عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

چرا رهبری گفتند: "نرمش قهرمانانه" ؟

بسم الله الرحمن الرحیم و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد.

صحبت های رهبر معظم انقلاب اسلامی طی چند ماهی که از آغاز صدارت رئیس جمهور جدید می گذرد، حاوی اشاره های بیشتری به مقوله سیاست خارجی و دیپلماسی انقلاب اسلامی بوده است.

دلیل این مسئله هم با تحلیل من از این قرار است:

مقام معظم رهبری با شناختی که از رئیس جمهور جدید و برخی شخصیت ها و جریانات ظاهراً و فعلاً هوادار ایشان دارند، بسیار زودتر از مایی که در هنگام آغاز به کار دولت دریافته بودیم که سیاست خارجی جدید حساسیت زا خواهد بود؛ می دانستند که باید برای تصحیح نگرش دولت و همچنین التزام به اصل همیشگی حمایت رهبری از رئیس جمهور، تدبیری را به کار ببرند که جامع هر دو مقوله باشد.

بیان "نرمش قهرمانانه" از سوی رهبر ما، ضمن آنکه راه را بر القای حاکمیت دوگانه از سوی تحلیلگران وابسته به غرب می بندد، فتح بابی بود برای اینکه حرکات و نرمش های دولت در عرصه سیاست خارجی (که تأکیدات زیادی هم گویا بر آنها وجود دارد!) با ترازی به نام "قهرمانانگی" سنجش شود.

و نیک می پذیرید که بخش اعظمی از سنجش انطباق با این تراز مهم بر عهده خواص کشور، جنبش دانشجویی و رسانه هاست که باید در ادامه تدبیر رهبری، به وظیفه خود در قبال مردم و نظام اسلامی عمل کنند و دولت را از ورود به نرمشهایی که قهرمانانه نیستند بر حذر دارند.

در باب طرح "نرمش قهرمانانه" در کلام رهبر ما که سابقه ای ۴۴ ساله دارد و این روزها به انحاء مختلف مورد اشارات بیشتری هم از سوی معظم له قرار گرفته است؛ ذکر یک نکته مهم دیگر را هم ضروری می دانم.

آن نکته مهم این است که بیان این مسئله در آغازین روزهای دولت آقای روحانی، شباهتی دقیق با  تحسین ها و هدایت های رهبر فرزانه انقلاب درباره محمود احمدی نژاد و دولت نهم دارد.

رهبر ما نیک می دانستند که محمود احمدی نژاد به دلیل منش، اطرافیان و تفکری که دارد حتی روزی از امر ایشان هم اطاعت نخواهد کرد و آنرا در ذیل ارتباط فرضی خود با منبع فیض! و انسان های کامل! بر زمین خواهد گذاشت. (طرفه آنکه این مسئله حتی در زمان شهرداری احمدی نژاد هم مسبوق به سابقه بود!) و ای بسا حتی روزی در مقابل ایشان هم خواهد ایستاد و جدای از این مسئله، برای نیل به اهدافی که معتقد است درست هستند، هرکاری و حتی بازی با اقتصاد کشور را نیز انجام خواهد داد. (اشاره به لغزش های دولت در بحث یارانه های تولید، فساد ۳ هزار میلیاردی، تلاش برای انداختن تقصیر سوء مدیریت ها در اقتصاد به گردن تحریمها و ...)

و این دانستگی و تفرّس درست در ذیل ضرورت های همیشگی حمایت رهبری از دولت ها و روسای جمهور و تلاش برای برجای ماندن آنها؛ رهبری نظام را به این تدبیر مسلّح کرد که با تعاریف مختلف از شخص و دولت احمدی نژاد که گاهی رنگ ویژه تری هم به خود می گرفت (همانطور که در مورد آقای هاشمی هم رنگ ویژه تری داشت -اشاره به جمله "رکن رکین نظام" درباره آقای هاشمی و بیان آن توسط رهبر انقلاب-) امر مُلک و مملکت را بر دایره مصالح اسلام و انقلاب و نظام نگه دارند.

و صد البته همینگونه هم شد و به واسطه این تدبیر کارساز از آسیب های بسیار بزرگی در امان ماندیم. همانگونه که ان شاء الله با طرح قید "قهرمانانه" برای نرمش های احتمالی دولت یازدهم؛ از آسیب های دیگری به فضل خدا دور خواهیم بود.

 

بعدنوشت: دوست دارم که نظرات و تحلیلهایم را درباره "سفر روحانی به نیویورک" و "تعاملات اخیر دفتر رئیس جمهور با رسانه های آمریکایی" را که اشارت هایی به بحث نرمش دیپلماتیک و قید قهرمانانه دارند، بخوانید.

این تحلیل هم درباره نرمش قهرمانانه و آینده دولت روحانی را ظاهراً معلوم نیست چه کسی نوشته اما مطالبش پسندیده است و مایل هستم که اگر وقت دارید، این را هم بخوانید.

+ نوشته شده در  یکشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 12:27  توسط مسعود يارضوي  | 

ما؛ از جامعه تا هنر و سياست

_ چه باحال است این محمدحسین جعفریان عزیز. دست بچه های اوج هم درد نکند که مراسم تقدیرش را گرفتند.

گفته بود مراسم تقدیر همان مراسم ترحیم است که با حضور متوفی! برگزار می شود.

ریسه رفتم از خنده و تا الان هم دارم، می خندم.

راستی یکبار جعفریان را دیدید، ماجرای پایش را حتماً بپرسید از او. اسم هایی می آورد که در جاهاي ديگري هم شنیده ایدشان...

 

_ من می گویم اینکه ایران توانست RQ170ای را تسخیر کند که فلان مقام انگلیسی حق دست زدن به آن را هم نداشت، ویندوز قرمز! را هک کند،... (ادامه مطلب)


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 20:9  توسط مسعود يارضوي  | 

نمایش غم انگیز تحریم ها و نماهایی از آینده

به نام خدای رحمان و با صلوات بر محمد و آل محمد

_ تا ما هستیم، تا انقلابی گری هست و تا ولایت فقیه هست، تحریم ها هستند اما...

اما صداها و اشاره های چندی نضج گرفته اخیری که درباره تحریم ها و از جانب عده ای داخلی و خارجی دیده و شنیده ایم، خبر از آینده ای می دهد که زوایای آنرا از هم اکنون می توان دید و نسبت به آنها هشدار داد.

...آمریکا در قبال ایران نرمش ها و رامشگری هایی به انواع مختلف به خرج خواهد داد. تا آن اندازه که برخی تحریم های اسم و رسم دار! علیه ما در ظاهر لغو می شوند و اتفاق های دیگری ظاهراً به نفع ما و با بازیگری آمریکا رخ خواهد داد.

در این روند، اما تحریم های بزرگ و جدی بر جای خواهند بود تا اینکه صداهایی از داخل بلند می شوند که علت اصلی مشکلات باقیمانده، حل نشده و یا لاینحل دولت یازدهم را وجود همین تحریم های بزرگ خواهند خواند.

و پژواک این صدا هر روز و هر روز توسط اصلاح طلبان و عده ای دیگر که وقوف کاملی به اوضاع ندارند و یا دچار بدفهمی و دیرفهمی هستند بیشتر خواهد شد.

