عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

درباره تغییر زمین بازی و ردّ صلاحیت آقای هاشمی

_ از رد صلاحیت آقای هاشمی هم خوشحال هستم و هم ناخوشحال.

و اما دلیل خوشحالی ام:

بعنوان کسیکه از ماه ها قبل ورود آیت الله هاشمی را به عرصه انتخابات در تحلیلهایش پیش بینی کرده و درباره رد صلاحیت احتمالی ایشان در شورای نگهبان با عنوان "تغییر زمین بازی" (اینجا) نیز سخن گفته بود؛ چیزهای دیگری را هم درباره پازل های حرکت ایشان در تفرّس خودم می دیدم که بسیار خطرناک بودند.

آنقدر خطرناک که حتی قصد هم نداشتم با اینکه تمام تحلیلهایم درباره ایشان درست بود فعلاً درباره آنها چیزی بنویسم.

و لاجرم الآن خرسندم که آن چیزهای خطرناک از احتمال حدوث در عالم زمان و مکان خارج شدند و دیگر هیچوقت با نقش آفرینی آقای هاشمی تکرار نخواهند شد.

(البته ذکر این نکته هم دور از نظر نماند که زمین بازی باز هم امکان تغییر دارد و چند درصدی را باید احتمال داد که بازیگران صحنه انتخابات 92 دوباره تغییر کنند. ضمن اینکه امکان نتیجه بخش بودن اعتراضات کاندیداهای ردّ صلاحیت شده و نقش آفرینی حکم حکومتی مقام معظم رهبری نیز نباید دور از ذهن باشد.)

و از دلایل ناخوشحالی ام:

رد صلاحیت آقای هاشمی هزینه هایی هم دارد که همه در کنار هم باید آنها را بپردازیم.

هزینه هایی که وقوع آنها در صدر همه تقصیر شخص آقای هاشمی و عملکرد ایشان از سال 88 به این سو است و در ذیل آن هم تقصیر دیگرانی که همواره و از روز اول؛ با تحلیل هایی غلط به سراغ نقد آقای هاشمی رفتند و برای حرفهای درست تر خود را به کری زدند. (مثلا می گفتند نمی آید یا تا آخر نخواهد ماند یا رأی ندارد و غیره)

بگذریم...

تغییر زمین بازی درباره آقای هاشمی و ردّ صلاحیت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در رأی واجب الاطاعه شورای نگهبان قانون اساسی نکته ای بود کم احتمال ولی به هر حال وقوع یافت.

این زمین بازی تغییر کرده را هم از ماه ها قبل می شد ملاحظه کرد و در تحلیلها آورد؛ همانطور که کاندیداتوری آقای هاشمی را هم می شد، دید و بیان کرد. (این گزارش حاوی احتمال کاندیداتوری آقای هاشمی و احتمال تغییر زمین بازی برای ایشان بود!)

نکته آنجاست که اگر آنهایی که باید؛ از یکسال قبل ظلم نمی کردند و این تحلیل های درست را (که حتی اگر غلط هم فرض می شدند ولی قابل اعتنا بودند) با بی مهری مواجه نمی کردند؛ شاید نه آقای هاشمی به سمت کاندیداتوری حرکت می کرد؛ نه غریب حسینیه امام خمینی(ره) در کنج مظلومیتی اینچنین قرار می گرفت و نه هزینه هایی که اشاره کردم بر گرده مان تحمیل می شد.

باشد برای تنویر بیشتر، برای تاریخ... و برای اینکه بیشتر بدانید چرا باید برای رهبر دعا کرد.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:33  توسط مسعود يارضوي  | 

عبور

دلیل اینکه این روزها کمتر می نویسم یا گزارش هایم به مردم را فعلاً و در همان شماره ی 9 متوقف کرده ام دو چیز است.

اول اینکه رخدادهای سیاسی این روزها را در پست های تحلیلی عبور خوانده اید (و اهل این هم نیستم که رخ نمودن فکرهایم را تذکر بدهم)

و دلیل دوم و کم اهمیت تر هم اینکه راستش را بخواهید، خسته ام. (که اگر جزو قبیله با فراست ها باشید حالا دیگر فهمیده اید چرا؟)

بگذریم...

این پاراگراف را 5 روز قبل از کناره گیری دکتر لنکرانی و در گزارش شماره 9 خوانده بودید؟!

"البته پایداران بر خلاف ظاهرشان به شدت مشتهی اند تا هرطور شده در انتخابات رأی بیاورند و لذا بعید نیست که با لطایف الحیلی به سبد آرای دکتر جلیلی طمع کنند و دست آخر یک طوری خودشان را به ایشان سنجاق کنند. این اشتهای پایداران در حالتی کم احتمال می تواند زمین بازی را تغییر دهد و لنکرانی را بعنوان کاندیدای پایداران واگذارد."

علی القاعده می پذیرید که کناره گیری دوشنبه شب دکتر لنکرانی اگرچه کم احتمال بود اما با این تحلیل همخوانی دارد و چیزی هم غیر از این نیست.

با این اوصاف نمی فهمم چرا باید عددی از مخاطبان خوبم که سمپات های بافایده و بی فایده جماعت پایداران هستند؛ سر از پا نشناخته به نظرگاه وبلاگ عبور بیایند و سرود شادی سر بدهند که "حالا چه می گویی؟!"، "پایداران نشان دادند باهوش هستند"، "خدا را شکر دستت رو شد"، "از نفس حق علامه مصباح بود" و قص علی هذا... 

در واقع این دسته از مخاطبها یا نوشته بالا را نخوانده اند و یا از نظر آنها کناره گیری لنکرانی آنهم در شب اعلام صلاحیت ها هر معنایی دارد غیر از این چیزی که من گفته ام و نوشته ام!!!

راستش اینست که خوانش لحظه های عبور من از کنار آدم ها مخاطبانی دارد.

خوب و بد قاطی. که البته جایتان خالی؛ همه شان را هم دوست دارم.

ولی این وسط یک عده هستند که نه می شود به راه نزدیکشان دل بست نه به چشم های قشنگشان و نه به زلف بلندشان!

متوجه عرضم هستید؟!

یعنی نه حرفهایم را دقیق می خوانند، نه می شناسنندم و نه هیچ نسبتی با تفکرم دارند. یکجورهایی انگار فقط منتظرند بکشند زیر پای آدم و بعد هم دور آتش برقصند!

راستش اینست که این دسته را خیلی کم دوست دارم.

کامنتهایشان را فقط اگر وقت مرده ای داشته باشم، می خوانم. و نه ابراز لطفشان را وقعی می گذارم نه نکوهش هایشان را.

یعنی کلاً برایم علی حده هستند.

امیدوارم تعداد این دسته که اصلاً نمی دانم کم اند یا زیاد روز به روز کاهش پیدا کند و دیگر هیچوقت اینجا نیایند مگر اینکه جهدی پیدا کنند برای اصلاح خودشان(اگرچه در اینجا همیشه و به روی همه باز است)

پ.ن: این را خیلی خوب می دانم که اگر یک روز درباره یک تفرّس یا یک تحلیل اشتباهی بکنم؛ آفرین گفتن های با بصیرت و بی بصیرت! به چه چیزهایی تبدیل خواهند شد.

نکته ولی آنست که ما بچه های انقلاب اسلامی یاد گرفته باشیم اولا همیشه برای رضای خدا، فکر کنیم و ثالثاً مرده باد و زنده باد ها را هم برای خدا بگوییم و بشنویم.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 15:12  توسط مسعود يارضوي  | 

این روزها

روزهایی گرم و شرجی... و من... که می ایستم توی مسیر باد و دستهایم را باز می کنم...

باد دور صورتم چرخ می زند و با اینکه می داند روزی و در جایی دیده است مرا اما به یادم نمی آورد و هوهو کنان رد می شود... از من...

_ چند روزیست آمده ام زادگاه پدری، "کرمان"...

خدا آدم بی تکلیف نیافریده ولی آدمی که تکلیفهایش را زودتر انجام می دهد شاید...

و لذاست که به 32 هزار تا دلیل، این روزها تکلیفی مهمتر از وبلاگ عبور بر ذمه من نیست و مابقی وقت را خدا در حال تماشای آدمی ناآرام است که یا به دنبال سوارکاری با اسب های شرور است یا پی خواندن کتاب های قطور و رفیق بازی و ورزش و هزار تا تفریح دیگر.

نمی دانم چرا کسی باور نمی کند که این روزها فقط دنبال همین شیطنت ها هستم و بس.

البته اعتراف می کنم که اگر می توانستم، می دادم با چهار تا مناظره سیاسی اتفاقی بیافتد شبیه اینکه علی مطهری و صادق زیباکلام را در میدان حسن آباد تهران آویزان کنند، دادگاه های سال 88 برای جبهه پایداری و احمدی نژاد شکل بگیرد و آخر سر هم یکی یک پس گردنی محکم به تشکل های دانشجویی کشور بخورد تا حالشان جا بیاید.

ولی خب... تکلیف این روزهای من، واگذاشتن و تنهایی و عبور است و دیگر هیچ...

دارم با لحظه هایی ممزوج از غم و شادی کلنجار می روم... توی سوپر مارکت از شهادت دوستی خبردار می شوم، آرام و بیصدا از کنار لحظه هایی مربوط به سیاست و رسانه می گذرم و گاهی هم روی زین اسب با پیامک های تلفنم بازی می کنم.

حمیدآقا، دوست و بزرگتر آزاده ماست... نصیحتم می کند که این روزها "فقط مکاشفه کن و چیزی ننویس."

جوابم بعد از "به روی چشم"، متلک است: "شما هم لطفاً تغییر نکنید یکوقت... مثل بقیه ای که از دستشان داده ام."

و عشق بیابان شده کویر هم هنوز آرامم می کند.

حاشیه ی بیابان ایستاده ایم و تاریکِ تاریک است هوا... 

علی را بغل می گیرم و می گویم: برویم با اژدهای تاریکی بجنگیم عمو؟!

