين نوشتار را نيز از سر ارادتي كه به جنابتان به عنوان يار ديرين امام راحل دارم، در پيشگاه قضاوت مخاطبان قرار مي‌دهم اما خاضعانه از شما مي‌خواهم كه اگر اين نوشتار را خوانديد يا به نظرتان رساندند؛ حتماً در فرجام شوم اين بازي خطرناك انديشه كنيد و كاري نكنيد كه غير از مخاطره‌اي كه براي گرفتن رأي از مردم با آن روبه‌رو هستيد؛ خود را با مخاطرات ديگري مثل پاسخگويي در يوم‌التغابن، بي‌وفايي به سيدعلي‌آقاي خامنه‌اي كه قول داده بوديد در كنارش بايستيد و يا خطر شكستي دوباره در تقابل با مصالح انقلاب و تدابير رهبري نظام روبه‌رو نكنيد.

باشد كه از اين بازي خطرناك دست برداريد.


پ.ن: ببينيد آقا را به كجا رسانده‌اند كه معظم‌له در حرف‌هايشان به صراحت از اين مي‌گويند كه "بعد از اين هم" عده‌اي كه مي‌خواهند نگذارند انتخابات به موقع برگزار شود؛‌ در توطئه‌شان ناكام خواهند ماند.

اينها همه از هداياي پايداران رياست جمهوري است كه از اصلاح‌طلبان هم بدترند. همانطور كه انحراف از فتنه خطرناك‌تر است.

براي آقا دعا كنيد...



برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 16:32  توسط مسعود يارضوي  | 

سیاسی

ــ بی‌مقدمه...

اگر از لیست جبهه پیروان و از بین متکی و آل اسحاق و باهنر کسی غیر از باهنر معرفی شود حتماً تعجب خواهم کرد.
مؤتلفه‌ای ها هم با انتخاب "آل اسحاق" رفته‌اند دنبال گزینه‌ی "نشو". اما اینکه چرا این‌کار را کرده‌اند؛ تحلیل و تفرّس من می‌گوید چون می‌خواهند بروند سمت هاشمی. چرا و چطورش هم در این مقال نمی‌گنجد.

و اصلاح‌طلبان...

از یکسال قبل هم کاملاً مشخص بود که چاره‌ای جز هاشمی رفسنجانی ندارند. (مگر اینکه زمین بازی عوض شود) طرح نام‌هایی مثل خاتمی، جهانگیری، نجفی و ... برای اجماع  و کاندیداتوری هم بیشتر یک ادا و نوعی رکب سیاسی بود.

البته اصلاح‌طلب‌ها در این زمینه یک نامردی بزرگ هم کردند و آن اینکه از وقتی فهمیدند در زمین بازی فعلی چاره‌ای غیر از هاشمی ندارند؛ در تحلیل‌ها و مصاحبه‌هایشان به عمد از آیت‌الله چیزی نگفتند و عملیات فریب انجام دادند تا بتوانند هرطور که شده او را از گزند حوادث در امان بدارند. که البته با نیرنگ به هدفشان رسیدند.

منحرفین هم منهای اینکه با رئیسشان بیایند یا با هر کس دیگری... ولی نکته این است که می‌خواهند فرمول فتنه سال 88 را پیاده کنند و یک جورهایی قاعده بازی را به هم بزنند.

و باز برای بار هزارم که اینها دارند به "اغتشاش خیابانی" فکر می‌کنند و طرح و نقشه‌هایش را هم ریخته‌اند.

اما بعنوان تحلیلگری که کار نظامی و انتظامی کرده است، این مژده را بهشان می‌دهم که راه به جایی نخواهند برد و باید فقط خواب قدرت و قوت اغتشاشات سال 88 را با اندک هوادارانشان ببینند.

و برای آنهایی هم که از رأی آوری اینها ترس دارند باید بگویم که این اتفاق هرگز و هرگز رخ نخواهد داد و مردم به آنها رأی نمی‌دهند.

حلقه انحراف فقط در آرزوی پاستور خواهند ماند و در این آرزو هم خواهد سوخت. (چراهای این تفرّس هم طولانی است که بماند برای بعد.)

از جبهه پایداری همچنان ترسانم. همانطور که از سال 84 ترسان بودم.

در یک کلام ساده اینکه اینها هیچ تغییری نسبت به سال 84 نکرده‌اند. و این واقعیت ساده یعنی اینکه پروداکت آنها باز هم چیزی غیر از "انحراف" نخواهد بود.

ماجرای "اصلح" و از این قبیل را هم بازی ناخوب برخی از این افراد می‌دانم. پر واضح آنکه همه باید به اصلح رأی بدهیم. اما اصلحی که جبهه پایداری مدام از آن دم می‌زند، به دلایل مختلف دقیقا بر مداری قرار خواهد گرفت که کاندیدای قبلی جبهه قرار گرفت و به این روز افتاد که می‌بینیم.