دولت و نظریات شاذش در حوزه های بین المللی و برخی حوزه های داخلی مورد توجه... (ادامه مطلب)


_ اين مطلب در يالثارت

_ اين مطلب در نداي انقلاب



ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۲ساعت 20:17  توسط مسعود يارضوي  | 

تأملاتی در سیاست های اخیر

به نام حضرت دوست و با صلوات بر محمد و آل محمد

یکم: دکتر توکلی در جمع اصولگرایان مشهد درباره توفیقی، (وزیر پیشنهادی احتمالی برای وزارت علوم) اینطور گفته است که او هیچگاه از تقلب حرف نزده و سخنرانی معروفش هم از سر عصبانیت بوده. ضمن اینکه توفیقی نظام و انقلاب را هم قبول دارد.

پاسخ این است که سلّمنا. آقای توفیقی از تقلب حرف نزده. اما آیا نمی توانست در مذمت تقلب هم حرف بزند؟ و یا همینطور در مذمت فتنه که هنوز هم گویا آقای دکتر اِبا دارند از اینکه کلمه "فتنه" را بکار ببرند!

همچنین دکتر توکلی طوری درباره آقای توفیقی صحبت می کند که هرکس نداند فکر می کند انگار مثلاً ما بسیجیها و اصولگراها و سپاه پاسداران بودیم که فتنه کردیم و کشور را تا لبه پرتگاه جنگ داخلی هم بردیم!!! به سخن دیگر، یعنی اینکه اگر امثال توفیقی و موسوی و مرعشی و خاتمی فتنه نکردند و یا مثلاً عصبانی شده اند و چیزکی گفته اند؛ پس چه کسی بود که آنهمه ظلم را بر مردم و کشور روا داشت؟!

این نسیان ها و قیاس های غلط (که در ماجرای وزیر پیشنهادی نفت و اکبر دانستن قسم دروغ نسبت به فتنه گری! هم نمونه اش را دیدیم) اخیراً در صحبت ها و مواضع دکتر توکلی عزیز زیاد شده است متأسفانه!


دوم: شیخ حسن آقای روحانی، رئیس جمهور خوبمان در سخنان اخیری که در بیشکک و در اجلاس همکاری های شانگهای داشته است پیرامون بحران سوریه، بهانه های آمریکا و مسئله سلاح شیمیایی گفته است: "ایران که خود بزرگترین قربانی استفاده سلاح های شیمیایی است، مخالف هرگونه تولید، نگهداری و بکارگیری این سلاح ها بوده، خواهان برچیده شدن کلیه سلاح های کشتار جمعی از منطقه است و لذا ابتکار روسیه را شروع مناسبی برای این هدف می داند. ما همچنین معتقدیم که تسلیح گروه های افراطی و تکفیری و بویژه دستیابی این گروه ها به سلاح های شیمیایی بزرگترین خطر برای صلح و امنیت منطقه است و باید در تمامی طرح ها مورد توجه قرار گیرد.همچنین همه تلاش ها برای دستیابی به راه حل سیاسی می بایست هرگونه تهدید و توسل به زور را محکوم و منتفی نماید."

حقیقت این است که از این صحبت های جناب روحانی بوی "دو پهلویی" و استنباط "میانه گیری بین حق و باطل" به مشام می رسد!

یعنی اگر یک ناظر بی طرف هم که با نظرات آقای هاشمی و سایر نزدیکان دکتر روحانی در قبال سوریه آشنا نیست! این جملات را بخواند به راحتی می فهمد که رئیس جمهور ایران یکی به نعل کوفته است و یکی به میخ. یعنی هم به دولت سوریه اشاره کرده است و هم به خلافکاری های تروریست ها!

و این یعنی یک جورهایی امثال ما داریم حسرت می خوریم که چرا فلان رئیس جمهور و فلان وزیر خارجه فلان کشور اروپایی، توان و تحلیلش را دارند که صریحاً و رسماً بگویند ماجرای استفاده از سلاح شیمیایی در سوریه تقصیر تروریست ها و اربابان آمریکایی و سعودی شان است اما رئیس جمهور و وزیر خارجه ما به هر دلیلی از این کار اِحتراز می کنند.

البته قبل از این عرض کرده بودم که در دولت فخیمه آقای روحانی، باید خودمان را آماده کنیم که از غصه سیاست خارجی دولت سر به چاه ببریم.

ضمنن زیاده جسارت است ولی آقای روحانی مشخص کنند اینکه دائم درباره سوریه می گویند: راه حل سیاسی، راه حل سیاسی؛ منظورشان چیست؟

یعنی اینکه بشّار و سران تروریست ها با هم بنشینند سر میز گفتگو؟! یا نه! منظورشان این است که سردار سلیمانی و حسن نصرالله بساط کمک های علنی و غیر علنی شان را از سوریه جمع کنند تا راه سیاست باز شود؟!

آقای روحانی منظورشان را بگویند لطفاً (و بعد هم خواهشاً اگر وقت شد منظورشان را از "اعتدال" هم بگویند)


سوم: پرویز خان فتاح، وزیر نیروی دولت نهم، در برنامه اخیر شناسنامه از پرده غیبت بیرون آمد و به بیان ناگفته هایی از دولت نهم پرداخت.

ایشان مثل عدد دیگری از کنارگذاشته شده های احمدی نژاد، قضیه را به جلسه کذایی معاون اولی مشایی و عصبانیت احمدی نژاد ارجاع داده اند و ضمن بیان کلی یک اعتراض به عملکرد احمدی نژاد در این قضیه، گفته اند که بعله... احمدی نژاد ابتدای دولت نهم، احمدی نژاد آخر دولت نهم نبود و نمی شد با او کار کرد و از این حرفها...

عرض من با تمام آنهاییست که این تحلیل پایدارانه آقای فتاح را قبول دارند. 

خواستم بگویم حضرات یک جوری صحبت می کنند که انگاری مثلاً مشایی از اول با احمدی نژاد نبود و در دوران شهرداری او در کسوت رئیس سازمان فرهنگی - هنری شهرداری تهران قرار نداشت!

همچنین انگار که مشایی نبود که همان ابتدای دولت نهم از دوستی با مردم اسرائیل حرف زد!

و همینطور انگار احمدی نژاد نبود که خلاف امر رهبری، علی لاریجانی را از دبیری شورای امنیت ملی عزل کرد.

و همچنین انگار احمدی نژاد نبود که دستور داد زنان در ورزشگاه ها حاضر شوند و انگار احمدی نژاد نبود که به مرحوم کردان لقب بسیجی و حزب اللهی! را داد و انگار احمدی نژاد نبود که به ریچارد فرای ملعون مدال اعطا کرد!

به نظر من آقای فتاح و سایر کنار گذاشته شدگان احمدی نژاد، تمام تاریخ را روایت نمی کنند و فقط بخشی از آن که در رابطه اش کمتر پاسخگو می شوند را با آب و تاب تعریف می کنند.

این کار درستی نیست و واقعیت ها را از دید مردم پنهان می کند. (و کتمان واقعیت یعنی تسریع حرکت به سمت فتنه آینده!)


چهارم: آقای نبویان به بچه های خبرگزاری تسنیم گفته است که از مردم عذر می خواهد که یک چنین اصلاح طلبان نابکاری! به شورای شهر تهران راه یافته اند که می خواهند سیاسی کاری کنند و رأی به قالیباف را تحمل نمی کنند و صداقت ندارند و غیره...

پاسخ این است که حضرت آقای نبویان عزیز که معتقد هستید آقای روحانی هیچ افراط و تفریطی در طول عمرش نداشته! و حمایت رهبری از احمدی نژاد با حمایت های ایشان از سایر روسای جمهور متفاوت!!! بوده و غیره!