خودش را بیشتر می خزاند توی آغوشم و می گوید: برویم.

کمی جلوتر... وقتی می بیند واقعاً وارد تاریکی محّاو کویر شده ایم و من و پدرش واقعاً سر جنگ داریم، می گوید: عمو ولی اژدها الکیه...!

جوابش می دهم: ما که داریم برای جنگ می رویم. اگر اژدها الکی بود که چه بهتر و اگر هم نبود؛ من و تو و بابا قرار است شکستش بدهیم.

و علیِ کوچک بعد از ثانیه هایی که لابد به آنالیز پاسخ من گذرانده است بنای ناسازگاری و جیغ و گریه می گذارد که "برگردیم"...

فرهاد دارد از ته دل می خندد ولی من زیر لبی فحشی نثار "اژدهای تاریکی" می کنم و قول می دهم که دفعه بعدی خدمتش خواهم رسید.

...بارانکی نم نم دارد ناز کویر را می خرد... و دعای یک آدم بد برای یک آدم خوب؛ آنهم به حرمت باران، گیرا بشود شاید...

برای سیدعلی آقای خامنه ای هم این روزها دعا می کنم.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:52  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_9

_ خیلی وقت است که اگر مخاطب عبور بوده باشید؛ تک جمله "برای رهبر دعا کنید" را اینجا دیده و خوانده اید.

اخیراً دیدم که آیت الله یزدی نیز به مقوله مظلومیت حضرت آقا اشاره کرده و با نگرانی، خطر تنهایی ایشان را هشدار داده اند. و درست هم فرموده اند. اینجا

باز هم می گویم... شما را به هر دینی که مسلمانید؛ برای رهبر دعا کنید.

آی جماعت... مرد اگر هستید و حرمت نان و نمک می شناسید؛ این امنیت و اسلام و استقلال بی خدشه ای که دارید، مرهون جوانمردی های غریب حسینیه امام خمینی(ره) است که الآن وقت دعا کردن برای اوست.

 

_ حسین آقای شریعتمداری در تحلیل اخیرشان پیرامون آمدن آقای هاشمی، از خطر بروز فتنه گفته اند و به آرزومندان اغتشاشات سال 88 هشدار داده اند.

از تحلیل برادر شریعتمداری اینطور مستفاد می شود که خطر تکرار حوادث سال 88 در انتخابات اخیر وجود دارد.

این یک تحلیل خوب است. اما من همانطور که از قبل هم گفته ام و تحلیل هایم را در این زمینه خوانده اید معتقد به بروز این رخداد آنهم در قد و قامت سال 88 نیستم.

فتنه گران اگر بلاهت محض نداشته نباشند (که ندارند) انتخابات آتی را به تلاش برای بر تخت نشاندن آقای هاشمی خواهند گذراند.

در مقابل، این حلقه انحراف است که رویای اغتشاشات خیابانی را از دو سال قبل در سر دارد و البته در اواسط مهرماه 91 و در ماجرای بازار ارز نیز تلاشی ناکام را در این رابطه انجام داد.

البته با تحلیل من، آنها اگرچه موفق به شکل دادن تجمعات کوچکی خواهند شد (که در هیچ کجای دنیا هم قابل جلوگیری نیست) و تاکنون نیز همین تحلیل محقق شده است؛ اما اساساً موفق نخواهند شد کاری را از پیش ببرند.

پ.ن: همچنین با لوث کردن واژه فتنه و اتلاق آن به هر رخداد ریز و درشتی مخالفم شدید.

 

_ بیانیه اخیر جبهه پایداری در حمایت از دکتر لنکرانی در مقابل جلیلی را خوانده اید؟! +

و دقت کرده اید که اگر پایداران حرف های چند ماه قبل وبلاگ عبور را خوانده بودند و بعد از آنکه دکتر جلیلی بهشان گفت: نمی آید! بصورت گفتمانی در انتخابات شرکت کرده بودند؛ حالا دیگر با مشکل اصلح بازی مواجه نمی شدند؟!

پ.ن: دکتر لنکرانی هم کوتاه قدتر از آنست که پایداران حرفهایش را در زمینه ائتلاف با جلیلی جدی بگیرند.

(البته پایداران بر خلاف ظاهرشان به شدت مشتهی اند تا هرطور شده در انتخابات رأی بیاورند و لذا بعید نیست که با لطایف الحیلی به سبد آرای دکتر جلیلی طمع کنند و دست آخر یک طوری خودشان را به ایشان سنجاق کنند. این اشتهای پایداران در حالتی کم احتمال می تواند زمین بازی را تغییر دهد و لنکرانی را بعنوان کاندیدای پایداران واگذارد.)

 

_ اخیراً از چند رجل سیاسی شنیده ام که گفته اند: "آمدن آقای هاشمی تأمین کننده نظر رهبری در حضور حداکثری مردم است"

در اینکه نظر رهبر معظم انقلاب بر حضور حداکثری مردم است شکی نیست اما اینکه رهبری بر این نظر به هر قیمتی تأکید داشته باشند حتماً شک است.

در واقع با اظهار نظر مسخره آقایان و فهم ناصحیحی که از سخنان رهبر دارند؛ باید ناز امثال کروبی و موسوی را هم خرید که یک طوری و به بهانه حضور حداکثری مردم، دوباره بیایند و کاندیدا بشوند.

صاحبان این قبیل نظرات که گویا عادت دارند به همینطوری حرف زدن! باید بدانند و بفهمند که منظور آقا از حضور حداکثری؛ حضور اکثریت در چارچوب قانون است نه اینکه حضور حداکثری را به اهرم فشاری بر قانون و شورای نگهبان تبدیل کرد تا به بهانه آن، صلاحیت هر کس و ناکسی تأیید شود.

ضمناً فهم این نکته هم دور از نظر نماند که حضور مردم در انتخابات نباید بعنوان یک معادله وابسته به حضور برخی کاندیداهای خاص تعریف شود.

هر واجد رأی دادنی در هر مملکتی وظیفه دارد در انتخابات شرکت کند. یا به کاندیدای دلخواهش رأی می دهد و یا به کاندیدایی که به دلخواسته های او نزدیکتر است.

پ.ن: منظورم از ارائه این تحلیل؛ کنایه زدن به شخص آقای هاشمی نبود. بلکه توضیح یک شبهه خطرناک بود و همین.

 

_ اعاظم جبهه پایداری اخیراً حرفهای زیادی را بیان می کنند. و مثل همیشه ظاهر حرفهایشان قشنگ است اما باطن انحراف سازی دارد.

خواستم بگویم آنها سال 83 هم همین حرفها را می زدند و دقیقاً پای بر سبیلی گذاشتند که مشخص بود به انحراف می رسد.

چه اینکه نیامده به احمدی نژاد نسبتهای اهورایی دادند؛ مخالفینش را ضد خدا خواندند و در مقابل انحرافات صریح حلقه نزدیک به "او" و مقولاتی مثل دوستی با مردم اسرائیل، حزب اللهی و بسیجی خوانده شدن مرحوم کردان، ایستایی در مقابل امر ولی و ... سکوت کردند. و جالب آنکه هنوز هم می گویند دولت نهم دولت خوبیها! بود و بدیها از دولت دهم بروز کرد!!! (همین نکته هم نشان دهنده ناصالح بودن آنها برای امر سیاست ورزی شیعی است)

عرضم اینست که هنوز هم بر سبیل سال 83 رَه می سپارند این جماعت.

 

_ چه مطالبه احمقانه ایست درخواست برای ردّ صلاحیت آقای هاشمی.

و یا مثلاً خوشحالی از ردّ صلاحیت احتمالی آقای لنکرانی.

و اما صلاحیت آقای هاشمی...

همیشه با گفتمان کم منطق پایداران برای نقد آقای هاشمی مخالف بوده ام. آقای هاشمی را نه فتنه گر می دانم نه ضد ولایت فقیه. و حرفهایی از قبیل اینکه ایشان خدای نکرده شمشیر بر گردن نظام گذاشته اند و غیره را لاطائلات می دانم. (مگر اینکه در آینده این کار را بکنند!)

در تحلیل من، ایشان به "جمهوری اسلامی هاشمی" معتقد است و همیشه هم در این راستا عمل کرده. و البته همین خصلت ایشان است که همیشه نتایجش به جیب فتنه و اصلاحات رفته است.

لذاست که باید ایشان را به شدت نقد کرد و آرزو داشت که دیگر هیچوقت رئیس جمهور ایران نباشند.

اما این دلیل نمی شود که خدمات ایشان برای انقلاب و سایر سوابقشان از یادها برود و یا کلاً حبط شده به حساب آید.

کسانی هم که این خصلت ایشان (جمهوری اسلامی هاشمی) را تا حالا نفهمیده اند؛ باید خودشان را به دکتر نشان بدهند!


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 20:16  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_8


_ رأی دادن به آقای هاشمی مثل این می ماند که 8 سال بعد دوباره برویم به احمدی نژاد رأی بدهیم!


_ آمدن دکتر جلیلی میز بیلیارد پایداران را حسابی به هم ریخته است. همان که عرض کرده بودم "مسئله اصلح را تبدیل کرده اند به توپ پینگ پنگ".

البته نتیجه اصلح بازی و فهم نکردن معنای کلام ولی فقیه چیزی غیر از این هم نیست. 

و لذا حالا باید منتظر ماند و دید که پایداران با این تناقض آشکار و البته بازی دو سر باخت چه می کنند؟! (که یکبار دکتر جلیلی را به حضرت علی(ع) تشبیه می کنند و به او می گویند "اصلح"؛ بعد که دست رد به سینه شان می خورند، می روند سروقت دکتر لنکرانی و به او می گویند از حالا ملاک های اصلح بر تو متعین است و از این به بعد تو اصلح مایی! اما آن اصلح اولی به ناگاه در انتخابات ثبت نام می کند و الخ...)

ضمنن از دکتر جلیلی هم انتظار است در مقابل چند تناقض و انحراف خطرناک پایداران موضع جدی بگیرد و بگوید که بالاخره تکلیفش با این جماعتی که احمدی نژاد را بعنوان تحفه تحویل دادند و هنوز هم بر تحفگی او پایداری می ورزند، چیست؟!