ضمن آنکه همین روزها هم در کلام و رفتار برخی چهره‌های این جبهه تناقضات فراوانی با نصّ و تأویل بیانات رهبر معظم انقلاب دیده می‌شود که به هیچ عنوان و بویژه پس از تذکرات مقام معظم رهبری قابل گذشت نیست.

از نظر من جبهه پایداری باید دو کار بکند که البته خودم می‌دانم این دو کار هرگز رخ نخواهد داد. همانطور که ماجرای عذرخواهی اصلاح‌طلبان از فتنه رخ نخواهد داد!

نخست آنکه قسمت‌های خراب گفتمانشان را دربیاورند و بیندازند دور و خیلی سلیس بگویند که از بابت کج‌روی طرح شده در سال 84 (که تا امروز هم ادامه دارد) عذرخواهند و در دامان خرابی‌های گفتمان آنها بود که "انحراف" بروز کرد و در وهله بعد هم به جای انتخابات ریاست جمهوری که نه کاندیدایش را دارند و نه صلاحیت حضور گفتمانی در آن را؛ بیایند و بعد از اصلاح گفتمان به مسئله انتخابات شوراها بپردازند.

خلاصه اینکه برخی بنیان‌های فکری جریان موسوم به پایداری را نمونه تاکسیدرمی مجمع روحانیون مبارز و تیم موسوی خوئینی‌ها می‌دانم و این حرف هم نه یک شعار یا یک جمله از روی عصبانیت که یک تحلیل ساده است.

(دقت کنیم که در حال حرف زدن درباره جریانی هستم که همه غیر از خود را بصورت رسمی، مستعد فتنه و انحراف و البته مرتجع می‌داند در حالی که بزرگترین خطر از صدر اسلام تاکنون،‌ یعنی "انحراف" را خودش بانی‌گری کرده است!)

درباره کاندیداهای موجود هم متأسفانه نظرم این است که یک عده‌ایشان باید عوض پاستور عازم خانه سالمندان باشند اما متأسفانه جوان‌سرانه فکر می‌کنند و این مقوله امیدوارم که کار دستمان ندهد و یک پارک ژوراسیک دوباره را برای اصلاح‌طلبان و جبهه پایداری شکل ندهد!

بعضی از آنها هم متأسفانه انتخابات 92 را با سالن وزن کشی رقابت‌های معمولی اشتباه گرفته‌اند و اگرچه خودشان هم می‌دانند که اقبالی ندارند ولی می‌آیند تا لااقل اسمشان در زمره المپیَ‌ن‌های انتخابات ثبت شود. به نظر من این کار اگرچه جزوی از لواحق سیاست‌ورزی است اما در مقطع فعلی اسمی غیر از نامردمی و بی‌خیالی نسبت به گفتمان اصیل انقلاب اسلامی ندارد.

فکر می‌کنم واضح باشد که کاندیداهای محترمی مثل برادر رضایی، حجت‌الاسلام پورمحمدی، مهندس باهنر، دکتر زاکانی و آقای کواکبیان رأی نخواهند آورد. (اگر بیایند)

و ائتلاف سه‌گانه اصولگرایان.

ائتلاف سه‌گانه خوب است و اضلاع زورمند و صالحی دارد. اما برخی مواقع رفتارهای خوبی را از خود نشان نمی‌دهد و خطر غرّه شدن تهدیدش می‌کند به نظرم. اما امیدوارم این رفتارها ضربه‌ای به روند حرکت مثبت آن نزند.

نکته: به گفتمان مخالفت با ساکتین فتنه معتقدم (و البته به گفتمان شناخت خواص بدفهم و دیرفهم نیز التزام دارم). اما این را هم فهم کرده‌ام که در توبه باز است و آدم نباید از ترس مرگ خودکشی کند.

کسانی هم که به دنبال خالص‌سازی افراطی و نبخشیدن اشتباهات آدم‌ها هستند گفتمانشان گفتمان غلطی است که سر و ته ندارد. با اشاره‌های اشعری‌گرانه آنها دست آخر برای این انقلاب هیچکس نمی‌ماند جز یک آینده سیاه و تاریک.

اینها بلد نیستند مرز بین انتقاد اصولی و نفرت‌ورزی را تفکیک کنند و نتیجه این می‌شود که حتی به منصوبین رهبری هم می‌تازند و ذره‌ای در کارشان اهل بصیرت نیستند.

و لاجرم از دست این عده فقط باید به خدا پناه برد. (باشد که برگردند)

+ نوشته شده در  شنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۱ساعت 13:9  توسط مسعود يارضوي  |