عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

من و آزادی رسانه... (عطف به کامنت "ام نخعی فر"!)

...دوستان و مخاطبان خوبم حتما" بهتر از من می دانند که کسیکه برای اولین بار هم بخواهد یک دوره خبرنگاری 3 ماهه را بگذراند؛ یکی از سرفصل های درسی اش بحث "دروازه بانی" خبر است.

چه کسی گفته است که یک رسانه باید تمام خبرهای ورودی به تحریریه اش را بدون کم و کاست انعکاس دهد. جالب آنکه این رویه در تمامی رسانه های دنیا هم حاکم است و حتی انجمن های استعماری کوچک و بزرگی هم مثل "انجمن خبرنگاران بدون مرز" یا "انجمن عکاسان آزاد" هم از این رویه ضروری پیروی می کنند. البته این امر نباید به مفهوم انعکاس نادرست حقایق و یا سانسور بی حدّ و حصر برداشت شود. بلکه این مقوله نیز مبحث گسترده ایست که شاید در اینجا نتوانم به صورت کامل به به آن بپردازم.

اپیزود بعدی اینست که بهرحال هر رسانه ای طرفدار یک تفکر خاص است. می خواهم بگویم حتی بزرگترین و مشهورترین رسانه ها و شبکه های دنیا هم که مدام بر طبل بی طرفی می کوبند خیلی واضح تر از آنچه که تصور می کنند مسیر طرفداریشان برای افکار عمومی دنیا مبرهن شده است. می خواهم از این استدلال نقبی بزنم به فعالیت های طرفدار مآبانه صداوسیمای کشورم طی چند روز انتخابات و بعد از آن. می خواهم بگویم اینکه رسانه ملی ما اقدام به انعکاس مستقیم تجمع طرفداران احمدی نژاد می کند و بعد هم طی برنامه دیگری آن را دوباره پخش می کند حتما" و حتما" اقدام چندان صحیحی نیست ولی در همین حالت هم باید گفت که به هر حال یک رسانه هیچوقت نمی تواند مدعی باشد که در معصومیت کامل قرار دارد. و از این بدتر اینکه به هرحال در سازمانی به گستردگی صدا وسیما حتما" باز هم شاهد اشتباهاتی خواهیم بود. اشتباهاتی که به نظر من از روی عمد یا سهو می شود همه ی ما بعنوان شهروندان یک کشور از آن چشم پوشی کنیم. البته امیدوارم "ام نخعی فر" و دوستانش به این حقیقت مقرّ باشند که همین صدا و سیمای احمدی نژادی که می گویید یک روزگاری در دولت اصلاحات هم برنامه هایی پخش می کرد که رویکردهایی کاملا" اصلاح طلبانه داشت. با این تفاوت که یکی مثل من به راحتی از این خطاها گذشت و حاضر نشد یکبار هم بگوید بزرگترین شبکه رسانه ای کشورش دروغگو یا سانسورچی است.

برادر خوبم، همین رسانه ای که شما متهمش می کنید به سانسورچی بودن و به نظر من حرفتان یک توهین است به یکی از ارگان های رسمی کشور عزیزمان؛ رئیسش را رهبر انقلاب منسوب می کند. هیچ می دانستید که صدا و سیما گه گاه برخی از سخنان همین رهبر انقلاب را هم سانسور می کند. آقای نخعی فر من در جایگاهی نیستم که بگویم این کار درست است یا غلط (ولی ته دلم راضی به این کار نیستم) ولی در این جایگاه هستم که به منتقدی مثل شما بگویم که یک شهروندی که مدعی است کشورش را بیش از این حرف ها دوست دارد باید انقیاد و دوستداری خودش را به سازمان ها و مقامات بلندپایه کشورش نشان بدهد. به قول خودمانی تر نمی شود شریک دزد و رفیق قافله بود. به نظر من شما که مدام از ایران و ایرانی و از این چیزها! روی وبلاگتان می نویسید باید به این حقیقت هم (اگر معتقد هستید) اعتراف کنید که کشورتان را دوست داربد. حتی اگر مسئولانش گاهی اشتباهاتی هم دارند.

آقای نخعی فر تصور شما از رسانه بیشتر شبیه چیزی مثل تفکر "اباحه گری" است. و بعنوان کسی که سابقه مدیریت رسانه ای دارد بهتان عرض می کنم که چنین تفکری اساسا" نشدنی است چون رسانه باید با یک تفکر حاکم و با التزام به آن فعالیت کند (اعم از هر تفکری) حتی اگر آن تفکر "اباحه گری" باشد.

