عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

یک گفت‌وشنود شبکه‌ای درباره خطوط قرمز هسته‌ای و مواضع رهبری

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد

_شبکه گوگل‌پلاس، تنها شبکه‌ای است که به دلایلی در آن عضو هستم و فعالیت مختصر شبکه‌ای انجام می‌دهم.

بگذریم...

آنچه که در ادامه می‌خوانید متن گفت و گوی مجازی من با شخصی به نام آقای «کیوان ابراهیمی» است که چندی قبل صورت گرفت.

بهانه آغاز این گفت و گوی کوتاه و شاید بلند! هم پستی بود که ایشان در اشاره به رهبر معظم انقلاب منتشر کرده بود.

به نظرم آمد، که خوبست متن آن پست و گفت‌وشنود من و کیوان در ادامه‌ی آنرا شما هم بخوانید.

متن پست: تا جایی که مطلع‌ام، پس از حصول توافق، رهبر انقلاب حتی یکبار هم از کلیدواژه‌ی سابقاً پر تکرارِ «خط قرمز» بهره نبرده‌اند. ابهامی جدی که اکنون در برخی محافل حزب اللهی مطرح شده این است که چطور می‌توان در کنار مقتدایی حرکت کرد که از مواضع مکرر التاکیدشان عدول کرده‌اند. روی درست و غلط‌اش به قطعیت نرسیده‌ام اما برخی فکر می‌کنند بازی خورده‌اند؛ زمزمه‌های رو به تقویتی وجود دارد که ملت می‌گویند وقتی آن همه تاکید روی خط قرمزها یکهو رنگ باخت، چه تضمینی وجود دارد که فردا بعد از نفوذ همه جانبه‌ی امریکا در کشور، بیانات دیروز رهبر باز رنگ نبازد و فراموش نشود؟
باز هم تاکید می‌کنم که به دنبال جوابم، نه صدور حکم و قضاوت.

 

من: مواضع مکرر التأکيد و غير قابل تغيير رهبري «حفظ حقوق هسته‌اي ملت»، «عدم کرنش در مقابل هژموني آمريکا»، «عدم اجازه به امريکا براي استيلا‌ي فرهنگي و سياسي و اقتصادي به ايران» و «حفظ خط اسلام و امام» است.

به نظر من غير از اين موارد هرکس هرچه بصورت اصولي توانست مي‌تواند توافق بد صورت گرفته را نقد کند و به دلايل برخي عقب نشيني‌ها و سکوت‌هاي رهبري در مقابل برخي خواسته‌هاي دولتمردان (که در تمام دولت‌ها مسبوق به سابقه است) اشاره کند. آن سکوت‌ها و عقب‌نشيني‌هاي تاکتيکي يقيناً به معني تغيير مواضع اصولي نيستند.
باشد که شبهات افکار عمومي رفع شود.
 
 
کیوان ابراهیمی: اینهایی که گفتید یکسری شاخص کلی اند که نمی‌شود مترشان کرد. بر خطوط قرمز هم به عنوان شاخص‌های کمی و کیفیِ عینی و جزئی بسیار تاکید شد که اوایل تیرماه و چند روز قبل از توافق، اوجِ این تاکیدات بود. بعد یکهو توافق شد و انگار که لم یکن شئ مذکورا! نمی‌شود رهبری یک شبه تسلیمِ خواسته‌های دولت شده باشند که. هر چه بوده، از قبل بر روی آن توافق شده؛ با این اوصاف و با قبول این واقعیت که رهبری قصدِ بازی دادن طرفداران‌شان را نداشته اند، باید پرسید علت طرحِ خط قرمزها چه بوده؟ آیا باید تعبیر و تفسیر نشریه‌ی خط حزب الله را قبول کنیم؟
 
 
من: اولاً شما ملاکتان عقل و منطق باشد نه يادداشت‌هاي يک نشريه.
ثانياً قبلا هم گفتم که تلاش براي متر کردن چيزي بويژه در سياست و حکومت به معني ساده‌سازي است. کاري که در فقه سياسي شيعه به هيچ وجه پذيرفته نيست.
ملاک‌ها را بايد با حق و باطل و سمت حق و باطل سنجيد.
همچنين است که بايد اشاره کرد اتفاقا کار ملک و مملکت بر اساس همين کليات مي‌چرخد نه بر جزئيات!
انتظار اينکه مملکتي تمام تصميمات ريز و درشت خود را وحي منزل و لايتغير بپندارد انتظاري درست و منطقي نيست.
مثل قضيه کوبا که در اصلي‌ترين اعتقاد بنياني حکومت خود تغيير داد و به آغوش آمريکا رفت. اما تصميماتي که به اصول بنيادين کوبا ربطي ندارند، چندان براي ما و افکار عمومي جهان بااهميت نيستند.
خط قرمز ديوار نيست. بلکه مثل تابلوي ورود ممنوع است که اگرچه بايد به آن تمکين کرد اما ممکن است عده‌اي بخواهند از زير آن به اشتباه رد شوند و به هر دليل هم پليس نتواند در آن لحظه کاري بکند. اين رد شدن نه مصحح اشتباه آن آدم‌هاي رد شده از تابلوست نه تقبيح کننده پليس.
 
