عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

پدرهای ما

_ "مرد ارتشی چهل و چند ساله است.

قطع نخاع شده و روی یکی از تخت های بخش جانبازان خوابیده است.

می گوید استوار است و سال 58 توی کردستان مجروح شده و حال از روی تخت بودنش، دو و نیمسال می گذرد.

حرفهایمان گرم می گیرد و وقتی می پرسم خواسته ات از خدای رحمان چیست؟ می گوید: 

فقط یک خواسته دارم!

من سالها در ارتش شاه خدمت کردم و چیزی جز شاه پرستی نمی فهمیدم.

مدام به ما تلقین می کردند: شها کیش تو آیین من است... پرستیدن نام تو دین من است.

اما توی این سه، چهار ساله همه چیز برایم تغییر کرده است و الآن هم راضی ام به رضای خدا.

من می دانم که این پیرمرد خدایی (امام خمینی) دلش میخواهد در مسجد الاقصی نماز بخواند...

از خدا می خواهم که این خواسته امام امت را برآورده کند."


*تکه ای بازنویسی شده از کتاب "خاطرات یک طلبه از جبهه های جنگ" نوشته حجت الاسلام علی زادسر. چاپ 1364


پ.ن: خواستم بگویم اینها کسانی بودند که چندی روزی بیشتر امام را ندیده بودند و اینطور عاشق راهش شدند. تکلیف ماهایی که زبانمان با اسم امام(ره) و آقا باز شد که مشخص است...

و خواستم بگویم امام راحل کاری با دلهای ما کرده است که صادق زیباکلامی که میگوید رژیم صهیونیستی را به رسمیت می شناسد که هیچ! وعده معیشت بهتر و لغو تمام تحریمها و تهدید و جنگ هم نمی تواند ما را از راه انقلاب اسلامی منحرف کند. ان شاء الله. 

وندی شرمن و زیباکلام و سایت جماران و سریع القلم و حجاریان و ظریف و الیاس حضرتی و خاتمی و تابش و لیلاز و روزنامه شرق و سایت الجزیره اگر نمی دانند، بدانند که ما نه از تحریمها می ترسیم نه از آمریکا.

نه تنها نمی ترسیم بلکه "سر اسلام دعوا داریم" و تا آخر هم کنار سیدعلی خامنه ای ایستاده ایم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۲ساعت 7:16  توسط مسعود يارضوي  | 

لحظه هایی که نبودند و تکلیف مشخص جیش العدل

_ تمام آن سال ها روی دلم ماند یکبار قبل از اینکه عازم عملیات بشویم، یک طلبه باصفا بیاید برایمان حرف بزند.

بیاید و چیزهای قشنگ را یادمان بیاندازد و توکلمان را به خدا صد چندان کند.

نشد. هیچوقت...

نه تنها هیچوقت هیچ طلبه ای بدرقه مان نکرد که حتی روی دلمان ماند یکبار وقت رفتن، یک نفر هم قرآن بگیرد روی سرمان.

نمی دانم خاصیت من اینطور است یا خاصیت کارهایی که می کنم...؟! 

نه اینکه از آدمها انتظار خاصی داشته باشم. اصلاً توی دنیای ماها، هیچ "آدمهایی" وجود ندارد که بخواهی انتظار خاصی ازشان داشته باشی.

ولی "آرزو کردن" و "اعتراف به قشنگی لحظه ها" نه عیب است نه نشانه نیاز.

داشتم می گفتم.

برای ماها خبری از طلبه های باصفا و قرآن گرفتن نبود. به جایش تا دلت بخواهد؛ لباس عوض کردن توی کوچه و متلک های استاد سر کلاس دانشگاه که "بیدارش نکنید، بذارید بخوابه" و عصبانیتهای دور و بری ها که "خبر مرگت دیشب کجا بودی؟!"؛ بود.

و البته درد هم که مال مرد است.

با اینهمه ولی دو بار دو تا اتفاق افتاد که فکر کنم به همه این نشدها و نبودن ها می ارزید.

اولی یک شب تاریک و سرد رخ داد. که عده مان قلیل بود و کار داشت سخت می شد.

فرمانده مان آمد همه را جمع کرد و در حالی که هوهوی سرد کویر صدایش را برایمان بریده بریده کرده بود، گفت: سخت می شود. هرکس توانش را ندارد؛ از اینجا تا جاده اصلی راهی نیست. برود... بچه های پشتیبانی هستند.

نمی دانم دیده اید غربت یک "مرد" را یا نه؟!

فرمانده مان این حرفها را گفت و رفت سر چال کردن جای 81.

و یک نفر هم پا پس نکشید.

اتفاق دوم هم یک ظهر داغ بود.

نگهبان اهل دل، زنجیر را بست و بی هیچ دلیلی جلوی ماشین ها را گرفت.

می بایست سر وقت می رسیدیم و برای همین شروع کردیم به اعتراض.

نگهبان اما لحظاتی بعد، قرآن به دست و دوان دوان خودش را رساند به برجک نگهبانی و رفت روی سکو ایستاد.

داشتیم بهت زده جوانک نگهبان را نگاه می کردیم و خودروها همينطور یکی یکی از زیر قرآن راه افتادند سمت اشرار.

بگذریم...

عرضم این است که باصفا و بی صفا، با بدرقه قرآن و بی بدرقه قرآن و کف خیابان آسفالت باشد یا پهنه سرد کویر؛ کسی خیال نکند، می گذاریم باد ناامنی به این کشور قشنگ بوزد. خواه اشرار مرزی باشند خواه اشرار سیاسی که خواب ناآرام سازی اقتصادی را دیده اند.

این اشرار جیش الظلم هم یادشان رفته مثل سگ توی کوه ها از دستمان فرار می کردند و پشت بيسيم به همدیگر فحش ناموس میدادند که "تندتر بدوید"! 

می دانستند مثل خود نامردشان سر نمی بُریم و فرض بر اینکه یک گلوله حرامشان نشود؛ محترمانه و بعد از دادرسی؛ فقط جایشان بالای دار است ولی با اینهمه از مهابت بسیجی های سیدعلی خامنه ای بیشتر از مرگ می ترسیدند.

نه اهل سنت بودند نه شیعه. یک مشت کافر محارب بی پدر و مادر که کارشان عملگی برای آمریکا و 4 تا ارباب حرامخور بود و بس.

خواستم بگویم فکر نکنند اگر 5 تا سرباز مظلوم را سر تعویض پست دزدیده اند خیلی هنر کرده اند و حالا بچه های بلوچ باید فکر کنند اینها "سردارند"!!!

یا مثلاً حالا که لباس سیاه پوشیده اند و یک کلاشینکف ماستکی گرفته اند دستشان یعنی خیلی!

همان ریگی هم که گنده تان بود و حرف از "جهاد" و "جنگ رو در رو" می زد؛ یک راهزن ساده بیشتر نبود که زورش فقط به خودروهای عبوری و مردم غیر مسلح می رسید.

و گرنه شما تکفیری ها خودتان هم می دانید عرضه مثل مرد جنگیدن و صاحب اسلحه بودن را ندارید.

چه برسد به ادعای مسلمان بودن و دفاع از اهل سنت محترم ایران را!


برچسب‌ها: جیش العدل
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:50  توسط مسعود يارضوي  | 

راهبردهایی برای فردا

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد


_ من از بابت فعالیتهای سایت جماران و رویکردهای سیدحسن آقای خمینی نگرانم.

به قول حضرت حافظ: "نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع"

نمی شود یک "بلاگ – مدیا" به اسم جماران و با مدیریت سیدحسن آقا، از صبح تا شب به صورت کنایه وار در حال امام سازی! باشد و درباره رویکردهای نظام و رهبری هم بدون اسم بردن! و با نیش و کنایه صحبت کند و بعد هم ما متوجه نباشیم که این رسانه چه اهداف خاصی دارد و چه فرایند سوئی در حال بروز است؟!

اینکه می گویم: "امام سازی" بخاطر این است که جمارانی ها فی الجمله یکجوری درباره امام راحل ما مطلب منتشر می کنند که تو گویی امام(ره) نبود که می فرمود: "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند" و مهمترین مسئله و دعوای امام راحل هم "اسلام ناب" نبود! و ایضاً "ولایت فقیه" را هم لابد ما بوده ایم که وارد ساحت نظام جمهوری اسلامی ایران کرده ایم و حضرت امام(ره) در این زمینه نظر خاصی نداشته اند!

البته "جماران" به نظر من کرامات خطرناک دیگری هم دارد که توضیح و بیان نتیجه آنها باشد برای وقتی دیگر.