فکر نمی کنید اصلاح طلبان، اصولگرایان و ما و همه تاریخ اولی تر هستیم به اینکه از مردم عذرخواهی کنیم برای بروز کسانی در سپهر سیاسی کشور به نام "پایداران" که یکی دو ماه از دولت احمدی نژاد نگذشته بود؛ به دولتش گفتند نمونه ای از دولت امام زمان(عج)! و بعد در مقابل حضور حاشیه ساز مشایی در کنار او سکوت کردند و در ادامه به همین محمدباقر قالیباف گفتند ناولایتمدار و بیت المال خور و ساکت فتنه! و بعد در همین جریان انتخاب شهردار تهران یکهو موضع عوض کردند که "ما از قالیباف حمایت می کنیم؟!"

حضرت استاد، از اصلاح طلبان تعجب و توقعی هم نیست که صد بار از این بدتر را در سابقه دارند. 

تعجب از کسانی است که به اسم مقدّسات، انحراف خطرناکتر از فتنه را به جامعه ایران تحویل دادند و حالا هم حاضر نیستند، بپذیرند که "احمدی نژاد" و خطاهای خطرناکش فقط ثمره ای از بروز تفکرات آنها بود و خودش به تنهایی هیچ ید بیضایی نداشت!

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۲ساعت 23:23  توسط مسعود يارضوي  | 

از عبور لحظه ها

_ عبور می کنند لحظه های من... فراوان و ناهمخوان و پرنشاط...

محمد را اتفاقی سر چهارراه می بینم و بعد از چاق سلامتی قرار می شود یک شنای حسابی بزنیم. و پشت بندش هم بیلیارد و اسب سواری و دست آخر هم اسکواش.

محمد از آن بامرام های روزگار است. مهربان و خوش ورزش. و پیشنهادهایش هم مثل همیشه آس و بموقع.

بیلیارد را چند وقتی می شود که بازی نکرده ام و آخرین تجربه ام از اسکواش هم مربوط می شود به چند سال قبل. با اینهمه ولی زبری گچ بیلیارد و دیواره آهنی کورت* اسکواش سر ذوقم می آورند و حساب کُری خوانها را می رسم!

و "سزار" حیوان بدقلقی است برای یک سواری درست و حسابی. ولی به ضرب شلاق، دَله گی هایش را کنار می گذارد و مثل باد شروع می کند به دویدن.

آنقدر بدعُنُق و اَلَنگِواز* که برای یک لحظه به خودم می گویم: این دفعه از آن "دفعه"هاست و مردم برای اولین بار زمین خوردنت را از اسب می بینند. ولی کسی هوایم را دارد انگار...

می خواهم توصیه کنم به شما که اگر آقا هستید و روزی یک سوارکار شدید، حتماً سواری در دو جا و دو موقع را از دست ندهید.

یکی تاختن در ساحل غروب خلیج فارس و یکی هم سواری با یک اسب بد عنق و نافرمان در یک عصر کویری.

"عشق" حتما مفهومی نیست که توی کتاب های شعر و راه رفتن های دو نفره بشود جُستش... نه...!

تفنگ و اسب پیشنهادهای بهتری هستند شاید...

گفتم پیشنهادهای بهتر!

شهریار پیشنهاد می دهد برویم قنات ملک. روستایی دور افتاده ولی باصفا که هیچ آدم بزرگی را هم تحویل جهان اسلام نداده است...

شهریار خوش مرام و پر رفیق است و سری دارد توی سرها.

مثل من نیست که دوست سابقش نامسلمان و تُنُک و مدعی بخواندش و بعد هم یواشکی برایش کامنت بگذارد که دوستت دارم و دعایت می کنم!

از این آدم ها دور و بر شهریار نیست.

می زنیم به دل جاده ی خوش آب و هوا و مقصد هم که از مسیر بهتر.

چه هوای خوبی داشت... بابای شهریار نمی شناسدم ولی من، هم آوازه سال های سرداری اش را شنیده ام و هم ای بسا روزگاری تحت امرش مزاحم حضرات اشرار شده ام.

نمی شناسدم ولی برای اینکه بوی باروت و کمین و دلیرمردی می دهد؛ صورتش را به بهانه ای می بوسم.

چه خوشی می گذرد آقاخدا...

نمی خواهم این لحظه های خوب تمام شود ولی کار دنیاست دیگر...

و برای غذا که جزو لاینفک تفریحات سالم و ناسالم ما مردهاست میهمان یک خانواده صمیمی می شویم.

از آنهایی که به قول آمریکایی ها چند جریب زمین پربرکت هم دارند.

و شکر خدا که بعد از سالها عادت ذائقه به سبزی های بدمزه ورامین و میگوی K1 و خوراک بامبوی اژدهای طلایی، لقمه ای سبک و سالم می زنیم بر بدن و کیفمان حسابی کوک می شود... یک جورهایی حتی شاید بیشتر از اسب سواری و لوله کردن رفقا توی بازی اسکواش...

و ستاره ها اپیزود آخر هستند. 

تکراری اند برایم ولی این تکراری بودن از دوست داشتنشان نمی کاهد.

دارم به چیزهایی ناهمگن فکر می کنم. قضاوت درباره لحظه های من سخت است ولی ناممکن نیست.

فراوان و ناهمخوان و به فضل خدا پرنشاط...


*کورت: زمین اسکواش

* اَلَنگِواز: واژه ای کرمانی به معنی شلخته حرکت کردن.

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 18:18  توسط مسعود يارضوي  | 

ستاد جبهه پایداری، حمایت از قالیباف و پرده هایی که برافتاد

به نام خدا و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(ص)

ماجرای انتخاب شهردار تهران و هیجانات بر سر اینکه قالیباف شهردار تهران باشد یا محسن هاشمی؛ درس های زیادی را برای سیاسیون کشور داشت.

و به نظر من یکی از بزرگترین آن درسها غلط بودن فرمول های سیاسی و فکری ستاد جبهه پایداری بود که در حمایت آنها از شهرداری قالیباف متبلور شد.

پایداران از چند سال قبل تا توانسته بودند آتش تهیه و آتش مستقیم خود را متوجه قالیباف کرده بودند و اینک در آستانه انتخاب شهردار تهران، شیشه خطاهایشان تا آن اندازه شفاف شد که همه و در رأس آنها، هواداران جبهه پایداری متوجه این خطاهای گفتمانی بشوند.

در جریان این انتخاب، زهره طبیب زاده عضو جبهه پایداری و امیرحسین قاضی زاده سخنگوی آن، موضع رسمی جبهه پایداری را حمایت از شهردار شدن محمدباقر قالیباف اعلام کردند.

البته این موضع رسمی در سخنان چند روز قبل مرتضی آقاتهرانی دبیر کل جبهه با یکی از رسانه ها صریحاً اعلام نشد و او که معتقد است در ولایتمداری قالیباف تردید وجود دارد (کلمه تردید را جستجو کنید) اما در ولایتمداری روحانی خیر! (کلمه ولایت را جستجو کنید) ترجیح داد پیرامون این قضیه سکوت کند.

به هر روی، به نظر من ستاد جبهه پایداری با موضعی که توسط سخنگوی این جبهه و در حمایت از قالیباف اعلام کرد، سبب ساز سوالات و بروز مفاهیمی شد که... (ادامه مطلب)


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 21:22  توسط مسعود يارضوي  | 

درباره تکذیب کلی آقای هاشمی و ماجرای سوریه

به نام خدا و با سلام و صلوات بر حضرت رسول(ص) و خاندان پاکش

_ آقای هاشمی چند ساعت قبل طی سخنانی، فایل صوتی منتشر شده از ایشان که حاوی مواضع ضد سوری بود را بصورت کلی تکذیب کردند.