سکوت دکتر جلیلی در این زمینه، ضعف ایشان محسوب خواهد شد.


_ با تأسف می گویم که هم آقای زاکانی و هم آقای لنکرانی با اینکه کاندیدای ریاست جمهوری هستند اما اثبات کرده اند که نمی توانند در عرصه سیاست ورزی شیعی، شطرنج موفقی بازی کنند چه رسد به سودای ریاست جمهوری.(اشاره من به این مسئله هم می تواند باشد که حضور این افراد در یک ائتلاف چقدر می تواند مضر و چقدر احیاناً سودمند باشد)

نه از روزهایی که جفتشان علم زنی می کردند که فتنه و انحراف؛ کاندیدایی در انتخابات نخواهند داشت!!! (ضمن اینکه من ضعف های خطرناک پایداران را رأس دیگر دو ضلعی خطرناک انحراف می دانم) نه از امروز که جفتشان می گویند هاشمی رأی نمی آورد!

و البته با همان استدلالی می گویند آقای هاشمی رأی ندارد که قبلاً با همان استدلال مفروض، می گفتند ایشان کاندیدا نمی شود!

(من هم به هزار دلیل دعا می کنم آقای هاشمی رأی نیاورد اما ترجیح می دهم با فروض عقلایی به نتیجه رأی نیاوردن ایشان برسم نه با فروضی که آقایان عموماً به آنها عمل می کنند و بگیر نگیر دارد)


_ آقای مشایی و قدّیسهایش فقط نمادهایی از انحراف هستند. انحراف و انحراف سازان را باید در میان جماعت پایداران و معاریفش جستجو کنید.

طرفه آنکه بر اساس تحلیل من؛ این جبهه پایداران یا همان جبهه یاران احمدی نژاد در سال 84 بودند که مشایی و احمدی نژاد و دیگران را به وجود آوردند و به اینجا رسانیدند. و اکنون هم بی هیچ تغییری در گفتمان و بدون عذرخواهی از انحرافی که به جان مردم و کشور تحمیل کردند؛ دوباره مدعی حضور در قامت ریاست جمهوری هستند.

فهم این مسئله هم زیاد سخت نیست. احمدی نژاد هنوز به صندلی پاستور عادت نکرده بود که اینها او را با دولت امام زمان(عج) گره زدند و به دولت چند ماهه اش گفتند: "کریمه"!!!

ضمنن محض اطلاع، این آقای مشایی هم سال ها حرف های جماعت پایداران را تکرار می کرده است.

دوباره و برای بار چندم تکرار می کنم: جبهه پایداری در کنار قوت های گفتمانش، ضعف های خطرناکی دارد که سبب ساز انحراف هستند(توضیح بیشتر باشد برای بعد)


_ اصلاح طلبان فقط برای اینکه آقای هاشمی را در حاشیه امنیت نگه دارند نزدیک به یکسال تمام به مردم دروغ گفتند و مخفی کاری عمدی کردند.

متوجه هستید؟! دروغ گفتند. یعنی موسوی لاری، دعایی، انصاری، زیباکلام، عبدی، کرباسچی، مرعشی، جهانگیری، خاتمی، عارف، عسگری، قنبری، علیخانی، منتجب نیا و همه و همه شان به شما مردم درباره کاندیداتوری آیت الله هاشمی دروغ گفتند و تماماً تلاش کردند تا این احتمال را از ذهن همه دور کنند.

و این لکه ننگ تا همیشه بر دامنشان خواهد ماند به نظر من. 

پ.ن: اگر هم در این زمینه شروع به مغالطه کردند، بگویید مگر شما نبودید که یکسال تمام از وحدت ملی و اعتدال و مبارزه با افراط و تفریط سخن می راندید؟! و البته خودتان هم بهتر می دانید منظورتان از تمام این کلیدواژه ها چه کسی بود!)


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 11:25  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_7 و یک تحلیل درباره پایداران

_ آقای هاشمی همانطور که بارها نوشته ام و دلایلی مختلفی را هم برای آن اقامه کرده ام کاندیدا خواهد شد. و راستش من هم خسته ام بس که از آقای هاشمی نوشتم.

و حالا که گفتمان "هاشمی کارآمد منزه" و "هاشمی کارآمد نامزه" را می شنوم خسته تر هم می شوم.

این گفتمان های غلط ثمره "ظلم ها" و "سکوت هاست".

 

_ "در واقع جبهه پایداری به تحزب و گروه‌های سیاسی اعتقادی ندارد و در ایران ثابت شده که احزاب کاربردی ندارند چون آنها به دنبال قدرت‌طلبی هستند."

این جمله را یکی از اعضای مبرّز پایداران بر ریاست جمهوری گفته است که جوابش می شود این:

اولاً جنابعالی مطالعات سیاسی لازم را ندارید و چیزی درباره "حزب جمهوری اسلامی" و خدماتش گویا نمی دانید!

ثانیاً با گفتمان شما کسانی مثل مقام معظم رهبری هم که عضو حزب جمهوری اسلامی بوده اند، لاجرم روزگاری قدرت طلب و اهل کارهای بی کاربرد بوده اند!!!

ثالثاً جبهه پایداری تناقض کم ندارد که هر روز هم به آن می افزایید. شما که به احزاب بد و بیراه می گویید و متهمشان می کنید به قدرت طلبی؛ پس خودتان چه هستید؟! آیا جبهه پایداری چیزی غیر از یک حزب سیاسی است که البته انحراف خطرناکتر از فتنه را هم به این کشور و مردمش تحویل داده و هم اکنون هم بدون عذرخواهی، مترصد دست یابی دوباره به قدرت است؟!

 

_ آقای محسن رضایی بر اساس تحلیل و تفرّسی که دارم؛ کاندیدایی نیست که بتواند در انتخابات ریاست جمهوری رأی بیاورد.

قائل به این هم نیستم که درباره کسی که نمیتواند رأی بیاورد نظر دیگری بدهم یا ضعفها و قوت هایش را شماره کنم. اما احساس کردم درباره آقای رضایی باید به چند نکته اشاره کنم.

اولاً این جمله مشهور را از آقای رضایی بخوانید که فرموده اند: "اصولاً در کشور ما جان مردم، مال مردم و آبروی مردم اهمیت لازم را ندارد." +

آقای رضایی عزیز فقط به دلیل بیان همین جمله غلط و منظوردار، اصولاً نباید رئیس جمهور ایران باشد.

دوماً ایشان همواره منتقد دولت در زمینه اعطای سنگین یارانه و افزایش نقدینگی بود اما هم اکنون از یارانه 110 هزار تومانی سخن می گوید.

ایشان به دلیل این تناقض هم نباید رئیس جمهور ایران باشد.

سوماً اعضای مبرّز ستاد ایشان چند ماه قبل از پیگیری بحث "صیانت از آرا" در ستاد مرکزی آقای رضایی و با نظارت ایشان خبر داده اند. +

حتماً آقای رضایی می پذیرند که اجرای فرمول های آقای موسوی در سال 88 رسم زشتی است که نباید دوباره تکرار شود؛ اما ایشان به هر دلیلی دوباره در حال تکرار آنها هستند.

و چهارماً اینکه آقای رضایی در فتنه سال 88 به هیچ وجه عملکرد مطلوبی نداشتند و به جای آنکه معنای آرای کمی که به دست آوردند را نیوش کنند؛ ترجیح دادند از راه اعتراض و این حرف ها به ادامه پیمایش مسیری که سالهاست پای در آن گذاشته اند، بپردازند. این عمل نیز برازنده ایشان نبود و تقریباً نمره نامقبولی را از آقای رضایی در سال فتنه بر جای گذاشت.

و قص علی هذا در زمینه "دولت عشق" و "امپراطوری اسلامی" و "ایالتی کردن ایران" و ...

جناب محسن رضایی به این دلایل خیلی واضح نمی توانند و نباید رئیس جمهور ایران باشند.

 

_ "به ویژگی‌هایی که مقام معظم رهبری به آنها اشاره کرده‌اند دقت کنید و آنها را با افراد تطبیق بدهید. آقای دکتر لنکرانی بعضی از این ویژگی‌ها را بسیار بیشتر از افراد دیگری که مطرح هستند، دارند. مثلاً درجه اخلاص، ایمان، تهذیب نفس ایشان و باورشان به این‌که اسلام می‌تواند مدیریت کند."

این جمله را هرکسی گفته متأسفانه نه از اسلام سیاسی دانسته های درست و درمانی دارد نه از معانی مورد اشاره ولی فقیه.

انگاری حضرات یک "چیزسنج" ویژه دارند که درجه! این ذهنیات و درونیات را هم می تواند اندازه بگیرد. (که ندارند و لذا یا دروغ می گویند یا مهملات)

جبهه پایداری متأسفانه به بیماری های خاصی مبتلاست و همین بیماریها هم هستند که سرانجام منتج به "انحراف" شدند.

تحلیل من درباره پایداران این است که اینها در صورتی که در انتخابات موفق نشوند؛ به دلیل انحرافات و تعصبات فکری ای که دارند، تبدیل به یک "اقلیت اذیت کن سیاسی" خواهند شد که اگر درباره آنها روشنگری های لازم توسط خواص کشور صورت نگیرد؛ تا مدت مدیدی کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی را خواهند آزرد.

 

_ همه آنهایی که دارند با ایما و اشاره از کاندیداتوری آقای هاشمی و رئیس جمهور شدن ایشان حمایت می کنند؛ در یک پروژه ی عظیم و البته تلخ، خود را پاسخگو خواهند کرد.

بعداً در این زمینه بیشتر خواهم نوشت.

 

_ دقت می کنید چطور برخی از خواص کشور، برخی از تشکل های دانشجویی و برخی مجامع فکری؛ کسای سکوت را به روی خود کشیده اند و در مقابل دپوی اینهمه شبهات و لاطائلات فکری و سیاسی که این روزها دارد در فضای کشور و به بهانه انتخابات مطرح می شود هیچ و هیچ نمی گویند؟!

