عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

یا لطیف

امروز اولین روزیه که خیر سرم بر حسب وظیفه ای که خودم از دیشب بر دوش خودم گذاشتم دارم برای وبلاگم مطلب می نویسم.امروز صبح با خودم فکرمی کردم از انتخابات بنویسم.

از سختیهایی که بر من و دوستام گذشت واز آنچه که من بهش می گم بی مهری.

البته چیزهای دیگری هم خواهم نوشت ,از ورزش رزمی,نقاشی,تیاتر,وحتی شاید مرگ.

خلاصه که از دیشب درست و حسابی نخوابیدم. 

راستی کلی هم پایه ی شعرو اینجور نوشته هام. حتما" هر روز و شاید هر از گاهی روی وبلاگم شعرهای زیبایی از دوستانم وزمزمه هایی از خودم را می نویسم.

این آخر بند هم به رسم ادب می خواهم از "مرتضا دلاوری" عزیز که در وبلاگنویس شدن من سهم اصلی را دارد تشکر کنم.

با شعری از" حمزه" تا بعد :

گفتی برو عاقل شدی دیوانه ای می خواستم

دیوانه ام کین جلوه بر محراب و منبر می زنم

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۸۵ساعت 15:3  توسط مسعود يارضوي  |