عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

                     

 

برای شهید مجید خالداری..

 

                                                 پرواز تو...

 

خورشید اینبار دیگر شرمندگیت  را  تاب نیاورد و شب را مجاب کرد که تو را راضی

کند تا دیگر به صبح فکر نکنی . خورشید می دانست که خستگیهای تو پایان ندارد

و چه زیبا به آرزویت رسیدی . شب و آتش و ستاره و خون ........ و تو پرواز کردی .

                                                      مرا هم با خودت ببر.

 ............. .

 

شنیدم استاندارمان در جلسه ای گفته که مشاوران جوان بزودی استخدام می شوند .

قول داده بودم در این باره حرف نزنم ولی خودمانیم ان شاالله مبارک آقا زاده ها باشد .

بقیه ی جوانهای استان هم چشمشان کور؛ دنده هایشان هم برود زیر تانک چیفتن خرد و

 خاکشیر بشود . می بایست دعا می کردند پدر های گرامی در اداره ای یا دستگاهی مدیر یا  معاون  و خلاصه یه کاره ای می شدند تا آنها هم در این بلوای بیکاری صاحب یک شغل آنهم از نوع استخدامیش می شدند .

( بعد وقتی امثال ما دادمان در می آید آقایان نگویند ما خیلی ناراحتیم که نمی توانیم شما جوانها را حفظ کنیم . )

...............

 

یکبار فرماندار قلعه گنج در جلسه ای می گفت وقتی از یک سارق مسلح اعتراف گرفته ایم که چرا دست به این کار زده ای ؟ گفته بود : از زور گرسنگی مجبور شدم .امیدوارم این برادرمان هیچ وقت نفهمد بعضی از مدیران استان در مراسم بله برون آقا زاده هایشان به ریش هرچی

نا امنی شغلی پوزخند می زنند چه برسد به بیکاری و ..... (عروس گلللللللم)

..............

 

              لا لا لا لا گل انجیر ....

                             بابات داره به پاش زنجیر ....

 

لالا یی را خیلی دوست دارم . برای من به واگویه ای شبانگاهی می ماند که

عارفی دلسوخته در عمق شهودش به پیک سحر می گوید .

لالایی قشنگترین ملودی دنیاست . گاهی وقتها  که در نیمه شب دزدکی به صدای

لالایی مادری گوش می دادم ستاره ها برایم قشنگتر می شدند .

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۵ساعت 20:17  توسط مسعود يارضوي  |