فکر نکنید که اینها فقط یک مشت ژست انتخاباتی است که توسط کاندیداهای رأی نیار، جماعت پایداران و غیره مطرح می شوند و تمام...! خیر.

این شبهات مثل ویروسی که با خون یک بدن ممزوج می شود عمل می کنند و اگر بصورتی صریح و نهادینه پاسخ داده و درمان نشوند؛ به بیماری های خطرناکی بدل خواهند شد.

"برقراری 6 ماهه رابطه با آمریکا"، "فک حصر فتنه گران"، "افزایش یارانه ها"، "تقسیم دولت بین تمام اقوام و قبائل ایرانی"، "توسعه مدنی"، "اندازه گیری ضریب خلوص یک فرد"، "برداشت اَشعری مسلکانه از بیانات رهبر معظم انقلاب" و...

منطق می گوید که این شبهات اگر به بیماری برسند (که بعضی هایشان هم رسیده اند) حاضران سه جماعتی که در بالا اسم بردم؛ حتما به صلابه ی پاسخگویی کشیده خواهند شد و به نام ساکتان ظلم به انقلاب اسلامی حکم می خورند.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:45  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_6

_ بازی کردن مثل آقای هاشمی از دکتر زاکانی بعید بود اما ظاهراً ارزش عرض اندام سیاسی و نیم نگاه به صندلی چرمی ساختمان ریاست جمهوری بیش از تمام این مراعات هاست.

علی العجاله اینکه زاکانی خبر دیدارش با رهبر انقلاب را رسانه ای کرده و طوری رفتار می کند که مثلاً گفتمانش مورد تأیید رهبر انقلاب است.

اگر بخواهم معادله را ساده کنم این می شود که آقایان می روند خدمت آقا و برنامه هایشان را ارائه می کنند. راستش را بخواهید حرف بد هم نمی زنند و تماماً از اسلام و انقلاب و پیشرفت می گویند.

آقا هم به تماماً می فرمایند خیلی خوب.

بدی قصه اما از جایی آغاز می شود که حضرات هنوز از بیت بیرون نیامده خبر را رسانه ای می کنند و یک جوری رفتار که انگاری رهبر انقلاب ایشان را به عنوان یک رئیس جمهور پسندیده اند.

و هرگز هم به افکار عمومی نمی گویند که آقا همیشه و همه جا برنامه های خوب و حرفهای درست را (حتی اگر احمدی نژاد بگوید) تأیید کرده اند و کاری به اشخاص نداشته و ندارند.

خلاصه این قبیل بازی های بد و کارهای سیاست بازانه اجحاف به حق مردم و البته ظلم به ولایت فقیه است.

 

_ شیخ حسن آقای روحانی به عنوان مقام مسئول در امضای قرارداد بد سعدآباد؛ می نشیند و برمی خیزد؛ از این می گوید که بعله... هرکار کرده ایم با رضایت رهبری بوده و حتی تعلیق را هم ایشان اجازه داده اند.

جالب اینکه توی این کشور پهناور هم انگاری کسی نیست که جواب برادر روحانی را بدهد. (شما پیدا کنید حزب الله سایبر و خواص و تحلیل صحیح سیاسی و غیره را)

حضرت استاد؛ خب شما خودتان توی کتاب خاطراتتان مگر این جمله را ننوشتید؟ " در بیست و سوم آبانماه 1383، شصت و هشتمین جلسه کمیته عالی هسته ای برگزار شد و سه راه بررسی شد. 1_ تعلیق بر اساس پذیرش عهدنامه پاریس، 2_ رد عهدنامه پاریس و اعلام یک جانبه تعلیق، 3_ رد هر دو سناریو و پذیرش ارجاع به شورای امنیت. یکی از اعضا! در این جلسه گفت: مصلحت کشور پذیرفتن راه اول است. اگر راه اول را نپذیریم در کشور دوگانگی بوجود می آید. نظر رئیس جمهور و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام مهم است. آنها نظر اول را قبول دارند."

ساده اش می شود اینکه جنابعالی، آقای خاتمی و آقای هاشمی؛ هرگز حاضر به مقاومت نبودید و گردشکارهای راهبردیتان را فقط با همین سه راهکار فرستادید خدمت رهبر انقلاب و تأکید هم داشتید که راه اول را دوست دارید.

خب رهبر مظلوم انقلاب چه بکند؟! بگوید نظر هیچیک از سه رکن اصلی امنیت کشور را قبول ندارد؟!

و لذا مجبور می شود مالک را فرا بخواند و از بین بد و بدتر؛ بد را انتخاب کند و راه مظلومیت را.

شیخ حسن آقای عزیز؛ اولاً که ضعف بزرگی به نام قرارداد سعدآباد تا هیچوقت نخواهد گذاشت شما رئیس جمهور این کشور باشید (مگر در صورت تغییر زمین بازی!) و ثانیاً انقدر که می گویید از رهبری اذن داشتیم؛ لطف کنید توضیحی که در بالا نوشتم را هم در ابتدای صحبت هایتان بگویید که خدای نکرده فضا مشبّه نشود و مردم معنای دقیقتر حرفهایتان را بدانند.

 

_ جبهه پایداری از نظر هوش و به یادآوری گذشته به خودش و مستمعینش چه نمره ای می دهد، نمی دانم. اما الحال اینکه هریک از پایداران محترم و یا کاندیداهای اصلح گشته شان اگر به این سوال پاسخ دادند که دادند و اگر هم ندادند یا نداشتند که بدهند پس صلاحیت حضور در انتخابات ریاست جمهوری با متد معرفی کاندیدا را ندارند.

آن سوال این است: "همه ی شما دولت نهم را دولتی خوب و نیکو می دانید و در آن یا وزیر احمدی نژاد بوده اید یا دستیارش یا مشاورش یا هوادارش و یا غیره اش...

بفرمایید در آن ماه عسل، وقتی آقای مشایی از دوستی با مردم اسرائیل صحبت کرد و یا مثلاً وقتی آقای احمدی نژاد به مرحوم کردان لقب بسیجی و حزب اللهی را داد چه موضعی گرفتید؟ (و اساساً آیا موضعی گرفتید یا نه؟(

معنای ساکت انحراف همین است.

 

_ می دانید اگر آقای هاشمی صبح فردا بیاید و برای انتخابات ثبت نام کند؛ چه اتفاقی رخ می دهد؟!

فریاد "انا بصیر" از بعض از خواص کشور شنفته خواهد شد که ما گفته بودیم، می آید.

نظر مرا می خواهید بدانید؟!

نکته آنجاست که حضرات عادت دارند به بازی بدون باخت. یعنی مثلاً زمانی در انتهای یک کوچه بن بست و در گوش یک نفر یک چیزی در مورد احتمال کاندیداتوری آیت الله انشا کرده اند اما طوری هم گفته اند که آیت الله کاندیدا هم نشود ضرری به حضرتشان نمی رسد.

گرفتید مطلب را؟!

همیشه اعتقاد داشته ام این طرز بازی سبب بلند شدن غبار می شود و کمکی به افکار عمومی و سیاست ورزی شیعی نمی کند.

آدم باید همیشه و بصورتی عقلایی پای اعتقادش بایستد و اگر تحلیلی دارد؛ آن را با تمام ملحقات و گزاره هایش بصورتی صریح بیان کند؛ نه اینکه فقط منتظر ماهیگیری سیاسی باشد(البته منظورم همه نیستند)


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 0:50  توسط مسعود يارضوي  | 

گردنه‌اي خطرناكتر از "انتخابات آزاد"

_ چه بازي بدي را آغاز كرده است آقاي هاشمي...

همينكه دائما در صحبت‌هايش از اين مي‌گويد كه آمدن يا نيامدنش منوط به "رضايت رهبري" و "خواست مردم" است.

از قيد خواست مردم مي‌گذرم كه يك ركب سياسي بيشتر نيست و منظور آيت‌الله هم از خواست مردم؛ درخواست‌هاي همين گروه‌هاي موافقي است كه دائم مي‌كشانند پيش ايشان و نيز شنفتن تحليل‌هاي آقايان عليخاني و رجايي و علي‌عسگري و منتجب‌نيا براي تشويق ايشان است.

حرف اساسي‌ام درباره تأكيدات آيت‌الله بر مقوله "رضايت رهبري" است.

با اين حرف آقاي هاشمي؛ فرض ساده‌مان اين مي‌شود كه اگر ايشان نيايد يعني رهبري اجازه نداده‌اند و اگر هم بيايد يعني كانديداي مورد اشاره رهبري است.

در هر دو حالتش هم رهبري مظلوم نظام است كه در محاصره قرار مي‌گيرد. (حالا شايد متوجه‌تر شده باشيد چرا اينهمه مي‌گفتم براي حضرت آقا دعا كنيد!)

بخواهم صريح‌تر حرف بزنم اين مي‌شود كه آقاي هاشمي دارد به شدت "جوانانه" بازي مي‌كند و براي گفتن اين حرفش هم در روز قيامت مؤاخذه خواهد شد.

يعني وقتي عقل محض، ايشان را به واسطه‌ي اين حرف مؤاخذه مي‌كند؛ پاسخ‌خواهي در قيامت كبري هم لاجرم در پرونده ايشان و به اين واسطه قيد خواهد شد.

ايشان در آستانه 80 سالگي و به جاي آنكه در پيچ تاريخي در كنار جمهوري اسلامي و رهبري مظلوم آن باشد؛ دارد مثل جوان‌هاي ميدان نديده حرفي را مي‌زند و براي موفقيتش در انتخابات پازلي را مي‌چيند كه حتي ساير كانديداها هم عموماً حاضر به اين طرز بازي و هزينه‌كردن از رهبري نظام نبوده و نيستند.

