عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

_ مثل عروس می ماند. کویر را می گویم. وقتی که از آسمانش برف باریده باشد.

مثل عروسی با لباس گلدار سپید که دخترک های کوچک با دسته گل های رنگ و وارنگ؛ دنباله ی بلند لباسش را روی دست گرفته اند.

عجب عیدی بود این عید اصلی ما. چلومرغ خوری آنهم وسط برف، عجب صفایی دارد. و البته درد پایش که تا الآن هم ول نمی کند.

 

_ خدا سوّمی اش را به خیر کند. اول که سخنرانی بدون اجازه برادر بزرگترمان آقای سعید در روز تودیع این حقیر و دوم هم که یادداشت وحیدخان قرایی است روی کرمان خبر. همین جوری اش غضنفرها با تهمت های ضدّاصولگرایی شان ولمان نمی کنند. اکنون هم که یحتمل باید "خر" جان را صدا کرد و باقالی را بارش. همین را کم داشتند که حالا اضافه شد.

از حالا گفته باشیم. مشی ما کما فی السّابق خواهد ماند و لا یتغیّر.

و خیر است ان شاء الله هرچه که پیش آید.

+ نوشته شده در  شنبه سی ام آذر ۱۳۸۷ساعت 10:26  توسط مسعود يارضوي  |