عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

عبورخوان‌ها

گاهی سعی می‌کنم این روزها که یک چیز دیگری بنویسم غیر از تحلیل و سیاست و نظر. یک چیزی دیگری مثل همانکه این روزها مد شده و لقب گرفته «شعر دیگر»!

اما نمی‌دانم چرا دیگر مثل گذشته‌ها نیست که راحت باشم با این بهانه‌ی چیز دیگر نوشتن.

شاید هم می‌دانم...

به خیلی چیزها می‌تواند ربط مستقیم داشته باشد.

مثلاً به اینکه بعد از شهادت مرزبان‌های نگور، ساعت‌ها از زور عصبانیت قدم زده‌ام و از لج اینکه کاری از دستم برنمی‌آید دندان به هم ساییده‌ام.

مشت کوبیده‌ام روی این میز لعنتی و به خودم بد و بیراه گفته‌ام که چرا من؟ چرا حالا؟ چرا اینجا؟! چرا کنار برادرهایم نبودن؟!

وقت‌هایی هم که عصبانی نیستم، با آن من دوم بازیگوش، می‌زنیم به دل خوشگذرانی و رفیق‌بازی. اسب‌سواری و کلاه قرمزی و شنا و کری‌خوانی سر مسابقه تیراندازی و دست انداختن آقای فرهاد.

یعنی اینکه اصلاً وقت نمی‌شود که بخواهم به نوشتن آن چیز دیگری که گفتم فکر کنم اینجور وقت‌ها.

اصلا شما جای من باشید. سوارکاری با یک اسب قهوه‌ای گولاخ را میان شکوفه‌های بهار ول می‌کنید و بچسبید به وبلاگ نوشتن؟!

یا مثلاً وقتی حسین‌الله شماره دو وسوسه می‌کند آدم را که برویم گردش و سورتمه سواری... شما هم موافقید که خیلی مهوّع است که آدم اینجور وقت‌ها تیریپ مثبت بردارد و نه بگوید به این همه عشق و حال با همبرگر اضافه!

معلم تکواندویمان حرف جالبی می‌زد. می‌گفت شماها وقتی دنبال عشق و صفایید به فکر باشگاه می‌افتید و وقت‌هایی هم که توی شیابجانگید* به فکر عشق و صفا!

حالا شده است حکایت من و نوشتن‌هام شاید.

چند روز قبل داشتم مصاحبه‌ای را از آل‌پاچینو می‌خواندم و چقدر هوس کردم آن‌لحظه مثل توئیت‌بازها برای شما هم پستش کنم و از همان چیزهای دیگری که گفتم دوست دارم، بنویسم.

آل، در نقش یک خواننده مشهور، کنسرتی نسبتاً واقعی را بازی کرده و به خبرنگار گفته بود: اگر نقش بازی نمی‌کردم حتماً میان آن‌همه جمعیت و انرژی بیهوش می‌شدم.

ولی خب... یک‌هو کلی قرار و فکر و خواندنی‌های جدید و اخبار پیامکی ریختند دور و برم و مثل همیشه عبورخوانی‌ام ماند برای بعد!

عید بدمسّب را نگو که چقدر می‌خواستم چیز دیگر بنویسم اینجا. ولی خب دیگر...

از زور یک عالمه ورزش و ورجه وورجه با رفقا و کتاب خواندن و آجیل‌های خوشمزه‌ی دل‌فریب؛ مریض شدم و روزهای پایانی را خوشی از کله‌ام پریدن همان و نانویس گذاشتن چیزهای تلمبار دیگر، همان!

خودمانیم ها...! الآن که دارم به قدّ و قواره‌ی این نوشته نگاه می‌کنم، می‌بینم نسبتاً همان چیز دیگری که می‌خواستم درآمده ناقلا.

یعنی یک احساس راحتی ذهن برای من، بودن با آدم‌های خوبی که «عبورخوان» هستند و کلمه‌هایی که گاهی نیاز داری رنگشان را عوض کنی تا رنجشان کم بشود...