من هم همانطور که می دانید دو روز قبل در تحلیلی نوشته بودم که آقای هاشمی هرگز دست به تکذیب غیر کلی و دقیق این سخنان نخواهد زد.

در آن تحلیل همچنین این دو بند را هم آورده بودم:

"و ضمناًتر اينكه تكذيب و تأييد كلي هم به درد كسي نمي‌خورد! اينكه جنگ بايد در سوريه تمام شود و ما مخالف استفاده از سلاح شيميايي هستيم و سوريه دوست ايران است مواضع خوبي هستند اما براي ماجراي فايل صوتي و آقاي هاشمي بي‌كاربردند و رافع مسئوليتي كه در اين رابطه به صورتي جدي متوجه ايشان شده، نيستند.

ما منتظر هستيم كه اين جمله را از لبان مبارك آقاي هاشمي بشنويم:

"فايل صوتي كه به بنده منتسب شده و پيرامون مسائل سوريه است، كاملاً جعلي است و بنده اساساً و با ادله عقلي و ساير مستندات، واقف هستم و اعتقاد دارم كه استفاده از سلاح شيميايي در كشور سوريه، توسط تروريست‌ها و با حمايت آمريكا و عربستان صورت گرفته است"

صحبت های آقای هاشمی را از سر تا ته و مثل همیشه دقیق خواندم و راستش را بخواهید غیر از همان چیزی که در تحلیل دو روز قبلم نوشته بودم؛ چیزی ندیدم.

یعنی بالاخره متوجه نشدم که آقای هاشمی که می گویند صدای فایل صوتی و نقل آن جعلی است؛ آیا مواضع منتسبه به خودشان در این فایل صوتی را هم جعلی می دانند یا نه؟!

یعنی قبول دارند که سوریه علیه مردمش از سلاح شیمیایی استفاده نکرده و این کار، کار آمریکایی ها و عربستان است یا خیر؟!

از سوی دیگر این را هم متوجه نشدم که آقای هاشمی بالاخره موضعشان درباره قاتل اصلی کشته شدگان سوری چیست و اعتقاد دارند که بیش از یکصد هزار زن و مرد و کودک سوری را بشار اسد قتل عام کرده است یا تروریست های مزدور آمریکا و عربستان و ترکیه!

متوجه شدید مطلب را...؟!

می خواهم بگویم اینکه آقای هاشمی بصورت کلی بگویند حرف هایی که طی دو مقطع علیه سوریه از ایشان منتشر شده کذب است دردی را از بابت پیامد سوء انتشار سخنان ایشان و پیامی که آمریکا از این بابت گرفته دوا نخواهد کرد.

و باز هم همانطور که عرض کردم این قضیه باید با عبارت هایی صریح پیرامون سوریه و رخدادهایش توسط ایشان تکذیب شود نه فقط با کذب خواندن یک فایل صوتی! که پیش از این هم بصورتی دیگر تکذیب شده بود. (منظورم از عبارت های صریح، مثلاً مواضعی است که لاوروف و پوتین درباره سوریه می گیرند!)

فکر می کنم همین توضیحات برای رفقایی که عبور و تحلیل هایش را گهگدار می خوانند کافی باشد که بین تحلیل دو روز قبل من پیرامون مواضع ضد سوری آقای هاشمی و تکذیب امروز ایشان چه نسبتی برقرار است!


_ اين مطلب در جهان

_ اين مطلب در صبح امروز


+ نوشته شده در  شنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 19:5  توسط مسعود يارضوي  | 

نقد فیلم "گذشته" / "گذشته"ی فرهادی گذشته ی ما نیست

به نام خدا و با صلوات بر محمد و آل محمد(ص).

"گذشته" ی اصغر فرهادی همانطور که تصورش می رفت فیلمی معناگرا و البته سیاسی است.

سناریویی که اگرچه همانند "جدایی نادر از سیمین" با اِلِمان هایی مثل نوزادهای در رحم، نوجوان های عاشق تکه هایی از فرهنگ ایرانی! قصه زندگی و عشق، ترسیم نمادی انتخابی از ایران و ... شکل گرفته اما حاوی معنایی است که به نظر می رسد نقطه اصلی توجه فرهادی و یارانش را باید در همانجا جست.

نقطه ای اصلی و البته خطرناک برای مردم ایران که سمت توجه فیلم های دیگری نظیر جدایی نادر از سیمین، نارنجی پوش و یه حبه قند نیز به همان معطوف بود.

"گذشته" تلاشی برای معرفی ایران به جهان و البته به روایت فرهادی است. ایرانی که نماد آن "احمد" یا همان شوهر ایرانی و سمبل جهانش "مارین"، یعنی همسر خارجی احمد است.

داستان فیلم از این قرار است که... (ادامه مطلب)


برچسب‌ها: فیلم, نقد, هنر
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 20:19  توسط مسعود يارضوي  | 

آقاي هاشمي فايل صوتي سوريه را تكذيب نمي‌كند

قبل از اين هم در مباحث مربوط به "فتنه آينده" عرض كرده بودم كه هرچه در دولت نهم و دهم از بابت سياست داخلي و بدكاري‌هاي حلقه انحراف زجر كشيديم؛ بايد در دولت يازدهم از بابت "سياست خارجي" دردسر بكشيم.

به نظر من، تحليل اين مسئله كه مواضع آقاي هاشمي و يا حتي حسن خميني و محمد خاتمي در ماجراي سوريه به كدام طرف دعوا نزديكتر است كار چنداني سختي نيست.

از همان ابتدا هم نبود.

سكوت‌ها و اشاره‌هاي اين سه نفر در قبال ماجراهايي مثل "مذاكره با آمريكا"، "بحران سوريه" و "حمايت نظام جمهوري اسلامي ايران از جنبش‌هاي آزاديبخش جهان" في‌الحال بيانگر اين هست كه تثليث اشاره شده چه فكرهايي در سر دارد؟

راستش را بخواهيد فايل صوتي آقاي هاشمي هم درباره اينكه دولت سوريه و بشار اسد دارد مردمش را با سلاح شيميايي قتل عام مي‌كند، ادامه همين ماجراست.

و براي همين است كه مي‌گويم هركس به تكذيب درست و درمان اين فايل صوتي و حرفهاي آقاي هاشمي فكر مي‌كند، اگر خواب ديده، خير است ان‌شاءالله...

البته آقاي هاشمي گويا در گفتگو با يكي از اعضاي محترم مجلس خبرگان اين حرفها را تكذيب كرده و حتي گفته‌اند كه اينها "اسرائيليات" هستند كه به من منتسب كرده‌اند.

پاسخ اين است كه اولاً انتساب اسرائيليات به كسي كه درباره "تقلب" در سال 88 و "مذاكره با آمريكا" هم حرف‌ها و استدلال‌هاي نادرستي دارد چندان غير قابل باور نيست.

در ثاني آقاي هاشمي عزيز كه مويي در سياست سپيد كرده‌اند قاعدتاً مي‌دانند كه وقتي حتي به فرض دروغ هم يك موضع غلط از كسي منتشر مي‌شود و از قضا آن كس! آدم مهمي هم هست؛ اين حرف‌هاي منتسبه بايد توسط همان كس و بصورت رسمي و درست و حسابي تأييد يا تكذيب شود و گرنه حرف‌هاي منتشره علي‌القاعده موضع او محسوب مي‌شود.

