شب مرگی
ـــ یکی روی وبلاگش و زیر عکس "علی دایی " نوشته بود: " ما اهل کوفه نیستیم... علی تنها بماند..."
ـــ این سعید هم گه گاه یک حرف هایی می زند که آدم از خنده روده بر می شود. امروز که داشت از در می رفت بیرون گفت: " هوا بنز آخرین سیستمه... "
ـــ من هم تازگی ها به خیل "جومونگ ببینان ایران اسلامی" پیوسته ام. کاری نمی شود کرد. سامورایی خونم پایین افتاده و فعلا" هم که از اسطورهای چین و ژاپن خبری نیست که بخواهم ارادتم را بهشان ثابت کنم، در نتیجه من مانده ام و کره ای هایی که با آنها در زمینه تکواندو! وجه مشترک دارم. می خواستم بگویم این "عالیجناب تسو" را که می بینم یاد بعضی از سیاسیون اصولی! می افتم. نگاه هایشان عمیق است اما توی این عمق نگاه به جز منافعشان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند...
ـــ احمدی نژاد گاهی کارهایی می کند که یکی مثل من عاشق این رئیس جمهور می شود. تریل سواری حضرت آقا را توی مناطق عملیاتی می گویم. فرض کنید مثلا" میرحسین یا خاتمی را که روی موتور نشسته اند و دارند از مناطق عملیاتی جنوب بازدید می کنند...
با این کارهای احمدی نژاد موافقم. به این می گویند رئیس جمهور...
(حالا که دیگر نمی خواهم توی ستاد باشم حرف زدن راحت تر می شود)
ـــ کشتند این ژاپن را استادهای ما !، بس که هی گفتند ژاپن اینجور، ژاپنی ها اونجور، ...، فرهنگ ژاپن اینجور، اقتصاد ژاپن یه جور دیگه...
امروز که استادمان داشت همین حرفها! را در مورد ژاپن می زد و تاثیرپذیری گسترده ایرانی های مقیم کشور آفتاب تابان از فرهنگ چشم بادامی ها موضوع اصلی صحبت حاشیه ای استادمان بود، گفتم استاد: کدام فرهنگ؟ اشغالشان کرده اند و نطق هم نمی توانند بکشند. با خنده گفتم: به ناموسشان دارند تجاوز می کنند و آنوقت دانشجوهایشان هر روز دم در پایگاه های آمریکایی می نشینند و در حالی که دارند دست می زنند، می گویند: لطفا برید بیرووووووووووون. گفتم استاد: نخست وزیرشان چندین سال است که جرات نکرده برود سر قبر سامورایی هایشان برای فاتحه (بخوانید ادای احترام)...
و استاد هم کلا" منکر شد که ژاپن اشغال است.
اینجور وقت ها آدم محکوم است که تمام حرف های استاد را قبول کند. (البته در ظاهر)...