عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

نظرات من در مورد گلشیفته فراهانی

... و مسئولان فرهنگی برآورده نمی شود تصمیم گرفتم وقتم را هدر بدهم و راجع به مهاجرت گلشیفته فراهانی به آمریکا چند خطی را روی وبلاگم چیز بنویسم...

روزی که فهمیدم گلیشفته به آمریکا رفته تا توی فیلم « دنیای دروغ ها » بازی کند حقیقتش اصلا" اهمیتی ندادم. گذشت تا اینکه شنیدم می خواهند ممنوع الخروجش کنند. توی صحبت های دوستانه گفتم که با این کار مخالفم به شدت! معتقدم هرکس خواست توی هر کشوری زندگی کند و یا به نقاط مختلف رفت و آمد داشته باشد باید آزاد باشد. باز هم گذشت تا اینکه شنیدم این قضیه از اساس دروغ بوده و مسئولان فرهنگی کشورمان به هر دلیلی ( احتمالا" خواب دم ظهر ... ) این کار را نکرده اند. خوشحال شدم. چون بهرحال دولت دست اصولگراهاست و ما حالا می توانستیم به دوستان مخالف پُز بدهیم که : آره . زمان همین شماها بود که خردادیان رقّاص اومد ایران . شما هم نیامده توی فرودگاه گرفتید و زندانیش کردید. ( البته هنوز هم سر این پُز دادن هستم )

داستان تولد نظرات من از آنجا شروع می شود که یکی مثل شریفی نیا که انصافا" از سرمایه های بازیگری ( از نوعی که باید مواظبش باشی ! ) در ایران است نسبت به بد حجابی های بگی نگیِ گلیشفته خانم توی فیلم و در مقابل چشم های حریص ! « لئوناردوی دیکاپریو » که البته به حساب ما باید ایشان را به جرم ازاله ی علنی بکارتِ « کیت وینسلت » توی فیلم « تایتانیک » شلاقش بزنند موضع گرفت و گفت که این قضیه مربوط به کلاه گیس های مصنوعی بوده و عمرا" گلشیفته موهایش را جلوی دیکاپریو پریشان نکرده است. وقتی این حرف شریفی نیا را شنیدم خنده اَم گرفت. طرف باید ما را خیلی خَر فرض کرده باشد با این حرف هایش. هزار و یک دلیل هم همانموقع داشتم برای اینکه چرا حرف شریفی نیا خالی بندی محض است. و اما برسم به این قضیه که حرف حسابم چیست ...!؟

حقیقت این است که شخص مسعود یارضوی در قسمت اول این قضیه که همان مهاجرت گلشیفته فراهانی به کشور یانکی هاست هیچ شکایتی از مسئولان فرهنگی کشور ندارد. اصلا" بهتر که رفت . یعنی ما نخود گلشیفته خانم را از همان وقتی که توی فیلم « علی سنتوری » دیالوگ آمد که کشور عزیزمان  « خشن » است انداختیم. به قول این آقای حسن: شماها که هر غلطی خواسته اید توی همین مملکت خشن ! کرده اید . دیگر دو قورت و نیمتان به کجا بند است ؟

حرف های بد من باید با این سئوال شروع شود که اصلا" مخاطبان عزیزم فیلم دنیای دروغ ها را دیده اند ؟ و یا داستانش را می دانند یا نه ؟

