عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

خوانش هایی از سیاست و آینده

این چند روزه حرفهایی را در رسانه های مختلف نوشته ام که دوست دارم شما هم بخوانیدشان.

"فتنه آینده" که قبلاً هم درباره اش نوشته ام، ذهنم را بصورتی خاص مشغول خودش کرده است و نمی دانم چرا راه و بیراه، نظرات و تحلیلهایم راهشان را به این سو کج می کنند؟!


_ "هواپیما یا باند فرود؛ مسئله کابینه اینست" تحلیلی درباره واقعیت های کابینه دولت یازدهم و مقوله فتنه آینده است که در روزهای قبل از رأی گیری درباره لیست وزرای پیشنهادی دکتر روحانی، در خبرگزاری فارس منتشر شد.


_ "پیرامون روشنفکرانی که در مقابل تحریم ها پرچم سفید بالا برده اند" هم تفسیری است که جرقه دوباره اش را صحبت های اخیر سعید حجاریان درباره تحریم ها و تمنّایش از روشنفکرها برای عدم سکوت در این زمینه! در ذهنم زد.

نمی دانم آیا در ذهن شما هم ادا و اصولهای کارگر مآبانه حجاریان و کابینه دولت، صفحه کارگری روزنامه تغییر یافته ایران و بحث "انقلاب یقه آبی ها" که فارین پالیسی دو سال قبل کلیدش را زد، در کنار هم معنای خاصی دارد یا نه؟!

احمدی نژاد تمام تلاشش را در این زمینه کرد ولی حتی با اینکه 7 هزار نفر را در اواسط مهر 91 به خیابان کشاند، کاری از پیش نبرد. امیدوارم حجاریان و دار و دسته اش هم نتوانند.

پ.ن: برای انتشار این مطلب در خبرگزاری تسنیم، برادر سیدمحسن هم زحمت کشید. خدای مهربان اجرش بدهد.


_ گفتم فتنه آینده... "چهار نقش سپاه و جنبش دانشجویی در 4 سال آینده" نوشته دیگریست که بچه های یالثارات منتشر کردند.

امیدوارم نکاتی را که در حد بضاعتم و پیرامون نقش سپاه و جنبش دانشجویی در مواجهه با فتنه آینده به نظرم می رسید گفته باشم و آنهایی که باید هم، این تحلیل را خوب فهم کنند.


_ و حدود یکماه و نیم قبل بود که احساس کردم جریانی دارد بصورت خزنده "حاج حسین شریعتمداری" را هدف تخریب می گیرد.

منتظر بودم که از جانب بزرگترها و برای دفاع از حاج حسین، حرفی بشنوم یا خطی را بخوانم.

اما دریغ... که یا نبود یا من ندیدم.

"ما، بزرگ زادگان و حسین شریعتمداری" را به همین مناسبت نوشتم و بچه های خوب سایت صراط منتشر کردند.

البته از بچه های الف هم شاید باید ممنون بود که بعد از این همه نامهربانی با حاج حسین، انگاری از دستشان در رفت و همین نوشته را در بخش تعاملی خود منتشر کردند و زیرش نوشتند: "مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست"!!!

پ.ن: حواستان که هست؟! که من و حاج حسین شریعتمداری هیچ نیازی به هم نداریم و مهم، نه خود آدمها بلکه راهیست که آدم ها می روند. غرض فقط تکلیفی بود که برای دفاع از مظلوم بر عهده داشتم.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 22:4  توسط مسعود يارضوي  | 

آقاي شين

_ چه لذتي بردم از آن ملاقات يك ساعته...

پيرمرد، آرام ولي پر هيبت نشسته بود و حرف‌هاي پُر تابم را مي‌شنود.

ندانسته‌هايم را مي‌دانست و كلامم هنوز منعقد نشده؛ دستم را مي‌خواند. دريا دريا دانستني داشت اما اين وزانت ذره‌اي از تحملش نكاسته بود.

بهتر است نامش را نبرم. آقاي شين ولي با آن چشم‌هاي نافذ و بيان بزرگوارانه، آنقدر حسّ خوب را با مني كه اين روزها مشق تنهايي مي‌كنم؛ تقسيم كرد كه حظ كردم.

دلم مي‌خواست ساعت‌ها در هواي قديمي و نوستالژيك دفترش بمانم و بشنوم. نادانسته‌هايم را بپرسم و هرچه را كه مي‌دانم به او بگويم.

نمي‌شد ولي...

ملاقات با آقاي شين خوب بود.

خوب بود حتي با اينكه از بابت رفيق شدن با آدم‌ها چندان پرشانس نيستم و اي بسا كه صبح فردا، همين آقاي شين هم مثل بعضي ديگر كه دوست و بزرگتر بودند؛ هر قضاوتي را كه دلش مي‌خواهد درباره من در پيش بگيرد.

با اينهمه ولي فكر نمي‌كنم، تمام اين احتمالات دليلي باشد بر اينكه از خوبي‌هاي قشنگ آن پيرمرد دوست‌داشتني چيزي نگويم.

دعا مي‌كنم خدا هميشه حفظش كند و سلامتش بدارد.


مسعودنوشت: نيك مي‌دانيد كه كلاً روي مود تعريف و تمجيد از كسي نيستم. اما پيرمرد قصه ما حتماً وقت و حوصله‌ي خواندن لحظه‌هاي "عبور" مرا ندارد. براي همين خودم را مجاب كردم كه يواشكي از لحظه‌هاي قشنگ با او بودن چيز بنويسم.

ضمنن احساس مي‌كنم بايد اين روزها از چند نفر كه بصورت ويژه برايم تدارك محبت ديدند تشكر كنم. از همين آقاي شين بزرگوار و از ميرشمسي عزيز، از آقای ص، از علينقيان مهربان، از آقاي ميرزاده ی گل، از مهدی شیرمحمدی که یار مهربان است و از ه.عزيزي، برادر كل كه خيلي دوستش دارم.

و از آقاي فرهاد و آقاي حسن و آقاي حمزه و بچه‌هاي فراسو كه در كنارم هستند.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 21:22  توسط مسعود يارضوي  | 

پاسخ این است...

_ آقای روحانی عزیز یک چند وقتیست که به هر کس و ناکسی می رسند از ضرورت فهم "پیام 24 خرداد" می گویند!

پاسخش اینست که اولاً همان معنای "اعتدال" را صریحاً مشخص بفرمایید بهتر است. بوجود آوردن حرفهایی با چند بار معنایی جداگانه و بعضاً متضاد؛ هم زحمتتان را زیادتر می کند و هم اینکه کلاً به نفعتان نیست.

ثانیاً این چه پیام مشترکی است که هم آمریکا باید معنایش را بفهمد، هم ما و هم همه؟!

حسین(ع) و یزید را که نمی شود همزمان دوست داشت آقای روحانی. می شود؟!

ضمن اینکه قابل توجه شما و چهره های جدیدی که در مرکز مطالعات استراتژیک نهاد ریاست جمهوری و با ریاست آقای خانیکی! مشغول به کار خواهند شد، پیام 24 خرداد همان پیام 3 تیر و پیام 3 تیر همان پیام 2 خرداد و الخ است...