 
کیوان ابراهیمی: ملاکم بشود یادداشت‌های یک نشریه یعنی چه؟! انگار متوجهِ بیان سوال گونه‌ی پست و انتهای کامنت قبلیم که خطاب به شما بود نیستید برادر. تحلیلِ خط حزب الله رو به عنوان یه توضیح محتمل برای شرایط موجود، اونهم به صورت سوالی مطرح کردم. فارغ از این مصداق، حرفِ منطقی رو باید پذیرفت، چه توسط یه نشریه‌ی PDF مطرح شده باشه و چه توسط یه اکانت در Plus.
فقه سیاسیِ شیعه که ازش نام بردید، کی دچار این اوضاع بوده؟ سراغ دارید جایی ائمه علیه السلام، چه بزرگوارانی که حکومت داشتند و چه باقی معصومین، چنین دعوی پیشه کرده باشن؟ سراغ دارید معصومی به این فرمِ یکهویی از مواضعش عدول کرده باشه، اونهم در شرایطی که تغییر اساسی در پس و پیشِ ماجرا رخ نداده باشه؟ سراغ دارید معصومی علی رغم بی‌وفایی و ناسپاسی مردم، مدام از اونها تمجید کرده باشه؟ یا به عکس، وقتی امت وفا و استقامت بر طریق حق به خرج نداده، با شدیدترین خطاب‌ها و عتاب‌ها از سوی امیرالمومنین و سایر ذوات مقدسه‌ی معصومین مواجه شدن؟
نیک گفتید که ملاک‌ها باید منطبق بر حق و باطل سنجیده بشه. صادق الوعد بودن و رو راست بودن با مردم، دو صفت حق هستن که در وفاداری رهبری به اونها خدشه وارد شده؛ حداقل در ذهن برخی انقلابی‌ها. باز هم تاکید میکنم که قصد قضاوت یقینی ندارم و فعلاً فقط در حال طرح شبهات و ابهامات هستم.
گفتید کار ملک و مملکت بر اساس کلیات می‌چرخه نه جزئیات. قبول دارم؛ شما هم توجه بفرمایید بسیاری از خطوط قرمز، از جمله مهمترینِ این کلیات بودند. تنها یک فقره‌ی بازدیدها از اماکن نظامی رو در نظر بگیرید. چرا پس از توافق نسبت به این قضیه سکوت شده؟ چرا رهبری نیومدن برای نهادهای نظام که وظیفه‌ی بررسی توافق رو بر عهده دارن (که البته هنوز هم دقیقاً مشخص نشدن)، تاکید کنن که اگر خط قرمزِ بازدید از مراکز نظامی مراعات نشده بود، حق ندارید توافق رو تصویب کنید؟ میشه سوالات مشابهی در مورد سایر ردلاین‌ها هم مطرح کرد.
اگر عده‌ای بخوان از تابلوی ورود ممنوع رد بشن و قصد کنن با عوام فریبی به ناظرین القا کنن که خلافی مرتکب نشدن، حتی اگه پلیس در لحظه توانایی برخورد و جریمه‌ی اون رانندگان متخلف رو نداشته باشه، موظف هست کار خلاف قانون اونها رو برای ملت توضیح بده و تبیین کنه تا بقیه رو وهم بر نداره که میتونن از فردا هر قانونی رو نقض کنن و بهش بی‌اعتنایی کنن و کسی هم متعرض شون نشه. شرایطِ الان مملکت داره به این سمت میره: با سکوت رهبری در رابطه با خط قرمزهای مکرر التاکید سابق، اعتماد به بقیه‌ی سخنان‌شون هم داره کمرنگ میشه.
 