البته از كسي كه تمام طول روزهايش را در خوانش تحليل‌هاي روزنامه شرق و صادق زيباكلام و آقاي مهدي هاشمي مي‌گذراند؛ شنفتن چنين حرف‌هايي بعيد نبوده و نيست.

ولي الحق و الانصاف از آن هاشمي يار امام و انقلاب كه زنده مانده بود چون نهضت زنده است هم شنفتن اين حرف‌ها و بولينگ بازي با آبروي نظام بعيد بود و هست.

طرفه هم آنست كه آقاي اكبر هاشمي بهرماني(رفسنجاني) تصميمش را براي رياست جمهوري و كانديدا شدن، خيلي وقت است كه گرفته و اين رفتار جوان‌سرانه براي بالابردن احتمال پيروزي در انتخابات به هيچ‌وجه در شأن ايشان نيست.

با اين اوصاف اما مي‌خواهم در اين زمينه به يك مسئله مهم اشاره كنم و نيك مي‌دانم كه حضرت آيت‌الله؛ اين حرف‌ها را هم علاوه بر نوشته‌هاي قبلي‌ام خواهد خواند.

عرضم اين است كه من اصلاً تصور اين را ندارم كه مقام معظم رهبري در اين بازي كه شما به راه انداخته‌ايد؛ چگونه مهره‌چيني خواهند كرد؛ اما اين را مي‌دانم كه برنده بازي ايشان هستند نه شما.

شما مي‌دانيد كه اين تحليل من نه از سر ارادت به معظم‌له كه از سر نشانه‌هاييست كه ديده و مي‌بينم.

شما قبلاً هم با اينكه فكرش را نمي‌كرديد؛ اما حمايت‌هاي مصلحت‌آميز رهبري از رئيس جمهور كنوني را در خطبه‌هاي نماز جمعه ديديد و دانستيد كه رهبر براي ماندن اين نظام؛ چه كارها كه نمي‌كند (حتي اگر به قيمت مظلوميتش تا هميشه تمام شود)

حضرت مستطاب، آقاي هاشمي عزيز، خواستم بگويم اگرچه ذهن من واقعاً نمي‌تواند نحوه برخورد مقام معظم رهبري با اين حرف ناصحيح شما را در تفرّس خود ببيند اما فقط اين فرض را مي‌خواهم در محضر شما در نظر بگيرم كه اگر رهبر انقلاب در پيشگاه مردم پيرامون اشاره‌هاي بد شما به منوط بودن كانديداتوري‌تان به اجازه ايشان؛ صحبت كنند چه اتفاقي برايتان خواهد افتاد؟!

آيا قبول مي‌كنيد كه همانند پروژه "انتخابات آزاد" باز هم اين شما هستيد كه يك نمره منفي ديگر را در كارنامه خود دريافت خواهيد كرد؛ همانگونه كه در جريان آن حمايت مصلحت‌انديشانه از احمدي‌نژاد و در خطبه هاي نماز جمعه،‌ پاسخ پيش‌بيني‌هاي مشهورتان را دريافت كرديد؟ (چه اينكه خودتان مي‌دانيد رهبر انقلاب از شما هم به مسئله انحراف آگاه‌تر و پيش‌بين‌تر بوده‌اند!)

رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام؛ نيك مي‌پذيريد كه با عنايت به صحبت‌هاي قبلي‌ام؛ اين نوشتار را نيز از سر ارادتي كه به جنابتان به عنوان يار ديرين امام راحل دارم، در پيشگاه قضاوت مخاطبان قرار مي‌دهم اما خاضعانه از شما مي‌خواهم كه اگر اين نوشتار را خوانديد يا به نظرتان رساندند؛ حتماً در فرجام شوم اين بازي خطرناك انديشه كنيد و كاري نكنيد كه غير از مخاطره‌اي كه براي گرفتن رأي از مردم با آن روبه‌رو هستيد؛ خود را با مخاطرات ديگري مثل پاسخگويي در يوم‌التغابن، بي‌وفايي به سيدعلي‌آقاي خامنه‌اي كه قول داده بوديد در كنارش بايستيد و يا خطر شكستي دوباره در تقابل با مصالح انقلاب و تدابير رهبري نظام روبه‌رو نكنيد.

باشد كه از اين بازي خطرناك دست برداريد.


پ.ن: ببينيد آقا را به كجا رسانده‌اند كه معظم‌له در حرف‌هايشان به صراحت از اين مي‌گويند كه "بعد از اين هم" عده‌اي كه مي‌خواهند نگذارند انتخابات به موقع برگزار شود؛‌ در توطئه‌شان ناكام خواهند ماند.

اينها همه از هداياي پايداران رياست جمهوري است كه از اصلاح‌طلبان هم بدترند. همانطور كه انحراف از فتنه خطرناك‌تر است.

براي آقا دعا كنيد...



برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 16:32  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)_5

_ "برخی تلاش می کنند که این مخاطره(انتخابات) را، مخاطره اصلاح طلب ها نشان بدهند. خب، این نکته روشن است که اصلاح طلب ها به دلیل گسستی که بین رهبری آنها و بدنه اجتماعی آنها بوجود آمده . به دلیل رهبری که گسسته شده خودش هم و بی انگیزه هستند برای اینکه در صحنه اجتماعی حضور پیدا بکند، اصولا ظرفیت اجتماعی حضور در انتخابات ریاست جمهوری را ندارند . نگاه عمده ی اصلاح طلب ها به انتخابات 24 خرداد عمدتا، نگاه به انتخابات شوراها است . در شوراها هم امید بسته اند به چهره هایی که بالاخره شناخته شده نیستند یا چهره های سفید آنها هستند."

این حرف را هر کسی زده؛ نه از سیاست ورزی چیزی می داند نه از ماهیت فتنه و نه از رصد رخدادهای اجتماعی... بعد هم اسمش را گذاشته اند اصلح! واویلا...

البته لازم به ذکر است که رفقایشان در سال 84 هم همین ادبیات و فکرها را داشتند که به انحراف رسیدند.


_ "نبايد گفته شود كه آن فرد اصلح رای ندارد و بايد دنبال کسی بود که رأی داشته باشد، يعني صالح مقبول؛ با اين كار رأی خود را حرام كرده‌ايم!"

این حرف را هرکسی زده دریافت درستی از تلاقی مردمسالاری با اسلام ندارد.

ضمن اینکه آقایان دروغ هم می گویند. چون اگر بر طبق گفتمان خودشان قرار بود رفتار بشود؛ پس الا و لابد دکتر جلیلی اصلح بودند که شاید در صحنه حضور نیابند. و لذا می بایست یا رأیشان را به نام ایشان می نوشتند و یا اینکه می گفتند در انتخابات کاندیدای اصلح نداریم و گفتمانی شرکت می کنیم. 

"اصلح" را تبدیل کرده اند به توپ پینگ پنگ!

البته این آقایی که این حرف را زده؛ کسی است که همین اخیراً به خود بنده می گفت 80 درصد دولت قابل دفاع! است و درباره چرایی تعاریف فراوان رهبری از آقای هاشمی و خاتمی هم جوابی نداشت که بدهد.


_ "... در پاسخ به اين سوال كه چه تضمینی است لنکرانی هم مثل احمدی نژاد نشود، با بيان اينكه هرکس به شما تضمین می‌دهد دروغ می‌گويد، گفت: هیچ کس قادر به تضمین دادن نیست، جز معصومین(عليهم السلام)."

باید به آن کسی که این حرف را زده گفت؛ برادر من؛ خب شما که این اصل ساده عقلی را علی الظاهر می فهمید؛ چرا در سال 84 و بلافاصله پس از رأی آوردن احمدی نژاد؛ برداشتید، گفتید دولت تو دولت امام زمان(عج) است؟ چرا همان ابتدا به دولتش گفتید کریمه و چرا هرچه رهبری بر اساس وظیفه ولایت فقیه از دولت تعریف کردند؛ گذاشتید به پای لوبیای سحرآمیز بودن احمدی نژاد...؟! چرا؟!

ضمنن اینکه سلّمنا... هیچکس نمی تواند تضمین بدهد. ولی عذرخواهی که می تواند بکند. اقرار به ریل گذاری برای انحراف که می تواند بکند. اقرار به گوش نکردن به تحلیل های علامه جوادی آملی مبنی بر چپ کردن فلانی که می تواند بکند، اقرار به سپر قراردادن علامه مصباح که می تواند بکند...


پ.ن: خیالتان تخت. این از اصحاب و ساکتان انحراف که شرحش در بالا رفت. 

آن هم از جریان فتنه ای که از یک سال قبل هوار می کشیدیم که اسبش را زین کرده و دارد به اسم هواداری از آقای هاشمی می آید ولی آنهایی که باید؛ پنبه فرو کرده بودند توی گوشهایشان و با پوزخند می گفتند اگر بیاید استعفا می دهیم!

اما هنوز هم دیر نیست شاید. مواظب رأیتان و مظلومیت رهبر باشید.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 13:56  توسط مسعود يارضوي  | 

یک تحلیل درباره نقد آقای هاشمی

وزیر محترم اطلاعات اخیراً از این گفت که آن آقایی که مدعی پیش‌بینی حوادث سال 88 است؛ خودش در فتنه دست داشته و ...

خدای نکرده قصد نقد سربازان گمنام امام زمان(عج) و وزیر محترم اطلاعات را ندارم اما خواستم، بگویم این نحوه برخورد با آقای هاشمی را صحیح نمی‌دانم.

یعنی از سال 84 هم با گفتمانی که احمدی‌نژادیست‌ها در هجوم به آقای هاشمی به‌کار می‌بردند مخالف بودم و الآن هم با گفتمان جبهه پایداری در نقد ایشان.

دقت کنید که منظورم این نیست که حاج‌حیدر مصلحی یا مثلاً دکتر ولایتی(که چندی قبل به ربط آقای هاشمی و بحث فتنه اشاره کرده بود) طرفدار یکی از این دو گفتمان هستند.

عرضم فقط ارائه نظر در فضای نقد علیه آقای هاشمی و توجه دادن منتقدان به ظرفیت‌های ناخودآگاه و خودآگاه ایشان است.