یعنی اینکه شما فقط یک نماد هستید و مردم ایران در صورت کلی، به اسلام ناب، ولایت فقیه، انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران رأی داده اند و خواهان تحقق آرمان های والای انقلاب اسلامی هستند.

این پیام اِنقدرها شفاف هست آقای روحانی که ایما و اشاره ها و برداشت های من درآوردی نمی توانند پنهانش کنند.


_ آقای بختیاری، وزیر سابق دادگستری گفته است که در ماجرای خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد؛ برخی از وزرا تا مرز استعفا هم رفتند اما با رهنمودهای بزرگان نظام به کار ادامه دادند.

پاسخ جناب آقای بختیاری اینست که سلّمنا!

بزرگان نظام حرف درستی زده اند. کسی هم انتظار نداشت کل الاجمعین وزرا استعفا را بگذارند روی میز احمدی نژاد و دولت را از رسمیت بیاندازند.

ولی آیا بزرگان نظام فرموده اند که علیه این کار غلط احمدی نژاد افشاگری هم نکنید؟! و یا در مقابل التقاط برخی یاران احمدی نژاد هم زبان به کام درکشید؟!

حرف آقای بختیاری عذری است که پذیرفته نمی شود.


_ من از این ماجرایی که برخی مثل دکتر پزشکیان و علی مطهری و احمد توکلی و سایت الف در پیش گرفته اند و می خواهند فتنه را زنده به گور! کنند، متنفرم.

پاسخ این آدم ها و رسانه ها که معتقدند بیایید دیگر نبش قبر نکنیم و کم کم آتش توجه به فتنه را سرد کنیم، این است که اولاً خون ما که از خون غریب حسینیه امام خمینی رنگینتر نیست که بعد از 4 سال هنوز دست از اشاره به فتنه برنداشته است.

ثانیاً مگر فتنه تمام شده که دست از کوبش زوایای بوجود آورنده آن برداریم؟!

می گفتند تقلب، هنوز هم می گویند. می گفتند براندازی، هنوز هم می گویند. می گفتند اغتشاش خیابانی، هنوز هم می گویند. (اعم از اصلاح طلبان یا حلقه انحرافی!)

و البته حتی اگر نمی گفتند هم باز فراموش کردن رخدادی که امنیت و ناموس مردم و کشور را تا لبه پرتگاه تباهی کشاند؛ کاریست عبث و نابخردانه.

و همچنین اینکه مگر زینب کبری(س) نبود که در روز عاشورا و در پی رویت آنهمه مصیبت، در مضمون فرمود که همه این اتفاقات ثمره فتنه ای است که در سقیفه بنی ساعده و علیه ولایت امیرالمومنین برپا شد؟!

پ.ن: عملکرد سایت الف را در پرداختن به تئوری "زنده به گور کردن فتنه" می شود اثبات کرد.

اما درباره احمدآقای توکلی که دوستشان دارم... 

خب وقتی خودشان درباره فتنه حرفهای به درد بخور نمی زنند و مثلا تنها فرضشان برای رأی ندادن به آقای زنگنه، قسم دروغ است و نه فتنه گری! (از راه آنهایی که متوجه نیستند خطر فتنه از قسم دروغ بیشتر است می ترسم!) و همچنین وقتی که خودشان می گویند به آقای پزشکیان نزدیکی هایی دارند؛ پس به نظر می رسد انتقاد من به ایشان چندان بیراه نیست! (البته آقای پزشکیان آدم خوبیست ها! ولی بعضی جاها سقلمه می خورد به نظر من)

تکلیف علی مطهری هم به نظر من معلوم است. (برای بار سه هزارم؛ جنبش دانشجویی باید آرای مطهری و زیباکلام را به صورتی مستدل و عقلایی نقد کند. اینها دارند خطرناک می شوند.)

پانویس مهمتر هم اینست که با کاسبی و لاشخوری از فتنه و نسبت دادن ساکت فتنه و فتنه گر به این و آنهم مخالفم.


_ آقای مطهری اخیراً و در جریان رأی اعتماد به وزرای دولت جدید گفته بودند که اشکالی ندارد که همه وزرا نسبت به فتنه اعلام موضع نکنند، همچنین اشکال ندارد اگر وزیری معتقد به تقلب بوده. همچنینتر اینکه اشکالی هم ندارد که وزیر به نتیجه انتخابات اعتراض داشته، و نیز اگر وزیری هم در مثلاً تظاهرات 25 خرداد شرکت داشته؛ این هم مجدداً اشکالی ندارد.

پاسخ این است که ایشان اساساً نفرموده اند که با این اوصاف، پس چه چیزی اشکال دارد؟

آقای مطهری علی الظاهر فکر می کند فقط هرکس سابقه عضویت در ارتش اسرائیل را داشته نباید وزیر شود! (اگر نگوییم فتنه گری شعبه ای از حضور در رده افسری ارشد ارتش اسرائیل هم هست!)


_ بی اغراق از دو جماعت خوشم می آید. از روزنامه شرق که ول کن رأی اعتماد نگرفتن فقط سه وزیر کابینه هم نیست و زمین و زمان را به افراط و تفریط متهم می کند و از جبهه پایداری که نقشش در حادثه 22 بهمن قم اظهر من الشّمس است اما حاضر به عذرخواهی نیست.

(بگو جبهه پایداری حاضر به عذرخواهی بود؛ امر رهبر را اطاعت می کرد که به اینها فرمودند بروید از این حادثه اعلام برائت کنید. آقایان رفتند یکی دو تا مصاحبه کردند و خیلی مهربانانه گفتند این کارها بد است! ای بچه های بی ادب... نه بیانیه ای و نه هیچ و نه هیچ. یکی هم نبود بگوید شماها به علی آقای لاریجانی به غلط می گویید ساکت فتنه چون در فتنه داد نمی زد؛ حالا خودتان در مقابل این انحرافات چرا اینطور سکوت پیشه می کنید؟! چرا؟!)

پ.ن: انتقاد به علی لاریجانی و دیگران درباره عملکردشان در فتنه با نسبت دادن لقب ساکت فتنه به این و آن از زمین تا آسمان فرق دارد رفقا.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۲ساعت 15:16  توسط مسعود يارضوي  | 

مثل محّاوي ابرها

_ چه روزهاي تلخي... مثل لحظه‌هاي اعصاب خورد كن سكوت دريا! يك آفتاب داغ با بي انتها سكون آبي، و تو كه ميان اينهمه فضاي سترون؛ هرچه هم دست و پا بزني؛ فقط يك جزء كوچك از همين رخوت هستي و بس.

و به هيچ سمتي هم نمي‌شود لبخند زد!

مي‌پرسد: كجايي؟! مي‌گويم: هيچ‌جا... از جي‌پي‌اس جمهوري اسلامي ايران محو شده‌ام.

و پاسخ "چه كار مي‌كني" هم كه مشخص است... كتاب مي‌خوانم.

يك‌جورهايي شده‌ام "بابات داره به پاش زنجير"! لالايي‌ها يا همان "پلنگ نالان كمركش كوه" شايد.