 
من: سلام
با احترام ولی حرفاتون رو تعدادی سوال یک ذهن کنجکاو و البته بسنده کرده به تعدادی نظر و تفسیر غیر مدلل می‌دونم.
از میان تمام سؤال‌های اعتراضی هم که مطرح کردی و جواب مشخصشون تو تاریخ و عقل هست، فقط همین دو نکته رو جواب می‌دم که اولاً بازدید از مراکز نظامی جز تابلوهای عبور ممنوعه نه دیوارهای سدیدی که هرگز نمی‌شه ازشون رد شد. قابل توجهتون اینکه ما قبل از این تو پارچین، اجازه بازدید (البته به اشتباه!) داده بودیم.
و دوماً درباره تصمیمات تغییر کرده بدون رخداد خاص در پس و پیش هم اتفاقات زیادی در تاریخ اسلام افتاده. مثل قبول ولایتعهدی توسط امام رضا، تصمیم یکباره حسین‌بن‌علی برای ترک حج و البته قبول نمایندگی ابوموسی اشعری در ماجرای حکمیت.
(ضمنن امیدوارم فکر نکنید که در قبل و بعد این ماجراها اتفاقات خاصی افتاده بود! بله... اتفاقات خاصی افتاده بود اما در پیرامون خصیصین علی‌بی‌موسی الرضا و حسین‌بن علی و در خیمه علی(علیهم السلام). اتفاقات خاصی که قاطبه مردم از اونها بیخبر بودن و امروز این شمایید که با خوندن تاریخ متوجه اونها می‌شید! ای بسا که چند سال بعد هم یکی تاریخ را همراه با وقایع رخداده در خیمه غریب حسینیه امام خمینی بخواند و به مواضع شخص شما و همفکرانتان اشکال کند! که رخدادهای خاص درون خیمه را نه با چشم سر دیدید نه با چشم منطق فهمیدید...)
والسلام
 
 

پ.ن: بدیهیست که این گفت‌وگو شاهدان و نظرات دیگری هم داشت که البته فکر می‌کنم بنا به غرض انتشار، نقل همین دیالوگ دو طرفه برای مخاطبان عبور بلااشکال باشد.

و ضمنن... گویا آقای ابراهیمی هم ریشه‌ای در خاک کرمان دارد و اگرچه علت بحث ما این هم‌ریشگی نبود و نیست ولی الحال اینکه دلم از عمده هم‌محلی‌های شبکه‌های اجتماعی قانونی که می‌شناسمشان، گرفته است و برای همین عمده‌شان را (هریک به یک دلیل) بلاک کرده‌ام و این روند تا زمانی که رفتار صحیح مجازی و شبکه‌ای بودن از رفقا سر نزند، ادامه خواهد داشت...


برچسب‌ها: توافق نهایی, مواضع رهبری, خط قرمز هسته‌ای, تحلیل
+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۴ساعت 14:32  توسط مسعود يارضوي  | 

«دریا» از اینجا که منم...

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد...

_ همیشه و با اینکه کلی مشقّت و محنت دارد! ولی سعی کرده‌ام برای عکاسی توی دریا دنبال «عکس‌های‌دیگر» باشم.

از شما چه پنهان، برای دیگر بودن بعضی از این عکس‌هایی که در پایین می‌بینید، یک ساعت -کمتر و بیشتر- را تنهای تنهای توی دریا گشت زده‌ام و غوص خورده‌ام و برای بعضی‌هایشان هم دردسرها تحمل کرده‌ام.

آنقدر که گاهی وقت خواب، تنم به پیچ و تاب دریا عادت کرده بود و تا صبح چند تا دست نامرئی داشتند تکانم می‌دادند!

راستش را بخواهید، در زیر ظاهر قشنگ دریا غیر از ماهی‌ها و مرجان‌ها و یک برهوت پرآب شنی؛ هیچ چیز دیگری نیست. و البته یک عالمه خطر...

اما در ورای همین چیزها، آفرینشی دیگر هم هست که می‌توان نگاهی لزوماً محیط زیستی به آن نداشت! اگرچه معتقدم پیدایش «عکس‌های‌دیگر» از زیر آب و تماشای آنها هم می‌تواند تأثیر مهمی در معطوف کردن افکار عمومی به سمت اهمیت حفظ زیست‌بوم دریاهای کشورمان داشته باشد.

بگذریم...

من هم مثل همه‌ی عکاس‌ها و تصویربردارهای زیر آب، هنگام غواصی، هر موجودی را که در آن اعماق دیده‌ام، شروع به عکاسی از پرتره‌اش کرده‌ام، ولی راستش این است که سه عنصر «نور»، «تعامل» و «رخدادهای خاص» در هنگام غواصی برای من اهمیت بیشتری دارد.

مثلاً ساکنان عمق دریا، گاهی رفتارهای خاصی را در مقابل نور از خود نشان می‌دهند، گاهی بعضی چیزها را می‌شود به دریا برد تا مخاطبان با دیدن عکس‌های آن چیزها هیجانات جدیدی را احساس کنند و گاهی در نسبت میان ماهی‌ها و شقایق‌ها و نور، تعاملاتی شکل می‌گیرد که اگر شاهدش بوده باشی؛ لطافتی هیجان‌انگیز از زیبایی را لمس می‌کنی... (گفتم رخداد خاص! مثل زُل زدن ماهی‌ها توی چشم‌هات وقتی دارند وَراَندازت می‌کنند و هِی باله می‌زنند)

این عکس‌ها که در اینجا می‌بینید را عموماً با غواصی آزاد (اسکین)، گاهی با غواصی اسکوبا و جملگی را در دریای فارس گرفته‌ام. و البته دستچینی از همین‌ها نیز قرار است در شهریور ماه و برای اولین بار در تهران به نمایش عمومی گذاشته شود.