 

*شیابجانگ: زمین مبارزه تکواندو

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۴ساعت 19:25  توسط مسعود يارضوي  | 

يک تحليل درباره توافق لوزان

رفقاي خوبم، با تحليل من نه فکت‌شيت آمريکايي‌ها توسط ظريف و دوستانش تکذيب رسمي خواهد شد و نه فکت‌شيت ايراني (که نقض‌کننده صريح فکت‌شيت‌آمريکايي باشد) منتشر!
حرف هم باد هواست...
توافق لوزان، بدتر از اين چيزي که هست هم خواهد شد... اگر خواص و هريک از ما به وظيفه‌مان عمل نکنيم.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۴ساعت 10:13  توسط مسعود يارضوي  | 

یک حرف و یک پاسخ درباره توافق لوزان

احمدآقای توکلی در اشاره به توافق لوزان و فکت‌شیت‌های لعنتی آمریکا گفته:‌ هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد که سخن مسئولِ مأمور از طرف نظام در مذاکره با دشمن کنار بگذاریم، و قول دشمن را مستند قرار دهیم!

و پاسخ من:
جدای از اینکه علی‌‌الرویه، وظیفه مقامات نظام و دولت را احتجاج به سخنان ظریف و موضع‌گیری بر مبنای آن می‌دانم اما در عین حال، وظیفه خواص کشور را نیز دوری از حاشیه‌های غیر ضرور و احتجاج به عقل و تجربه در کنار احترام به مقامات دولت می‌دانم.
و دلایل عقلی و تجربه توافق قبلی ژنو به وضوح می‌گوید که متأسفانه نه تنها فکت‌شیت آمریکایی‌ها صحیح و اتفاقن با مختصات قرائت شده در بیانیه لوزان تطابق دارد بلکه عقل هم می‌گوید که اولاً آمریکا نیازی به دروغ‌گویی در این زمینه ندارد و ثانیاً حرف ناراست شنیدن از جانب کسانی که باز هم اولاً معتقد به اطاعت هژمونیک از آمریکا هستند و ثانیاً قبل از این هم دروغ‌هایی را درباره مسئله هسته‌ای سر هم کرده‌اند (نظیر اینکه قبل از توافق ژنو می‌گفتند به غنی‌سازی 20 درصدی نیاز داریم و صبح روز امضای توافق گفتند نیاز نداریم! و یا درباره ممنوعیت غنی‌سازی در سایت فردو و کیفیت لغو تحریم‌ها بر اساس توافق لوزان، با مردم حرف صادقانه نمی‌زنند) ما را به این حقیقت می‌رساند که حقیقت تلخ لوزان، متأسفانه در جای دیگری هم می‌تواند نهفته باشد.
احمدآقای توکلی، به نظر من شاید به همان دلیلی که در مراسم ختم وابسته‌ی یکی از فتنه‌گران حضور یافته؛ به همان دلیل هم از بیان نقش خواص در موقعیت خطیر کنونی پیرامون توافق بد لوزان حذر کرده است.
مجدداً تأکید می‌کنم که بدعملی خواص کشور در عرصه کنونی که هم در پیچ تاریخی هستیم، هم منطقه آبستن تحولات جدید است و هم نظام اسلامی درگیر سازشکاری عده‌ای با هژمونی آمریکا شده است؛ می‌تواند آثار خسارت‌باری را شامل حال اسلام عزیز، مردم و کشور کند.

 

والسلام

برادر کوچک شما
مسعود یارضوی

 

پی‌نوشت: و اعتراف می‌کنم که گفتن برخی حرف‌ها تلخ است...

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۴ساعت 17:27  توسط مسعود يارضوي  | 

کجایند خواص؟!

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد

خواستم از یک فاجعه‌ی تلخ صحبت کنم...

که مثل شوکران، قطره قطره می‌ریزد توی حلقوممان و افسوس که کاری برنمی‌آید غیر از سر به دیوار بی‌کسی گذاشتن.