دليل نمي‌شود ولي...

مي‌روم زير باران. زير باران بايد با "خودت"... و يواشكي هم چسب بچه‌ها مي‌شوم كه قرار ورزش گذاشته‌اند.

آبمان ولي توي يك جو نمي‌رود. آنها پاي نرم دويدن و نرمش هستند و من پاي مبارزه و بزن بزن.

و دارم اين روزها زندگي اسپنسر چاپلين را به زبان ايتاليايي مي‌خوانم. و "درك تئوري رسانه را" و جمع‌آوري‌اي از سخنراني‌هاي شهيد باهنر و شهيد بهشتي را.

مذاكرات مجلسي‌ها هم كه سر جاي خودش. با خودم فكر مي‌كنم مردم مي‌دانستند قرار است مجلس به موميا‌يي‌ها رأي بدهد؛ صد سال ديگر هم شايد به روحاني رأي نمي‌دادند.

مي‌گويند شرايط انقدر سخت است كه جاي آزمون و خطا نيست! اولاً كه قول جوانگرايي داده بوديد، ثانياً شرايط كي سخت نبوده! ثالثاً خطا كردن ربطي به پيري و جواني ندارد و البته رابعاً مشورت را اختراع كرده‌اند براي همين وقتها ديگر! كه پيرها بروند به جوانترها مشورت بدهند.

كفري مي‌شوم از برخي حرفهايشان ولي تحمل مي‌كنم به زعم خودم.

انزوايي كه بي هيچ خجالتي بايد به آن اعتراف كنم؛ يادم داده است كه حتي همين كفري شدن‌ها هم تحمل‌شدني هستند.

بعضي وقت‌ها هم تكليف است شايد كه تحمل نكني و بگويي و بنويسي؛ در همين انزوا هم حتي... كه آن هم اين روزها براي من خيلي كم‌رنگ است.

مثل محّاوي ابرهاي پس از باران...

خلاصه راستش اينست كه اين روزها هم خيلي خوش مي‌گذرد هم خوش نمي‌گذرد.

يك جور خاصّي است اين روزها... مثل خودم.


پ.ن: به قول سيدمرتضا برای تحصیل رضای خدا یك روز باید راه رفت، روز دیگر باید جنگید و چه بسا كه روز سوم باید نانوایی كرد.

رضاي خدايش اگر هنوز مهربان هستيد و دعا مي‌كنيد با شما... راه رفتن و جنگيدن و نانوايي‌اش با من...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:43  توسط مسعود يارضوي  | 

بر تن نحیف برگ...

_ بمیرم الهی برای حضرت سجاد(ع)

آدم، صحیفه سجادیه را که می خواند روح جاری سوگ را در خط به خط دعاهای حضرت احساس می کند.

درست همانطور که در زیارات حضرت حسین(ع) روح جاری شهادت را و در زیارت ابوالفضل العباس(ع) روح ولایت پذیری را...

حقیقت آنست که "تحیّر" چه واژه حقیری است در نگاه انسان به ارتباط صبر و حضرت سجاد(ع)!

می گویند نماد صبر، حضرت زینب(س) است.

ولی شاید تجلی واقعی تر صبر را در جایی باید جست که تصوری برای حدوث و جوشش آن نیست.

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما/گفت آنچه یافت می نشود، آنم آرزوست

می فهمید حرفم را؟!

یعنی اصلاً مگر می شود یک انسان فقط در قامت آگاهی هم حتی، شاهد شهادت امام زمانه خود باشد و به حکم تکلیف یا هر چیز دیگری، تحمل کند غم این شهادت را و فدایی نشدن را... آنهم در شرایطی که آن یک نفر انسان کامل است و حقیقت مصیبت شهادت امام عصر(ع) را بیش از همه و تامّ و تمام رویت می کند؟!

عرضم این است که زین العابدین(ع) در جایی صبر کرده است که اصلاً صحبت مقام صبر و یا کف و سقف آن نیست. او در امر محال، "صابر" بوده است.

همینطور است در مصایبی که پس از شهادت سیدالشهدا(ع) بر اهلبیت مکرم(س) وارد آمد.

نفس این قلم بریده باد ولی امام عصر(ع) که مظهر غیرت الهی است در قبال اهلبیتی که آل الله لقب دارند چگونه صبر کند بر اینکه آنها بدون جلالت و تکریم و در یک شهر گردانده شوند؟! در خرابه جای داده شوند و پناه بر خدا، مردم آنها را به یکدیگر نشان بدهند؟!

وای...

تصورش برای ما و اهل خانه هایمان که آدم های معمولی هم هستیم ممکن نیست چه رسد به آل رسول(ص) و دل مصیبت دیده امام سجاد(ع)...

بمیرم الهی برای زین العابدین(ع)

می گویند در فاصله کربلا تا شام، به گردن و دستان حضرت، یوغ بسته بودند.

و هنگامی که در شام، قصد کردند یوغ را از تن حضرتش بردارند، چوب های یوغ آنچنان در پوست و گوشت خو کرده بودند که با برداشتنش، تن رنجور حضرت، زخم های جدید برداشت و خون تازه از زیر یوغ برداشته شده بیرون زد.

وای... آدم نظیر این حادثه را برای آن جانبازی که پای مصنوعی اش بعد از مدت ها به پوست و گوشت چسبیده بود، می شنود دل ریش می شود چه برسد برای حضرت سجاد(ع) که جان جهان است و مصیبت زده کرب و بلا...

شاید اگر حضرت را در کربلا شهید کرده بودند؛ آن روح خدایی و آن تن خسته، هرگز چنینی مصایب مظلومانه ای که زبانم لال اما گفتم را نمی دید...

و البته پر واضح تر آنکه اگر حضرتش در کربلا شهید شده بود... امروز من و ما این نبودیم و فقط خدا می داند که زمین و زمانه بدون امام با اهلشان چه می کنند؟!

ان شاء الله حلاوت ولایتش بر تنهایمان گوارا باشد...


_ زیارت ائمه بقیع در صفحه 578 مفاتیح هم فراموش نشود گاهی وقت ها...

حضرت سیدالساجدین(ع) حق بزرگی به گردنمان دارد به خدا

+ نوشته شده در  شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 19:27  توسط مسعود يارضوي  | 

از غصه آمریکا و تحلیل هایی که قابل انتشار نیستند

_ دوم مردادماه جاری بود که در مطلبی با عنوان "ما تحریم نیستیم" درباره مغالطه ای به نام "افزایش تحریم ها" مطالبی نوشتم و تأکید کردم که تحریم ها در واقع افزایش نمی یابند و این زمین بازی تحریم هاست که هرازگاهی تغییر می کند.

در همان مطلب، موضوعی را پیرامون "تحریم های معدنی" هم نوشتم و تأکید کردم که در ادامه پروژه تغییر زمین بازی در وادی تحریم ها؛ آمریکا به دلیل چنبره ای که بر منابع معدنی برخی از کشورهای جهان دارد؛ دور از نظر نیست که بزودی درباره چیزی به نام تحریم های معدنی علیه ایران هم صحبت کند.