و هرازگاهی هم برخی از آنها را در اینستاگرام به اشتراک می‌گذارم.

باشد که این شاید «عکس‌های دیگر» تکانه‌ای باشد برای توجهات بیشتری به سمت زیباآفرین...

و این عکس را هم به سبب حسّ و حالی که دارد تقدیمش می‌کنم به ساحت شهدای عزیز غواص که اخیراً روی دست‌های مردم کشورم تشییع شدند.

البته یک دو عکس دیگر هم به یاد غواص‌های شهید روی دوربینم ماندگار شده است که در نمایشگاه شهریور معرفی می‌شوند. ان‌شاء‌الله...

 

پ.ن: حواستان باشد که دریا محیط خطرناکی است و بی رعایت ایمنی‌های لازم هرگز به هیچ عنوانی و حتی برای یک شنای ساده هم نباید سراغش بروید. ضمن اینکه تقریباً مطمئنم کوسه و سفره ماهی و هشت‌پا و عقرب‌ماهی در هیچ‌کجای دنیا موجودات دوست‌داشتنی‌ای نیستند که کسی بخواهد یک روز از نزدیک ببیندشان...


برچسب‌ها: عکاسی زیر آب, تصویربرداری از زیر آب, عکاسی دریا, تصاویر دریا
+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۴ساعت 19:30  توسط مسعود يارضوي  | 

اين «بيماري ويَني»

آه... که توافقي را امضا کرده‌اند که ديگر حتي بخيه‌هاي ديپلمات کارکشته‌اي مثل جوادآقاي لاريجاني هم به کار نمي‌آيد. (متن مصاحبه دکتر محمدجواد لاريجاني با تسنيم درباره توافق وين و متن برجام)

پ.ن: دکترجواد مي‌گويد مجلس برجام را تصويب ولي بندهايش را هم اصلاح کند!
خب اصلاً دعواي اصلي برجام در داخل ايران همين است که آقايان دولتي مي‌گويند کسي حق ندارد دست به مفاد توافقنامه وين بزند!
مجلس هم که مثل دانشجوهاي سال اولي دارد رفتار مي‌کند...
به نظر من نوشداروي اين بيماري ويني! حتي حرف‌هاي نوي جوادآقا هم نيست، بلکه تأکيد بر اين تحليل است که اين توافق هم سرنوشتي بهتر از توافقات روحاني و تيمش در سال‌هاي 82 و 83 شمسي ندارد و مي‌شکند.
اگرچه به قول جوادآقا حضرات مجلس و بقيه بايد دست از اين تسبيحات سبوح قدوس بردارند و وظايف قانوني خود را انجام دهند...


برچسب‌ها: برجام, توافق نهايي, دولت روحاني, شکست برجام
+ نوشته شده در  دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 10:11  توسط مسعود يارضوي  | 

نظر علامه جوادي آملي درباره اهميت تحليل در رسانه

اين قسمت از صحبت‌هاي اخير علامه جوادي آملي درباره اهميت تحليل و تعليل در فضاي رسانه و خبر را بخوانيد (که براي دنيا و آخرت همه‌مان خوب است و نافع):

آيت‌الله جوادي آملي در بخشي از ديدار خود با اصحاب رسانه با توصیه بر وجود بخش‌های تحلیلی و تعلیلی برای دادن سبقه علمی به اخبار بيان داشت: شما باید در کنار اخبار یک بخش تحلیلی هم داشته باشید، تحلیل و تعلیل خبر یک آدم باسوادی می‌خواهد که خبر شناس باشد، صدر و ساقه خبر را بشناسد، اطلاع رسانی جزء سواد نیست، اطلاعات مانند کشکول است، تحلیل خبر، مبدأ خبر، منشأ خبر و جوشش خبر از کجا درآمده، چرا اینگونه شده، این می‌شود تحلیل و تعلیل، و گرنه فلان حادثه آنجا اتفاق افتاده برای مخاطبی که قدرت تحلیل ندارد بی ثمر است... +

 

پ.ن: با من هستيد هنوز؟! ضرورت نشر تحليل‌هاي صحيح، انديشکده، تواصي حضرت آقا پيرامون «تحليل صحيح»... آنچه آقا در ديدار با دانشجويان حجت خدايش خواند چه بود...؟!