دختر بهزاد فراهانی توی فیلمی بازی کرده که طبق معمول آمریکایی های باهوش و البته کماندو می خواهند یک پروژه ی بمب گزاری را که طبق معمول تر کار القاعده ( بخوانید مسلمان ها . یعنی سنگینترید که اینطوری بخوانید . چون خودشان همین را می خوانند ) است را کشف کنند و در این راه هم از یک پرستار عرب تبار کمک می گیرند. حسّ ملی و میهنی اَم می گوید که آدم نباید در هیچ حالتی آب به آسیاب دشمن بریزد. یعنی به تعبیر من گلشیفته با بازی در فیلمی مشهور شد که هالیوودی ها و اربابانشان با استفاده از یک بازیگر ایرانی طبق معمول همیشه تشیع و در خاتمه اسلام را به تروریسم متهم کردند. می خواهم بگویم گلشیفته اگر فقط یک کمی هم حسّ ملی و میهنی ( اسلامی اَش را که دیگر حتما" نداشت ...) داشت عمرا" نمی رفت توی این فیلم بازی کند . لطفا" متهمم نکنید به اینکه کودکانه فکر می کنم یا اینکه فضای ذهنی اَم بسته است. اگر شما نشنیده و یا نخوانده اید ولی من هم شنیده و هم خوانده ام که سازمان سیا حدود یکسال قبل با مسئولان هالیوود جلسه ای می گذارد و توجیهشان می کند که از این به بعد باید توی فیلم هایشان برای ضربه زدن به اسلام و تشیع از بازیگرانی استفاده کنند که در کشورهای صاحب این تفکر زندگی می کنند.

و اما در مرحله ی بعد حرف هایم شامل کشف حجاب عمدی و ماندن همیشگی گلشیفته در آمریکاست. و البته کمی هم راجع به مصاحبه هایش خواهم گفت.

نمی خواهم دوباره دعوا راه بیاندازم که خوشگل شده بود یا زشت تر و یا اینکه حجاب خوب است یا بد؛ ولی باید بگویم اگر گلشیفته ی بی روسری خیلی ! زیبا بود عمرا" این همه توی وب و اینطرف و آنطرف بر سر خوشگل یا زشت بودنش دعواهای عصر حجری به راه نمی افتاد. البته طرف توی یکی از مصاحبه هایش گفته از اینکه فرصت تست بازیگری برای فیلم هالیوودی « شاهزاده فارسی » را از دست داده ناراحت است. که باید بگویم من یکی بعنوان یک پسر ایرانی که اتفاقا" توی سرزمین اصلی آریایی ها هم نان خورده و قد کشیده اصلا" از این بابت نه تنها ناراحت نیستم بلکه خیلی هم خوشحالم . فکر کنم تیر و ترکش هایش از فیلم « 300 » هم بدتر می شد ...

دختر بهزاد فراهانی توی مصاحبه هایش با رسانه های آمریکایی گفته است که « از بازگشت به ایران نگرانم .» اگر بعنوان صاحب یک رأی از هفتاد میلیون ایرانی مسلمان هم مرا در نظر بگیرید می خواهم با فریاد بگویم که مسئولان کشور باید همین فردا گلشیفته فراهانی را ممنوع الورود! اعلام کنند . بعد هم یکی از مدیران وزارت ارشاد مصاحبه ای فرمایشی ( درست مثل خود آمریکایی ها ) ترتیب بدهد و بگوید با این کارمان خواستیم نگرانی های این زن بازیگر را رفع کنیم . و در ادامه هم در لفافه تصریح کند که گور بابای دلتنگی های گلشیفته و اقوامش برای هم . هرکس خواست سرکار الیه را زیارت کند بار سفر ببند و برود آمریکا . ما گلشیفته نخواستیم . ولی افسوس که می دانم از مسئولان فرهنگی مان اینطور بخارها بلند نمی شود ...