عبارتی که در این باره نوشته بودم این جملات را در خود داشت: 

"با اندکی فراست می توان دریافت که آمریکا و همدستانش که امروز روز بر منابع معدنی افغانستان (بهشت معادن خاورمیانه) و با قراردادهای ننگینی که حامد کرزای با آنها منعقد کرده است؛ دست یازیده اند، ای بسا که از صبح فردا زمزمه تحریم مس و فولاد ایران را نیز سر بدهند."

آن مطلب در سایت ندای انقلاب هم منتشر شد.

و گذشت...

گذشت تا اینکه کنگره آمریکا، چند روز قبل یعنی اول اوت 2013 (همان 10 مردادماه خودمان) تحریم های جدیدی را علیه جمهوری اسلامی ایران خواستار شد که یکی از بندهای آن شامل تحریم های معدنی و صنایع پیرامون معادن در ایران است.

البته سعی کرده اند تحریم معدنی را به تلاش برای جلوگیری از استخراج اورانیوم بچسبانند ولی پر واضح است که هدف تحریمهای معدنی ایران؛ تلاش برای اخلال در استحصال مواد معدنی در ایران و بازار فروش بین المللی آنهاست.

نکته: من خوشحال نیستم که یک کشور متخاصم، صنایع معدنی کشورم را تحریم کرده است و یا مثلاً از بابت تحقق تحلیل هایم که عموماً مزاج منفی نگر و بدبینانه دارند احساس خرسندی نمی کنم.

تمام اینها فقط یک گزارش کار ضروری و بیان واقعیت هاست.

واقعیت هایی که با تحلیل صحیح می توان آنها را از کالبد حال و آینده بیرون کشید و تمام اینها هم جز با توجه خداوند قادر متعال ممکن نیست.


بعدنوشت ها:

کاش روزی برسد که اندیشکده های اسلامی در این کشور نضج بگیرند تا بتوانیم بر تمام واقعیت های حال و آینده مهار بزنیم و استیلای تفکر تحلیلی انقلاب اسلامی را در عرصه جنگ نرم به رخ جهان بکشیم.


راه قافله ما از راه آنهایی که به دانستن خبرهای محرمانه و یا به پرتاب مهر نماز و فتوای محفلی و تهمت زنی و اِخباری گری می گویند بصیرت! جداست به خدا قسم.


_ یک بنده خدایی، چند سال قبل که شاکی بودم از اوباما و حامد کرزای و مستعمره شدن افغانستان برای آمریکایی های کم خرد؛ (و این شکایت را هم همینجا نوشته بودم)؛ روی وبلاگش از این نوشت که مثلاً می خواستید افغانستان را بدهند به شما؟!

حالا فهمیدی برادر خوبم چرا از تاراج افغانستان به دست آمریکایی ها عصبانی بودم؟!


امیدوارم خواننده های این سطرها؛ اقلّ کم یک سالی باشد که نوشته ها و تحلیلهای "عبور" را می خوانند. اگر نه شاید مرز از خود تعریفی، ضرورت بیان تحقق یک تحلیل مبتنی بر آینده و چرایی اشاره به واقعیت ها را متوجه نشوند.


_ دموکرات ها و جمهوری خواه های ایالات متحده بروند غصه تحلیل هایی را بخورند که اینجاها منتشرشان نمی کنیم! (!Democrats and Republicans should be afraid of our analyzes that we dont publish them)


و حرف آخر: ما بچه های رمضان و فرزندان عاشوراییم و آمریکا را شکست خواهیم داد. 

(!...We are descendants of Ramadan and Imam hosein and so we will defeat White House)

صادق زیباکلام و آقای هاشمی و الیاس حضرتی و ابراهیم اصغرزاده و احمدی نژاد و همه معتقدان به کدخدا بودن آمریکا هم از قافله ما جا خواهند ماند. ان شاء الله...


برچسب‌ها: اندیشکده اسلامی
+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 23:39  توسط مسعود يارضوي  | 

در آرامش عبور تیرها

_ با علیِ کوچک و آقای فرهاد، وسط راه، هوایی می شویم و مقصدمان عوض می شود.

دل کویر و یادگارهای چندتا عملیات قدیمی.

چند سال گذشته ولی مسیرها را بلدم هنوز... و با اینکه خیلی شان را فقط شبها رفته ایم و آماده ایم و خیلی وقت ها هم این رفت و آمدها با استتار بوده است.

ماشین، توی بالا و پایین خاکی دشت، سلّانه سلّانه خودش را جلو می کشد تا اینکه می رسیم جایی که بوی کمین می دهد.

خدا چقدر دوستمان داشت که هوا ناگهان ابری می شود و نسیم عصرگاهی کویر فرش میزبانی پهن می کند برای ما سه تا.

از یک دو تا تپه بالا می رویم و می رسیم.

پوکه ها هنوز روی زمین مانده اند. محل استقرار بچه ها را هم می شود حدس زد. و شاید جاهایی که نماز خوانده اند را... و جایی که به سمتش آتش گشوده اند.

خوب می شوم. میان اینهمه بدی این روزها... و بغض، بی اجازه می پرد توی گلویم.

علی کوچولو دارد برای پدرش و من قصه تعریف می کند. یعنی از وقتی که رسیده ایم یک ریز دارد قصه می گوید و خیال کودکانه اش را با این فضای مبهم جمع می بندد یک جورهایی.

فرهاد توی عالم خودش است و من هم در هجوم فضا کم آورده ام...

کم بیاری های من دیدنیست (برای خودم!) آشنایم ولی مثل غریبه ها می شوم و تنهاتر از تنهایی های گاهی وقتها، فقط راه می روم.

حالا که اینجا هستم نه صدا انفجار توی گوشم می پیچد نه هر از گاهی صدای دوشکا می شنوم.

آرام آرامم...

هوهوی قشنگ باد یادگاری صدای فرمانده ای رشید است شاید...

"چشمتان روی هم نیاید ها... یکی تان چند دقیقه دیگر مثبت ما شود... اشرار که آمدند مواظب باشید توی مسیرها رگبار تیربارچی های خودمان نباشید"

و صدای سکوت کویر شاید نوستالژی آرامش عبور تیرهاست که بوی پرواز می داد همیشه.

همینطور راه می روم و انگاری دارم روی زمین دنبال تفنگم می گردم. که التماسش کنم...

که دعا کند برای تمام لحظاتی که با هم بوده ایم؛ که حضرت دوست قبول کرده باشد به حق بزرگی اش و به آبروی امیرالمومنین حیدر(ع).

علیِ کوچک حسابی سر ذوق آمده است و آقای فرهاد دارد توی سکوت دوست داشتنی کویر و به بهانه پوکه های فشنگ، قصه جنگ آقا پلیسها با اشرارِ بد را برای پسرکش تعریف می کند.

اینجایی که هستیم هنوز هم خطرناک است. دیگر باید برویم...

چه حسّ غریبی... از این کویر و از این تپه ماهورها دور می شوم اما یک ذره هم راضی به این دوری نیستم.

موقع برگشتن آقای فرهاد رندی می کند و "آهنگران" می گذارد.

ای لشکر صاحب زمان(عج)... بهر نبردی بی امان...