برچسب‌ها: تحليل صحيح, رسانه, خبر, علامه جوادي آملي
+ نوشته شده در  یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 13:9  توسط مسعود يارضوي  | 

پدر، تفنگ و دشنه و چفیه

_یکی از آنهایی که صبح‌های زود، عبایش را می‌اندازد روی شانه‌هایش و دوره می‌افتد دور اتاق‌های خانه هستم!

از این پستو به آن گنجه و از تورّق این کتاب به دست کشیدن روی آن قاب‌های عکس.

از نسل آن باباهایی که توی تاریک و روشن صبحگاهی، گاهی عطسه می‌زند و وقت هورت کشیدن چای شیرینش، مچ و موچ می‌کند. مفصل‌های دست و پایش دائم صدا می‌کنند و گاهی هم با صدای بلند نفس می‌کشد... چیزی شبیه به «آه».

و لحظه‌هایی هم هست که دندان می‌ساید روی هم و با صدایی مبهم می‌غرّد از غصه لحظه‌های ناخوبی که مثل تگرگ باریده‌اند توی زندگی‌اش.

بچه هم اگر پابرهنه بدود وسط اینهمه لحظه‌های خوب و اختصاصی با یک پس گردنی بیرونش می‌کنم!

و توی همان گرگ و میش صبحگاهی قدم‌رنجه می‌کنم سمت آشپزخانه تا برای اهل خانه چای بار بگذارم.

و زیر لب «با نوای کاروان» و «تشنه‌ی آب فراتم» می‌خوانم و تسبیح شاه‌مقصود آبا و اجدادی را می‌چرخانم توی دستم.

اینجور وقت‌ها حوصله هیچ دیّارالبشری را هم ندارم ولی اگر دخترکی داشته باشم؛ حتماً اجازه دارد، بیاید و شریک بشود با لحظه‌هایم. از آن دخترک‌هایی که کودک‌اند ولی اندازه‌ی یک شهر، درک و شعور دارند و مهربانی‌شان خستگی‌های قدیمی‌ات را هم حتی از تن بیرون می‌کند.

وقت رفتن پی روزی، خرجی روز خانه را می‌شمارم و می‌گذارم سر طاقچه... و آن گوشه‌های ذهنم یادکردی حتماً خواهم داشت از زحمات خانم خانه اما از آنجا که به زن‌جماعت نباید رو داد؛ فکر هیچ قدردانی عاشقانه‌ای به ذهنم خطور هم حتی نمی‌کند.

و روزم را شروع می‌کنم...

عصر هم که بیایم خانه؛ اول از همه دوست‌تر دارم که لم بدهم روی تشکچه و متکایی که توی صدر ایوان یا مهمانخانه پهن شده است.

هرگز هم حاضر نیستم بصورت مستقیم توی چشم‌های بچه‌ها و خانم نگاه کنم. باید ابروی سمت صدا را فقط کمی بالا انداخت و شنونده بود صرفاً. مردی گفته‌اند ناسلامتی...

دخترک‌ها عصر هم در اولویت محبت‌اند. هیچ خوش ندارم پسرها را بیشتر از دخترک‌ها تحویل بگیرم.

اصلاً به نظر من محبت خانه را فقط باید به دخترک‌ها هدیه داد و پسرها را با پس گردنی و مسابقه کشتی بزرگ کرد.

توی این استراحت عصرگاهی هم اگر فقط به میزان یک درصد، خانم خانه بخواهد فاز گله و شکایت و غیبت بردارد؛ عصبانی می‌شوم و با همان دستی که تسبیح را پیچیده‌ام لای انگشت‌هایش، هرچیزی که دم دستم باشد را با مشت، خرد و خاکشیر می‌کنم.

تازه بعد، خانم باید حواسش باشد که شب مهمان داریم و آقایان لوطی‌ها میهمان سفره‌ام خواهند بود.

غذا هم دو جور خورشت و برنج زعفرانی و دوغ خانگی است. و خانم خانه می‌داند که بدمزه اگر درست کند، یا اینکه سبوسی یا خرده سنگی خدای نکرده لای دندانم برود؛ علی‌الطلوع صبح فردا یک کلفت بیست و چند ساله در خانه را خواهد زد و همنشین لحظه‌هایش خواهد شد...

حالا دیگر مهمان‌ها رفته‌اند و وقت رتق و فتق مشکلات جوان‌های فامیل و همسایه‌ها رسیده است.

خانم خانه باید لیست جوان‌ها و همسایه‌ها را به تفکیک اولویت مشکل آماده کند و با یک چای قندپهلوی دبش بیاید کنارم.

پِت پِت و من و من هم بکند قاطی می‌کنم.