آقای هاشمی را رکن نظام و بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی می‌دانم.

آنهایی هم که به این دو گزاره اعتقاد داشته باشند؛ لاجرم باید بپذیرند که آقای هاشمی حتی اگر در فتنه هم اعتقاد خاصی داشته که به نفع فتنه‌گران تمام شده اما این قبیل برخوردها با ایشان درست نیست.

چه اینکه ایشان احتمالاً کاندیدای انتخابات دولت یازدهم نیز خواهند بود و این گزاره هم؛ تأکید بر فتنه‌گر نخواندن ایشان را منطقی‌تر می‌نماید.

به نظر من، سبک و سیاق رفتار با آقای هاشمی؛ باید سبک و سیاقی باشد که غریب حسینیه امام خمینی(ره) برگزیده است.

هجوم عریان به سمت ایشان و فرض کردن آقای هاشمی در سمت فرماندهی میسره یا میمنه کسانی که قصد براندازی نظام را داشته‌اند؛ اگر هم نفعی داشته باشد؛ حتماً این نفع کمتر از ضرریست که به این واسطه دامنگیرمان خواهد شد.

باید با آقای هاشمی کار کرد. در جای صحیح به ایشان نقدهای اصولی وارد کرد و پای این نقدها هم ایستاد و در جای لازم هم به واضحاتی مثل رکن بودن ایشان و یا ان‌شاء‌الله، انقلابی بودن ایشان اشاره کرد و در تمام نقدها این گزاره‌ها را نیز مد نظر قرار داد.

والسلام علی من التبع الهدی


پ.ن: عزادار حجر بن عدی هستم. تصاویر تخریب حرم این سرباز رشید امیرالمؤمنین اشک را توی چشم‌هایم نشاند. و دلزدگی عمیق از تمام آنهایی که از روز اول نفهمیدند بحران سوریه یک طرح براندازی است نه یک اعتراض اجتماعی!


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:58  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم(انتخابات)ـ4

گزارش چهارم را به سه نکته مهم که در لابه‌لای حرف و حدیث‌های سیاست این روزها یافت می‌شود اختصاص داده‌ام.

و آن سه نکته اینهایند:

یکم: پیرامون تأکیدات مقام معظم رهبری بر مقولات اقتصادی و ارتباط آن با سوء مدیریت‌های دولت و تحریم‌ها

مقام معظم رهبری چند سالیست که در راهبردهای عمومی کشور، مسئله اقتصاد را بصورت ویژه‌ای مد نظر قرار داده‌اند. این مسئله همراه شده است با سوء مدیریت‌های فراوان دولت و از طرفی تغییر زمین بازی در عرصه اقتصاد و نفت برای غرب.

عده‌ای در این میان داد سخن داده‌اند و طوری صحبت می‌کنند که انگار تحریم‌های غرب علیه ما؛ بزرگترین بلای نازله‌ است و تأکیدات رهبری برای مقابله با تحریم‌هاست و غیره...

این قبیل سخنان را جفای در حق رهبری می‌دانم.

چون این عده نمی‌دانند که اولاً تحریم‌های غرب علیه ما هیچگاه نه در حالت تخفیفی قرار داشته که اکنون بخواهد بیشتر شود و نه گزینه تازه‌ای است که رهبر شجاع انقلاب بخواهند به یکباره در مقابل آن اخذ موضع کنند.

طرفه آنکه همه باید بدانیم که قرن جاری، دیگر قرن ژئوپولیتیک نیست بلکه قرن ژئواکونومیکس است. قرنی که طی آن باید همه چیز و حتی سیاست و فرهنگ کشورها را طوری تعریف کرد که مسئله اقتصاد آنها هم بهینه شود.

و این نکته نغز را رهبر انقلاب، بیش و پیش از همه ما رصد و بیان کرده‌اند.

لذاست که بیان صحبت‌های نافهمیده و ناسنجیده در این رابطه منجر به این می‌شود که مخاطبی احیاناً اینطور فکر کند که رهبری نظام از تحریم‌ها خوف دارد! و یا احیاناً تحریم‌های غرب علیه ما در حال اثرگذاری فلج‌کننده است. و همینطور احیاناً اینگونه تصور می‌کند که نظام ما تا آن حد نحیف! شده است که مقام معظم رهبری مجبور است برای رفع سوء مدیریت‌های فراوان دولت؛ سمت و سوی اقتصادی به کشور بدهد.

خوب است همه آنهایی که در این زمینه فکر می‌کنند، می‌اندیشند و می‌نویسند و صحبت می‌کنند متوجه این مسئله باشند که این جهت‌گیری اقتصادی اخذ شده از سوی رهبر انقلاب؛ تنها به دلیل مقتضیات وسیع قرن پیش رو و گذار ایران اسلامی به سمت تمدن اسلامی است نه برای ترس از جهت چند تحریم بی‌آبرو و نخ نما و یا احیاناً خوف از احتمال اثرگذاری سوءمدیریت‌های دولتی که در سال 84 بر سر کار آمد.


دوم: پیرامون تأکید آقای هاشمی و اصلاح‌طلبان درباره محقق شدن پیش‌بینی‌هایشان درباره دولت احمدی‌نژاد

اصلاح‌طلبان و آقای هاشمی؛ از سال 83 تاکنون علم مبارزه و مخالفت با دولت محمود احمدی‌نژاد را به دوش کشیده‌اند.

علم‌زنی خطرناکی که دودش بیش از همه به چشم نظام و مردم رفت و متأسفانه مؤید این شد که آیت‌الله 78 ساله و یاوران اصلاح‌طلبش برای مخالفت با سیستمی که همگرای آنان نباشد؛ حاضر به در نظر گرفتن مصالح کشور و مردم نیستند.

نیک بنگرید که اگر آقای هاشمی در تمام مدت این هشت سال و در مواجهه با دولت، در کنار رهبری نظام قرار می‌گرفت و به حای بدگویی علیه دولت؛ به حمایت هوشمندانه از احمدی‌نژاد می‌پرداخت، امروز چه فضای بهتری بر کشور حاکم بود.

پس با همین استدلال ساده؛ اینطور هویداست که نه آقای هاشمی و نه هیچیک از اصلاح‌طلبان هنری نکرده‌اند که این روزهای خراب دولت احمدی‌نژاد را پیش‌بینی کرده‌اند. آنها از روز اول مخالف رقیبشان بوده‌اند و لذا فقط شانس آورده‌اند و به مراد دلشان رسیده‌اند و کسی هم که از روی شانس به مرادش می‌رسد؛ همان به که مرد باشد و بگوید شانس آورده نه اینکه مدعای فهم و تحلیل سیاسی صحیح داشته باشد.

از سوی دیگر؛ آقای هاشمی و یاران اصلاح‌طلبش باید به این سؤال هم جواب بدهند که منظورشان از جمله کنایه‌آمیز "اگر حرفهایمان را شنیده بودند" چیست؟

فرض می‌کنیم آنها واقعاً به این تحلیل رسیده بودند که احمدی‌نژاد به اینجا می‌رسد. آیا انتظار داشتند "نظام" رأی مردم را به کناری بگذارد و بگوید هرچه شما می‌گویید؟

آیا انتظار داشتند مردم برای شنفتن حرف‌های آنها به خیابان‌ها بریزند و دولت را ساقط کنند؟!

یا اینکه خدای ناکرده انتظار داشتند مقام معظم رهبری از روز اول سیاست آقای هاشمی را در پیش بگیرند و به مخالفت با دولت برخیزند؟!

نتیجه آنکه این متأسفانه این حرف آقای هاشمی و یارانشان تماماً خرمنی آفت‌زده است و هیچ کجای آنرا یارای دست آویختن و احتجاج نیست.


و سوم: درباره استفاده مکرر این روزهای بعض از خواص کشور از واژه "فتنه"

رخداد خطرناکی است استفاده فراوان و البته بیجا از واژه فتنه. عده‌ای دارند کار را به سمتی پیش می‌برند که دست آخر می‌شود به افتادن گربه همسایه از دیوار هم عبارت "فتنه" را نسبت داد.

آیا واقعاً آنهایی که می‌خوابند و بیدار می‌شوند؛ مدام فتنه، فتنه می‌کنند، معتقدند که مثلاً کارشکنی‌های دولت، انحرافات حلقه نزدیک به احمدی‌نژاد، گرانی روغن مایع، تحریم‌های همیشگی غرب، تلاش عده‌ای برای حمایت خیابانی از مشایی و ... در مصداقی که از معنای فتنه متوجه می‌شویم، جای می‌گیرند؟

این اتفاق را از آن‌رو فوق‌العاده خطرناک می‌دانم که مثل عملیات فریب، ما را از فتنه اصلی هم‌اکنون و چند سال بعد دور می‌کند.

نمی‌شود به هر رخداد ریز و درشت خطرناکی گفت "فتنه" و بعد هم انتظار داشت که در موقف اصلی فتنه؛ جامعه تکلیف اصلی خود، که تکلیف خاصی هم هست را دریابد.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  پنجشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 11:25  توسط مسعود يارضوي  | 

عصرمرگي!

يكي دوتا تير اول مي‌خورد به هدف ولي كم‌كم دستم شروع مي‌كند به حركتي مثل يك زورق شكسته...

لاتي‌اش مي‌شود اينكه "دست ابوذر دارد موقع تيراندازي مي‌لرزد و اين يعني خيلي..."

بچه‌ها دلداري‌ام مي‌دهند... من ولي مي‌دانم گناه از كُلت نيست... از من هم نيست...

از ناسزاهايي است كه خورده‌ام...

_ نشسته‌ام توي پارك و زانوي غم "اميرحسين فردي" را بغل گرفته‌ام...

تمام نيمكت‌هاي پارك اشغال‌اند غير از يكي. خوشحالي‌ام از نشستن روي اين نيمكت خالي زياد طولي نمي‌كشد وقتي يكي، دو تا توت قرمز! قل مي‌خورند روي پيراهن سفيدم و ياورم استاد مي‌شود.

