روزنوشت های من ...
_ سلامُ علیکم
من: سلام و رحمة الله . بفرمایین.
_ آقای یارضوی ؟
من: بفرمایین.
_ ببخشن. آدرستونو می خواستم.
من: شما؟
_ من ؟... من از مخاطبینتون هستم.
من: ببخشید ولی ما ترجیح می دیم با مخاطبینمون از طریق سایت ارتباط داشته باشیم نه بیشتر.
_ ... خب من ( ... ) هستم.
من: خیلی ممنون. من هم یارضوی هستم. گفتم شما یعنی اینکه سمتتون چیه و از کجا تماس می گیرین؟
_ از ( ...) تماس می گیرم.
من: سلام آقای ( ... ) . فکر کنم قبلا" هم زیارتتون کرده بودم. خوبید؟
_ متشکر. والاّ ما می خواستیم یه جوابیه براتون بفرستیم.
من: جوابیه ؟ در چه رابطه ای ؟
_ در رابطه با همون خبری که از ما انتقاد کرده بودین.
من: کدوم خبر؟ ... آها ... همونی که یک ماه پیش رفت رو سایت ؟
_ یک ماه نبود. 18 روز پیش بود.
من: خب بهرحال این که مال خیلی وقت پیشه. فکر نکنم دیگه بتونیم جوابیتونو کار کنیم.
_ مگه می تونین ؟ حاج آقا ( رئیسشو می گفت! ) گفتن باید این جوابیو رو کار کنین.
من: ببخشیدا ! اینجا دیگه دست ماست نه حاج آقا. بهشون بفرمایین اگر قانون اجازه داد چشم. حتما"
_ دیگه بهرحال. آدرستون ؟
من: می گم راستی شنیدم که حاج آقا از اون مصاحبه ی ما خیلی ناراحت شدن. ما که کاری نکردیم. فقط یه انتقاد کوچولو بود. همین ؟
_ حالا دیگه " بسیار ضعیف است " شده انتقاد کوچیک ؟
من: یعنی به نظر شما نیست ؟
_ نه که نیست . حالا ...
من: بهرحال اگه نظر شما اینه که نیست خودتون می دونید ولی باور کنین ما فقط به عملکرد مجموعه انتقاد داشتیم. همین.
_ آدرستون ؟
من: خیابون ( ... ) طبقه ی ( ... ) خداحافظتون.
_ یاالله ...
من:...................................... گوشیو گذاشتم !