عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

سلام

سلام به همه دوستان خوبم...

دوستان خوبم که این چند وقته که نبودم گه گاه به کنج تنهایی من سری زدند و گاهی هم نظری و به قول دوست خوبم آقا مرتضی صدایی گذاشتند.

خلاصه که دلم برای همتون خیلی خیلی تنگ شده...

این چند وقته مشغول انجام چندتا کار بزرگ بودم که به جرات می تونم بگم زندگیم با این اتفاقات سیر جدیدی رو شروع کرده ... بگذریم...

دوباره می خوام برگردم و بنویسم...

حالا هم یه چند وقتیه که دارم یه لالایی طولانی برای دختر خیالیم می نویسم...

دیگه داره تموم می شه و بعد از ادیت نهایی می خوام بذارمش رو وبلاگ.

البته این حرفا همش بهانس که بگم دلم براتون و برای همه لحظه های خوب این وبلاگ تنگ شده.

برمی گردم.                                                                               یا علی...

( راستی شهادت حاج رضوان هم دلم رو حسابی سوزوند و دل و دماغ رو ازم گرفت...

شهادت این مجاهد گمنام رو هم تبریک می گم )

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۸۶ساعت 20:43  توسط مسعود يارضوي  |