كفري مي‌شوم از دست دو تا پسربچه شيطاني كه درخت را تكانده‌اند و براي اولين بار توي عمرم؛ من هم مثل پيرمردهاي هيولايي كه هميشه توي ذهنم بوده‌اند؛ شروع مي‌كنم به دعوا كردن بچه‌ها.

دلم كه خنك مي‌شود، چشم‌غره‌اي به پسربچه‌ها مي‌روم و خوشحالم كه بلاهت خودم درباره نفهميدن اينكه چرا كسي روي آن نيمكت ننشسته است را سر آن وروجك‌ها خالي كرده‌ام... و جايم را عوض مي‌كنم.

اميرحسين فردي هنوز نشسته است كنج ذهنم ولي كم‌كم دارم با آدم‌هاي پيرامونم سرگرم مي‌شوم.

يكي از مامان‌ها انگاري بچه‌اش را با كره اسب دو ساله تركمن اشتباه گرفته. با يك چوب دراز كه نمي‌فهمم دست ايشان چكار مي‌كند! مدام مي‌كوبد توي سر پسرك و هي بد و بيراه نثارش مي‌كند.

ته دلم مي‌گويم: توصيه به ازدياد نسل براي باجنبه‌هاست نه براي شماها.

توي خيالات خودمم ولي اين اسكوترهاي لعنتي، تند و تند مي‌دوند ميان فكرهايي كه دارند مرا مي‌زنند.

هيچوقت نفهميدم خاصيت اين اسكوترها براي بچه‌ها چيست؟! مثلاً دوچرخه يا سه‌چرخه چه‌شان بود كه حالا همه نسل‌هاي جديد جمهوري اسلامي اسكوترباز شده‌اند. تازه از من مي‌شنويد ضرر هم دارد و زانوي كودك آسيب مي‌خورد. (كشته مرده اين خاصيت خودم هستم كه توي اوج بي‌حالي و غمگيني؛ به اين فكرم كه چي خوب است و چي بد!)

آقاي كافي‌نت هم صداي آهنگش را اندازه شب عروسي‌اش بلند كرده ولي ندانسته شامل تعرفه بي‌حالي من است كه حوصله ندارم بگويم: لطفاً...

نمي‌دانم چرا جميع خلايق (غير از ماهي‌ها) اين يك كار را خوب بلدند كه من يكي را خوب اذيت كنند...؟!

يك‌جورهايي گاهي وقت‌ها بعضي چيزها نشانه است براي آدم‌ شايد.

نشانه‌هايي مثل اينكه... بعله حضرت خان... دست تو هم يك روز روي ماشه خواهد لرزيد...

تو هم يك روز لگدكوب يك مشت آدم كوچك مي‌شوي كه يا مي‌خواسته‌اند گولت بزنند يا غير از هلهله كردن به زخم‌هايت و آه كشيدن پشت داشته‌هايت؛ خاصيتي نداشته‌اند. و هميشه هم فكر مي‌كرده‌اند تو هم مثل خودشان خري...

هوس مي‌كنم ناگهان نفسي تازه كنم ولي اين هواي آلوده منصرفم مي‌كند و وادار به قناعت به همان نفس‌هاي نصفه و نيمه‌ي تبدار...

هرچه به خودم فشار مي‌آورم، نمي‌فهمم من آمده‌ام پارك تا با خودم تنها باشم يا اين همه فكر و آدم توي ذهنم مرا كشانده‌اند اينجا تا تنها گيرم بياورند و حسابم را برسند؟!

مثل هميشه شايد دلي بايد بگيرد تا اين هواي ابري بي‌بارش كم‌كم صاف شود و آسمانش كبوتر باران.

و دقت كه مي‌كنم، مي‌بينم هميشه ديگران ترجيح داده‌اند دل من بگيرد نه دل‌هايي كه واقعاً بايد بگيرد.

به خيالم مي‌آيد، بروم.

و اين همه فكرهاي كوچك ولي زهردار را مثل يك تكه پارچه‌ي چرك مي‌اندازم دور.

كاش جاي فردي عزيز را خوب‌تري بگيرد.

دعا مي‌كنم... و مي‌روم.

+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 21:41  توسط مسعود يارضوي  | 

کَشتی

"آیت‌الله هاشمی بهرمانی(رفسنجانی) پس از حوادث سال 88، ترجیح داد در سکوت به سر ببرد و جز چند دیدار با خانواده‌های زندانیان فتنه اقدام خاص دیگری انجام نداد.

در پاسخ به این سؤال که دیالوگ‌های هاشمی برای مقاطع حساس پیش رو چیست و موضوع او در چه جایگاهی قرار خواهد گرفت، باید دانست که انتظار سکوت همیشگی از جانب کسی که همواره مایل است در وقایع سیاست داخلی کشور نقش مبرّزی را ایفا کند، انتظاری نزدیک به منطق نیست."

این جمله را در خلال گزارشی که 12 دیماه دو سال قبل، پیرامون نقش آقایان هاشمی، خاتمی و حسن خمینی در دو مقطع انتخابات مجلس نهم و انتخابات ریاست جمهوری دولت یازدهم منتشر کردم، نوشته بودم.

پ.ن:همیشه متهمم به اینکه گزارش‌ها و تحلیل‌ها و تفرّس‌هایم سوژه روز! نبوده و نیست... این در حالیست‌که همیشه هم حرفم را نشنیدند که تفرّس و نگاه به آینده، ضرورتی مهمتر است و قرار هم نیست یک تحلیل همیشه درست باشد. مهم این است که ما مکلّف به انجام کارهای مهم هستیم. نه کارهای معمولی و پیش افتاده که از قضا خوراک تنزّه‌طلب‌ها هم هستند.

بگذریم.

دوست رندی دارم. می‌گوید: درباره کاندیداتوری آقای هاشمی داشتی وسط بیابان کشتی می‌ساختی.

پیش خودم می‌گویم: درباره جبهه پایداری و اصغر فرهادی و حلقه انحرافی هم دارم همین‌کار را می‌کنم، لابد.

با تمام این اوصاف و با اینکه معتقدم آقای هاشمی امام زمان تشبیهی انتخابات است و لاجرم ظهور خواهد کرد؛ اما باز هم دعا می‌کنم این اتفاق نیافتد.

شما هم دعا کنید.


برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 12:21  توسط مسعود يارضوي  | 

گزارش به مردم (انتخابات)ـ3


ــ علی آقای زاکانی نمی‌بایست کاندیدا می‌شد. نمی‌شود بعد از یک عمر دم زدن از وحدت سیاسی اصولگرایان؛ یک‌هو بعنوان کاندیدای اصولگرا خودت را معرفی کنی؛ آنهم با این استدلال غیر صحیح که در این انتخابات؛ فتنه و انحراف امکان عرض اندام ندارند،‌ پس تعدد کاندیداها اشکالی ندارد!

تازه بعدتر هم بگویی: " تنوع افراد و کاندیدا در جریان اصولگرایی به دلیل گستردگی این طیف است به نحوی که هر نفر مجموعه‌ای از اصولگرایان را نمایندگی می‌کند. "

هر کودکی می‌فهمد که استدلال اول دکتر زاکانی غلط اندر غلط است و استدلال دومی هم که اخیراً بیانش کرده‌اند؛ نکته‌ای است که در انتخابات‌های گذشته با رویکرد "وحدت" از سوی ایشان بیان می‌شد نه با رویکرد کثرت.

و از تمام اینها گذشته؛ این کاندیداتوری حبابی ضربه بزرگی به حیثیت سیاسی حاج‌علی آقای ما زد زیرا منطقی نیست که ایشان پس از این کاندیداتوری و در دوره‌های بعد؛ بیایند و دوباره در منابر از وحدت! بسرایند.

ضمنن علی زاکانی در انتخابات و بعنوان کاندیدا هم که شرکت کند، رأی نمی‌آورد.

فهم این مسئله از هم‌اکنون کار خیلی سختی نیست. (و از اینجاست که فکر می‌کنم بعضی از آقایان با نیت وزن‌کشی پا به عرصه کاندیداتوری گذاشته‌اند. بگو شما که نیتتان این است چرا به اسم شهدا و جانبازان و ولایت اعلام حضور می‌کنید؟! می‌گفتید:"دلمان خواست"، کفایت بود)

 

ــ نمی‌توانم باور کنم یاسر هاشمی و حجت‌الاسلام یونسی که اولی با ایما و اشاره حامی کاندیداتوری آقای هاشمی است و دومی هم با اینکه می‌گوید فکر نکنم هاشمی کاندیدا شود! اما در مصاحبه‌هایش همواره بر ضرورت کاندیداتوری "مرد عبور از بحران" و منتفی نبودن کاندیداتوری وی تأکید می‌کند؛ برای رتق و فتق امورات ستاد "حسن‌آقای روحانی"! راه افتاده باشند، رفته باشند تبریز!!!

شما باور می‌کنید؟!

 

ــ چه سؤال خوبی...

آقای لنکرانی اصلح است یا جبهه پایداری تصمیم گرفته ایشان را اصلح بداند؟!

 

ــ روزی نیست که به این سؤال فکر نکنم که آقایان شریعتمداری، روحانی و لنکرانی در حالیکه به ترتیب، صبیه، صبیه و ابوی‌شان در آمریکا، اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند و سکنی دارند؛ با چه استدلالی خود را لایق نشستن بر کرسی ریاست جمهوری ایران اسلامی می‌دانند؟!


ــ سعید حجاریان، افاضه کرده که آقای هاشمی دقیقه 90 کاندیدا خواهد شد. سلّمنا. تحلیل درست داشتن خوب است (فرض بر آنکه زمین بازی عوض نشود) اما دروغ گفتن و یا همه‌ی راست را به مردم نگفتن و فیلم‌بازی کردن در ساحت سیاسی اسلام، گناهیست نابخشودنی که حجاریان و همه رفقای اصلاح‌طلب و تکنوکراتش طی یکسال اخیر مرتکب شدند و به مردم درباره احتمال کاندیداتوری آقای هاشمی چیزی نگفتند.