کراماتی از جمله اینکه آقای عارف در همین سایت فرمودند "به دانشجوی پرخاشگر هم نیاز داریم" و یا فلان نماینده مجلس ششمی هم در ساحت سایت جماران بود که در مضمون گفت دیدگاه امام(ره) نسبت به اسلام با دیدگاه حوزه علمیه متفاوت بوده است! و ایضاً این هم خانم ابتکار بود که در همین سایت جماران و به تبعیت از نعیمه اشراقی، دختر عمه حسن آقا!، افاضه کرد که چادر نماد زن مسلمان نیست!

 


_ تحلیلم این است که به دلایلی، جمع خارج نشین مزروعی و مهاجرانی و گنجی قابلیت زیادتر شدن و عضوگیری از میان برخی تازه واردها! را دارد.

معتقدم خون عددی از این تازه واردها، به هیچ وجه از خون آن 3 نفر و اذنابشان رنگینتر نیست و نشانه هایی هم وجود دارد که این "عده" مجبورند یک روز حرفهایشان به ما و نظام را از جایی خارج از سرزمین ایران بزنند و یا اینکه پشت میز دادگاه شاهد اعترافاتشان باشیم.

از نشانه های این عده کمتر از انگشتان یک دست! تمایل به تسلیم در مقابل هژمونی آمریکا، کراوات، اعتراض به فیلترینگ و تأکید بر تأثیرگذار بودن تحریمهاست.

بیش از این نمی شود و نباید نوشت.

پ.ن: کسی نگوید "حالا که چی؟!"

حالا اینکه تلاش کنید در مقابل رویکردهای غلط این "عده" موضع بگیرید و به صورت اصولی نقدشان کنید تا اثر کارهایشان و حرفهایشان کم بشود و وقتی هم احتمالاً به سرنوشتی که گفتم، دچار شدند؛ اثری نداشته باشند.

و البته شما هم به تکلیفتان در قبال نظام و انقلاب و خون شهدا عمل کرده باشید.

 


_ به نظر من، اصلاح طلبان حمایتهای اجباری و ریاکارانه خود از دولت آقای روحانی را در فرایندی به "حمایتهای مشروط" بدل می کنند.

شما فکر کرده اید این جماعت از کسی که نمی تواند حصر موسوی و کروبی را بشکند، درباره 18 تیر موضع صریح ولایی گرفته، یکبار هم نگفته اصلاح طلب است، عضو یک تشکل سیاسی اصولگرا بوده و رخداد 9 دی را مطلوب می داند، می گذرند؟!

و برای همین است که می گویم حمایت های این روزهایشان ریاکارانه است.

امیدوارم آقای روحانی طوری بازی کند که در روزگار مشروط شدن حمایت های اصلاح طلبان (که البته اجرای شرطهایشان برای آقای روحانی ناممکن است) کُمیتش تندتر از آنها بدود.

اصلاح طلبها که رابطه الآنشان با دولت مثل رابطه ازدواج موقت! است، پس از طی شدن چرخه حمایتهای تصنّعی و ورود به فاز حمایت های مشروط؛ بین خودشان راهبرد "عبور از روحانی" را در پیش خواهند گرفت و آنوقت است که آقای روحانی دیگر هیچ صدای به به و چه چهی را از روزنامه های اصلاح طلب نخواهد شنید.

پ.ن: آنهایی هم که می گویند: "حالا که چی؟!" حواسشان باشد که اگر تلاش کنند واقعیتهای این حمایتهای تصنّعی برای دولت آشکار شود! آنوقت است که اولاً آقای روحانی دیگر به منتقدان اصولگرایش نمی گوید: "کم سواد"! و ثانیاً میتوان به دلیل ایجاد فضای واقع بینی و شکست پوپولیسم اصلاح طلبانه، انتظار عملکرد بهتری را در حوزه های مختلف از دولت داشت.

البته من بعید می دانم آقای روحانی این حرفهای ما را باور کند ولی نکته ی ماجرا، عمل به تکلیف است و آگاه کردن همه از واقعیت های صحنه...

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 10:53  توسط مسعود يارضوي  | 

تحریم فوبیای این آدمها

به نام حضرت دوست و با سلام و صلوات بر حضرت محمد و خاندان پاکش


این چهار بند را بخوانید:

 

1_ "در شرایط شعب ابی طالب هستیم"

 

2_ از تیرماه ۲ سال گذشته تا چند هفته قبل آمریکا اجازه نداده است کشتی های کشورهای خارجی در اسکله از ما نفت بخرند/ در اثر تحریمهای نفتی آنقدر بر دولت دهم فشار وارد می شد که گاهی وزرای اقتصاد و نفت دولت دهم در مجلس گریه می کردند/ بالاتر از تحریم های نفتی، تحریم های بانکی است که نمی توان مبلغ ناچیز فروش نفت خود را به کشور بازگردانیم.

 

3_ تحریمها شدیدترین برخورد دشمن هستند/ شرایط فعلی از دوران 8 سال دفاع مقدس سخت‌تر است.

 

4_ تحریم‌ها با هدف جلوگیری از گردش مالی جمهوری اسلامی به مرحله اجرا درآمدند/ حتی نمی‌توانیم نفتمان را بفروشیم، دارو بخریم و کالایمان را حمل کنیم.

***

فکر نمی کنم یکسان بودن محتوای هر چهار بند فوق و البته تحلیل غلط مستتر در آنها که معتقد است "تحریمها خیلی! تأثیرگذارند"؛ نیازی به اشاره و توضیح داشته باشد.

این 4 بند را به ترتیب آقایان بهمنی (مدیر کل سابق بانک مرکزی در دولت دهم)، سیدمحمود نبویان (نماینده مجلس و عضو جبهه پایداری)، رحیمی (معاون اول رئیس جمهور سابق) و حرفهای بند چهارم را یکی از مقامات بلندپایه دولت فعلی در مقاطع مختلفی از دو سال گذشته تاکنون بیان کرده اند.

همچنین قابل ذکر است که بندهای 2 و 4 در همین دو، سه هفته اخیر از سوی آقای نبویان و آن مقام دولتی در فضای افکار عمومی کشور بیان و منتشر شده اند.

ببینید عزیزان من، اینکه افراد اشاره شده در بیان این حرفها پیرامون تحریمها و تأکید بر تأثیرگذاری زیاد! آنها تعمّد داشته اند یا سهواً گفته اند هرگز محل بحث ما نیست.

محل بحث اینجاست که...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ساعت 21:36  توسط مسعود يارضوي  | 

دریا دلش تنگ است

_ این روزها بیشتر با دریا دوست شده ام.

با اینکه سرد است و رنگ به رنگ و خطرناک ولی هنوز هم حاضر است "دنیای دیگر بودنش" را تقدیمت کند.

و تو اگر رفیق خوب و بدش باشی؛ دریا خیلی راحت باهات اُخت می شود...

زخمهایم هنوز خوب نشده اند و درد می کنند. ولی می ارزد یکجورهایی!

اینکه دریای ناآبی را به چشم خودت ببینی تا باورت بشود.

و اینکه ببینی نازِ آبزی خوشرنگی که معرفت به خرج می دهد و جلوی دوربین لعنتی ای که زوم نمی کند ژست می گیرد تا تو فیلم و عکست را بگیری.

بادی ها* هم آدمهای خوبی بودند. و لابد حلالم می کنند بس که زیر آب باهاشان کشتی گرفتم.

بیچاره ها مجبور بودند توی آن عمق پر فشار که همه چیز اسلوموشن می شود، کشان کشان از لای صخره ها و مرجان ها دورم کنند و در این کشاکش، این دست و پای من بود که هِی می خورد توی صورتشان.

البته آخر کاری عصبانیتشان را سرم خالی کردند و مشغول تصویر آخری بودم که به بهانه تمام شدن هوای کپسول، دکمه بی سی دی* را یواشکی فشار دادند و تا به خودم آمدم، دیدم روی آب هستم.

این آقای توی عکس هم خودمم.

البته خواستم ژان گولر بزنم و بدون رگلاتور عکس بگیرم اما عمق آب زیاد بود و منصرف شدم.

از آن اعماق، این دو تا عکس را هم...


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۲ساعت 22:30  توسط مسعود يارضوي  | 

حرف‌هاي رهبر و آن سه گروه

به نام خداوند رحمان و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد


_ حرف‌هاي اخير حضرت آقا در جمع همافرها به نظر من جاي تأمل خيلي زيادي از سوي همه ما دارد.

