یک توضیح؛
نه اینکه از چیزی بترسم ها... نه ! ولی فکر کنم همین چند خط را باید گفت که من اصلا" با موسیقی مخالف نیستم. خواه مردش بزند خواه زنش. از بین همه ی سازها هم اگر نظرم را بخواهید از گیتار خیلی خیلی خوشم می آید و شاید روزی هم زخمه های قانونمندی را بر تارهایش وارد کنم !
امّا اینکه چرا با برگزاری کنسرت خانومِ " لی لی " مخالف کردم فقط و فقط یک دلیل داشت...
فکر کنم هنوز خیلی زود است که بخواهیم از روی آرمان های قشنگمان وارو بزنیم و برویم آنوَر خط. چرایش هم مشخص است. هنوز دارند از خط های جنوب و غرب جسد آدم هایی را می آورند که یک روزی برای همین آرمان ها رفتند و جانشان را دادند.
هنوز همین زیر گوش خودمان بچه هایی برای حفظ امنیت یکی مثل من و یکی مثل شما دارند می روند و جلوی گلوله های اشرار سینه سپر می کنند.
از خون و خونریزی خوشم نمی آید. اصلا". اما یقین دارم بچه هایی را که مثال زدم؛ چه آنها که رفته اند و چه آنها که معلوم نیست کِی می روند هیچوقت دست در دست پدرشان نرفته اند یک جایی بنشینند و یک خانومی برایشان گیتار بنوازد.
نفس گیتار زدن شاید چیز بدی نباشد. امّا اینکه یک زن برای مردها بنوازد نه به نظر من که به نظر شرع هم خیلی چیز بدی است. (آدم یک جورهایی یاد دوران شاهان و ستمگری می افتد...)
خلاصه اینکه فکر کنم ما هنوز احتیاج داریم به اینکه آدم هایی را تربیت کنیم که نیاز باشد برای این ملک و مملکت جانشان را بدهند. این آدم ها را هم حتما" نمی شود با ملودی های بتهوون و سیاست های تساهل نگر فرهنگی ساخت!
گاهی باید کمی هم جدّی شد.
انتهای پیام/