بغض ناخوانده گلویم رمق دار می شود ولی مرد که گریه نمی کند...

+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 22:28  توسط مسعود يارضوي  | 

از سياست اين روزها

_ آدم، حرف‌هاي آقاي روحاني در مراسم تنفيذ را كه گوش مي‌داد؛ احساس مي‌كرد شهروند "آنگولا"ست...!

(كه مثلاً كشور دچار قحطي و طاعون و شورش‌هاي مسلحانه افراطيون و اساساً هر نوع بدبختي‌اي كه فكرش را بكنيد،‌ بوده و حالا اين حاج شيخ حسن‌آقاست كه مثل سوپرمن قرار است با احترام به منتقدين و دوري از افراط و تفريط و اعتدال و تعامل با دنيا و اساساً هر نوع حسناتي كه فكرش را بكنيد، بيايد و همه مشكلات را حل كند!!!)


_ علي مطهري در همان نطقي كه چند روز قبل پيرامونش نوشتم، يك جمله دارد كه به نظر من خيلي حرف بدي است.

ايشان اينطور گفته است كه جريان افراط نشان داد كه فقط 4 ميليون رأي دارد.

منظورش هم از جريان افراط، جبهه پايداري و دكتر جليلي است.

منهاي نقدهاي جدي كه به جبهه پايداري و شخص دكتر جليلي وجود دارد اما اين هم گزاره غلطي است كه در هر انتخاباتي، جريان پيروز بخواهد به سايرين ماركهاي مختلف بچسباند و مثلاً فرض كنيد به 13 ميليون مردمي كه به موسوي ملعون رأي دادند، بگويد برانداز و يا مثل جمله‌اي كه مطهري گفته است را بر زبان براند.

رأي مردم قابل تقسيم‌بندي در اين گزاره‌ها نيست. ضمن اينكه نقد رأي مردم يا گروهي از مردم هم به يك كانديدا يا يك جبهه سياسي با نقد خطاها يا ديدگاه‌هاي آن جبهه سياسي (هرچند فاحش هم باشند) از زمين تا آسمان توفير دارد و يكي نيست.

به نظر من ديدگاه‌هاي دكتر مطهري،‌ وارد سمت و سويي شده است كه بايد فعالان سياسي و رسانه‌ها به صورت جدي آنها را در جامعه نقد كنند. و اين همان اعتقادي است كه درباره دكتر زيباكلام هم دارم.


_ دولت آقاي روحاني، با تحليل من، هواپيما نيست. باند است.

باندي كه قرار است هواپيماي اصلي روي آن فرود بيايد و تازه بشود اول عشق! قبلاً هم در اين‌باره نوشته‌ام.


_ دوتا خطر بزرگ هست كه به نظر من به شدت دارد فضاي كشور را در عرصه‌هايي خاص تهديد مي‌كند.

اول، اصلاح‌طلبان (اعم از براندازان و همراهانشان) و دوم، جبهه پايداران.

تحقيقاً مي‌شود اين نظر را داد كه رها كردن اين دو جريان به حال خودشان، سبب‌ساز خطرات بزرگي نظير آنچه در پرونده خاتمي و احمدي‌نژاد و فتنه و انحراف ديديم، خواهد شد.

البته اين تأكيد من بر هدف گرفتن اين دو جريان، نه فقط يك وسواس كه علي القاعده يك ضرورت است. چه اينكه نه اصلاح‌طلبان رويه براندازي و اساساً فتنه سال 88 را تمام شده فرض مي‌كنند و نه پايداران از انحرافاتي كه دارند و خطراتي كه براي كشور آفريده‌اند، دست كشيده‌اند.

و اين يعني اگر مي‌خواهيم اذان شيعي همچنان از مأذنه‌هاي كشور و تا هميشه به گوش برسد بايد با اين دو قلوهاي همسان مبارزه كرد و كج‌روي‌هايشان را براي مردم گفت.

+ نوشته شده در  یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:48  توسط مسعود يارضوي  | 

انديشكده اسلامي، رهبري و حجت موّجه ما

صبح روز گذشته اين مطلب درباره مفهوم "انديشكده اسلامي" و لزوم راه‌اندازي آن را در حالي منتشر كردم كه چند روزي از اتمام طرح مطالعاتي‌ام پيرامون اين مسئله مي‌گذشت.

و البته به شرحي كه در ادامه خواهم نوشت، مي‌دانستم كه اين معنا تا ساعاتي بعد در حضور مقام معظم رهبري(حفظه‌الله) و در ديدار دانشجويي معظم‌له نيز طرح خواهد شد.

خلاصه آنكه لطف خداوند متعال شامل حالم شد و رهبر معظم انقلاب پس از استماع فرازي از سخنان دبير كل جامعه اسلامي دانشجويان كه پيرامون پيشنهاد تشكيل "انديشكده اسلامي" مطرح شده بود، اين جملات را بيان كردند: 

"يكي از آقایان درباره لزوم انديشكدها مطلبی گفتند، حرف كاملاً درستی است. من تأیید می کنم. و این را باید طراحی کرد. حالا آن دوستمان گفتند که ما یک الگوی محدودی هم برای این داریم و تحویل می دهیم..."

خدا را شكر...

با اينكه مثل همه عزادار شهادت مولا علي(ع) هستم اما بي‌اندازه خوشحالم كه طرح، مورد رضايت و پسند آقا قرار گرفته است.

البته اين رضايتمندي نه بيانگر آنست كه من خيلي آدم خوبي هستم نه مؤيد اينكه تمام فكرها و تحليلهايم هميشه درست‌اند.

من مثل هميشه همان ابوذر ساده خودمان هستم كه اين روزها به هزار دليل تنها مانده‌ام و خيلي‌ها حتي زورشان مي‌آيد جواب تلفنم را بدهند!

خلاصه خيلي خوشحالم و اميدوارم حضرت دوست، رضايت نايب امام عصر(عج) از اين تحليل و تفكر را ذخيره آخرتم قرار دهد.


و شرح ماوقع... از جرقه‌هاي طرح انديشكده اسلامي تا رضايت رهبر

_ حوالي دو سال قبل بود كه با يكي از دوستانم درباره نياز كشور به انديشكده‌اي تعريف شده در ساحت مباني انقلاب اسلامي مباحثي را مطرح كردم.

البته كلاً از اهالي طرفدار تحليل هستم و اين را همه مي‌دانند. اما در عين حال، آن بحث لزومات و لواحق ديگري را هم در ساحت تفكر و تحليل صحيح مطرح مي‌كرد.

از آن مباحث اندكي گذشت و حتي يكي از نهادهاي امين نظام هم به واسطه همين دوست عزيز، تمايلاتي سطحي را پيرامون راه‌اندازي يك انديشكده نشان داد اما خيلي زود سرد شد.

من هم از آنجا كه دلم زود مي‌گيرد! طرح را توي ذهنم دست نخورده نگه داشتم و قصه به حال خودش رها شد.