جاي تأمل بيشتر از اين لحاظ كه اين حرفهاي مهم در يك بزنگاه مهم ايراد شدند و مقام معظم رهبري طبق معمول با يك تيزبيني و تفرّس خردمندانه،‌ خط مشي هايي را براي همه ترسيم كردند كه به نظر من اگر هر يك از ما به فراخور وظيفه اي كه داريم به آنها عمل نكنيم؛‌ دورنماي شرايط كشور در قسمت‌هايي با چالش مواجه خواهد شد.

از آن "همه"‌اي كه در بالا توضيح دادم؛ اشاره به سه طيف به نظرم ضروري است:


اول: دولت

مقام معظم رهبري در صحبت‌هاي ديروزشان به نظر من ابعاد ديگري از بحث سابوتاژ اقتصادي را مورد اشاره قرار دادند و به دولتي‌ها با كنايه گفتند كه تحريم‌ها يك تئاتر مضحك است و "راه حل مشكلات اقتصاد،‌ برطرف كردن تحريم نيست"

البته همه ما مي‌دانيم كه به هر حال بخش كوچكي از مشكلات هم به توطئه‌هاي خارجي مربوط است ولي به هر حال جان كلام رهبر اين است كه مواظب باشيد موازنه تحليلي ماجرا به سمت با اهميت‌تر بودن تئاتر تحريم‌ها خم نشود.

همچنين معظم‌له در صحبت‌هاي خود مقولات مهمي را هم پيرامون بحث "سازش" مطرح كردند كه به نظر من گزينه بسيار مهم و قابل توجهي براي دولت است.

دقت شود كه كسي معتقد نيست كه خداي نكرده دولت معتقد به سازش! است.

خير! بحث اصلي ما و البته جان كلام حضرت آقا ماجراي "تحليلهاي غلط" است كه ممكن است سبب شود تا افرادي، به موافقتنامه‌هاي مقطعي و نشستن پاي ميز مذاكره با غرب؛ بيش از اندازه دلخوش كنند و اين دلخوش كردن يقيناً ثمرات تلخي خواهد داشت. (كما اينكه در ماجراي اقدامات نابجاي نيويورك و بيانيه اقدام مشترك ژنو داشت!)


دوم: جبهه پايداري

بحث مهم ديگري كه در بيانات رهبر معظم انقلاب، مايلم آنرا مورد اشاره قرار بدهم بحث اشاره رهبر به منتقدان است.

و البته از اين حيث هم به جبهه پايداري اشاره مي‌كنم چون افراد وابسته به طيف مذكور، بدترين حمايت‌ها را در اوان كار و ايضاً بدترين انتقادها را در روزهاي كنوني از دولت مطرح كرده‌اند.

حضرت آقا در صحبت‌هاي خود در جمع همافرها ضمن برشمردن مؤكداتي پيرامون رفتار منتقدان و دولت،‌ اين جمله را به كار بردند كه "همه ملاحظه‌ي يكديگر را بكنند"

منهاي اينكه من اساساً معتقد هستم شناخت انتقاد منصفانه از غير منصفانه تقريباً غير ممكن و مثل تلاش براي شناخت سطح ولايتمداري افراد! است؛ (مگر اينكه افراد خودشان اعتراف كنند و يا اينكه انتقاد و ولايتمداري آنها توسط اهل فن شناخته شده و داراي سابقه درست در شناخت مورد مناقشه قرار گيرد) اما با اين وجود پيدا كردن درك از مقوله‌اي به نام "ملاحظه‌ي يكديگر" كار چندان سختي نيست.

در واقع با عنايت به مؤكدات رهبري، ما همانگونه كه از دولت انتظار نداريم كه به منتقدان برخي اقدامات خود بگويد:‌"كم سواد"، از جبهه پايداري هم انتظار نداريم كه يكهو به صحنه بيايد و به برخي از اقدامات و گفته‌هاي دولتي‌ها نسبت "سازش" و يا "دروغ" بدهد.

دقت شود كه جبهه پايداري تا همين چند وقت قبل معتقد بود دولتي بر سر كار آمده كه مجبور است هواي خط رهبري را داشته باشد و ولايتمداري آقاي روحاني بيشتر از قاليباف است و غيره... اما اكنون به صحنه آمده و انتقاداتش را با اين جملات ناخوب به زبان مي‌آورد كه به نظر من هر دو غلط است.

ضمن اينكه بايد توجه داشت كه فرض بر اينكه جبهه پايداري در جايي هم انتقاد درستي دارد؛ بايد آنرا با كلمات درستي بيان كند و ماجراي مشهور "بفرما و بنشين"! را رعايت كند نه اينكه يك روز بگويد ما اگر روحاني را مي‌شناختيم به او رأي مي‌داديم! و يا "روحاني هيچوقت دچار افراط نمي‌شود!" و روز ديگر هم به صحنه بيايد و صريحاً به دولتي كه قرار است 4 سال بر مسند امور باشد، بگويد دروغگو! و يا بياييد، ببينيم شما بي‌سواديد يا ما؟! +


و سوم: جنبش دانشجويي و آقاي دكتر زيباكلام

حوالي شش ماه قبل بود كه در تحليلي متذكر شدم به نظر من افكار دكتر مطهري و دكتر زيباكلام وارد مرحله‌اي شده است كه بايد فعالان سياسي و رسانه‌ها آنها را بصورت جدي نقد كنند.

دقت شود كه من از آنهايي نيستم كه علي مطهري را بي بصيرت مي‌دانند و يا معتقدند كه حرف‌هاي صادق زيباكلام جواب ندارد!

خير! من معتقدم كه سطح بصيرت آدم‌ها را با دماسنج اين و آن نمي‌شود اندازه گرفت و همچنين هر حرفي ولو فحش و ناسزا هم جواب مستدل و منطقي دارد (و براي همين از دولت ناراحتم كه براي انتقادها شرط منصفانه بودن! گذاشته است) و در عين حال هم اعتقاد دارم كه فعالان سياسي،‌ رسانه‌ها و جنبش دانشجويي بايد بتوانند در لحظه، خطراتي كه در ظرفيت فراگيري قرار مي‌گيرند را رصد و نسبت به پاسخگويي به آنها اقدام كنند.

به هر حال و بخواهيم يا نخواهيم،‌ امثال آقاي زيباكلام هم اكنون به نوعي مرجع اجتماعي محسوب مي‌شوند،‌ تريبون دارند و البته گاهي هم حرف‌هاي الجزيره! را بلغور مي‌كنند.

بگذريم...

مقام معظم رهبري در جمع همافرها بر اين نكته هم تأكيد كردند كه: "دستگاه‌هاي تبليغاتي قدرتهاي مداخله‌گر ميكوشند با طرح اين ادعا كه استقلال با پيشرفت كشور منافات دارد، حس استقلال را در ملت‌ها تضعيف كنند. اين حرف كاملاً غلط و ساخته و پرداخته قدرت‌هاي مداخله‌گر را برخي در داخل كشورها از جمله كشور ما پخش مي‌كنند."

اين همان ماجراي "آيا چرخش همزمان سانتريفيوژها و چرخ زندگي مردم ممكن است يا خير؟" و همان ماجراي "تأكيدات دائم آقاي زيباكلام و برخي دوستان اصلاح‌طلبشان بر اين كه داشتن انرژي هسته‌اي چه خاصيتي براي ما دارد؟!" است.

ماجرايي كه البته فكر مي‌كنم اگر مخاطب من بوده باشيد،‌ سه سال قبل هم در وبلاگ عبور ديديد كه رصد اين راهبرد شوم كار ممكني بود. 

راهبرد شومي كه البته سه سال بعد يعني همين چند وقت قبل مشخص شد كه جماعتي از اصلاح‌طلبان هم قصد دارند آنرا در دستور كار قرار بدهند و نامه آقاي زيباكلام به آقاي شريعتمداري مهر تأييد را بر اين تحليل زد. +

ببينيد عزيزان من، اشكالي ندارد كه آقاي زيباكلام نظري بر خلاف نظر مقام معظم رهبري دارد. (البته من الحاح بر نظر غلط در مقابل نظر ولي فقيه را داراي اشكال مي‌دانم)

اما اشكال خطرناك‌تر از آنجا آغاز مي‌شود كه برخي حرف‌هاي بد در جامعه پاسخ داده نمي‌شوند و يا در موقعي كه بايد مورد پاسخگويي قرار نمي‌گيرند.

حرف من اين است كه جنبش دانشجويي و برخي خواص و رسانه‌هاي ما بايد در اين مسئله تفقه و تفكر كنند كه چطور مي‌شود امري كه از سه سال قبل هم حتي قابل تشيخص و رصد و پيگيري بود؛ آنقدر مورد بي تفاوتي قرار مي‌گيرد كه حالا مقام معظم رهبري مجبور مي‌شود و بيايد فقط در گام اول نسبت به آن ايراد اشكال كند.