و بعد پول‌هایی را که برای مشکل‌دارهایشان گذاشته‌ام کنار، پاکت کند و کارش را بلد باشد که چطوری بدون اسم و نام برساند به دستشان.

جوان‌هایی را هم که نیاز به ریش‌سفیدی یا احیاناً خواباندن چک زیر گوش بزرگترهای اردنگشان دارند،‌معرفی کند تا صبح فردا یا خودم بروم سراغشان یا بچه‌ها! را بفرستم تا خدمتشان برسند.

بدم می‌آید از این پیرمردهای پفیوز هاف‌هافویی که صبح و شب باعث دردسر جوان‌ترها می‌شوند و کاری ندارند غیر از درست کردن دردسر برای بچه‌ترها.

کارها که تمام می‌شوند و خانم که می‌رود سراغ تر و خشک کردن بچه‌ها؛ باز من می‌مانم و بسامدهای یک مرد زخمت در لابه‌لای خاطرات قدیمی و حسرت‌ها و شوق‌هایی که کهنه‌اند اما زیبا مانده‌اند.

و مثل همیشه من می‌مانم و درد زخم‌های مانده بر جایی که یادگاری محتوم ناوردهای گذشته‌ و زنگ خطر نبردهای آینده‌اند.

بقچه‌ی ته‌مانده‌های «تفنگ و دشنه و چفیه» را از توی گنجه می‌کشم بیرون که پیش چشمم باشند و مفاتیح ورق ورق شده را دست می‌گیرم تا مناجات امیرالمؤمنین(ع) بخوانم.

شب‌ها با بچه‌ها هم مهربان‌ترم... هوس کنند اگر سرک بکشند توی لحظه‌هام؛ اشکالی ندارد. همه‌شان را می‌نشانم کنارم و می‌گذارم شنا کنند توی اعماق تنهایی پدرشان.

به دخترها شکلات می‌دهم و به پسرها اسکناس و بعد که خواب دوید توی چشم‌هایشان، خانم و دایه‌ها را صدا می‌زنم تا بچه‌ها را از روی اسلوب ببرند و بخوابانند. بچه وقت خواب حکم برگ گل را دارد.

و باز من می‌مانم و دریای شبی بی‌انتها که نمی‌دانم هیچ قسمتی از ساحلش سهم من هست یا نه؟!

 

پ.ن: خودتان را دلداری ندهید که اینجوری بودن ممکن نیست و من هرگز اینجوری نخواهم شد... تازه اگر الان هم همینجوری نباشم!


برچسب‌ها: پدر, مرد, مبارزه, جهاد
+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 16:26  توسط مسعود يارضوي  | 

بسته گزارش تحلیلی خبرگزاری فارس

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(ص)

_ فکر می‌کنم حالا دیگر یکسالی گذشته باشد از انتشار بسته‌های گزارش تحلیلی خبرگزاری فارس.

و ببخشید از اینکه طی ماه‌های گذشته، در این باره برایتان نگفتم و حرفی نزدم. چون اگر باور می‌کنید؛ نه وقتش پیش می‌آمد و نه ایضاً مصلحت بود تاکنون که عوامل پشت پرده این بسته‌ها افشا شوند!

ماجرا از اهتمام همیشگی‌ام به مسئله تحلیل صحیح و تبیین واقعیت‌ها آغاز شد و از لطف خداوند متعال و رویکرد خوب و منطقی مدیران خبرگزاری خوب فارس که به من هم اعتماد داشتند؛ کار به آنچه که در بسته‌های گزارش تحلیلی می‌بینید و خوانده‌اید، منتج شد.

از صحبت‌هایی مثل اینکه بسته خوب خوانده می‌شود و چه افسانه‌ها که مخالفان و موافقانش برایش سروده‌اند، می‌گذرم.

برای این کار تحلیلی مثل تک تیراندازها عمل می‌کنیم. خواندن و تدقیق کارمان است و تفکر در محتوایی که هر روز به واسطه یک خبر کمتر خوانده شده، قرار است به استحضار مخاطبانمان برسد؛ دغدغه‌ای همیشگی است که روز و شب ندارد برایمان.

تحلیل خودمان را هم از اصل خبر کمتر خوانده شده جدا کرده‌ایم تا چیزی به نام احترام به مخاطب با شدت بیشتری رعایت شود.

یعنی اینکه آنهایی که ما را کمتر دوست دارند، یا آنهایی که فکر می‌کنند دروغ‌گوییم یا آنهایی که خواندن واقعیت‌ها بهشان فشار می‌آورد! می‌توانند تحلیل جدا شده از خبر را نخوانند و به خواندن همان چند سطر تلخیص شده که حاصل کنجکاوی و خوانش‌های مدقّانه‌ی ما از عموم مطالب منتشره روزانه در رسانه‌های کشور است بسنده کنند.