اینکه در این روزهای حساس و بزنگاه، که رخداد توافق بد لوزان به مثابه یک نقطه‌ی عطف در تاریخ رفتاری دولت نظام جمهوری اسلامی، وقوع یافته است؛ برخی خواص کشور به جای آنکه به صحنه بیایند و به تکلیف اصلی‌شان درباره روشن کردن ابعاد حقیقت و بیان واقعیت‌های تلخ توافق لوزان برای مردم عمل کنند؛ کنج تردید و شاید تنزّه‌طلبی برگزیده‌اند و ما و رهبرمان را تنها گذاشته‌اند.

حکماً آقایان با یک پیش‌فرض غلط به این نتیجه رسیده‌اند که بایستی تا اعلام موضع مقام معظم رهبری درباره توافق بد لوزان صبر پیشه کرد... و علت پیش‌فرض هم آنست که نکند آقایان، واقعیت یا مصلحت را درست نفهمیده باشند و آنوقت موضعی بر خلاف ولی امر زمانه بگیرند!

هیهات...

هیهات که اگر کسی اهل خردورزی باشد و تاریخ را مدقّانه خوانده باشد، می‌فهمد که ولیّ زمانه امر به «واقعیت‌ها» دارد.

حال اینکه ولیّ زمانه در لحظه‌ای نسبت به واقعیتی (مثل حکمیت سیاه صفین) موضع نهی بگیرد و در لحظه‌ی دیگری نسبت به همان واقعیت موضع امر! بحث دیگریست و فهم لزوم تبعیت عوام و خواص از این دستور کار سختی نیست.

اما اولا عمل صحیح خواص است که می‌تواند ولی را از این تضادّ عقلایی اما تلخ رها کند و ثانیاً آیا دو امر متضاد اما مصلحانه‌ی علی(ع) در روز صفین پیرامون حکمیت، مگر ناقض اصل باطل بودن آن بود.

ببینید رفقا... بیاید با خودمان صادق باشیم. ما تا ابد هم که از روی عقل و خرد و بینش، به صلح امام مجتبای مظلوممان(ع) با معاویه بگوییم: نرمش قهرمانانه! اما کیست که نداند اگر همه‌ی خواص آن روزگار، در بزنگاه به وظایفشان عمل کرده بودند و جنگاوران سپاه حسن(ع)، نخلیه و ساباط را رها نمی‌کردند؛ مظلومیت عظیم آن امام همام(ع) و صلح با معاویه هرگز پدیدار نمی‌شد.

می‌خواهم فریاد بزنم میان این برهوت لعنتی...

کجایند محمدحسین صفار هرندی، حسن رحیم‌پور، الیاس نادران، سعید جلیلی، احمد توکلی، علامه مصباح یزدی، محسن رضایی، مرتضی آقاتهرانی، احمد خاتمی، وحید جلیلی، علیرضا پناهیان، عزت‌الله ضرغامی، محمدباقر قالیباف، مسعود جزایری، رحیمیان، روح الله حسینیان و دیگران...

چرا اثری از بیانیه‌های روشنگرانه مداحان و هیئت‌های مذهبی و تشکل‌های سیاسی اصولگرا و سایرین نیست؟!

عزیزان من، رهبر باید پای خویش را بر اکتاف ماها بگذارد و بالا برود.

و امر ولیّ زمانه هم اگر خدشه کننده بر نظر برخی خواص بوده باشد اما در نهایت هرگز خدشه‌کننده به واقعیات محض نبوده و نیست و پر واضح است که خدشه‌ی ولیّ امر بر نظر خواص، آنها را بهشتی می‌کند اما در مقابل، خدشه‌ی خواص بر چهره‌ی واقعیت، آنها را به وادی پشیمانی و سرنوشت کسانی مثل سلیمان صرد خزاعی سوق خواهد داد.

عزیزان من، بیان پر مهابت جملاتی مثل «آنچه در جوی می‌رود آب است»! در این تریبون و آن رسانه، هنر زیادی نمی‌خواهد... خواص هم مشخصاً فقط برای روزهای عافیت نظام و گرفتن مناصب آفریده نشده‌اند بلکه وجود یافته‌اند تا در بزنگاه حساس، یاری‌گر ولیّ زمانه و مردم خویش باشند.

رفقای خوبم، صدای نحیف من گویا بیشتر از همینجا به جای دیگری نمی‌رسد.