رها شد تا اينكه چند هفته قبل، از طرف يكي از مقامات كشور پيغام دادند كه مايل هستيم "اتاق فكر" يا چيزي شبيه به اين راه بياندازيم و در ادامه از من خواستند كه طراحي‌هاي مورد نظرم را براي راه‌اندازي اتاق فكر انجام بدهم.

جانم برايتان بگويد... از خدا خواسته بحث "اتاق فكر" را فرستادم برود مرخصي! و همان فكرهاي دو سال قبل پيرامون انديشكده مورد نظرم را پيش كشيدم.

و بعد از چند هفته طرح "انديشكده اسلامي" (كه فكرهاي پيرامونش از قبل در ذهنم آماده بود) را ارائه كردم.

طرحي "غير محرمانه" و متضمن چيستي انديشكده اسلامي و ضرورت‌هاي ايجاد آن، معناي تحليل و در ادامه چگونگي راه‌اندازي و حتي چارت سازماني يك انديشكده.

و ماجرا گذشت تا موسم ديدار رمضانه مقام معظم رهبري با دانشجويان فرا رسيد.

دبير كل جامعه اسلامي دانشجويان كه از روز اول در جريان تمام اين ماجراها و قضيه "انديشكده اسلامي" بود و از حاميان اصلي طرح هم محسوب مي‌شود با من تماس گرفت و گفت كه مايل است در سخنراني خود در محضر رهبري معظم، قضيه انديشكده را مطرح كند.

پاسخ من به دلايل محذوريت‌هايي كه درباره جامعه اسلامي و مشورت دادن به تشكل‌هاي دانشجويي در مواقع خاص دارم؛ اين بود كه نظري ندارم.

مدتي بعد تماس مجددي برقرار شد و گفتند كه مي‌خواهند حتماً در اين‌باره صحبت كنند.

نظرم را درباره محتواي صحبت پرسيدند كه باز هم گفتم نظري ندارم و هر طور خودتان صلاح مي‌دانيد بيان كنيد.

و دست آخر و در تماس سوم كه شخص دبير كل محترم تصميم گرفته بود بحث انديشكده را در محضر رهبري مطرح كند و جملات حاوي صورت كلي مسئله را هم ترسيم كرده بود؛ نظرات كوتاهي ارائه كردم و گفتم از نظر من با اين اصلاحات مطرح شود بهتر است.

و ادامه قصه را هم كه در ابتداي متن خوانديد.

بحث انديشكده اسلامي در صحبت‌هاي دبير كل محترم جامعه اسلامي دانشجويان در محضر مقام معظم رهبري بيان شد كه با تفضّل خداوند متعال، حضرت آقا ضمن صحيح خواندن طرح بر لزوم اجراي آن تأكيد كردند و در ادامه اصل طرح نيز به حضور معظم‌له ارائه شد.

خدا را شكر...


پ.ن:

يكم: اينكه چرا روز گذشته و قبل از طرح بحث اشاره شده در محضر رهبر انقلاب، به صرف تحليلم تصميم گرفتم درباره انديشكده اسلامي و ضروري بودن آن بنويسم و حواشي‌اش را هم در تشكل جامعه اسلامي دانشجويان بپذيرم، بي آنكه بدانم رهبري پيرامونش چه نظري دارند؛ صدتا دليل دارد كه نمي‌خواهم بگويمشان!


دوم: قصه من و مشورتهايم به جامعه اسلامي دانشجويان يك تراژدي است. الحال اينكه جامعه اسلامي دانشجويان توصيه‌ها و مشورتهاي مرا يا اجرا نكردند يا نشد كه اجرا كنند. (الله اعلم) 

غير از يك، دو مورد كوچك و اين آخري كه شرح مفصّلش را در بالا خوانديد. (بعد از روي كار آمدن شورا و دبير كل جديد جامعه در شهريور ماه،‌ بيشتر در اين باره خواهم نوشت)


سوم: جملات حضرت آقا پيرامون طرح انديشكده اسلامي و چند مقوله ديگر به هر دليلي در متني كه از صحبت‌هاي ايشان در ديدار روز گذشته منتشر شده، نيامده است.

اين يك روال معمولي است و همچنين جملات حذف شده آقا هم از آنجا كه در جمع يك‌هزار دانشجو مطرح شده‌اند خبر محرمانه تلقي نمي‌شوند.

اما در فیلم منتشر شده از دیدار و در دقیقه 4:40 می توانید متن بیانات مقام معظم رهبری در این باره را ببینید.


برچسب‌ها: انديشكده اسلامي
+ نوشته شده در  دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 9:59  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره مطهری، حجاریان و اندیشکده اسلامی

_ با ارکان مهمی از نطق اخیر دکتر علی مطهری در مجلس مخالفم.

اینکه می گویند اگر قرار است موسوی و کروبی عذرخواهی کنند پس احمدی نژاد هم باید به واسطه برخی اقداماتش معذرت بخواهد از نظر من استدلال غلطی است.

مثل این می ماند که یک متهم به قتل را اگر می خواهیم مجازات کنیم؛ بگوییم پدرش را هم بیاورید چون در تربیت او دخیل بوده است!!! پدر مرتکب جرم را باید به گونه دیگری تعذیر کرد و گناه او رافع مجازات مجرم نیست.

و همچنین اینکه در صحبت هایشان از تندروی و نقش برخی اصولگرایان در این زمینه می گویند؛ به نظر من کاری ناصواب و غلطی فاحش است.

راستش را بخواهید منظور آقای مطهری و برخی دیگر از تندروی اینست که عده ای دائم بر مقابله و مبارزه با فتنه، افشا اسناد خیانت برخی چهره ها و ... تأکید دارند!

این تندروی نیست به نظر من. تندروی یعنی آشوب خیابانی و سکوت در مقابل فتنه گران در نماز جمعه و درخواست از کف خیابانی ها برای ادامه "مقاومت"! در ایام فتنه. همان اقداماتی که متأسفانه آقای مطهری گویا قطب نمای بصیرتش به سمت آنها حرکتی ندارد.

سیاست ورزی شیعی کار ساده ای نیست.



_فضای رسانه ای و فکری جمهوری اسلامی ایران، یک مولفه کم دارد و آن "اندیشکده اسلامی" است به نظر من.

دقت کنید که منظورم تینک تنک غربی ها یا بنگاه های واقعیت سازی مثل بروکینگز و استراتفور و کارنگی و شورای روابط خارجی آمریکا نیستند. 

بلکه مجموعه ایست که با شناخت دقیقی که از واقعیت، آرمان های اسلام ناب و فرآیند رسیدن به تحلیل صحیح درباره حال و آینده دارد؛ بتواند مرجعی برای خوانش های صحیح از واقعیت های امروز و فردا باشد. چه اینکه ما معتقدیم اسلام ناب و آرمان های امام و انقلاب و رهبری، جملگی بر محمل واقعیت وقوف یافته اند و این مسئله، حتماً ظرفیتی بزرگ برای همراه سازی دلها و فکرها است.

ما به این گزینه نیاز شدیدی داریم به نظر من، که البته با کج فهمی برخی از سیاسیون و رسانه ای ها، فعلاً علی الظاهر قراری نیست که در این زمینه ره به جایی ببریم و اندیشکده های اسلامی با خصلت هایی که اشاره کردم؛ در جمهوری اسلامی ایران راه اندازی شوند.