و حرف آخر:

صداي بسيجي‌ها هنوز هم از پشت خاكريز به گوش مي‌رسد.

او خواهد آمد، بايد رفت...


برچسب‌ها: سياست, تحليل
+ نوشته شده در  یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ساعت 9:24  توسط مسعود يارضوي  | 

عبور

_ یک خستگی شیطنت آلوده ی کوچ نکن نشسته است توی اعماق وجودم این روزها...

از این قطار به آن هواپیما، از آن فرودگاه به آن ترمینال و توی تمامشان هم مطمئنی که "به این یکی دیگر نخواهم رسید"!

اما با نظر رحمت خدا و البته به لطف شوماخر درون! راننده تاکسی ها که گاهی وقت ها با لطایف الحیل می شود فعالش کرد؛ به همه شان می رسم.

همینطور داری تند و تند می روی که به قرار کاری برسی که بچه های خوب دانشگاه زنجان هم تماس می گیرند که ما آمده ایم تهران و می خواهیم درباره توافق ژنو و اجلاس داووس حرف بزنیم و مجبور می شوم ظاهراً نصف پول یارانه را بدهم به آقای راننده تاکسی که به این جلسه هم برسم میان آنهمه گیر و دار.

و جلسه تمام می شود و گیر و دار دوباره شروع.

دلم خوش است که لااقل دریا؛ بیش از آنکه باید! هوایم را دارد... دارد ولی آبش سرد است و فکّم یکی دو بار قفل می شود توی آب...

چند ساعتی می گذرد و حالا ولو شده ام توی قایق. یکی از غواص های همراه می گوید: "چه کار کردی با خودت؟"

مرجان ها تمام پر و بالم را زخمی کرده اند و از سوت غواصی ام دارد خون می چکد.

نمی ترسم ولی بخاطر بادی هایم خدا را شکر می کنم که بعضی ها! بوی خون را احساس نکردند. و زیر لبی سلامی هم به حضرت الیاس نبی (ع) عرض می کنم و متوسل می شوم به حضرتش.

شب را به هر جان کندنی هست، می خوابم و دوباره فردا و دریا می رسند.

این بار را تنهایی می زنم به دل آب. 

دریا و ماهی هایش وقتی کپسول نداری خودمانی تر می شوند.

ماهی کوچک مشکی! تا جلوی دوربینم می آید و چند ثانیه ای خیره خیره نگاهم می کند. 

نمی خواهم قصه تعریف کنم که زیر آب چقدر زیباست و این حرف ها... نه! اتفاقاً خیلی هم خطرناک است ولی خب... این لحظه از آن لحظه هاییست که در خاطرت می ماند. و همانجا لبخندکی می زنم و راهی سمت دیگری می شوم.

توی پرواز، انگشت های زخمی ام آنقدر دردناک و زخمی اند که عاقبت از کوره در می روم و به آقای مهماندار می گویم: ببخشید. 5 تا چسب زخم می خواستم.

می خندد و می گوید: بذارید بببینم داریم که 5 تا بدیم به شما!

چسب ها را که می زنم روی انگشت هام؛ حالا اوضاع بهتر می شود و سعی می کنم، بخوابم...

هواپیما که بنشیند روی باند دوباره احتمالاً وقت های نصفه و نیمه می آیند سراغم. و دوباره لحظه های سنگینی که هِی باید تلاش کنی تا هیچ چیز یادت نرود.

هواییِ "نوشتن" می شوم...

آخیش... دریا و کارها و روزمرگی ها چقدر خوبند که می شود ازشان نوشت و برای لحظاتی دردها را فراموش کرد. مثل درگیری و اشرار نیستند که اگر بنویسی؛ یک عده فکرهای غلط درباره ات می کنند (که خیلی بدی یا مثلاً خیلی خوب!) و هزارتا محدودیت امنیتی احتمالی را هم باید رعایت کرد برای نوشتنشان.

هواپیما کم کم دارد خودش را می خزاند توی دل ابرها... نمی دانم دنیای میان ابرها زیباتر است یا دنیای دریا یا دنیای ما آدم ها...

ولی این را می شود خیلی ساده فهم کرد که دنیای زیباآفرین این همه زیبایی از هر چیزی باید قشنگتر باشد.

+ نوشته شده در  جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 10:3  توسط مسعود يارضوي  | 

دی اِن اِی خانم شرمن و واقعیتهای ایران/Ms. Sherman's DNA and facts about Iran

_ همانطور که قبلاً تحلیل کرده بودم، منهای انتقادات پیرامونی از طرح توزیع سبد کالا، اما عده ای قصد داشتند و دارند که از لابه لای آن پیام های خاصی را به داخل و خارج کشور مخابره کنند.

پیام های خاصی که خیلی خیلی خطرناکتر از اشکالات واضح طرح بودند و هستند و مثلاً اینگونه در صحبت های خانم وندی شرمن، معاون وزیر خارجه آمریکا تبلور یافتند که اخیراً در سنای آمریکا گفت:

(خبرگزاری فارس) "شما در اخبار دیدید که ایران اخیراً به طور قابل مشاهده‌ای غذا به مردم فقیر در جامعه داد که به نوعی نشان‌دهنده این است که کاهش هدفمند و محدود تحریم‌ها تاثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته است، همانطور که روحانی قول داده بود که این پول صرف اهداف دیگر نشود"

و البته می گذرم از اینکه عده ای در رسانه ها و عده دیگری مثل آقای مطهری، فهم درستی از نحوه اطلاع رسانی صحیح ندارند و ایضاً صاحب تحلیل های غلطی هستند که یا پوشش اخبارشان آب به آسیاب دشمن می ریزد (که ریخت!) و یا اظهار نظرهایشان درباره رفتار مردم و توده جامعه ایرانی به هیچ وجه صحیح نیست و ملاک درستی ندارد.

من با تحلیل خانم وندی شرمن و آقای علی مطهری درباره نیازمند بودن مردم ایران، تمایل آنها به صف بستن، تأثیرگذاری تحریم ها، تأثیرگذار لغو محدود تحریم ها و جولان گسترده فقر در ایران مخالفم.

به این دلیل که اولاً تأثیر تحریم ها در اقتصاد ایران به گواه عقل و آمار منتشر شده بیش از 25 درصد نیست.

ثانیاً اقتصاددانان ایرانی قبل از لغو محدود تحریمها و اساساً قبل از شروع تئاتر مسخره تحریم ها، طرح توزیع کوپن غذایی و یا کالاهای اساسی را در میان قشرهای جامعه ارائه کرده بودند و طرح توزیع سبد کالا ربطی به تحریم ها ندارد. (رجوع شود به آرای دکتر احمد توکلی در سال 91) 

و ثالثاً صف بستن برای غذا، برای خرید آیفون 5، برای باز شدن یک رستوران جدید، برای رأی دادن و برای هر چیز دیگری، نه تنها در ایران بلکه در تمام کشورهای دنیا یک رسم بشری محسوب می شود و نشانه هیچ چیز غیر از انضباط اجتماعی نیست. (حتی اگر داخل صف زد و خورد صورت بگیرد یا یکنفر سکته کند)

در آخر هم این عکس ها و توضیحات ذیل آنها را بعنوان فصل الخطاب ارائه می کنم تا خانم شرمن، آقای مطهری و طرفداران نظرات این دو نفر، تحلیل بهتری راجع به ماجرای توزیع خدمات رایگان توسط دولت و البته ماجرای "صف بستن"! درباره هرچیزی و در هرکجای دنیا داشته باشند و نتایج درستی در این باره بگیرند.

***

این تصویر، جوانان و خانواده های ایرانی را نشان می دهد که برای دیدن یک فیلم سینمایی صف بسته اند. قاعدتاً این تصویر بیانگر آن است که تصور خانم وندی شرمن و همچنین آقای مطهری از دلایل صف بستن ایرانی ها به بهانه هایی مثل تحریم ها و یا کالاهای رایگان، تصوّر صحیحی نیست.

***

این تصویر، مردم یکی از شهرهای اروپا را نشان می دهد که برای خریدن آیفون 5 صف بسته اند. صف بستن امر مرسومی در دنیا محسوب می شود و هیچ تحلیلگر منصفی و حتی نامنصفی به خودش اجازه نمی دهد؛ حضور مردم در یک صف را به فقر و تحریم مربوط بداند!

***

این تصویر یک زن یونانی را نشان می دهد که در صف توزیع کالای رایگان در کشور یونان ایستاده و از خدمات رایگان عمومی کشورش استفاده می کند. تبعاً خانم شرمن و آقای مطهری این قضاوت را ندارند که یونان تحریم بوده یا فرهنگ مردم یونان، طوری است که اگر جارو هم توزیع رایگان داشته باشد؛ آنها برای داشتنش صف می کشند...