عرض بعدیَم راجع به مصاحبه های هالیوودی گلشیفته است. او یا نمی فهمد یا اینکه خودش را به بچگی زده. مصاحبه گر آمریکایی به گلشیفته می گوید « تو چقدر زیبایی » و گلیشفته خان ما هم با انگلیسی دست و پا شکسته اش تعارف را پس می دهد . از ما که رسانه ای هستیم بپرسید . فکر کرده اید این حرف را اتفاقی به یک بازیگر ایرانی که اتفاقا" کشور مطبوعش هم تا حدی متهم به تروریسم است می زنند ؟ فکر کرده اید رسانه های آمریکایی اتفاقی از لباس های گلشیفته تعریف دَر می کنند ؟ نه اخوی . قرار است چند ماه بعد گلشیفته هم به همان سرنوشت « شهره آغداشلو » گرفتار شود . رگ غیرتتان باد نکند لطفا" ولی حقیقت دارد . خون گلشیفته که از « راسل کرو » یا « بندراس » رنگینتر نیست . چندین سال توی هالیوود دوام آوردند که فیلم های صحنه دار و سکسی بازی نکنند ولی دست آخر مجبور شدند و بازی هم کردند . بیچاره بهزاد فراهانی . بیچاره همسر گلیشفته که شاید توی چند ماه آینده بلاهای بدی سرش بیاید و بیچاره ما جوان های ایرانی که غیرتمان را به باد استهزا خواهند گرفت .

شما اینجا و من اینجا . اگر این پیش بینی ها درست از آب در نیامد ...!؟

این آمریکایی ها پدرنامرد ( کاخ سیاهی ها را عرض می کنم ) خیلی بی صفت تر از این حرف ها هستند . بعضی ها اصلا" به فکرشان هم نمی رسد که حقیقت « زندان ابوغریب » چه بود ؟ فکر می کنند فقط یک زندان بود و بس . لو رفتن عکس ها، نوع شکنجه ها و مابقی قضایا را اتفاقی می دانند . این حرف برادر کوچکتان را خوب بشنوید . آمریکایی ها ابوغریب را ایجاد کردند که آبرویمان را ببرند . که بگویند هر بلایی خواستیم سر مسلمان ها آوردیم . برای مدرک هم عکس هایشان را لو دادند . آنها که بی خیالند هیچ ولی اشک من و دوستانم در می آمد . ( این نوشته ها را هم دارم مرقوم می کنم که وقتی گلشیفته را دست در دست یک بازیگر آمریکایی دیدم مثل خیلی ها شروع کنم به سوت و نیشخند زدن ... )

خلاصه که جانم برایتان بگوید به نظر من قصه خیلی دنباله دار تر از این حرف هاست. آمریکایی ها که به هدفشان رسیدند . ولی این وسط جالب تر از آمریکایی های زرنگ و گلشیفته ی سبک سر آن عده ای هستند که در داخل ایرانمان و گاهی اوقات همین کنار خودمان نشسته اند و با مثلا" عینک روشنفکری و دید هنری به قصه نگاه می کنند . یکی هم نیست بگوید برادر من یا اصلا" خواهر من روشنفکری سیخی چند ؟ تا همین الآنش به استهزائتان کشیده اند بس نیست ؟ حتما باید زبانم لال به سرنوشت عراقی ها یا افغان ها دچار بشوید تا حالیتان بشود یک مَن ماست آمریکایی چقدر کره دارد ؟

و حرف آخر ...

این روزها یک خط کش دست گرفته ام و  مرز خودم و دوستانم را با هر چیزی که می بینم مشخص می کنم . یعنی کم کم به این کار عادت کرده ام . این دنیایی که دور و بر من و دوستانم هست با ما و فکر ما خیلی فرق دارد . هرچه با خودم فکر می کنم نمی فهمم کجای این کشور جا دارم ؟ امروز دارم از گلشیفته ای بد می گویم که 10 سال قبل و توی همین کشور یکی از هم لباس ها، همفکرها و هم بازی هایش را بعنوان جوان نمونه کشور معرفی کردند .

می خواهم به او که دوستش دارم و به شما یک قول بدهم . برای من یکی تا وقتی نفس می کشم دارا تفنگ دارد !  اینکه کجا باشم فرقی نمی کند . اما یک نسل سومی مثل من مراسم تشییع جنازه عموی شهیدش را هنوز یاد می دهد . دلیلی هم نمی بیند که بخواهد به بهانه ی گل و بلبل، هویت، غیرت و ایران عزیزش را به خاطر فراموشی بسپرد .

                                                                                                                           والسلام ...

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۸۷ساعت 23:30  توسط مسعود يارضوي  |