در اپیزود سوم می خواهم به نحوه خبررسانی رسانه های ایران طی هفته های اخیر اشاره کنم. عرضم این است که یک حرف خنده داری را که می شود این روزها و یا در هر روز دیگری شنید این است که رسانه های کشور دروغ می گویند و یا اینکه حقایق را منعکس نمی کنند. باید به این برادران و خواهران عرض کرد که به هر حال فیلم مرگ "ندا" را وبلاگ های همین کشور منتشر کردند و همینطور کلی عکس و خبر دیگر را . (امیدوارم مهدی و امثال او؛ وبلاگ ها، سایت ها، روزنامه ها، سی دی های آف لاین و غیره را هم جزو رسانه بدانند!) منتقدان رسانه ای کشورم باید بدانند که کلیت ماجرای قتل های زنجیره ای سال 78 سرانجام در رسانه های همین کشور قابل ردیابی بود. ماجرای کنفرانس برلین را، ماجرای دادگاه میکونوس را، جنگ بوسنی را، جنگ در گرجستان و قبل از آن جنگ در اوستیای جنوبی را، حمله به چچن را و تمام این ها را همین رسانه ملی متهم به سانسورچی بودن منعکس کرد. دوستان خوبم حتما" معترفند که وقتی در آستانه مرزهای یک کشور جنگی در می گیرد رسانه آن کشور به حکم مصلحت نباید پرداخت چندان جدی به این وقایع داشته باشد ولی به هر حال هنوز هم رگه هایی از جریانات روشنفکری رسانه ای و آوینیسم در صدا و سیمایمان پیدا می شود که این کارها را می کنند.

منتقدان رسانه ای کشورم باید بدانند که خیلی از ماجراهایی را که در ایام تبلیغات انتخاباتی با تکیه به آنها استدلالاتی صورت می گرفت؛ مقولاتی بودند که سالها پیش از این و در دل رسانه های متولد شده در بطن انقلاب اسلامی ایران؛ منعکس شده بودند.

و از این جالبتر اینکه هرگاه دیده ام و یا شنیده ام که شخصی به صحبت های رسانه های خارجی در رابطه با ایران اشاره می کند این صحبت ها تنها و تنها جنبه تنش آفرینی دارد و نه بیان حقیقت. فلان جا یکی را کشتند، فلان جا یک شیر در باغ وحش مرد، فلان جا چند نفر اعتراض کردند، فلان چند زن را دستگیر کردند، فلان جا یک نفر در زندان مرد و قص علی هذا...

آقای "ام نخعی فر" شما گفته اید که "همین آب مسموم هم غنیمت است".

از منظر عوام اینکه اگر کسی آب نداشت نباید که برود زهر یا هر مایع کشنده دیگری را بنوشد! چون در اینصورت به ساعت هم نکشیده جان به جان آفرین تسلیم می کند. اینجور وقت ها آدم باید دنبال آب بگردد. بلد باشد چطور از ساقه درختچه های بیابانی، قطره قطره آب بگیرد. بلد باشد نایلون دور کاسه بپیچد و بگذاردش زیر شن ها تا نایلون عرق کند و آب داخل ظرف پیدا بشود.

و از منظر خواص هم اینکه آقای "ام نخعی فر" این نه گناه من و سایر مردم است  و نه گناه صداوسیما که امثال شما حوصله مطالعه دقیق و یا دیدن و شنیدن اخبار روزانه را ندارید.

آقای نخعی فر بعنوان کسیکه صلاحیت نظردادنش در زمینه رسانه از شما بیشتر است و سابقه فعالیت حرفه ای در این زمینه دارد عرض می کنم که شما باید بیش از این ها پیگیر اخبار کشورتان باشید. شما هیچوقت نباید انتظار داشته باشید که یک "باکس" یا "فایل" خبری را صرفا" برای شما پخش کنند و یا برایتان "ایمیل" کنند که جنابعالی لطف کنید و آن را ببینید و یا مطالعه کنید.

آقای نخعی فر گاهی با خودم فکر می کنم که رگه هایی مبنی بر "بیگانه پرستی" در حرف های شما و امثال شما دیده می شود. می خواهم بگویم لطفا" نگویید از روی بیچارگی به رسانه های غربی و معاند پناه برده اید. چه اینکه روزانه به نحوی کاملا" واضح می شود انعکاس کامل حرف های مغرضانه و جهت دار این رسانه ها را در حرف ها و جهت گیری های منتقدانی مثل شما در کشور مشاهده کرد.

از منتقدانی که فقط یک وبلاگ دارند و می خواهند این کشور سرپا نایستد گرفته تا آنهایی که حتی در روزهای خون و حماسه هم در جبهه ها بوده اند و نمی دانم چه شده که امروز حرف های اجنبی را بی کم و کاست بلغور می کنند و در تحلیل های سیاسی و اجتماعی تحویل این و آن می دهند.

به نظر من هر شهروندی در هر کشوری از دنیا که باشد می تواند به راحتی اصل وقایع کشورش را در رسانه های همان کشور بیابد به شرط آنکه در گام اول کشورش را دوست داشته باشد و در گام دوم قصدش این باشد که حقیقت را بفهمد نه اینکه قصد کند کف های روی آب را ببیند و بر مبنای همان کف های دروغین شروع کند به نق زدن برای نظام و کشورش.

اپیزود چهارم اینکه همین حرف عده ای که می گویند" صدا و سیما دروغ می گوید یا اینکه سانسورچی است" را هم رسانه های غربی به همین "عده ای" یاد داده اند.