مگر اینکه فرجی در این مسئله حاصل شود.


پ.ن: خبرهایی در این زمینه دارم و خودم هم به لطف بعضی از دوستان فهیم، اقداماتی را انجام داده ام اما باید کاری کارستان صورت بپذیرد.

ما به این اندیشکده های اسلامی برای امروز و فردایمان نیاز داریم.


_ وقتی سعید حجاریان از این می گوید که اصلاح طلبان باید به سمت فعالیت های مدنی بروند؛ می دانید معنایش چیست؟!

معنایش همان فرایندی است که از سال 76 و 86 شروع شد و دو سال بعد ثمره اش را در کف خیابان های برخی شهرهای کشور به نظاره نشست.

فعالیت مدنی که حجاریان می گوید یعنی همراه سازی و مسخ کردن عده ای با فرآیند های مختلف، برای استفاده شدن به عنوان گروه فشار و آلت دست رسانه ای و خیابانی.

نمی دانم چرا برخی نمی فهمند راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی و مناظره آزاد؛ قطع کننده این خطرات از دامن ماست.

من نگران فتنه آینده هستم.

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ساعت 13:10  توسط مسعود يارضوي  | 

ما تحریم نیستیم/برای بسته شدن آب، از علی(ع) انتقاد کنیم یا با معاویه گفتگو؟!

طی دو سال گذشته این عبارت را زیاد شنیده ایم: "افزایش تحریم ها"!

عبارتی که با واکاوی نشانه های نرم آن، به این معانی می رسیم:

"آمریکا قدرت اعمال تحریم های بیشتر را هم علیه جمهوری اسلامی ایران دارد!"، "مدیریت و کنترل تحریم ها به دست آمریکا و 5 قدرت دیگر(چین، روسیه، آلمان، انگلیس و فرانسه) است"، "تحریم ها عامل اصلی مشکلات ما هستند و کلید اصلی حل این مشکلات هم تعامل با دنیاست".

من اما تحلیل دیگری دارم و قصد دارم با ارائه کدها و دلایلی، گزاره ابتدای متن و البته نتایج مترتّب بر آن را طی دو اپیزود رد کنم. (و البته می دانم که اینکار و حتی تیتر مطلبم کمی عجیب می نماید اما امیدوارم تا انتهای متن همراهم باشید.)

اول _ چرا گزاره "افزایش تحریم ها" غلط است؟!

این عبارت غلط است به این دلیل که پذیرندگان آن لاجرم پذیرفته اند که مثلاً آمریکا 5سال، 10 سال و یا 20 سال قبل در حال تخفیف دادن به ما پیرامون تحریم ها بوده و به عبارتی مثلاً آنموقع کمتر با ما دشمن بوده است!

آیا هیچ عقل سلیمی هست که چنین نکته ای را تأیید کند؟!

دقت کنید که در حال اشاره به آمریکایی هستیم که قبل از انقلاب و با استشمام رایحه خیزش مردم شروع به توطئه چینی علیه ما کرد و از بعد از انقلاب تاکنون هم هرکاری که می توانسته علیه ایران و مردم ایران انجام داده است.

از ممنوعیت ورود سیم خاردار گرفته تا تحریم قطعات هواپیماهای مسافربری، حضور مستقیم در جنگ علیه ما، حمله سایبری، تلاش برای براندازی، توهین به مردم ایران، مدیریت واردات مواد مخدر به ایران، کمک رسمی به دشمنان ایران و...

آیا درباره چنین دشمنی و با چنین سوابق غیر قابل انکاری؛ عقلایی است که بپذیریم او در مقطعی یا مقاطعی به ما از سر دلسوزی یا هر چیز دیگری تخفیف داده است؟!

پس می پذیریم که این گزاره غلط است و باید معنای درست تری را به جای آن بکار برد.

در اینجا اما این سوال ممکن است بروز کند که اگر آمریکا به ما تخفیف نداده پس ماجرای تحریم خطرناک و ظاهراً بزرگ عدم خرید نفت از ایران چگونه به یکباره بر روی میز آمریکایی ها قرار گرفته است؟!

آیا آمریکا و همپیمانانش به نفت ما نیازی نداشته اند که از عدم خرید نفت ایران سخن می گویند؟! یا اینکه این فاز جدید را نگه داشته بودند تا روزی علیه ما استفاده کنند؟!

پاسخ این سوال دو بخش دارد!

بخش اول آن است که به گواه تاریخ، آمریکا هرگاه که بر ذخایر کشورهای نفت خیز همپیمانش دسترسی بیشتری داشته و از بابت تأمین انرژی برای خودش و همپیمانانش در خیال راحت بوده است؛ اتفاقاً به موقعیت پاتک علیه "نفت ایران" تغییر وضعیت داده و مقولاتی مثل تحریم نفت ایران و یا "جنگ نفتکش ها" نیز شاهد همین مدعاست.

از یاد نبریم که آمریکا در جنگ نفتکش ها به صورت رسمی و علنی وارد جنگ علیه ایران شد تا به زعم خود نگذارد نفت ایران به اندازه نیاز بودجه ای کشور صادر شود.

پس نکته آنکه در حالتی بعید، حتی اگر آمریکا هم به نفت ایران نیازی نداشته باشد؛ این قاعده حتماً شامل همپیمانانش نبوده و نیست و لذا آمریکا مجبور است فقط در هنگامی که چاه های نفت بیشتری توسط روسای برخی کشورهای خاص! در اختیار همپیمانانش و خودش قرار می گیرد، نسبت به نفت ایران چنگ و دندان نشان بدهد و در مابقی روزها خبری از این حرفها نباید باشد.

و اما در بخش دوم پاسخ می توان این حقیقت را گفت که شاید عده زیادی ندانند که آمریکا در اوایل و اواسط بیداری اسلامی و هنگامه تنش در کشورهایی که متحد نفتی او محسوب می شدند با چه مصیبت عظیمی در عرصه نفت، تأمین انرژی و افزایش قیمت سوخت مواجه شد؟!

جالب است بدانیم که بیداری اسلامی بر اساس گزارش رسانه های ایالات متحده، بلایی را بر سر آمریکا نازل کرد که کاخ سفید مجبور شد برای اولین بار پس از چند ده سال، پلمب چاه های نفتی خود را باز کند و به قول معروف، نفت مورد نیازش را از جیب پرهزینه و البته بی کیفیتش تأمین کند.

آیا کسی هست که مدعی باشد آمریکا قبل یا تا اواسط بیداری اسلامی جرأت حرف زدن از تحریم نفتی ایران را در حدّ گسترده داشته است؟!

سکه اطلاعاتی که در بالا توضیحش رفت اما یک روی دیگر هم دارد. برای مثال، درست است که بحران کشوری مثل لیبی توانست آمریکا را به بحران نفتی بکشاند اما باز هم عده زیادی شاید ندانند که بر اساس گزارش یو.اس.ای.تودی، دولت انتقالی لیبی که با بی توجهی انقلابیون لیبی به مبانی بیداری اسلامی شکل گرفت، پس از تشکیل و در اختیارگیری جایگاه های نفتی لیبی توسط نیروهایش، در حالیکه قذافی هنوز زنده بود و فقط از طرابلس فرار کرده بود؛ با طمطراق و افتخار فراوان از آغاز دوباره و حتی "افزایش" صادرات نفت لیبی به آمریکا سخن گفت.