یونان هم مثل هر کشور دیگری در دنیا مشکلاتی دارد و مردمش از خدمات عمومی دولت نخست وزیر ساماراس استفاده کرده اند.

***

این تصویر که توسط رسانه های ایرانی منتشر شده، جوانان مشتاق ایرانی را نشان می دهد که در انتظار آغاز توزیع گوشی هوشمند ال جی 2 هستند. به نظر من، حرفهای خانم شرمن درباره فقر در ایران و اثرگذاری تحریمها! با واقعیت این تصویر هیچ تطابقی ندارد.

***

این تصویر، آلمانیها را نشان می دهد که برای بهره مندی از خدمات عمومی کشورشان که شامل غذا و لباس است در صف ایستاده اند. خانم شرمن با دیدن این عکسها هیچگاه نگفته و البته نخواهد گفت که آلمان یک کشور فقیر است...

***

این عکس مربوط به مردم ایرلند است و سایت ایریش میرور، آنرا مخابره کرده است. گویا آنها با مشکل کار مواجه هستند و در صف ایستاده اند تا یک مرکز کاریابی مشکل آنها را حل کند. در صف ایستادن و استفاده از خدمات عمومی در هیچ کشوری از دنیا نماد فقر و تحریم نیست.

***

این تصویر مربوط به یک مرکز توزیع غذای رایگان در انگلستان است. مردم برای استفاده از خدمات این مرکز باید در صف بایستند. انگلستان تحریم نیست...

***

این تصویر مردم ایران را نشان می دهد که برای بهره مندی از طرح عمومی دولت در ارائه سبد رایگان کالا، در صف ایستاده اند.

***

این افراد، استرالیایی هایی هستند که در صف توزیع خدمات رایگان یک مرکز عمومی ایستاده اند. قاعدتاً خانم شرمن و آقای مطهری می دانند که کشور استرالیا نه تحریم است و نه برخی از چهره های دولتی و پارلمانی اش معتقدند که مردم استرالیا برای توزیع جارو! یا مرگ موش در صف می ایستند!

***

این مردم ایران هستند که در یکی از خیابان های تهران در انتظار توزیع گوشی های گلکسی نوت 2 سامسونگ هستند. این در حالی است که خانم شرمن مدعی تأثیرگذاری گسترده تحریمها و فقر عمده مردم در ایران است!

***

این عکس که از یک گزارش تصویری اخذ شده، مردم یکی از شهرهای استان قشنگ فارس را نشان می دهد که در یکی از انتخاباتها، برای انداختن رأی خود، در صف ایستاده اند. ایرانی ها مثل مردم همه دنیا، برای کارهای مختلفی در صف می ایستند. ضمن اینکه تئاتر تحریم ها نیز میزان حمایت سیاسی آنها از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را افزایش داده است.

***

صف بستن گاهی ممکن است برای اعتراض به مدیریت بد بانک های یک کشور صورت بگیرد. این تصویر متعلق به بحران مالی چند سال قبل بانک های کشور قبرس است که در پیامد آن مردم این کشور با ازدحام در مقابل بانکها تلاش کردند تا حساب های پس انداز خود را خالی کنند. خانم شرمن در آن مقطع مدعی نشد که کشور قبرس با فقر شدید مواجه است!

***

گویا مردم فرانسه هم گاهی در مقابل فروشگاه های مواد غذایی صف می بندند. قابل توجه خانم شرمن اینکه مثل محتوای همین عکس؛ در تهران هم رستوران ها و کافی شاپ های زیادی وجود دارد که هرگاه قصد کنید وارد آنها بشوید؛ اول باید چند ساعتی را در صف بایستید تا نوبت شما برسد.

آنها جای خالی ندارند.

***

فکر می کنم بهتر است خانم شرمن به جای تحلیل غلط وضعیت اقتصادی ایران و مردم ایران؛ فکری به حال اوضاع رو به سقوط کشور خودش بکند.

این تصویر که سایت انگلیسی دیلی میل آنرا منتشر کرده است؛ یکی از 49 میلیون مادر تنها و بی خانمان آمریکایی را نشان می دهد که در کنار یکی از پیاده روهای خیابان های آمریکا نشسته و بر روی تابلوی خود نوشته است: "فقط یک شغل. من یک مادر تنها هستم. لطفاً کمک کنید. متشکرم. خدا به شما خیر بدهد."

و البته امیدوارم خانم شرمن بعد از آنکه فکری به حال پدیده مادران تنهای بی خانمان در آمریکا کردند؛ سپس فکری هم به حال 47 میلیون آمریکایی استفاده کننده از کوپن غذا بکنند و بعد هم فکری به حال بیکارهایی که هم اکنون در کانالهای فاضلاب آمریکا زندگی می کنند و بعد هم فکری به حال تحلیلهای غلط خودشان و سایر مقامات آمریکایی از وضعیت جمهوری اسلامی ایران در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که ممکن است تبعات جبران ناپذیری را برای دولت آمریکا به همراه داشته باشد...

خانم شرمن حتماً فراموش نکرده اگر این روزها قیمت سوخت در کشورش افزایش نیافته و یا در راهروی وزارت خارجه آمریکا از سرما خبری نیست؛ فقط و فقط به خاطر این است که تنگه هرمز بعنوان شاهراه 80 درصد انرژی فسیلی جهان، هنوز باز است.

***

Ms. Sherman... your analysis about the situation in Iran and about the economic conditions and the impact of sanctions, is not correct.


I think that if you see these images and the translation! of their related texts can help you find the correct analysis about Iran and its people.

Sanctions have low effect on Iran's economy Ms. Sherman! and of course you are aware of it,
I just want to tell you and your partners that we and our people have found out your programs and do not let them succeed... programs that you and your colleagues have planned them in White House.

you are not able to think properly because of your DNA
Ms. Sherman...

Respect

Masoud yarazavi

+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 19:23  توسط مسعود يارضوي  | 

آقای روحانی و ما کم سوادها

به نام حضرت دوست و با سلام و صلوات بر محمد و اهلبیت طاهرینش

 

آقای روحانی چقدر بد دارد بازی می کند...

بالاخره هم سیاست راه و رسمی دارد، هم لباس روحانیت اقتضائاتی و هم رئیس جمهور بودن مشی و مرامی.

این چه معنایی دارد که رئیس جمهور یک کشور بزرگ و با افتخار؛ در سخنان اخیرش؛ گذاشته و برنداشته به منتقدان یک توافق خارجی بگوید: "کم سواد"؟!

آنهم رئیس جمهوری که در کتاب امنیت ملی اش می نویسد: "باید منتقدان را تشویق کرد نه تنبیه؟!"

و یا همینطور یکی از مشاورانش به خود حق بدهد که به لبو فروش ها و راننده تاکسی های زحمتکش (یعنی همین پدرها و مادرهای ما) کنایه بزند که "به شما چه ربطی دارد که انرژی هسته ای چیست و اساساً حق مسلم هست یا نه؟!"

اغلاط این حرفهای ناثواب نیازی به توضیح و توشیح ندارد. فقط اینکه دولتمردان ما باید بدانند این طرز حرف زدن با آنها همان می کند که با سایرین مشابه کرده است.

اما نمی دانم چرا درباره توافق ژنو باید چند تا توضیح را بیان کنم و بیشتر حرف بزنم تا دلم آرام بشود و مردم و مخاطبها هم بیشتر بدانند که داستان دعوای ما "کم سوادها" با "گرین کارتی ها"! چیست؟!

اولاً آقای روحانی عزیز انگاری این اصل ساده اسلامی و شیعی را از یاد برده اند که مهم نیست چه کسی چه حرفی می زند؟! بلکه مهم این است که حرف آن بنده خدای کم سواد، زیاد سواد! کافر، مسلمان و غذای خوب خورده یا نخورده چیست؟!

پس قاعدتاً مهم نیست که ماهایی که منتقد جدی توافق ژنو بودیم و از قبل از وقوع آن، وجب به وجبش را پیش بینی کردیم؛ چه آدمهایی هستیم و چقدر درس خوانده ایم و مثل برخی مشاوران و نزدیکان آقای روحانی، گرین کارت آمریکا را داریم یا نه؟! و ایضاً گاهی کراوات میزنیم یا نه؟!