ضمناً در اين راه به قول ما جماعت اهل رسانه، تكذيب رئيس دفتر و مدير روابط عمومي و نزديكان هم فائده‌اي ندارد كه ندارد.

و ضمناًتر اينكه تكذيب و تأييد كلي هم به درد كسي نمي‌خورد! اينكه جنگ بايد در سوريه تمام شود و ما مخالف استفاده از سلاح شيميايي هستيم و سوريه دوست ايران است مواضع خوبي هستند اما براي ماجراي فايل صوتي و آقاي هاشمي بي‌كاربردند و رافع مسئوليتي كه در اين رابطه به صورتي جدي متوجه ايشان شده، نيستند.

ما منتظر هستيم كه اين جمله را از لبان مبارك آقاي هاشمي بشنويم:

"فايل صوتي كه به بنده منتسب شده و پيرامون مسائل سوريه است، كاملاً جعلي است و بنده اساساً و با ادله عقلي و ساير مستندات، واقف هستم و اعتقاد دارم كه استفاده از سلاح شيميايي در كشور سوريه، توسط تروريست‌ها و با حمايت آمريكا و عربستان صورت گرفته است"

كه البته عرض كردم... هركس خواب ديده خير است! و آقاي هاشمي بند بالايي را هرگز نخواهد گفت. (مگر اينكه يقظه‌اي عظيم براي ايشان حاصل شود!)


تيتر از متن: كاش اين تحليل غلط از آب دربيايد...

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 11:19  توسط مسعود يارضوي  | 

چرا نباید ستاد جبهه پایداری را فراموش کرد؟

انتخابات دولت یازدهم تمام شده است و این روزها تب و تاب "اعتدال" و "فراجناحی" و ایما و اشاره های آقایان هاشمی و روحانی است که بیشتر مورد توجه قرار می گیرد.

و اینها همه البته از لطف برخی رسانه ها و خواص کشور است که به انحرافی که تا همین چند هقته قبل داشت جسم و روح کشور و مردم را مثل خوره می خورد و کم مانده بود همه چیز را بر باد بدهد بی توجه اند.

بگذریم...

به هزار و یک دلیل ساده و ثقیل، مشرب فکری که در هشت سال گذشته در کشور رخ نمود، ثمره ساختار فکری تنی چند از اعضای حلقه ای بود که در ابتدا مدیریت جبهه ای موسوم به "سوم تیر" را بر عهده داشتند و بعدها در جایی به نام "جبهه پایداری" مجتمع شدند.

تحلیل من این است که تا برملاشدن کامل ابعاد این مشرب و نقش و نسبتی که تنی چند از اعضای حلقه اصلی جبهه پایداری در ایجاد و نضج اغلاط آن دارند؛ نباید از پرداختن به خطاهای خطرناک این جبهه که همچنان هم جاری و ساری است، گذشت.

این ضرورت البته توضیحاتی هم دارد که فهم دقیق آنها سبب تأثیرگذاری بهتر انگیزه در جویندگان حقیقت و روشن شدن ابعادی دیگر از چرایی ضرورت های عدم تساهل و تسامح درباره کژی های برخی از اعضای ستاد مرکزی جبهه پایداران است.

آن توضیحات از این قرارند:

یکم: افراد و مشرب های فکری کج رو در تاریخ اسلام و حتی انقلاب اسلامی به دلیل برخورداری از صفت عمده ای به نام "فهم ناصحیح از ساحت های دین و سیاست" همواره دارای این صفت هستند که می توانند با جریانات ظلم و برانداز جمع بسته شوند و بعنوان عضو مقوّم آنها عمل کنند.

نگاهی به تاریخ عاشورا به راحتی بیانگر این حقیقت هست که افراد حاضر شده در مقابل سیدالشهدا و کسانی که برای قتل حضرتش فتوا دادند و یا بر زین نشستند، مهار کشیدند و نقاب زدند جملگی اگرچه اهل اسلام محسوب می شدند اما کسانی بودند که تحلیل صحیحی از شرایط نداشتند.

آنها حقیقت را در فتوای صرف و در سمت کسانی جستجو می کردند که صرفاً به "نص" و نقل پرستی معتقد بودند و اساساً برای عقل و فهم و تأویل جایگاه مشخصی قائل نبودند. (و به همین دلیل بود که به مرداب فهم ناصحیح درافتادند)

پر واضح است که چنین تفکری به راحتی می تواند مطمع نظر جریانات سلطه و ایضاً جریان های برانداز قرار گیرد تا در وهله اول برای غبار آلودن حقیقت به کار آید و در وهله بعد با تفسیر غلطی که از مقدسات دارد؛ در وقت لازم به عنوان جزئی کارا برای محاربه با روح قدسی واقعیت یا همان حقیقت اصیل عمل کند.

در اینجا باید تأکید کرد که متأسفانه ضعف های خطرناک اشاره شده در عددی از اعضای ستاد جبهه پایداری وجود دارد که نمونه ها و آثار آن را نیز طی هشت سال گذشته به عینه دیده ایم.


دوم: جریاناتی که در تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب اسلامی همواره خود را به مغیّبات متصل دیده اند و به این واسطه ضمن دوری گزینی از عقل و اصول به ساحت مبرّی بودن از پاسخگویی و قدسی گری گریخته اند؛ در اکثریت قریب به اتفاق، نه تنها هیچگاه "ولایت" را به معنای فقهی و دقیق آن پذیرا نبوده اند بلکه به دلیل بیگانگی با عقل و نزدیکی به اِخباری گری (که برای فهم صحیح، سمّ قاتل محسوب می شود)، نقش مبرّزی در هجمه به سمت ولایت (اعم از ولایت معصوم یا ولایت فقیه) داشته اند.

این جریانات (چه اینکه در هشت سال اخیر هم شاهد بوده ایم) خود را متصل مستقیم به منبع فیض می دانند و در حالتی دیگر نیز با استناد بدون منطق و اصول به مغیّبات، خواب، عوالم مرید و مرادی و قدسی گری؛ توجیه گر ریز و درشت خطاهای خود هستند.

و لذاست که برای هر نوع ایستایی در مقابل حق از استعدادهای شایانی برخوردارند.


سوم: "ساده لوحی"، "غالی گری"، "بدفهمی و دیرفهمی" و "نقل پرستی صرف" صفات عمده ای هستند که در تفکر تعدادی از اعضای ستاد جبهه پایداری متأسفانه نمود عینی دارند.

عدم فهم درست انحرافات و اغلاط احمدی نژاد در دوران 8 ساله صدارت وی، بیان رجعت احمدی نژاد در آخرالزمان توسط یکی از موسسین جبهه پایداری، تشبیه دولت احمدی نژاد به نمونه ای از دولت امام زمان(عج) و تأکید بر عدم توجه به "منظور" و "جان کلام" صحبت های رهبر انقلاب در نظرات دبیر کل جبهه پایداری، جملگی فقط نمونه هایی از وجود صفات اشاره شده در ساختار فکری عناصری از ستاد جبهه پایداری و تفکری است که خواه ناخواه کسانی مثل احمدی نژادها و مشایی ها را بوجود می آورد.

در اینجا باید تأکید کرد که نقش درشت این خصلت های فکری در غبارآلوده کردن فضای پیرامون حق و حقیقت و بوجود آورندگی "انحراف" یا "گروه های غلط" یک حقیقت غیر قابل انکار است.

