قاعده ی بازی:
... با غضنفرهای کوچه دارد برایت کار پیدا می کند و مامان هم با زندایی ها می نشینند برایت تصمیم می گیرند و دست آخر هم یکی دوتا بچه ی قد و نیم قد و تمام!
داشتم می گفتم. بازی کردن منحصر به یک دوره خاص از زندگی نیست. آدم همینطور که سنش زیادتر می شود خواسته یا ناخواسته وارد بازی های جدیدتری می شود. بازی هایی که قواعدشان همان قواعد همیشگی است. اما فرقشان با بازی های دوران کودکی این است که نتایجشان واقعی تر است. هم پیروزی هایشان و هم سرشکستنک هایشان.
این بازی ها گاهی خیلی هم خطرناک می شوند. مثلا" شاید در یک دوره ای مجبور بشوی با دیده بان اشرار قایم باشک بازی کنی. همان قایم باشک همیشگی با تمام مختصاتش! ولی با این فرق که اگر ببازی می میری و اگر ببری می روی و سر به شانه ی فرمانده ات می گذاری.
گاهی توی زندگیت مجبور می شوی وارد دزد و پلیس بازی بشوی. ممکن است توی بازی " مامان بازی" تو را هم ده، بیست، سی، چهل کنند. آنوقت است که می فهمی هیچکس بجز تو جرأت « رو بازی کردن » و پدر شدن را ندارد. ولی ته بازی که می رسد همه ی مامان ها! تو را ترسو ترین فرض می کنند.
بازی البته حاشیه هایی هم دارد. مثل همان وقت ها که توپ می افتاد توی خانه ی امان الله خان شیخی مسلک. با آن سگ های هار و نگهبان های بداخلاقش. تو می روی و توپ را می آوری و در تمام این مدت بچه های کوچه رفته اند و پشت درخت ها قایم شده اند. توپ را می آوری و بازی ادامه پیدا می کند اما باز هم تو دروازه بانی.
توی بازی اگر خانم ستوده آمد و گفت: « کیه اینقدر سر و صدا میکنه؟ » نباید از بین جمع فرار کنی. باید مثل مرد کنار بقیه بایستی و غرغرهای یکساعته پیرزن را گوش کنی.
گاهی توی بازی این بچه های کوچه ی بالایی که اتفاقا" همگی هم لات و لوت هستند سر کوچه می ایستند و نمی گذارند کسی برود توی زمین خاکی. ولی تو دوست داری مثل " بابا " باشی که هر روز از سر کار که برمی گردد از جلوی همین لات ها عبور می کند و آنها برای اینکه بگویند از بابا نمی ترسند سلامش می کنند. تو دوست داری درست مثل بابا باشی.
بگذریم.
این صحبت ها را گفتم که هرکس می خواهد با من بازی کند ( بخصوص از نوع سیاسی اش ) بداند قانون من چیست. قانون من البته ادامه هم دارد. کسی که وارد بازی با من می شود باید تا تهش را بایستد. فرار و در رو نداریم. اگر برود٬ توی همین خانه ی بی در و پیکر نامش را خواهم برد. اگر هم اهل ماندن است باید بی دوز و کلک باشد. با نامرد جماعت بازی نمی کنم. اگر هم حین بازی بفهمم طرفم یا طرفهایم رفته اند با بچه های تیم مقابل ساخت و پاخت کرده اند جدا از اینکه همان جا بازی را تمام می کنم باز هم مجبور می شوم روی این کلبه مجازی ازشان نام ببرم.
هر کس که می خواهد با من بازی کند یا مرا توی بازی خودش راه بدهد باید حتما" قبلش برود قانون مرا از با تجربه هایی که با من بازی کرده اند بپرسد. باید بداند که این آدم اهل « بازی رو » است نه اهل زیربازی کردن. باید بداند برای من اصولگرایی یک خبرگزاری روی پیام های آن خبرگزاری متجلی است و بس نه اینکه چون مسئول خبرگزاری می گوید من اصولگرا هستم پس لزوما" آن خبرگزاری هم اصولگراست و اصولگرا عمل می کند.