ثانیاً مگر حرفهای ما پیرامون توافق ناخوب ژنو یا به قول آقای ظریف "بیانیه اقدام مشترک ژنو"! چقدر غامض است که عوام و خواص حرفمان را نفهمند و یا رئیس دولت به خودش اجازه بدهد به ما بچه های اسلام و انقلاب بگوید: "کم سواد"؟! (نمی شود که فقط آقای روحانی و ظریف فرزندان انقلاب باشند و ماها کم سواد و فرومایه و شهروند درجه چند!)

ما می گویم این چه توافقی است که...


برچسب‌ها: تحلیل, سیاست, مذاکرات ژنو
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 15:0  توسط مسعود يارضوي  | 

شک

ـ من این روزها به دوتا قضیه مشکوکم...

اول به این ماجرای نحوه توزیع سبد کالایی و دوم به این جمله یک بنده خدایی که چندباری گفته است: "ما فقط یک رهبر داریم"!

البته من تکلیف دارم که نگذارم چیزی در مقابلم رنگ شک داشته باشد اما در عین حال گاهی هم باید به واژه "شک" پناه برد تا برخی حریمها حفظ بشود.

به ماجرای نحوه توزیع سبد کالایی مشکوکم چون اساساً این ماجرا بیش از آنکه قصد ارائه یک سبد کالایی یارانه ای به ارزش ۸۰ هزار تومان (کمتر یا بیشتر) به مردم باشد؛ در حال ارائه پیام هایی خاص است.

پیام هایی خاص که عواقب سوئی دارد به نظر من.

و به ماجرای "ما فقط یک رهبر داریم"! هم مشکوکم، چون مگر قرار است یا قرار بوده ما بیش از یک رهبر داشته باشیم؟!

ضمن اینکه یکی مثل احمدی نژاد از بیان آن همه حرف مشکک چه طرفی بست که حالا یک عده ای افتاده اند دنبال این قبیل حرف های بلاوجه؟!

خلاصه امیدوارم این شک های من بر سیاق یقین هایی که دارم و نمی توانم، بگویمشان؛ حرکت نکنند و این چیزهای بدی که در ذهن من شکل گرفته است، درست نباشد.

(البته اگر دیدار آقای جهانگیری معاون با آقای صانعی! بگذارد...!)

 

پ.ن: روزگاری (چند ماه قبل) تحلیلی در خبرگزاری فارس با عنوان "کابینه یا باند فرود" نوشتم و آنجا بیان کردم که این کابینه ای که آقای روحانی به مجلس معرفی کرده است؛ یک جورهایی به باند فرود هواپیمای اصلی بیشتر شباهت می دهد تا یک کابینه!

آنروزها کسی حرفم را نشنید ولی همین دو، سه هفته قبل دیدم آقای کوشکی، مطلبی با عنوان "دولت اعتدال یا پل پیروزی" نوشته و طی آن محققاً همین تئوری را تأیید کرده است.

البته نه اینکه ملاک درست یا غلط بودن تحلیل من، حرف آقای کوشکی عزیز باشد اما نکته آنست که نشانه ها و اِماره هایی که گفتم، متأسفانه در حال وقوع است و خواص کشور هم دارند به این مسئله پی می برند.

این میان صدتا مثل من هم حرفهایشان شنیده نشود، طوری نیست. فقط لطفاً دعا برای حضرت رهبر فراموشتان نشود و اینکه سعی کنید هرجا که هستید، تکالیف بر ذمه تان را در قبال انقلاب اسلامی انجام دهید.

ما باید دست و پای فتنه ناآرام سازی اقتصادی را فلج کنیم...


برچسب‌ها: تحلیل, سیاست
+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 22:30  توسط مسعود يارضوي  | 

از روزهای سیاست

_ نمی فهمم چرا یک عده ای دست گرفته اند و دائماً از "مذاکرات نهایی"! با آمریکا سخن می گویند؟

البته من متوجه منظورشان هستم و این منظور را چند ماهی هست که دارم به هر زبانی که می توانم، می گویم.

مجمل اینکه چنین چیزی (مذاکره نهایی!) اساساً بین تقابل هژمونیک ایران و آمریکا ممکن نیست و ما حالا حالاها با هم کار داریم...

در این باره بعداً و بیشتر هم خواهم نوشت.

آه از این همه توطئه و انزوا...


_ در لابه لای خبرها دیدم که حضرت آیت الله مکارم شیرازی گویا به اسحاق خان جهانگیری هشدار داده اند که مراقب جهت گیری های قومیت گرایانه برخی عناصر منتسب به دولت! باشید.

من هم البته همانطور که در جریان هستید از 4 ماه قبل در حال هشدار دادن این مسئله هستم و مریض شده ام بس که از بابت برخی اظهارات آقای ع.ی درباره قومیت های ایرانی نگرانی کشیده ام.

ببینید عزیزان من، این بحث پررنگ سازی بحث قومیت ها، مقوله ای نیست که بخواهیم با ساده نگری از کنارش عبور کنیم.

باید بیش از این مواظبت کرد و مراقب خطر "تفرقه" بود.

پ.ن: انصافاً وقتی می بینم قبل از وقوع یک رخداد؛ تحلیل هایم توسط دیگرانی هم بیان می شود؛ خوشحال می شوم... ولی امان از وقت هایی که بعد از رخداد؛ تازه دیده می شوم... آه...


_ آقاجان، من مخالف این هستم که هرکس در ایران رئیس جمهور می شود؛ همان اول کار می رود با "فرید زکریا"ی آمریکایی مصاحبه می کند.

این فرید زکریا از اعضای سیستم های جاسوسی آمریکاست و کلاً نماد خیلی چیزهای مربوط به هژمونی آمریکا هم در دنیا هست.

یعنی یک نفر توی آن نهاد ریاست جمهوری نیست که به احمدی نژاد و ایضاً به حسن آقای روحانی هشدار بدهد که نروند با این مردک، تاک شو برگزار کنند؟! آنهم در عمق نهاد ریاست جمهوری؟

ضمناً آقای روحانی هم که به زکریا گفته اند آن دو تا لعین تا چند ماه آینده آزاد می شوند؛ اشتباه می کنند. 

آنها تا توبه نکنند؛ از فک حصر خبری نیست...


_ اینکه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، گفته است: "شکست مذاکرات هسته ای می تواند منجر به اقدام نظامی شود"!!! حرف درستی نیست.

چون اولاً آمریکا اگر می توانست به ایران حمله کند در همان زمان احمدی نژاد و قبلش و یا حتی همین الآن حمله می کرد و یک لحظه هم نمی گذاشت نظام و انقلاب اسلامی و مردم ایران زنده بمانند.

ثانیاً آمریکا اساساً و به اثبات تاریخ، هیچوقت هیچ غلطی نمی تواند، بکند و ثالثاً هم فکر می کنم حرف های وزیر جنگ سابق آمریکا یعنی آقای گیتس قابل اعتمادتر باشد که اخیراً گفت آمریکا هیچوقت درباره ایران به گزینه نظامی فکر هم نکرده است.

البته امیدوارم این نکته هم فراموش نشود که آمریکایی ها اساساً از این دست حرف های لولو مآب! می زنند تا یک عده مثل حجاریان و سریع القلم و زیباکلام بیشتر بترسند و بیشتر بخشی از افکار عمومی را مغشوش کنند با حرفها و تحلیلهای غلط عمدی یا سهوی شان... 

ضمن اینکه لولوی اشاره شده فعلاً دو سر دارد. یکی تحریم ها و دیگری گزینه نظامی که البته هر دوتایشان یک مشت تئاتر و دیالوگ مسخره هستند که امیدوارم کید دشمن در این زمینه ها هم به خودش برگردد و افکار عمومی در جمهوری اسلامی ایران نه تنها فریب نیرنگ دشمن را نخورد بلکه مثل همیشه باز هم توطئه ها را نقش بر آب کند. ان شاء الله...


برچسب‌ها: تحلیل, سیاست
+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 19:37  توسط مسعود يارضوي  | 

آبی


دریا که هستم؛ توی دل آب و بین لطافت همه ی چیزهایی که در یک لحظه وجود می یابند تا تو یک "سبحان الله" با کیفیت! بگویی و زیباتر شوی؛ راستش را بخواهید به لحظه ها و آدمهایی فکر می کنم که دوستشان داشته ام.

یعنی اینکه بهترین لحظه هایم را تنها نیستم و آنها را هم حتی با افتخار؛ می خواهم که با خاطره دوستان و لحظه های خوبم باشم.

با همه کسانی که به قدر لحظه ای حتی برایم مهربان بوده اند و قشنگتر اینکه مهربان مانده اند...

این دو تا عکس را هم اگرچه مقرّ هستم که چندان حرفه ای نیستند؛ ولی در عمق دریاگردی امروزم به "وسعت بی انتهای اولی" و "طیف های نور" دومی حسودی ام شد و خواستم که آن لحظه های قشنگ را با شما هم قسمت کنم.