حقیقتی غیر قابل انکار که تا زمان عدم شناخت صحیح توسط عموم مردم و مبارزه فکری خواص بصیر با آن، خطراتش تا عمق استخوان تفکر شیعی را خواهد سوزاند و سبب ساز انحرافاتی خطرناک تر از فتنه می شود.


و حرف آخر: تفکر عددی از اعضای ستاد جبهه پایداری نه ابتدای ماجرای انحراف است و نه فصل آخر آن.

در این میانه اما نیک باید دانست که تنها راه تاباندن نور بر پرونده اغلاط خطرناک این افراد، فهم دقیق سیاست ورزی شیعی و حقایق انقلاب اسلامی در کنار مسلح بودن به سلاح تحلیل صحیح است.

باید دانست که به قول مقام معظم رهبری، آنچه که فتنه های بزرگ را بر ائمه هدی(ع) تحمیل کرد، عدم برخورداری مردم مسلمان زمانه از تحلیل صحیح درباره وقایع مختلف بود.

تحلیل صحیحی که می بایست پیرامون عملکرد بعض از خواص وجود می داشت اما هرگز چنین نشد و انحراف خطرناک تر از فتنه، سر امام عصر(ع) را بر بالای نیزه های منحرفین برد.


تیتر از متن:

قبلاً هم درباره جبهه پایداری نوشته ام بارها و بارها و باز هم با تمام مرارت ها اما در این جبهه خواهم ماند. باشد که برای رضای خدا باشد.

_ گزارش به مردم

_ آیه هایی برای شناخت بهتر ستاد جبهه پایداری

_ درباره انتقادات پایداران از محمدباقر قالیباف


نکته: فرض من در تحلیل فوق این بوده است که مخاطب هایی سیاسی (اعم از مخالف و موافق) و آشنا به رخدادهای هشت ساله گذشته آنرا می خوانند. برای همین به بیان امّهات قضیه اکتفا کردم. همچنین ساختار مطلب هم بگونه ای نبود که بشود انواع و اقسام مثال های رنگارنگ را پیرامون جبهه پایداری، احمدی نژاد، مشایی و همه آنچه در هشت سال گذشته بر ما رفته است را در آن ذکر کرد. از این بابت عذرم را بپذیرید.

+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 20:34  توسط مسعود يارضوي  | 

حمله آمريكا به ايران با نام هواپيمابر "راديو هفت"!

_ ببخشيد كه تيتر را اينهمه تند و آتش‌بار نوشته‌ام.

قصه اين است كه رزمنده وقتي در حملات بي‌امان به تنگنا مي‌رسد؛ گلوله‌هايش شرربارتر و حملاتش تندتر مي‌شود.

و قصه همين است و چيز ديگري نيست...

من هم مثل خيلي‌هاي ديگر، گاهي "راديو هفت" را مي‌بينم. از لحظه‌هايي كه منصور ضابطيان با بچه‌هاي كوچك قاطي مي‌شود و احوالاتشان را براي ما پخش مي‌كند لذت مي‌برم. لري خواني‌هاي سعيد شهروز را هم ديده‌ام گاهي.

و پلاتوهايي كه گاه حبيب رضايي مي‌گويدشان، گاهي نگار استخر، گاهي بابك حميديان و گاهي سيامك صفري را هم دوست داشته‌ام بعضي وقت‌ها.

ولي تمام اينها حتي اگر لذتي هزار برابر هم داشته باشد برايم، دليلي نيست بر اينكه خطرات "راديو هفت" و "راديو هفت‌ها" را به قدر وسع و استدلال‌هايي كه دارم گوشزد نكنم.

خطري كه اي‌بسا از حمله نظامي آمريكا هم بيشتر ما را تهديد مي‌كند.

راستش اين است كه تيپ برنامه‌هايي مثل "راديو هفت" ايجاد كننده تربيت و تفريح ايراني و اسلامي نيست.

يعني اصلاً اگر الآن من بخواهم به يك نفر پيشنهاد بدهم كه در قالب يك برنامه ظاهراً فرهنگي و سرگرم‌كننده كه تلويزيوني هم باشد؛ فرهنگ اسلامي _ ايراني مردم ايران را مورد هجوم قرار دهد و البته خودش را هم فعلاً نسوزاند؛ آيا جز كارهايي كه راديو هفت با فرهنگ و اعتقاد و علايق ما مي‌كند را انتخاب خواهد كرد؟!

ببينيد رفقا! از خدا كه پنهان نيست. از شما هم نباشد. من نه يك روزنامه‌نگار پاستوريزه‌ هستم نه يك بچه چندان مؤدب.

اعتقاد هم ندارم وقتي يك‌نفر از آغوش و گيس بلند و معطلي‌هاي سر قرار! چيزي مي‌شنود؛ آسمان به زمين آمده...

و همينطور هم هر نوع موسيقي و ملودي‌اي را مساوي با غنا نمي‌دانم و با ديدن چارتا آقا و خانم سانتيمانتال توي رسانه ملي هيچوقت آهم بلند نمي‌شود كه آه... انقلابمان از دست رفت!!! نه...!

ولي همين من وقتي توي "راديو هفت" رسانه ملي قصه آغوش* و دوست داشتن يك صبح تا شب و غوطه خوردن در انزواي بي‌خدايي را با تيپ و اداهاي روشنفكري و ظاهر قانونيزه مي‌بينم؛ احساس خطر مي‌كنم.

آنهم از نوعي جدي‌اش... و اين احساس خطر وقتي گُر مي‌گيرد كه پاي انواع و اقسام موسيقي مرقّص هم در راديو هفت به ميان مي‌آيد. و پلاتوهايي از مجري‌هايش شنيده مي‌شود كه از فرهنگ اسلامي و ايراني ما فقط دوغ و ديزي و شمعداني‌هاي سر حوضش را گويا به ارث برده‌اند. (انگار نه انگار كه ما ايراني‌ها اهل دلاوري و عرفان و دولت‌داري هم بوده‌ايم، رستم و سهرابي داشته‌ايم و تا ابد پاي عشق محمد و آل محمد(ص) ايستاده‌ايم)

يادش بخير... بچه‌تر بودم وقتي... يعني آن وسط‌هاي دهه 70... ترانه‌هاي عاشقانه را كه مي‌شنيدم، فكر مي‌كردم دارند براي امام زمان(عج) مي‌خوانند.

خب ببخشيد ولي ما بچه‌هاي كانون انديشه اسلامي و كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بوديم. و فضاي ذهنمان هم همين‌ها بود. (و هنوز هم با افتخار خدمتتان عارضم كه هست!)

بخدا "راديو هفت"را كه مي‌بينم گاهي، هنوز هم مي‌خواهم خودم را راضي كنم كه اين عاشقانه‌هاي مرقّص شايد براي حقايقي بزرگتر سروده و نواخته و ساخته مي‌شوند.

ولي عقل آدم تا كِي مي‌تواند واقعيت را كتمان كند؟! آن حقايق دوست‌داشتني بزرگتر كجا و اين حقايق كوچك گناه‌آلوده كه منظورشان غير از پسر خوشتيپ دم پاساژ و دختر همسايه و پنج وارونه‌ي مينو چيز ديگري نيست كجا؟!

شما هم مثل من نشانه‌ها را مي‌بينيد؟ طرح روابط ناسالم ناهنجار، موسيقي‌هاي مرقّص، جلوه دادن فرهنگ ايراني با دوغ و ديزي و پارچه ترمه، قصه‌هاي رمزوار آغوش‌ها، نماي بالاشهري و مدرن برنامه، مرگ خدا...