ولی نگذارید «فتنه‌ی اقتصادی» که قرار است با ابزار فشار تحریم‌ها و با پیش‌درآمد توافق بد لوزان به گرده‌های اسلام ناب وارد آید؛ همینطور آرام آرام مثل سرطان نضج بگیرد و شاخ و برگش را کامل کند.

نشود پس‌فردا که مردم بگویند پس چرا تحریم‌هایی که می‌گفتید لغو نشد، بعد عده‌ای بگویند (کما اینکه بعد از توافق بد ژنو گفتند!) موانع! نمی‌گذارند و آنوقت مردم برای برداشتن این موانع! به خیابان‌ها بریزند...

کاش یکی، مرد و مردانه به میدان بیاید و هر طور که می‌تواند فریاد کند واقعیت‌های توافق بد لوزان را و به مردم عزیز ایران بگوید که با این توافق ننگین، هیچ تحریم تأثیرگذاری لغو نخواهد شد و انرژی هسته‌ای کشور، کارایی خود را برای مدتی مدید از دست خواهد داد.

 

پی‌نوشت:

و در اینجا دست و بازوی آن 500 جوان رشیدی که صبح روز سه‌شنبه 18 فروردین 1394، بصیرت عاشورایی خود را نشان دادند و در هنگام حضور رئیس تیم مذاکره‌کننده دولت در لوزان؛ مقابل مجلس تجمع کردند را می‌بوسم و خداوند متعال ان‌شاء‌الله من و امثال مرا فدای لحظه لحظه تنفس این جوانان عزیز و غیور کند.

و ایضاً می‌بوسم دست و بازوی امثال محمدی و زاکانی و شریعتمداری، کوشکی و ایزدی و دیگرانی را که در این عرصه از روز اول به میدان آمدند با شناخت درست مصلحت، به افشای حقیقت پرداختند.

والسلام...

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 19:44  توسط مسعود يارضوي  | 

این غروب‌های جمعه‌ی هر روز

دقت کردین از پنجشنبه شب که این توافق بد لوزان اعلام شده؛ بعضیامون هر کاری میکنیم خوب نمی‌شیم و همه چی شکل عصرای جمعه شده؟!
با دلیل و حدیث می‌شه اثبات کرد که یکی دیگه تو یه جایی (شاید مثل حسینیه امام خمینی) غریب مونده و قلبش تو فشاره که ماهام اینجوری شدیم...
نمی‌دونم دیگه... شاید اگه واسه سلامتیش صدقه نذر کنیم بد نباشه.

بعدنوشت:با صدتا دلیل محکم و واضح می‌شه اثبات کرد که این توافق لوزان بدترین کار ممکنی بوده که تیم مذاکره کننده دولت می‌تونسته انجام بده. خطوط قرمز رو هم نه رعایت که سر بریدن! و شوربختانه اینکه درباره این بی‌رعایتی هم با مردم صداقت ندارن.
متأسفم که بعضیا جرأت حرف زدن و نقادی توافق بد لوزان رو ندارن و فقط منتظر نشستن تو خونه‌هاشون تا ببینن آقا(حفظه) در این باره چه چیزی خواهد گفت؟!

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 12:14  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره توافق هسته‌ای لوزان

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد

-مگر به ضرورت، عادت ندارم و عادت خوبی هم نیست که وقتی تحلیلی محقق می‌شود آدم بیاید وسط و بگوید دیدید گفتیم، دیدید می‌دانستیم و غیره... این دیدید و می‌دانستیم‌ها هیچوقت دردی را دوا نکرده است.

اما الآن که بالاخره تفاهم سیاسی میان دولت رئیس جمهور روحانی و کشورهای 1+5 اعلام شده و من هم از دو سال قبل درباره این روزهای لعنتی تحلیل‌هایی را منتشر کرده‌ام؛ فکر می‌کنم بد نیست به چند تا نکته مهم درباره این «توافق بد» اشاره کنم.

 

یکم: رفقای خوبم، متن اصلی توافق همانی است که سایت کاخ سفید منتشر کرده و بیانیه وزارت خارجه ایران فقط انتخاب کلمات بهتر و کلی‌گویی است.

