شب مرگی
... طرف کلی هم بچه مسلمان بود. یعنی من به بچه مسلمانی قبولش داشتم. آدمی بود ساده و اسراری هم داشت عمیق بر اینکه این سادگی ها باید بماند.
الغرض، یک بار آمد و گفت که قصد دارد با دختری ازدواج کند کاملا" ناهمسو. دردسرتان ندهم. قضیه سر گرفت و دوست ما هم البته خوشحال. شاید عجیب باشد ولی این داستان خیلی زود تمام شد. ( می خواهید اذیت کنم و چرایش را نگویم ...!؟ ) به این صورت که دوست من به خیال اینکه حرف هایش عجیب و غریب نیست خیلی چیزها برای دخترک گفته بود. از عقایدش و از اینکه گاهی وقت ها قهوه قجری می خورد. با ذکر مصداق های مختلف گفته بود که تمام دینش را قبول دارد و در این راه هرچه باشد را به جان می خرد و همینطور از خیلی چیزهای دیگر. و گذشت تا اینکه دخترک بالاخره نتوانست حرف ها و کارهای این شکلی دوستم را تحمل کند و به بهانه های واهی قضیه را تمام کرد. ( یعنی به اسم همین دوست من تمام شد ولی خُب... اصل ماجرا چیز دیگری بود ) البته ناگفته نماند که اين دوست من اگر نظرم را بخواهد الآن می گویم : که دخترک نه تحمل عاشقی هایت را هم نداشت و نه حتی اصلا" سیمش وصل شده بود که بخواهد بفهمد عاشقانه های تو اثر قهوه های قجری است که می خوری... تا اینجا که نقل داستان بود. حرف من این است که خیلی از آدم های این دور و زمانه از دین دنبال قسمت های خوشگلش می گردند.
یعنی دینشان شده است صیغه و کسب حلال... نه اینکه تشیّع مان قسمت های زشت داشته باشد... نه! ولی نکته اینجا است که آدم هایی که توی این سراب ها شنا می کنند به نظر من اهل جهاد نمی شوند. اهل انفاق هم همینطور. ( 100 تومان صدقه روزانه را نمی گویم! ) اگر بحث اخوّت دینی پیش بیاید فوری به یاد بایدهای جامعه مدرن می افتند و اگر مثلا" پسری به دختری حرف نامربوطی پراند جرأت نمی کنند تبیعدش کنند. ( مجازات متلک پرانی تبعید است ) آدم هایی که قسمت های قشنگ دین را چسبیده اند به نظر من به مرور تبدیل می شوند به همان که آوینی شهیدمان می گفت: کرم هایی فربه و تن پرور. مسلمان های اینطوری جلسات قرآن و سجاده ی سر طاقچه شان همیشه به راه است اما دریغ از آن که حتی یک بار به این فکر کرده باشند که همین قرآنی که به امید زیاد شدن روزیشان می خوانند با خون به آنها ارث رسیده است و بس. و یحتمل هم عمرا" فکر نمی کنند که قرآن قبل از خواننده پاسدار می خواهد؛ برای آنکه بماند. ( و قرآن که باشد دین هم هست )
مردمانی با این مرام اهل آویختن شمشیر به دیوار نیستند؛ می گویند امام زمانمان که آمد می رویم یاریَش. یکی هم نیست بگوید: ( واقعا" نیست که بگوید ) برادر، امام زمان سرباز چاق و شکم باره می خواهد چکار؟
نمی خواهم بگویم این آدم ها اصلا" اهل دین و یا حقیقت آن نیستند ولی وقتی به وجناتشان فکر می کنم می بینم دینشان راحت تر از آنچه که فکر می کنی می رود پای مصلحت اندیشی و حرف های این و آن ... این دو تا مسئله را هم وقتی خوب نگاه کنی می فهمی که عجب معجون های لامسّبی ( دوست داشتید بخوانید: لامذهبی ) هستند برای گذاشتن قابلمه روی سر دین و شرع.
حرف من این است که از بین این آدم ها حنظله غسیل الملائکه درنمی آید و همینطور کسانی مثل وهب، حبیب، و یا توی عصر حاضر هم می شود به شهدای مظلوم دفاعمان اشاره کرد و خیلی های دیگر. نه برادر. پیدا نمی شود !
همه ی این ها را گفتم که بگویم ترس گاهی بَرَم می دارد وقتی می بینم بازار آدم های تازه شیعه شده توی کشورمان و آن هم توی رسانه ملی تا این اندازه داغ است. البته تصریح می کنم که این کار را به هیچ وجه بد نمی دانم ولی وقتی به قول یکی از دوستان سیاسی اَم دین سانسوری را می بینم آن وقت برای خودم نگران می شوم.
اگر بحث شیعه پروری است چرا به امثال باکری نمی پردازند که وقتی شهردار بود خودش کنار کارگرها می رفت و آسفالت می ریخت. چرا توی سریال هایشان هیچ وقت ُمبل را فراموش نمی کنند. ( منظورم اشاره به بحث رفاه زدگیشان است ها! ) چرا آدم های تازه مسلمان شده ای که نشان می دهند لزوما" دخترک های زیبایی هستند که اتفاقا" همگی هم از اروپا آمده اند ؟ توی همین کرمان خودمان آدم از سومالی و تایلند آورده بودند؛ تازه مسلم. و حرف هایشان عمقی داشت که نگو ... ( تازه شیعه عزیزمان از زهرای مرضیه (س) طوری حرف می زد که آدم اصلا" یادش می رفت پای صحبت یک تازه مسلمان نشسته است. )
و قسمت نهایی...
لطفا فکر نکنید که از دیدن برنامه ی دیشب عصبانی شده ام. نه! فکر کنم توی این سطور بالا به 4، 5 تا موضوع مختلف اشاره کرده ام. اگر می شود عفوم کنید و عذرم را پذیرا باشید که توی این جنجال های روزانه و بی وقتی ها مجبور می شوم تمام فکرهایم را یک کاسه تحویل بدهم. و در ادامه هم اِدیت و سوا کردن شب مرگی هایم را به مخاطبان خوبم واگذار کنم...
و یک آرزو...
اگر به من است خدا کند هر روز از تلویزیون یک برنامه پخش کنند و توی آن یک دختر یا پسر تازه مسلمان شده اروپایی و یا اصلا" مال هرجای دیگر دنیا را دعوت کنند. طرف هم کلی توی همان برنامه به همسرش بگوید " عزیزم دوسِت دارم. " ما که بخیل نیستیم. یعنی هستیم ولی سر یک چیزهای دیگر !. هرکس هم منتقد این طور کارهای گوگوری مگوری است جزّ جیگر بزند اساسی ... آمینت را بلندتر بگو ...
انتهای پیام/