در واقع، اگر حاضر باشیم عقلایی فکر کنیم، می توان نظیر آنچه بر سر منابع زیرزمینی لیبی آمده است را ایضاً به مصر و یمن و تونس و عراق و ... هم تعمیم داد. (که البته به گواه اسناد، تعمیم درستی هم هست)

این در حالی است که مثلاً حتی با اندکی فراست می توان دریافت که آمریکا و همدستانش که امروز روز بر منابع معدنی افغانستان (بهشت معادن خاورمیانه) و با قراردادهای نگینی که حامد کرزای با آنها منعقد کرده است؛ دست یازیده اند، ای بسا که از صبح فردا زمزمه تحریم مس و فولاد ایران را نیز سر بدهند.

اکنون آیا واضح تر هست که چرا آمریکا مثلاً از تحریم نفتی گسترده ایران حرف می زند و یا چرا ممکن است از فردا به تحریم های جدیدتری نیز اشاره کند؟!

نظیر همین واقعیت ها و پشت پرده های آنها را می توان در مورد سایر موارد تحریمی آمریکا علیه ایران نیز به راحتی یافت و تعمیم داد و با مطالعه دقیق و فهم درست به چیستی و چرایی آنها چی برد.

همچنین با این خبرها و تحلیل ها آیا باز هم باید گفت آمریکا توانسته تحریم ها علیه ایران اسلامی را افزایش بدهد؟! یا اینکه بهتر بگوییم "زمین بازی تحریم ها تغییر کرده است؟!"


دوم _ چرا معانی نرم اشاره شده و مترتّب بر عبارت "افزایش تحریم ها" صحیح نیستند؟!

در ابتدای متن به سه معنای نرم درباره تحریم ها اشاره کردم.

پاسخ دو معنای اول به وضوح در توضیح قبلی وجود دارد و نیازی به صحبت بیشتر نیست. طرفه آنکه آمریکا و 5 کشور دیگر همتایش، در هر لحظه ای و برای انجام هر اقدامی که منجر به ضربه زدن به ایران اسلامی بشود، هرگز درنگ نخواهند کرد. فقط باید ابزار و امکانش را در اختیار داشته باشند.

پس اگر تحریم جدیدی وضع می کنند یعنی ابزار جدیدی یافته اند (بماند که گاهی هم خودمان این ابزار جدید را به سمت آنها هُل می دهیم!!!) و اگر تحریمی را برمی دارند یا کاهش می دهند یعنی آن تحریم اثر احتمالی اش را از دست داده و یا اینکه به خود تحریم کنندگان فشار مضاعف وارد کرده است.

و اما معنای سوم که معتقد است تحریم ها عامل اصلی مشکلات ما هستند و کلید اصلی حل این مشکلات هم تعامل با دنیاست...!

این روزها درباره "تعامل با دنیا" و "کلید" بودن تعامل خارجی برای حل مشکلات داخلی صحبت های فراوانی می شنویم.

اولاً که بر اساس تمام گزارش های رسمی و محرمانه، 70 درصد از مشکلات داخلی کشور بویژه در حوزه اقتصاد حاصل سوء مدیریت است نه تحریم. چه اینکه مگر همین دو سال اخیر فقط با چنین شدت و حدّتی تحریم بوده ایم و همچنین نوسان چند هزار تومانی نرخ دلار در عرض چند هفته، کمیابی گوشت مرغ، عدم پرداخت یارانه تولید از سوی دولت و گرانی قیمت نان چه ربطی می تواند به تحریم ها داشته باشد؟!

ثانیاً کسانی دم از کلید بودن! تعامل با خارج برای رفع مشکلات داخل (ان شاء الله که منظورشان مشکلات اقتصادی است نه سیاسی!) می زنند که هژمونی آمریکا مقهورشان کرده باشد و یا مغلطه نامیمون "افزایش تحریم ها" را با معنای غلطی که در ابتدا فرض آن گفته شد پذیرفته باشند.

نمی دانم واقعاً آیا آنها خواهند پذیرفت که اگر معاویه هم در جنگ صفین چند روزی به شریعه دست می یابد و آب را بر سپاه امیرالمومنین(ع) می بندد؛ راه حل این مشکل نه انتقاد از سیاست های علی(ع) است و نه گفتگو با معاویه.

پس عقلاً یک راه بیشتر نمی ماند و آن، جنگ با معاویه های زمان و تلاش برای برکندن ریشه باطل و ظلم است.

همان که خمینی کبیر(ره) هم بارها و بارها بر آن تأکید می کرد.


بعد نوشت

درباره پیوست های اخبار و اطلاعات مربوط به تحریم ها می شود بسیار بیش از این هم سخن گفت. از شیطنت های اندیشکده کارنگی تا پررنگی وجه اقتصاد و نفت در چرایی تلاش آمریکا برای مصادره بیداری اسلامی.

اما این صحبت ها و نوشتارهای بیشتر، هم از حوصله خوانش بیرون است(چه اینکه مثنوی 70 من کاغذ می طلبد) و هم اینکه کسانی که به یاوه هایی مثل عدم دشمنی آمریکا با ما و یا تخفیفات فائقه حضرات کاخ سفید به ما در گذشته و حال و آینده! معتقد باشند، هیچگاه قانع نخواهند شد. چون فی الواقع نمی توان کسی خودش را به خواب زده، بیدار کرد.


تیتر از متن: احتمالاً حالا متوجه شده اید که وقتی 70 درصد مشکلات اقتصادی موجود ناشی از سوء مدیریت و بد فهمی برخی مسئولان اقتصادی و غیر اقتصادی است و با عقل هم می توان ثابتش کرد؛ پس چرا معتقدم تحریم نیستیم!

وقتی 70 درصدمان را همه با هم رفع کردیم، آنوقت درباره 30 درصد باقیمانده ای که تقصیر تحریم هاست خواهم نوشت و قطعاً تیتر خواهم زد: "ما تحریم هستیم. چرا؟!"

همچنین آنکه به هر حال واقعیت هایی هم در زمینه سختی و تحمل فشار وجود دارد.

به قول حضرت آقا در کجای دنیا گرانی و بیکاری نیست؟!

اما بپذیریم که هر ملتی در تاریخ گذشته و آینده، با افتخارات و مقاومت هایش به نیکی یاد می شود نه با سازش با بیگانه و پذیرش طوق بندگی دشمنانش.


پانویس:

مادرهای شهر من گاهی برای شیربچه هایشان این لالایی کهن را می خوانند:

تا *یشکی دشکی کنیم/ تا نون خشکی کنیم

بهر دشمنامون/ سخن درشتی کنیم

---------

*یشکی دشکی کردن: کنایه از قالی بافتن و از دسترنج خویش زیستن

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 14:33  توسط مسعود يارضوي  |