این لینک را هم اگر وقت داشتید، بخوانید. گفته بودم پیش از این که اینها دروغگو هستند.



برچسب‌ها: سیاست, انتخابات, تحلیل
+ نوشته شده در  شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 18:47  توسط مسعود يارضوي  | 

ميان‌تيترهاي انتخاباتي

درباره نسبت اغتشاش و منحرفين

از دو سال قبل تاكنون است كه دائم درباره نسبت مرتبط اغتشاش و حلقه انحرافي سخن‌هاي مختلفي را گفته و نوشته‌ام. اين لينك‌ها را ببينيد: + + +

با اينكه خيلي دير اما الحمدالله مسرورم كه قبل از وقوع حادثه، از زبان چهره‌ها و برخي خواص كشور مي‌شنوم كه درباره "خطر تشويش اذهان عمومي" و "خطر اغتشاش منحرفين" سخناني مي‌گويند و اين ماجراي مهم را تحليل مي‌كنند.

و اين هم كه چرا از دو سال قبل معلوم بود منحرفين به اغتشاش و تشويش اذهان عمومي براي به خيابان كشاندن مردم فكر مي‌كنند، بماند براي فرصتي ديگر.

پ.ن: البته براي بار چندم بايد گفت كه آنها هيچگاه نخواهند توانست حركاتي به قوت فتنه‌گران سال 88 را رقم بزنند.


معناي تغيير زمين بازي براي آقاي هاشمي

از آنجا كه از يكسال قبل در تحليل‌هايم به اين نكته اشاره كرده‌ام كه آقاي هاشمي، امام زمان انتخابات است و قطعاً بعنوان كانديدا ظهور خواهد كرد مگر آنكه زمين بازي عوض شود؛ احساس كردم بايد درباره تغيير زمين بازي هم نكاتي را بگويم.

تغيير زمين بازي مي‌تواند اين انگاره‌ها باشد:

يكم: نكاتي از پرونده مهدي هاشمي بروز كند كه شوراي نگهبان از تأييد صلاحيت آقاي هاشمي معذور شود.

دوم: مقام معظم رهبري در حالتي احتمالي موضعي بگيرند مبني بر اينكه آقاي هاشمي كانديدا نشود بهتر است و در ادامه آقاي هاشمي هم به اين نظر مقام معظم رهبري احترام بگذارد و كانديدا نشود.

سوم: تصميم اتفاقي آيت‌الله با دلايلي مثل يقظه دروني، كشف حتميت در زمينه شكست در انتخابات، دلسردي از اصلاح‌طلبان و ... كه بعيدترين حالت همين است.

و غيره‌اي كه مجال گفتنشان نيست... اما الحال كه هيچكدام از اين حالت‌ها علي‌الظاهر رخ نداده‌اند و آقاي هاشمي نخستين كانديداي 80 ساله ايران خواهند بود!


چرا بيشتر درباره پايداران و آقاي هاشمي صحبت مي‌كنم؟!

در مظان اين سؤال قرار گرفته‌ام كه چرا بيشتر از جريان پايداراي و آقاي هاشمي صحبت مي‌كنم و مي‌نويسم.

پاسخ آنكه نه همه پايداران را منحرف مي‌دانم و نه آقاي هاشمي را فتنه‌گر، اما...

اما نتيجه بازي اين دو جريان را صريحاً به نفع انحراف و فتنه مي‌دانم. (كما اينكه فقط اگر ويكي‌پديا را هم بخوانيد، درمي‌يابيد كه فتنه و انحراف جز در دامن اين دو جريان نبود كه نضج گرفتند و تقويت شدند) و از سوي ديگر ضعف‌هاي دو جريان اشاره شده را بسيار تا بسيار خطرناك و غير قابل گذشت مي‌دانم.

و لذاست كه با توجه به اين مقولات؛ تكليف شرعي و انقلابي خودم را محاجّه با اين دو جريان و آشكارسازي اهداف آنها براي مردم (اعم از خواص و عوام) مي‌دانم.


اشتباه استراتژيك رسانه‌هاي اصولگرا در زمينه كانديداتوري آقاي هاشمي

متأسفانه بايد اذعان كنم كه رسانه‌هاي اصولگرا پس از اشتباه فاحششان در زمينه بي‌اعتنايي به احتمال كانديداتوري آقاي هاشمي، اكنون نيز به اشتباه فاحش ديگري روي آورده‌اند و آن بحث‌هاي بي‌فايده درباره درصد احتمال كانديداتوري آيت‌الله است. (مثل اين گزارش خوب اما دير!)

اين در حاليستكه معتقدم الان ديگر كار از كار گذشته است و بجاي بحث‌ها و گزارش‌هاي صدمن يك غاز در اين باره؛ بايد به ضرورت‌هاي نيامدن آقاي هاشمي به عرصه انتخابات و ضعف‌هاي گفتماني ايشان كه خطرناك هم هستند اشاره كرد.


درباره نسبتي كه با سردار قاليباف دارم

من و آقاي قاليباف غير از نسبت فرماندهي كه ايشان زماني بر گردن بنده داشته‌اند و با هم در چند عمليات مشترك در شرق كشور شركت كرديم و غير از رأيي كه در سال 84 به ايشان دادم؛ ديگر هيچ نسبت خاصي با هم نداريم.

شنيده‌ام و مي‌دانم كه عددي از مخاطبانم مرا به اين متهم مي‌كنند كه طرفدار رأي‌آوري ايشانم.

اين در حالي است كه اولاً، بالله و تالله تاكنون نظري نداشته‌ام كه چه كسي رأي بياورد بهتر است و ثانياً آنها كه نظري از سر شتابزدگي در اين زمينه داده‌اند حتماً اين مطلب بنده را كه يكسال قبل در نقد سردار قاليباف نگاشته شد، نخوانده‌اند!

فرماندهان خوبم را هنوز هم دوست دارم اما بحث انتخابات و رياست جمهوري بحث ديگري است؛ ضمن اينكه وظيفه خودم را در انتخاباتي آتي محاجّه با فتنه و انحراف مي‌دانم نه تلاش براي رأي‌آوري يك كانديداي خاص.


برچسب‌ها: سياست, انتخابات, تحليل
+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 14:57  توسط مسعود يارضوي  | 

یک اعتذار از دکتر لنکرانی

_ شنیده اید و خوانده اید این جمله همیشگی را از من که جبهه پایداری می گوید: "همه مستعد فتنه و انحراف اند غیر از ما"

این معنا را با این احتجاجات یافته ام که:

اول از همه، همه ی ما نیک می دانیم که پایداران غیر از خودشان، علامه مصباح و مرحوم آیت الله خوشوقت هیچکسی را در این کشور قبول ندارند و به همه یک یا چند انگ چسبانیده اند. فقط به دکتر ولایتی و آنهم در ظاهر چیزی نمی گویند به این دلیل که ایشان نسبت خویشی نزدیکی با صادق خان محصولی دارند. و گرنه اگر کسی به نظرتان رسید که پایداران از نواختن او صرف نظر کرده بودند حتماً خبرم کنید.


دوم: خوانش این نامه در اوان نامه نگاری های کذایی برای دعوت از دکتر لنکرانی بود.

نامه ای که در رسانه های جبهه پایداری و عموم رسانه های کشور نیز منتشر شد و پایداران طی آن صریحاً قید کردند که "هر گفتمانی غیر از سوم تیر یک ارتجاع بزرگ! برای انقلاب اسلامی است" (کلمه "ارتجاع" را در متن این خبر جستجو کنید) و معنای حرفشان هم این بود و هست که ائتلاف 5 نفره، ائتلاف پیشرفت، آقای هاشمی، مستقلینی همچون دکتر سبحانی و همه و همه مرتجع هستند!


و سوم: جلسه ای که پایداران مدتی قبل برگزار کردند و دکتر لنکرانی در حاشیه آن به خبرنگاران اینطور گفت که "بعضی از کاندیداهای موجود مستعد فتنه و انحراف هستند"

القصه... خواستم بگویم به معنای مورد اراده ام از اینکه این جماعت اصلح باز پایداری با هیچکس در نظام سر آشتی ندارد و همگان را غیر از خود فتنه گر و منحرف و ... می داند و آنرا بیان هم می کند، همچنان معتقدم و از آن دفاع می کنم (مگر اینکه پایداران رسماً بگویند که اینگونه نیست) اما این را هم اذعان می کنم که در حجت سومی که عرض کردم و از جمله دکتر لنکرانی، کلمه "بعضی" را سهواً ندیده بودم و گاهی به آن هم استناد می کردم.

این بدان معنیست که کاندیدای جبهه پایداری هیچوقت نگفته است "همه کاندیداهای موجود را مستعد فتنه و انحراف می داند" و کلمه "بعضی" با سهو من در جمله ایشان دیده نشده بود.

و لذاست که از اعضای جبهه پایداری و دکتر لنکرانی عزیز به این واسطه عذرخواهی می کنم و امیدوارم بنده را به سبب این سهو ببخشند.

پ.ن: البته خدا بنده اش را دوست دارد و تنهایش نمی گذارد.

گزینه اصلح جبهه پایداری اخیراً گفته است: "در گفتمان‌هایی که این روزها می‌شنویم به دلیل برخی انحرافات، اعوجاجات و سستی‌ها جای عدالت را خالی می‌بینیم".

و این یعنی اینکه جبهه پایداری همه را منحرف، دارای اعوجاج، سست و بی توجه به عدالت می داند.

سلّمنا...

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:37  توسط مسعود يارضوي  | 

...

_ خداحافظ تمام خستگي‌هاي من... البته فقط براي دو روز.

پ.ن: سهم بي‌شكايت من از تمام دنياي اين روزها؛ سهمي كه فقط و فقط مال خودم باشد، فقط دو روز است كه آن را در هواي شهر خودم نفس تازه مي‌كنم.

شُكر


+ نوشته شده در  یکشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 11:7  توسط مسعود يارضوي  |