در طول یکسال گذشته با اینکه شاید 90 درصد آنهایی که حرف‌هایمان را خواندند، معتقد بودند داریم چرت و پرت و *قینوس می‌گوییم! ولی اولاً آنچه که ناظر به آینده گفته بودیم محقق شد و چند موردش هم مانده تا محقق شود! و آنچه را هم که درباره مختصات فضای پیرامون سیاست و امنیت و فرهنگ گفتیم نیز نه تنها تکذیب نشد بلکه هر روز ادله بیشتری برای اثباتش به دست همگان رسید.

(مثل ماجرای اسلام رحمانی که توی اوج تنهایی چند بار خطراتش را توی همین بسته گوشزد کردیم و ریشخند شدیم؛ تا اینکه رهبر انقلاب به میدان آمدند و نقد تِز خطرناک اسلام رحمانی شد نقل محافل)

و لابد آنقدرها به مرز حقیقت نزدیک بوده‌ایم که در حرف‌های مخالفان و آدم‌های بی‌تفاوت نسبت به خودمان؛ کلیدواژه‌ها و مفاهیم و سوژه‌های تولیدی‌مان را بوضوح می‌بینیم؛ البته بدون رعایت حق کپی رایت!

ببخشید که شاید کمی عجیب و بدون روتوش حرف می‌زنم! اینجایی که من ایستاده‌ام رفقا، میدان جنگ است...

و توی میدان جنگ هم احتمالاً بعضی‌هایتان می‌دانید که حلوا خیرات نمی‌کنند. اینجایی که من هستم نقطه‌ی تماس واقعیت‌هاست نه تعارف و لفافه و یاوه.

در اینجا البته باید از آنهایی که حتی به حرمت یک حمایت کوچک هم لایقمان ندانستند و مهجوریت بیشتر را برایمان رقم زدند تشکر کنم و ایضاً از آنهایی که تا توانستند برای این بسته‌های بی‌ادعای تحلیلی، سنگ‌پرانی خواسته و نخواسته کردند.

و آنهایی که گفتند از 400 بسته تولیدی‌تان فقط یکی دو مورد قابل نقد است و ما آمده‌ایم که سر همان یکی دو مورد صحبت کنیم!

ما که از کویر لوت و تپه ماهورهای کشیت تا پشت میز و صندلی‌های نونوار فارس‌نیوز برامان جنگ است و مدت‌هاست که به سنگر ساختن تنهایی عادت داریم ولی فکر می‌کنم این تشکرات لازم است از آنهایی که دوست دارند چشم و دل مردم با جنجال و خبر محرمانه و نوشداروهای پس از مرگ سهراب بیشتر آشنا باشد تا تحلیل‌های ما!

و برای همین از جواب سلام ندادن گرفته تا هر کار دیگری که فکرش را بکنید، می‌کنند تا مگر این بسته‌های تحلیلی سقلمه‌ای بخورد و به صورت نقش زمین شود. تا فرق حقیقت شکافته شود.

بگذریم...

الآن که دارم این خط‌ها را برایتان می‌نویسم؛ عباس‌وکیلی معلوم نیست که بسته‌ی گزارش تحلیلی خبرگزاری فارس، همین صبح فردا هم منتشر بشود یا نشود!

یعنی در تمام طول ماه‌های گذشته هم به لطف حمایت‌ها و رفاقت‌هایی که اشاره کردم! این گنگ بودن آینده بسته‌های گزارش تحلیلی فارس با ما همنشین بوده ولی خب! از آنجا که لابد مستحضرید؛ دنیای پساتکلیف برای من و ما پر است از تفریحات رنگارنگ و خوشدلی‌هایی مثل اسب‌سواری و غواصی و غیره.

و از آنجا که ما مثل بعضی‌ها با شیر خر غسل نکرده‌ایم و دلمان برای کار و سمت تنگ نمی‌شود؛ دوران پساتکلیف برایمان با هرچیزی مساوی هست الّا با اصرار و ناراحتی و احیاناً دلتنگی.

مثل همیشه سر خود می‌گیریم و در سنگری دیگر به دنبال آسمان دگری و ماه دگری خواهیم رفت.

ان‌شاء‌الله که این برادرهای کوچکتان را دعا می‌کنید که کارهایشان مرضی رضای حضرت حق، امام عصر(عج) و رهبر معظم انقلاب قرار گیرد.

 

پ.ن: ببخشید که این قلم زهردار است و زمخت حرف می‌زند. به قول آقاجلال آل احمد، این قلم زهر نداشت ولی بس که توی تن موجودات زهردار فرو رفت، دگردیسی یافت و زهردار شد!