متن توافق اصلی را هم می‌توانید توی سایت‌ها و یا در لینک‌های خوانش‌های روزانه همین وبلاگ بخوانید تا دقیقاً متوجه شوید که چه داده‌ایم و چه گرفته‌ایم؟!

(قابل ذکر است که اساساً همین انتشار متن اصلی توافق توسط طرف آمریکایی هم گویا مورد توافق بوده است و عراقچی-از اعضای تیم مذاکره‌کننده ایرانی- یکبار در یک مصاحبه صریحاً این مسئله را اعلام کرده است!)

 

دوم: عزیزان من، هرکس که همه‌ی اخبار این تئاتر! را خوانده باشد، بیانیه مشترک را گوش داده باشد و متون منتشره در وزارت خارجه ایران و آمریکا را هم از نظر گذرانده باشد به وضوح می‌فهمد که دولت ایران تمام دستاوردهای هسته‌ای کشور را به باد داده و صرفا شیری بی یال و دم و اِشکم و البته اَخته را بعنوان فعالیت‌های هسته‌ای ایران بر جا گذاشته است و در مقابل تنها چیزی که به دست آورده قول میزانی از تخفیف و تعلیق در تحریم‌های صرفاً مربوط به فعالیت‌های هسته‌ای است. آنهم در یک بازه‌ی 10 ساله!

 

سوم: شیر بی یال و دم و اشکم و اَخته‌ای که می‌گویم این است که ما دو تا مرکز مهم غنی‌سازی‌مان را رسماً از بین می‌بریم. یعنی فردو را تبدیل به یک مرکز صرفاً تحقیقاتی می‌کنیم و اراک را هم بازطراحی می‌کنیم!

غنی‌سازی‌مان هم به زیر 5 درصد می‌رسد و فقط مجاز به استفاده از سانتریفیوژهای قدیمی هستیم.

تحریم‌ها هم که فقط منوط شدند به تحریم‌های هسته‌ای و آنهم قرار است طی یک بازه ده ساله و با داوری آژانس (یا همان اِن‌قلت‌آور همیشگی!) لغو شوند.

پروتکل الحاقی را هم که پذیرفته‌ایم...

اکنون الحق و الانصاف اگر این چیزها همان شیر بی یال و دم و اشکم و اخته‌ی فناوری هسته‌ای ایران نیست؛ پس چیست؟!

 

چهارم: عزیزان من، ماجرای اشاره ظریف و روحانی به مسئله تحریم‌ها مثل اشاره‌های جبهه پایداری به مسئله ولایت فقیه است.

ظریف و روحانی دائماً از «همه‌ی تحریم‌ها» گفتند و اینکه این همه‌ی تحریم‌ها! عامل همه‌ی شوربختی‌های ایران‌زمین هستند!

لذا اصلاً بحث منشق بودن تحریم‌ها و هسته‌ای و غیر هسته‌ای بودن آنها در میان نبود.

اما حالا که آمریکا بیان کرده صرفاً در بحث تحریم‌های هسته‌ای حاضر به تخفیف تحریم‌هاست؛ آقایان به میدان آمده و می‌گویند که تحریم‌های نظامی و حقوق بشر و غیره به ما ربطی ندارد!

همانطور که جبهه پایداری یا هم سوم تیری‌های کم خرد نیز روز اول طوری درباره ولایت فقیه حرف می‌زدند که هیچکس یارای نفس کشیدن در مقابلشان را هم نداشت اما وقتی کاندیدایشان که گویا به نمایندگی از امام زمان! دولت را در دست گرفته بود در مقابل امر ولایت فقیه ایستاد و خانه نشینی پیشه کرد از این گفتند که این کارها را مصداق ضدّ ولایت فقیه بودن، نمی‌دانیم!

رفقای عزیزم... اگر ماها از 2 سال قبل این روزها را دیدیم و درباره‌شان گفتیم و نوشتیم، بخاطر این بود و هست که اساساً هدف این مذاکرات؛ چیزی غیر از فناوری هسته‌ای و برداشتن تحریم‌هاست.