طرف های این حقیر باید بدانند که این آدم بیست و چند ساله توی بازی٫ برای آرمانهایش ارزش خاصی قائل است و اگر کسی خدای نکرده به این آرمان ها « ناسزا » بگوید با او طرف است. اصولگرا یا اصلاح طلب بودن ناسزا گو هم برای این آدم فرقی ندارد.
بچه هایی که می خواهند با من بازی کنند باید بدانند که برای من حرف های صد من یک غاز ارزش ملاک گذاری نیستند. این سوابق و کارهای انجام شده هستند که مهم هستند. قرار می شود یک کنسرت در کرمان برگزار شود که توی آن یک خانوم ژیگول بیاید و برای آقاهای ژیگول تر از خودش بنوازد. برای آدمی مثل من که فعلا" دارد کار رسانه ای می کند مخالفت های محفلی با این کار هیچ ارزشی ندارد. او کار خودش را می کند. بعدا" هم کنسرت لغو می شود و دعواها شروع که " ما بودیم لغوش کردیم". این دیگر برای من هیچ اهمیتی ندارد. مهم لغو شدن کنسرت زن نوازی بود که لغو شد. مابقی داستان حتی به این قیمت که عده ای بنشینند و رسمی و غیر رسمی بگویند " فلانی اصولگرا نیست " برای یکی مثل من پشیزی هم ارزش ندارد.
من توی بازی سیاسی همیشه گفته ام که با اصلاح طلبی مخالفم و برای این مخالفت دلیل هم دارم. سوابق سیاسی من توی جامعه اسلامی دانشجویان، ستاد انتخاباتی محمدباقر قالیباف و بعد هم ستاد انتخاباتی رایحه خوش خدمت برای انتخابات شورای شهر و همینطور توی تریبون های آزاد دانشگاه مشخص است.
البته شاید دلتان بخواهد سوابق چندتایی از اخبار مهم که این برادر کوچک شما مدیریتشان کرد را هم بدانید. برای آنکه راحت باشید لینک چندتایی از اخباری را که توی این یکی دو ساله بیشترین جریان سازی را داشته اند برایتان می گذارم. 1 ٫ 2٫ 3٫ 4٬ 5٬ 6٬ 7٬ 8٬ 9٬10٬11٬12٬13٬14٬15٬
...( شما را به ولایت علی٫ اگر کسی توی رسانه های دیگر استان که مدعی اصولگرایی هستند از این دست اخبار را دید سلامشان را برساند. اگر هم چیزی بر خلاف این ها دید که نشان دهنده این باشد که من اصولگرا نیستم حتما اعلامشان کند. بلاهایی هم که ما سر این خبرها کشیدیم باشد برای شکواییه های من در حضور مادر شهدا ... و بچه هایی مثل ضیاعلی که هیچوقت ندیدمشان )
تمام این حرف ها را از این تریبون آزاد گفتم که رسما" بگویم همچنان هم اصلاح طلب نیستم و نخواهم شد. اما دیگر توی جلسات خصوصی اصولگرایان نخواهم رفت. اگر هم کسی پشت سرم و یا جلوی خودم بگوید تو اصولگرا هستی از دستش ناراحت می شوم. و مشغول ضمّه ی من هم باشد اگر از من دفاع کند. مشی من همین است که دیدید و همین هم خواهد بود. یعنی که اصولگرایی من باشد برای خودم.
ملحقات:
ـ لطفا" فکر نکنید اتفاق خاصّی افتاده که اینطوری نوشته ام. نه!. ولی حرف های پشت سرم را از دور و بر شنیده ام. برای همین این یادداشت را نوشتم که هم موضع من مشخص تر باشد هم کسانی که می خواهند با من کار کنند تکلیف خودشان را بدانند. دیگر نمی خواهم تهمت بشنوم که « داری صدای ما را ضبط می کنی. » یا اینکه بشنوم برخی از چهره های دوست به من شک دارند.
_ دوستی من با هرکس که همچنان احساس می کند با من دوست است ادامه پیدا می کند.
_ امیدوارم حضرت حقّ همه ی ما را به صراط مستقیم و صراطی که شهدای عزیزمان پای در آن گذاشتند و به معشوق رسیدند هدایت فرماید.
و سلام بر آنانی که از راه حق پیروی کردند...