و ببخشید از اینکه دریا امروز کمی غبار زده و سرد و مشوّش و کمتر آبی بود...


*سلام خدا بر الیاس نبی(ع) که دست الهی است در دریاهای زمین تا روز قیامت

+ نوشته شده در  پنجشنبه دهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 20:57  توسط مسعود يارضوي  | 

محمد امام و نقشهای زندگی ما

 _ توی نمایشگاه نقاشی، چشمم می خورد به اثری از "محمد امام".  

همان کوبش قلم موهای عصیانگر، همان لطافت و همان رامشگری رنگ ها...

یواشکی سرم را تا نزدیکی های تابلو می برم. آقاهای نمایشگاه فکر می کنند از نزدیکتر به تماشای تابلو مشغولم!

ولی من می خواهم "محمد امام" را احساس کنم.

دارم استاد نقاشی ام را می بینم که نشسته است جلوی بوم و سه پایه نقاشی با ضرب قلم موهایش، مثل یک قلب مشوّش می تپد.

استاد هنوز هم چایی لیوانی اش را هورت می کشد و رنگ ها را سخاوتمندانه از روی پالت برمی دارد.

دستم می لغزد روی تلفنم... گاهی وقتها هست که بعضی احساسهای موّاج را باید به جزیره ای، ساحلی یا هر آرامگاه دیگری برسانی تا خودت هم آرام بشوی.

استاد مثل همیشه احوالم را می پرسد و من دارم خودم را توی فراخنای این صدای تمام سال های کودکی و نوجوانی، پلماس می کنم...

امام می گوید: مسعود، من شماها را توی آغوشم پرورش دادم. مواظب خودت باش.

چه لذتی دارد لامسه این احساس که مهم هستی برای یکنفر...

استاد مثل همیشه از کسب و کارم هم می پرسد و وقتی شرح کارها و انزوایم را برایش می گویم، جواب می دهد: نکن این کارها را!

ضرب المثلی از قاره سیاه تعریف می کنم برای استاد و با شیطنت می گویم: ما تربیت شده های خودتان هستیم استاد. چرا ناراحت می شوید؟!

و استاد امام پوقی می زند زیر خنده...

و چند صحبت دیگر و خداحافظ همین چند لحظه ی قشنگ.

محمد امام مال خودش نیست به نظر من. مال زمانه هم نیست که عمرش یک روز خدای نکرده تمام بشود.

او مال ماست و باید تا همیشه بماند...


پ.ن: تعجب نکنید... این همان قلم سیاسیِ عصیانگرِ زهرداری است که به قول جلال آل احمد، زهردار نبود ولی بس که توی تن آدمهای زهردار فرو رفت، به این روز افتاد...


برچسب‌ها: محمد امام, هنر, نقاشی
+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 15:6  توسط مسعود يارضوي  | 

ما،‌ ظريف و آن عده از چپ و راست

_ پنج ماه قبل بود كه در تحليلي كوتاه و روي همين وبلاگ درباره موضع پرابهام دولت آقاي روحاني پيرامون بحران سوريه نوشتم:‌

"آقای روحانی مشخص کنند اینکه دائم درباره سوریه می گویند: راه حل سیاسی، راه حل سیاسی؛ منظورشان چیست؟ یعنی اینکه بشّار و سران تروریست ها با هم بنشینند سر میز گفتگو؟! یا نه! منظورشان این است که سردار سلیمانی و حسن نصرالله بساط کمک های علنی و غیر علنی شان را از سوریه جمع کنند تا راه سیاست باز شود؟! آقای روحانی منظورشان را بگویند"!

و البته از همان ابتداي روي كار آمدن دولت يازدهم نيز لابد خوانده‌ايد كه عرض كردم اين دولت،‌ دولت خون دل خوردن‌هاي ما در عرصه سياست خارجي خواهد بود.

از تحليل 5 ماه قبل من گذشت تا اينكه يكي از رسانه‌ها؛ امروز (يكشنبه) متن سوال و جواب خبرنگار العربيه با آقاي ظريف را در حاشيه اجلاس اخير داووس منتشر كرده است:

"آیا از حزب‌الله می‌خواهید که نیروهای خود را از سوریه خارج کند؟

ظریفمن از همه نیروهای خارجی می خواهم از سوریه خارج شوند..."

حالا متوجه شديد رفقاي خوبم چرا دائماً با مقوله "راه حل سياسي سوريه!" كه توسط آقاي روحاني و آقاي ظريف تبليغ مي‌شود؛ مخالف بودم؟

آن نگرش غلط به بيان اين حرف‌هاي غلط منجر مي‌شود كه وزير خارجه ما بيايد و بي هيچ دغدغه‌اي! به يك رسانه سعودي بگويد كه بچه‌هاي حزب‌الله بايد از سوريه بروند. و البته كنايه‌اش هم به حاج قاسم و سپاه و بسيجي‌هاي عزيزي است كه دارند اين روزها در سوريه و براي دفاع از مقدسات شيعه؛‌ مثل گل، پر پر مي‌شوند.

و اينكه چرا مي‌گويم "بي‌دغدغه"! به اين دليل است كه امثال آقاي ظريف، دغدغه‌و چالشي در قبال اين صحبتهايشان ندارند چون عده‌اي نمي‌خواهند حرف‌ها و تحليلهاي امثال ما در جامعه شنيده شود.

راست‌هاي آن عده به ما مي‌گويند بي‌دين و كم‌فهم و ناحرفه‌اي و چپ‌هايشان هم كه تكليفشان مشخص است!

آنها با تحليل درست مخالفند چون اولا راه شنفته شدن لاطائلاتشان را در وادي سياست و فرهنگ و غيره مي‌بندد و ثانياً به اين دليل كه نان شبهه‌ناكشان آجر مي‌شود.

و براي همين است كه "انزوا" را براي امثال ما مي‌خواهند.

همانطور كه در ماجراي تحريم‌ها،‌ فتنه آينده،‌ احتمال پيروزي آقاي هاشمي و آژيتاتورهايش در انتخابات 92، فتنه اقتصادي حلقه انحراف، و غيره انزوا را براي ما خواستند.

با اينهمه ولي راه همانست كه بود...

آقايان ظريف و سريع‌القلم و ساير رفقايشان هم خيالشان راحت. ما بچه‌هاي باادبي هستيم كه البته به جنگيدن و كلاش و برف و سرما و انزوا عادت داريم. و اين يعني اينكه تا ما هستيم؛ خواب‌هاي آنها تعبير نمي‌شود.

ما هنوز هم با افتخار،‌هركاري كه بتوانيم براي شيعيان و مردم سوريه و خود سوريه به عنوان بخشي از محور مقاومت مي‌كنيم و نمي‌گذاريم راه اعتقادي امام روح‌الله(ره) در صدور انقلاب حتي كمرنگ بشود.

و بخدا قسم كه از سيدعلي خامنه‌اي دست برنمي‌داريم.


پ.ن: مخاطب اگر بوده باشيد؛‌ در جريان من و تحليل‌هايم هم هستيد لابد؟!

اين چند خط آخر را كه نوشتم از سر خوشحالي از تحقق يك تحليل ديگر نبود. از سر درد و البته اهميت موضوع سوريه و حزب‌الله بود.

كلاً اهل اين نيستم كه به بهانه ديگران از خودم حرف بزنم و اساساً حرف چنداني هم از خودم ندارم كه بزنم ولي احساس كردم اين چند خط لازم است تا شناسنامه حرفهايم درباره گذشته و آينده خوانا باشد براي همه. هم براي آقاي ظريف و هم براي شما كه مخاطب‌هاي خوب اين وبلاگ هستيد.


برچسب‌ها: تحليل, سياست
+ نوشته شده در  یکشنبه ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 10:58  توسط مسعود يارضوي  | 

نگراني

_ اين خيلي خوب است كه داريم كم‌كم صداهايي را از لابه‌لاي رسانه‌هاي كشور مي‌شنويم كه نسبت به ناآرامي اقتصادي در كشور اوكراين حساس شده‌اند. اما به نظر من هنوز براي بسياري از خواص و جنبش دانشجويي جا نيافتاده كه اين حادثه قرار است به عنوان يك مدل و البته با فورمتي متفاوت، براي ايران ما هم پياده سازي شود.

چرا و چگونه‌اش را قبلاً در يادداشتهايم خوانده‌ايد و از باب تأكيد هم عرض مي‌كنم كه تلاش دشمنان براي اين پروژه ناآرام سازي اقتصادي مدتهاست كه در دور و اطراف ما آغاز شده است.