اینک این من و شما، این شیر بی یال و دم و اشکمِ اَخته و تکالیفی که ای بسا بر زمین مانده باشد.

رندی می‌گفت: اگر ظریف تمام این امتیازها را به آمریکا داد و در مقابلش یک وعده‌ی نصفه نیمه‌ی 10 ساله گرفت؛ پس اساساً چرا هشت روز توی لوزان به مذاکره‌ی نفسگیر! نشست؟!

 

پنجم: عزیزان من، توافقی خوب است که دستاوردهایش را همه بتوانند لمس کنند.

اگر آن دانشجو و خانه‌دار و کاسب و کارمند و دانش‌آموز نتوانست سمت دقیق یک دستاورد را نشان بدهد یعنی این وسط چند نفر صرفاً برای لباس نپوشیده و تن لخت شاه کف زده‌اند و بس!

حالا این ما و این دستاوردهای توافق ژنو که قرار بود، قابل احساس باشند و این دستاوردهای توافق لوزان!

 

ضمیمه: این وسط اولاً خداوکیلی تکلیفتان را انجام بدهید. به دمی یا قدمی یا قلمی یا نفسی... تا اصحاب حسین زمانه باشیم نه از اصحاب عمر سعد و ساکتان طرفدار سلیمان صرد خزاعی...

و ایضاً برای غریب حسینیه امام خمینی هم دعا کنید.

کاش می‌شد گریه را هم نوشت...

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 12:31  توسط مسعود يارضوي  | 

روزي كه عيد شد

_ نوروز، روزهاي قشنگ بهار، ديد و بازديد و ... همه‌شان چيزهايي هستند كه اگر يك آدم براي مدت زيادي خودش را ايزوله كرده باشد؛ دلش حتماً برايشان تنگ مي‌شود.

چه روزهاي قشنگي بود اين 2 هفته‌ي تعطيلات كه نصف اقوام را توي استخر! زيارت كردم و عيدمباركي گفتم، هزارتا شانس! يا همان عنايت الهي نصيبم شد كه شايد كوچكترينش مهار كردن اسب رميده‌ام وقت سواري بود، با رفقا بسي خوش گذراندم و كلي هم چيز خواندم وسط اينهمه بي‌وقتي‌هاي مكرر.

عاغا وجداناً صبح فردا اگر خواستيد سرانه مطالعه اين كشور را حساب كنيد؛ ميزان مقاله و روزنامه و كتب نيم‌خوانده را هم بزنيد تنگ آمارهايتان. چون اگر اين كار را نكنيد دل من يكي حسابي مي‌گيرد.

داشتم مي‌گفتم... اين دور و بر هم شده بود مثل بهشت بدمسّب... بس كه عزاي فاطميه و روضه‌هاي حضرت مادر(س) نفس تازه و حال خوب و بهجت مي‌دهد به آدم و بس كه اين روزها باران رحمت دمادم باريد روي لب‌هاي تشنه‌ي كرمان.

البته مرد بي‌درد هم كه نداريم... داريم؟!

تلخ مي‌شد هر لحظه‌ي اين عيد با چيزهايي مثل مذاكره و اعتدال و انحراف و فتنه و عبدالله نوري و خاتمي و اصلاح‌طلبان!

چه كنم ولي كه شايد سهم من از دنياي شما آدم‌ها بايد تحمل اين چيزهاي لعنتي هم باشد.

خواستم بگويم من يكي به اندازه سهم يك هشتاد و دو ميليوني‌اُمي خودم اگر حقي داشته باشم كه ظريف و روحاني اين روزها در مذاكره در حال ضايع كردنش باشند؛ هرگز نه در اين دنيا و نه در آن دنيا (به قول وصيت‌نامه عموي شهيدم) از آن نخواهم گذشت.

اين تبليغ مسخره اينروزهاي بانك ملت هم چه حسّ بدي مي‌داد به آدم. يكي از قسمت‌هاي سهم من از دنياي شما آدم‌ها عمق دريا و آرامش مرجان‌ها بود كه آن را هم ظاهراً عده‌اي بدسليقه مي‌خواهند با پول و كوسه و تمام شدن كپسول هوا! از من بگيرند...خير نبينيد به حق سيد گلپاي قيدار اميرخاني.