*قِینوس: در گویش کرمانی‌ها به معنی حرف لغو و یاوه


برچسب‌ها: بسته گزارش تحلیلی خبرگزاری فارس, تحلیل صحیح, تحلیل روزنامه‌ای, واقعیت
+ نوشته شده در  شنبه دهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:7  توسط مسعود يارضوي  | 

بصیرتی که نافذ نباشد

_می‌دانید رفقا...! اینکه همگی دنبال بصیرت هستیم چیز خوبیست اما کافی نیست.

بصیرت باید «بصیرت نافذ» باشد. نافذ نباشد اگر می‌شود همین که بعضی‌ها جز اِکو بودن برای صحبت‌های رهبری و ریشیر عکس حاج قاسم و چند قربان صدقه موزون برای اهلبیت(س) چیز دیگری توی چنته‌شان یافت نمی‌شود. و ایضاً سالی چند بار سر دادن شعار مرگ بر آمریکا و محکم کردن عکس‌های رهبری روی میزهایشان... و آخر سر هم یا فتنه توی کشور رخ می‌دهد یا اینکه همه در مقابل یک توافق بد سکوت پیشه می‌کنند و اثبات بد بودنش برایشان سخت است.

از من اگر یکی بپرسد بصیرت نافذ یعنی چی؟! می‌گویم: یعنی بصیرتی که در بزنگاه مقرر، به بهترین شکل عمل کند و کمک به اسلام ناب داشته باشد.

به زعم من، خیلی از آنهایی که توی سقیفه بودند هم به افضل بودن امیرمؤمنان علی(ع) ایمان داشتند و حتی از روی استدلال هم می‌توانستند این اعتقاد را اثبات کنند؛ اما از آنجا که بصیرتشان نافذ نبود؛ نه تنها نفعی به اسلام ناب نرساندند بلکه موجب اضرار هم شدند.

«کان عمنا العباس نافذ البصیرة...»


برچسب‌ها: بصیرت, بصیرت نافذ
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۴ساعت 12:56  توسط مسعود يارضوي  | 

يکي مرد جنگي به از صد هزار...

ـ با هاديخان عزيزي قرار مي‌گذاريم که برويم اسب سواري... ولي با شمشير و ساز و برگ! که مثل پهلوان‌هاي قديمي حسابي خدمت هم را برسيم.

کار جفت و جور کردن شمشيرها هم به ابوسيّاف يا همان بنده‌ي حقير محوّل مي‌شود. هماهنگي اسب‌ها هم مثل هميشه با من است.

دو تا اسب نجيب و شمشيرهاي سامورايي آقاي حسن و آقاي حمزه جور است ولي از بدشانسي ما آقا هادي به مسافرت نرسيد و از بابت جنگ نماياني که قرار بود دوتايي با اسب و شمشير صورت بدهيم، کيفور نشديم.

با اين حال ولي دلبري‌هاي «رعنا» ماديان سپيد خوش نژاد، مرحمي شد بر آن ناکامي.

دو سه باري هم بَرم داشت و با خودش برد. طوري که انگار چیزی فراتر از من و خودش را به دست باد مي‌سپرد! خلاصه که به قاعده‌ي يک سفر لاس‌وگاس خوش گذشت و سر دماغ آمدم.

نوازشش می‌کنم. یعنی تمام چند باری را که توی مانژ دَلگی کرد و طعم تعليمي‌ام را چشيد؛ دلم عجیب به حالش سوخته بود.

پیاده می‌شوم. حیوان خیس عرق است و دستم روی گردنش صدای چالاپ چالاپ می‌دهد.

تارهای گیرکرده‌ی یالش را آرام از زیر کلگی درمی‌آورم که زبان بسته در عذاب نباشد.

چرک گوشه‌های چشمش را با دستمال می‌گیرم و یکی دو حبه قند را هم می‌دهم به دهانش.

دوباره سوار مي‌شوم... شيطنت مي‌کنيم و براي حيوان آهنگ شيش و هشت مجاز! مي‌گذاريم که ببينيم اهل رقصيدن و بالا و پايين پريدن هست يا نه که بي محلي مي‌کند و با زبان بي‌زباني شايد نشان مي‌دهد که اهل اين غرتي بازي‌ها نيست.

پيش خودم مي‌گويم بدبخت بيچاره... غرتي خودتي و هفت جدت و آبادت! و دهنه‌اش را تنگ‌تر مي‌گيرم که وقت آن شمشيرزني معهود، بهتر حرفم را بخواند.

من و هاديخان عزيزي حتماً يک روز با اسب و شمشير به جنگ هم خواهيم رفت...!

من و رعنا و هزار راه نرفته که با هم به تاخت رفتيم و برگشتيم....

+ نوشته شده در  دوشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۴ساعت 10:9  توسط مسعود يارضوي  |