خداوكيلي چه نتيجه‌اي از آميختگي اين معاني واضح كه تم اصلي راديو هفت هستند به دست مي‌آيد؟!

يعني يك جورهايي ماجراي اندلس و جنگجوهاي مسلماني كه ظرف چند ده سال تبديل به مطرباني عاشق‌پيشه‌ و شكم‌چران شدند نمي‌دود توي ذهنتان؟!

من از بابت راديو‌ هفت‌ها نگرانم.

نگراني‌اي تا آن اندازه كه گاهي آرزو مي‌كنم ايكاش، "راديو هفت" هم بوتيقا و ظاهري مثل بار ترياك فلاني خان! داشت كه مي‌شد با يك چفيه ساده و يك كلاش و چندتا خشاب، توي تپه‌هاي حُرمك، هم مادر فلاني خان را به عزايش نشاند و هم نگذاشت بار كجش به منزل برسد تا هزارتا خانواده و جوان و پير به ضرب مواد مخدر بدبخت و سياه‌روز نشوند.

نمي‌شود ولي...

بار راديو هفت هم خطرناك‌تر است و هم راه مبارزه‌اش تفنگ و گلوله نيست. 

ببخشيد ولي با "راديو هفت" و هرچه توليدات جماعت اپوزيسيون فرهنگي است بايد با همين قلم و كيبورد زورآزمايي كرد و چاره ديگري هم نيست.

و آنقدر به اين زورآزمايي و پنجه در پنجگي ادامه داد تا ان‌شاءالله خطر اندلسيزاسيون از سر اين ملك و مملكت دوست‌داشتني رفع شود.

حرف من تمام!

فقط اينكه مادرهاي سرزمين من، هنوز هم اين ترانه را براي بچه‌هايشان مثل يك لالايي مي‌خوانند:

تا يشكي دُشكي كنيم... تا نون خشكي كنيم... بر عليه ستم، سخن درشتي كنيم...


والسلام


بعدنوشت: 

اين نقد  مرتبط را هم هفت، هشت ماه قبل نوشتم. اگر دنبال استدلال‌هاي بيشتري براي نقد راديو هفت و راديو هفتي‌ها گشتيد، توي اين متن مي‌توانيد پيدا كنيد.

_ ياد "دو قدم مانده به صبح" و "بينندگان جان"! گفتن‌هاي صالح‌اعلي بخير... لابد قدر ندانستيم كه به اين مصيبت گرفتار آمده‌ايم.


* اشاره به پلاتويي از آتنه فقيه نصيري كه به مناسبت روز مادر! در راديو هفت خوانده شد: "از آغوش تو __، از آغوش تو مادر..."


برچسب‌ها: اپوزيسيون فرهنگي
+ نوشته شده در  شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 11:48  توسط مسعود يارضوي  | 

سه نكته ديپلماتيك؛ از سخنگوي زن براي وزارت خارجه تا بحران سوريه

_ يكم: آقاي عراقچي، سخنگوي وزارت خارجه از اين خبر داده‌اند كه بزودي يك خانم! جاي ايشان را خواهد گرفت.

نمي‌دانم آيا دولتي‌ها و علي‌الخصوص رئيس جمهور محترم كه هم شيخ‌الاسلام هستند و هم ديپلمات، حواسشان هست كه دارند چه تصميمي مي‌گيرند؟!

زن، نماد لطافت و مهرباني و تربيت است نه نماد اعلام موضع ديپلماتيك، تهديد به دخالت نظامي و پاسخگويي به شيطنت‌هاي كاخ سفيد و اروپا!

ضمن اينكه در مفهوم ديپلماسي و البته قدرت نرم، گذاشتن يك خانم در سمت سخنگويي وزارت خارجه جمهوري اسلامي، مثل اين مي‌ماند كه آدمي كه در يك محله ناامن زندگي مي‌كند؛ وقتهاي دعوا و بزن‌بزن، مامانش را بفرستد جلو!!!

خب آقاي روحاني، خب آقاي ظريف، خب آقاياني كه بعضي‌هايتان به غلط، كليد حل مشكلات را در سياست خارجي مي‌جوييد... متوجه هستيد كه اين كار، غير از يك پانتوميم ناموفق سياسي هيچ چيز ديگري نيست؟!

جاي آقاي روحاني باشم، اقلّ‌كم مي‌گذارم جوهر حكم تنفيذ خشك و قول 100 روزه‌ام به مردم براي حل پاره‌اي از مشكلات حل شود؛ آنوقت از اين ايده‌هاي عجيب استقبال مي‌كنم.


_ دوم: اميدوارم آقاي روحاني عزيز از سفر اخير شاه عمان به ايران و ديدار خاصّش با مقام معظم رهبري درس‌هاي لازم را گرفته باشند.

اميدوارم آقاي روحاني متوجه شده باشند كه آمريكا جز براي انقلابيون و مقاوماني كه بر آرمان‌هاي اسلام و انقلاب ايستادگي مي‌كنند؛ ضرورتي نمي‌بيند كه براي ديگران تره خرد كند. حتي اگر رئيس جمهور جديد باشند، حتي اگر قباي آبي مي‌پوشند و حتي اگر در وقت و بي‌وقت در كلام ديگران "فرصت جديد" لقب مي‌گيرند!

رفتن دوباره به راه احمدي‌نژاد و هاشمي در مذاكره با آمريكا، دم‌زدن منظوردار از پيام خاص 24 خرداد! (كه دائم در حرف‌هاي آقاي روحاني تكرار مي‌شود) و همچنين ابراز ترس برخي نزديكان دولت از تحريم‌هاي كم‌اثر آمريكا، نتيجه‌اي جز تكرار آنچه بر خاتمي و احمدي‌نژاد در سياست خارجي رفت (و هيچكس به حرف‌هاي كرنش‌گرانه آنها وقعي ننهاد) براي آقاي روحاني ندارد.

آقاي روحاني وقتي در چشم مردم ايران و جهان عزيز و بزرگ مي‌شود كه راه مقاومت و ستيز با شيطان بزرگ را در پيش بگيرد و آنگاه است كه آمريكا هم از ايشان حساب خواهد برد و براي يك آب‌خوردن ساده در منطقه و جهان؛ از ايشان هم واهمه خواهد داشت.


_ و سوم: تحليل من اين است كه در زمينه تهديدهاي اخير آمريكا، سوريه را خطر چنداني تهديد نمي‌كند.

آمريكا در حالتي كه بخواهد جانب عقل را در نظر بگيرد، با دم شير پهن شده در سوريه بازي نمي‌كند و پروپاگانداي حمله به سوريه كنسل مي‌شود.

اما در حالت هميشه ممكن اما به شدت كم‌احتمال؛ يعني به خرج دادن حماقت، اولاً كه حمله آمريكا و متحدانش به سوريه كمتر از 10 روز طول خواهد كشيد.

و ثانياً آسيب‌هايي مثل شكست اسرائيل در جنگ‌هاي 33 روزه و 8 روزه دامنگير آمريكا و متحدانش در اين جنگ كم‌احتمال مي‌شود.

همچنين مشاهدان هم با اين تحليل بايد بدانند كه آمريكا حتي در صورت به خرج دادن حماقت هم جرأت حمله گسترده به سوريه را ندارد و به چند موشكباران و بمباران معمولي ظرف همان 10 روز اشاره شده بسنده خواهد كرد.