خلاصه كه خودمانيم ها ولي من با اينكه يكي از آنهايي هستم كه سال تحويل و سفره هفت سين و اين ايراني‌گري‌ها برايم امور علي‌السويه‌اند و يك جورهايي شيرازي‌ِ درونم! در اين دست مسائل هميشه فعال است اما احساس مي‌كنم عيد از آن چيزهايي است كه بدش هم خوب است. چه برسد به اينكه خوب باشد.

و ضمنن نوروز و سال جديد هم ان‌شاء‌الله به حق اميرالمؤمنين براي همه‌تان مبارك باشد ولي ضمنن‌تر اينكه همين عيد به اين قشنگي و باقلوايي اما هرگز مبارك نباشد بر كفتارها، بر آنهايي كه داعش درونشان در تمام سي و چند سال عمر انقلاب اسلامي ما فعال بوده است، بر آن نامردهايي كه به ولايت فقيه مي‌گويند استبداد داخلي! بر آنهايي كه اسم تسليم و سازش و مرعوب بودن را گذاشته‌اند مذاكره! بر اشرار مادر مرده، بر آنهايي كه تخصصشان سفره‌آرايي و مزون عروس است ولي شده بودند و مي‌شوند مدير دولتي! بر بعضي‌ها كه مي‌خواهند اداي آن مشايي لعين را دربياورند و بر آنهايي كه عامدانه نمي‌خواهند حق خداوند متعال و اهلبيت مكرّم اسلام را در اين حيات دنيايي ادا كنند.

بشمار...

و دوباره به تهران سلام مي‌كنم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۴ساعت 7:22  توسط مسعود يارضوي  | 

نصرالله، خواص و چيزي براي توافق!

خيلي دوست دارم، بدانم كه الآن دقيقا نظر آقاي هاشمي درباره صحبت‌هاي حسن نصرالله چيست؟!

بايد معلوم بشود چرا حسن نصرالله قهرمان از آنسوي مرزها جرأت مي‌كند درباره حقايق پيراموني آل سعود حرف بزند اما اينجا، در ايران و در ام‌القراي جهان اسلام؛ آقاي هاشمي و كساني به اسم اصلاح‌طلبان به دنبال ترويج تحليل‌هاي خاص درباره آل سعود هستند و بعضي از همين‌ها به راحتي از داشتن نسبت خويشي با دربار سعودي هم سخن مي‌رانند؟!

يك جاي كارمان ايراد دارد لابد كه تعدادي از خواص مبرّز كشور ما، درباره آل سعود حرف‌هاي ناصحيح مي‌زنند و نقش آنها از هزارها كيلومتر آنسوتر توسط نصرالله بايد ايفا بشود.

كسي هم لطفن نگويد كه چرا رهبر انقلاب درباره آل سعود حرف نمي‌زنند؟!

رهبر ستون خيمه است اولاً و ثانياً هم خواص را كه نمي‌خواهيم صرفاً براي اشغال مناصب نظام؟!

كاركرد اصلي خواص در منصه تبيين حقايق است كه با سخنراني روشنگرانه نصرالله درباره آل سعود؛ منطقاً درمي‌يابيم كه بعضي‌شان در ايران به وظيفه‌شان عمل نمي‌كنند!

 

پ.ن: عيدتان هم مبارك... خودمانيم ها... چه روزهاي مسخره‌اي كه من و آقاي ظريف مي‌دانيم يك «چيز» قرار است بزودي تحت عنوان توافق يا هر چيزي كه منجر به ادامه مذاكرات (كه قبلاً مي‌گفتند تا آخر ماه مارس تكليفش معلوم مي‌شود) مي‌شود اعلام بشود بعد اما آقاي ظريف از امكان شكست مذاكرات حرف مي‌زند و من هم اينجا بايد دنبال مطالعه و ورزش باشم...

+ نوشته شده در  شنبه هشتم فروردین ۱۳۹۴ساعت 0:28  توسط مسعود يارضوي  |