یا لطیف
دیروز در استانداریمان جلسه ی کارگروه اشتغال بود . جلسه بدون حضور استاندار و معاون عمرانیش و به ریاست یکی از مدیران جوان استانداری آغاز شد . از همان اول بعضی از فرمانداران شهرهای جنوبی بنا را بر ناسازگاری گذاشتند و شروع کردند به انتقاد . از آیین نامه ی کارگاههای زودبازده تا تهمت به مدیریت استان که شما شهرها ی جنوبی را ول کرده اید . رییس جوان جلسه هم تا آمد به یکی دو تا انتقاد به صورت مبنایی جواب بدهد جلسه از دستش خارج شد و کار به جایی رسیده بود که از توضیح درباره ی زیرساختهای شهرهای جنوبی تا درد و دلهای بعضی از فرماندارها در جلسه مطرح می شد و این چراغ میکروفونها بود که مثل توپ پینگ پنگ از این میز به آن میز روشن می شد . کم کم داشت یک مجلس ششم دیگر شکل می گرفت و فقط جای خالی یکی دوتا عمامه به سر کم بود . تا اینکه معاون برنامه ریزی استاندار وارد جلسه شد و بعد از سخنرانی غرّای او در زمینه های مختلف بحث و جدلها خوابید و همه راضی از جلسه رفتند بیرون . تازه معاون برنامه ریزی هم به زور اعداد و ارقام و ترساندن فرماندارها از تخلفات آیین نامه ای جلسه را جمع کرد وگرنه جمع کردن یک چنین جلسه ای فقط کار خود استاندار بود تا با یک " رب ادخلنی مدخل صدق " همه حساب کار خودشان را بکنند . بگذریم از اینکه این جلسه برای من یک کلاس سطح بالای مدیریتی بود تا بعدا" از تجربیات آن استفاده کنم اما فکر می کنم اگر مدیران فعلی دولت جدا از تخصصشان بیشتر در مورد مقولات مدیریتی در همه ی ابعاد آن مطالعه می کردند قطعا" خیلی بهتر بود و به قول بچه فوتبالیستها اوضاع به نفع پیش می رفت .
..............
امروز بنده ی خدایی به من می گفت : صدات خیلی خش داره . گفتم ما رو ببخش؛ از آثار
صد و بیسته . نفهمید چی گفتم . بهم خندید .
..............
تک بیتی از دوست خوبم حمزه کیان :
ای مسافر صبر کن چون قصه ات جا مانده است
تک درخت آینه یک گوشه تنها مانده است
.............
می خواستم از شهدا بنویسم امّا ...
" از شهدا که نمی شود چیزی گفت . شهدا شمع محفل دوستانند " (شهید آوینی)
.............
انگار یاد گرفته ام در تمارض آدمها فریادم را در ناکجا آزاد کنم ...
از زور امیدواری مرده ام....
_ از خودم