و ايكاش در اين اوضاع، وزارت خارجه و رئيس جمهور ما به جاي تقلّا براي گذاشتن سخنگوي زن، 4 تا موضع انقلابي و حماسي درباره سوريه مي‌گرفتند تا هم اوضاع بهتر بشود و هم ما اِنقدر دلمان براي سيدحسن نصرالله لبناني، راه و بيراه تنگ نشود.


پ.ن: آمريكا اگر آدم حمله تمام‌عيار به سوريه بود؛ اولاً خيلي زودتر از اين به سوريه حمله كرده بود؛ ثانياً وعده پنجشنبه را براي حمله نمي‌داد!

_ این مطلب در خبرگزاری فارس

_ اين مطلب در اتفاقيه

_ اين مطلب در مشرق

+ نوشته شده در  سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ساعت 18:59  توسط مسعود يارضوي  | 

شام آخر اصلاح طلبان

تحلیل من اینست که چند سال پیش رو آخرین فرصت اصلاح طلبان است.

آخرین فرصتی که در آن یا خواهند توانست قطار انقلاب اسلامی ایران را به ریل جدیدی که همیشه دوست داشته اند، بکشانند و یا اینکه نمی توانند اوضاعشان باز به محاق می رود.

اینکه چرا از کلیدواژه هایی مثل "چند سال"، "ریل دلخواه" و "آخرین فرصت" استفاده می کنم بماند (فقط اینکه نقش آقای هاشمی را در این تغییر ریل نمی شود دست کم گرفت)

می خواهم به نشانه ها اشاره کنم...

مگر می شود وقتی روزنامه اصلاح طلب اعتماد از این می نویسد که مجلس به "بدنه اجتماعی"! روحانی (منظور سه وزیری هستند که رأی اعتماد نگرفتند) نه! گفت، بی تفاوت ماند. (می دانید منظور همیشگی اصلاح طلبها از بدنه اجتماعی و اجتماع و قشر چیست؟!)

مگر می شود اشاره های چندی شروع شده ی سعید حجاریان به غیر قابل تحمل بودن تحریم ها را ندید؟! اشاره هایی که از صبح فردایش در سخنرانی اسحاق جهانگیری و صحبت های سعید لیلاز هم تکرار می شوند.

بدبین باشید یا خوشبین فرقی نمی کند... مگر می شود نسبت به این جمله عباس عبدی در یک روزنامه اصلاح طلب بی تفاوت بود که می نویسد: "رأی ندادن به وزرایی که به نحوی به جوانان مربوط می شوند نیز نمی تواند خالی از مسئله باشد، این نکته مبیّن واهمه بیش از حد مجلس از این نیروهای بالنده جامعه است!"

و مگر می شود صحبت های اخیر آقای هادی خانیکی را نشنید که می گوید حساب و سفره حکومت و دولت از هم جداست!

شما هم این نشانه ها را می بینید؟! قشر کارگر، جوانان، اجتماع، واهمه مجلس و حکومت، سختی تحریم ها، عدم تحمل...

این مفاهیم در کنار هم یعنی فتنه آینده، یعنی جنگ داخلی، یعنی اغتشاش شهری که از حمله دشمن به مرزها هم خطرناک تر است و اصولاً یعنی تئوری هایی با هدف ناآرام سازی.

و اینها یعنی مظلومیت دوباره علی زمانه، یعنی تحمیل صلح به امام جامعه و یعنی بریدن سر ولی جامعه.

ضمن اینکه امیدوارم کسی خیال نکند اینها مشتی دعوای سیاسی اند که فرض به صحت، در سطوحی خاص اتفاق می افتند و عموم مردم چیزی از این قضایا متوجه نمی شوند. خیر! بخدا خیر!

حواسمان باشد که بی بصیرتی همانطور که علی(ع) را از جامعه می گیرد، در عوض "حجاج یوسف" و "بصر بن ارطاة" را به جایش تقدیم می کند.

و این یعنی فاجعه برای تک تک ما...

امیدوارم برای رفع فتن زمانه و ادامه مسیر انقلاب اسلامی و پیشرفت، همه به تکلیفمان عمل کرده باشیم و باز هم عمل کنیم... یعنی همان سفارش آقا که هرکسی در هرجایی که هست؛ آنجا را تنگه احد بداند و در حفظ و حراستش، مرد و مردانه بکوشد.

و صدالبته لازمه این حفظ و مقاومت و کوشش هم فقط و فقط فهم درست و دانستن واقعیت و تحلیل صحیح است.

در این هنگامه، دعا برای غریب حسینیه امام خمینی را هم فراموش نکنید...

+ نوشته شده در  یکشنبه سوم شهریور ۱۳۹۲ساعت 19:52  توسط مسعود يارضوي  | 

نقد فیلم "هیس! دخترها فریاد نمی زنند"

_ هیس! دخترها فریاد نمی زنند داستان یک اتفاق بد است که همیشه در جوامع بشری وجود داشته. تجاوز به کودکان!

یعنی یک جورهایی فیلم خانم درخشنده مضمونی را مورد اشاره قرار می دهد که از اعصار گذشته وجود داشته تا همین الآن. و از مکزیک و آمریکا گرفته تا ایران و ژاپن و اساساً هر سرزمینی که آدم های مختلف در آن ساکن هستند با شدت ها و حدّت های مختلفی با این اتفاق سوء مثل تمام اتفاقهای سوء دیگر مواجه هستند.

فقط نکته اینجاست که نمی دانم چرا چند سالی است این اتفاق بد نادر اما موجود و چندتا اتفاق دیگر در سینمای ایران و بویژه در فیلم هایی که با موضوع "زنان" ساخته می شود توسط معدودی فیلمساز ایرانی و جماعت اپوزیسیون فرهنگی، دائماً مورد اشاره های خاص قرار می گیرد!

همانطور که همین مضمون در فیلم "تسویه حساب" خانم تهمینه میلانی هم مورد اشاره قرار داشت.

در واقع این اتفاق که چندسالی است در سینمای ایران بحث تجاوز به کودکان، زندان های زنان، ظلم به زنان و غیره تا این اندازه نمود یافته است از نظر من به هیچ وجه نمی تواند تصادفی باشد.

و شاید این سوالیست که اگر به جواب واضحش فکر کنیم، ابعاد بیشتری از مسئله روشن شود.

"هیس! دخترها فریاد نمی زنند" پرداختی است معمولی به موضوع تجاوز به دختران کم سن و سال که البته تا اینجا نه می توان غیر از سوالی که در بالا اشاره کردم، توضیحی از کارگردان خواست و نه اساساً هیچگاه می توان هیچ فیلمسازی را از بابت انتخاب آزادانه یک موضوع ملامت کرد. (غیر از مواقعی که آن موضوع با امنیت ملی منافات دارد!)

فیلم، از پردازش های شخصیتی و مضمون پردازی های خاص هم برخوردار نیست و منهای بازی خوب طباطبایی ها (شهاب و طناز) چیزی دیگری ندارد که بتوان بعنوان یک ظرفیت هنری بدیع در ساحت یک فیلم به آن اشاره کرد.

اما دو نکته در فیلم هست که به نظر من بی توجهی به آنها منشأ خطر است...

_این مطلب در خبرگزاری فارس

_این مطلب در یالثارات

_اين مطلب در نداي انقلاب

_اين مطلب در مركز اسناد انقلاب اسلامي

_اين مطلب در خبرگزاري دانشجو

_اين مطلب در رويداد


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 19:40  توسط مسعود يارضوي  |