عزيزان من،‌ اينكه اين روزها زيادتر مي‌شنويد از "تحريم‌ها"،‌ از "سياست درهاي باز"، از "آنهايي كه نمي‌خواهند تحريم‌ها لغو شوند!"، از "موانع مذاكرات و لغو تحريم‌ها!" و ... اينها همه يعني اينكه خوانش دقيق محتواي عكس بالا! كه فقط يك كادر از همه حقايق اين روزهاي شهر كي‌اِف و اغتشاش اقتصادي آن است؛ براي تك تك ما يك ضرورت مهم محسوب مي‌شود.

پ.ن: اين روزها چقدر بايد براي همه دعا كنيم... براي خودمان،‌ براي كشورمان، براي سوريه، براي حزب‌الله،‌ براي آينده‌مان،‌ براي نطنز و فوردو و اراكمان، براي كوثر و براي رهبرمان... و براي تكسوار حجاز(عج)...

*عكس از الجزيره


برچسب‌ها: سياست, تحليل
+ نوشته شده در  شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۲ساعت 12:48  توسط مسعود يارضوي  | 

خشونت ديپلماسي ظريف

_ به نظر من ماجرای دعوت و پس گرفتن دعوت از ایران به اجلاس ژنو2 در دولت اعتدال، از آن ماجراهایی است که مثل محور شرارت خوانده شدن ایران در دولت اصلاحات، هیچگاه از خاطر سیاسی ما محو نخواهد شد.

به هر حال دولت آقای روحانی تقریباً هر کار مباح و مکروهی را که توانست انجام داد تا به اصطلاح خودش بحث "تعامل"! را در بعد دیپلماتیک پیش ببرد و در این راه از گفتن خیلی از واژه های ناصحیح (مثل ضرورت جهانی سازی، مذاکره با آمریکا، قبلی ها تندرو! بودند و...) هم دریغ نورزید!

اما نتیجه همین شد که دیدیم.

بان کی مون چشم بادامی به راحتی آب خوردن، قیمت تمام لبخندهای آقای ظریف و صحبت نابجای آقای روحانی با اوباما را با پس گرفتن کذایی دعوت کذایی ترش مشخص کرد.

البته امیدوارم متوجه این مسئله هم شده باشید که بان کی مون قاعدتاً می دانسته که قصد دارد دعوت کذایی اش را پس بگیرد و یا در حالت دیگر، آنهایی که پیشنهاد دعوت ایران به ژنو2 را روی میز آقای مون گذاشتند، می دانستند که حرکت بعدی پازلشان چیست و دبیر کل سازمان ملل را مجبور به چه کاری خواهند کرد!

وگرنه گروه های تروریست حاضر در سوریه! عددی نبودند که بخواهند با ضرب الاجل شش ساعته به سازمان ملل، کاری از پیش ببرند.

می خواهم بگویم این ماجرا به نظر من، یک سناریوی از پیش طراحی شده بود تا دشمن مثل همیشه بگوید که چطور هیچ لبخند و کرنشی را بی پاسخ نخواهد گذاشت و با ذلت تمام به آن پاسخ خواهد داد.

مخصوصاً که طرف مقابل دشمن یعنی "ما"، تمام توطئه هایش را در سوریه نقش بر آب کرده بودیم.

امیدوارم حالا که هنوز به نوعی اول کار دولت است؛ آقایان دیپلماسی از این ماجرا و ایضاً از تحریم های پس از توافق هسته ای ژنو و همينطور از زياده گويي هاي دوباره وزير خارجه آمريكا مبني بر اينكه "گزينه نظامي همچنان روي ميز است"! درس بگیرند و از لبخندهای نابجای بیش از این بپرهیزند.

آمریکایی ها همانطور که کارگردان فیلم هوملند هم گفت؛ به حماقت هرکسی خواهند خندید که بیاید در صحنه بین المللی و حرفی بزند که با ذات تقابلی ایران اسلامی و آمریکای جهانخوار نامتجانس باشد.

و باز هم می گویم که امیدوارم دولت عزیز ما از این فاجعه دیپلماتیک (دعوت کذایی و پس گرفتن کذایی تر دعوت به ژنو2) درس عبرت بگیرد و برخی تحلیلهای غلط خود را از ذات جامعه به اصطلاح جهانی! اصلاح کند.


_ این نوشته در مشرق

_ این نوشته در بی باک

_ این نوشته در شهدای ایران


برچسب‌ها: سیاست, تحلیل, مذاکرات ژنو
+ نوشته شده در  شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۲ساعت 11:8  توسط مسعود يارضوي  | 

از فتنه آینده

به نام خدا و با صلوات بر محمد و آل محمد


_ من درباره فتنه آینده از دو سال قبل تاکنون حرفهای مشخصی دارم. + +

فرآیندی اغتشاش گونه با محتوای اقتصادی که عده ای تصمیم دارند تکلیف ناتمام فتنه سال 78 و البته 88 را در آن تمام کنند.

برای تک به تک این کلمه ها دلیل وجود دارد عزیزان من.

چرا فتنه؟ چرا اغتشاش؟ چرا محتوای اقتصادی؟ کدامین عده؟ تکلیف ناتمام چه معنایی دارد؟ تمام شدن تکلیف، فصل الخطاب چیست؟ و ...

چندی قبل هم تحلیل کردم و روی همین وبلاگ نوشتم که نشانه های بروز این "فتنه آینده" خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردم، دارد بروز می کند.

در میان خواص کشور هم اگرچه عده ای بوی فتنه را استشمام کرده اند اما فقط دو، سه نفر مثل جوادآقای لاریجانی و حاج حیدر مصلحی هستند که به نظر من ماهیت اقتصادی فتنه آینده را دریافته اند و دارند برای عقیم کردن این فتنه شوم احتمالی تلاش می کنند.

(البته برای همین دو، سه نفر هم باید خدا را شکر کرد چون در سال 87! همین تعداد را هم نداشتیم)

این مقدمه تحلیلی لازم به ذکر بود برای اینکه نگرانی ام از بابت یک مسئله مهم، قابل فهم تر باشد.

عزیزان من، باید از بابت خبر دیروز (دوشنبه) رئیس ستاد سوخت پیرامون سناریوی بالا رفتن قیمت بنزین که هم اکنون روی میز دولت است! نگران بود.

خبری که اگرچه در خبرگزاری تسنیم منتشر شد اما قبل از آن یک منبع آگاه، همین خبر را در خبرگزاری فارس هم اعلام کرده بود.

عزیزان من، عموم اغتشاشات اقتصادی به این نحو شکل می گیرند که مشتی مطالبه تلمبار شده عموماً ناحق و غلو شده، فقط به یک بهانه گُر می گیرند و توسط عده ای تبدیل می شوند به حرکتی فتنه بار و براندازانه.

ما حتماً باید با عینک ریزبین تری به حوادث این روزهای کشور اوکراین و شهر کی اِف نگاه کنیم.

و ایضاً و بصورتی ویژه تر درباره حوادث سودان شمالی که عده ای به بهانه گران شدن قیمت سوخت در این کشور، مدتی است که به خیابان ها ریخته اند و مورد حمایت معارضین حکومت عمرالبشیر قرار گرفته اند؛ تحقیق کنیم.

من در اینجا بیش از این نمی توانم کُد بدهم و البته گفتن و نوشتن بیش از این، کار صحیحی هم نیست.

از ته دل هم دعا می کنم که این دودهای سر قله، نشانه فعال شدن یک آتشفشانی فتنه گرانه نباشد.

اما از باب تکلیف عرض می کنم که هرکس در هرکجا که هست باید تکلیف خود را نسبت به احتمال خطرات آینده که امنیت همه ما و البته امنیت و مانایی انقلاب اسلامی و دین ما در گرو آن است انجام بدهد.

باید مردم و هرکس را که می توانیم نسبت به ماهیت مشکلات اقتصادی کنونی و راه های صحیح رفعشان، اهمیت بحث "مقاومت"، چیستی دقیق تحریمها و همچنین دروغ های دشمنان خارجی و ایادی داخلی آنها پیرامون مسائل اقتصادی کشورمان آگاه کنیم و شرط اول قدم آن است که خودمان در باب این مسائل به سلاح دانایی مسلح باشیم و به درک های درست رسیده باشیم.

انتهای پیام/


پ.ن: اگر مایل بودید، برخی حرفهای وبلاگی ام درباره تئاتر تحریم ها، چیستی شان و همچنین ماهیت فتنه آینده را در اینجا نوشته ام...


برچسب‌ها: سیاست, تحلیل
+ نوشته شده در  سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲ساعت 9:46  توسط مسعود يارضوي  |