اینکه رهبر عزیزمان این همه بر واژه "دشمن" تکیه دارند نکته ایست که یکی از مصداق هایش در همین بحث ماست. دوستانی مثل مهدی نخعی فر و یا برخی دیگر از منتقدان صالح و ناصالح رسانه های ایران انگار واقعا" نمی دانند واژه دشمن چه تعریفی دارد...!؟

بگذارید بگویم ساده ترین تعریفش این است که برای انعکاس هر کلمه ای در خبرهایشان به این فکر می کنند که حتی با یک "از" و "با" چطور می شود به ایران لطمه زد. می دانم که امثال ام نخعی فر و همفکرانش نمی دانند که رسانه های غربی در بزنگاه های مهم اقدام به پخش کامل صحبت های رهبر معظم یا رئیس جمهور ایران نمی کنند. آنها هستند که حتی برای نوشتن نام رهبر ایران در زیر نویس یک خبر تصویری هم شیطنت می کنند. آنها هستند که هیچ اعتقاد و التزامی به پخش تمام وقایع ایران ندارند. آنها هستند که در سفرهای بین المللی مقامات ایرانی سعی می کنند عکس های خبری شان را در حالت هایی از مسئولان ما بگیرند که بعدا" باعث وهن آن مسئول و در ادامه ایران بشود (و البته کسانی هم در داخل کشور هستند که با دیدن این عکس ها و تصاویر سر هم بندی شده فی الفور بر این طبل می کوبند که واویلا.... آبرویمان رفت...)

آقای نخعی فر مثال شما و همقطارانتان و رسانه های غربی مثال آدم هایی است که فیل را ندیده اند و آنگاه عده ای پیدا می شوند و در تاریکی ناودان و بادبزن به دست این آدم ها می دهند و می گویند فیل همین است.

می خواهم بگویم این نه گناه من است نه گناه مردم کشورم که معتقدان به تفکر پاستوریزاسیون می خواهند بیایند در عرصه تحلیل سیاسی کشور من و با اطلاعات بیگانه شروع کنند به صحبت کردن و انتقاد کردن.

اپیزود آخر:

عده ای یادشان رفته که خبرگزاری ایلنا روز بعد از مناظره احمدی نژاد و موسوی خبری را از صفدر حسینی وزیر اقتصاد دولت اصلاحات منتشر کرد با این تیتر که "احمدی نژاد هرچه را که لایق خودش بود گفت." (برای آنها که می گویند ایران رسانه آزاد ندارد)

عده ای یادشان می رود که بیانیه های تنش زای میرحسین موسوی را رسانه های همین کشور منتشر کردند. بعضی هایی که بعدا" مدعی شدند رسانه های کشور من دروغ می گویند.

بعضی ها متوجه این حقیقت واضح نیستند که وقتی گفتگویی تکذیب نمی شود یعنی اینکه راست است. (برای آنها که نمی دانند چطور باید حقیقت اخبار را دریافت)

بعضی ها نمی فهمند که اگر در هر جایی و در هر کشوری یک جمعیت میلیونی! بیاید برای اعتراض دیگر با هیچ قدرتی نمی شود جلویشان را گرفت. و همین بعضی ها تیر 78 هم یادشان نیست که یک عده اوباش قصد کرده بودند عازم بیت رهبری بشوند... (اشاره ام به شیطنت هاست و البته اشاره ای هم برای آنها که اول فامیلشان "یدالله اسلامی" است و مدام روی وبلاگشان از تجمعات میلیونی! مردم تهران می گویند و سعی می کنند بیشتر از اینها! بر آتش اغتشاشات بدمند.)

بعضی ها انگار مناظره ها را از یاد برده اند. مناظره هایی که اگر نبود نه امروز حتما" اغتشاشی برپا می شد و نه دیگر کسی مدعی احمدی نژاد و یا شاید میرحسین موسوی می شد. می خواهم بگویم کشور خوب من حتما" تلاش هایی هم برای آزاد کردن جریان اطلاعات در درون خودش دارد دیگر... (برای آنهایی که می گویند ایران نمی خواهد تمام اخبارش را منتشر کند)

بعضی ها را انگار باید شانه هایشان را تکان داد که برادر من یا اصلا" خواهر من! اعتماد ملی متعلق به کروبی است، تابناک متعلق به محسن رضایی است، الف متعلق به احمد توکلی است، فلان سایت متعلق به فلان گروه است و غیره...

می خواهم بگویم تمام این آدم ها از نظر تفکر بعضا" در مقابل هم قرار دارند. اما همه شان رسانه هم دارند. رسانه هایی که در درون همین کشور و در چارچوب قوانین کار می کنند.

اما اینکه عده ای سرشان برای شنیدن دروغ های اجنبی جماعت درد می کند؛ ولی شنفتن حقایق را بهانه می کنند؛ حکایت دیگری است.

 

والسلام...

 

 

پ.ن:

_آقای "ام"، لطفا دیگری توی کامنت هایتان نگویید این برادر حقیرتان را قبول دارید. خیلی خوشحال تر می شوم که بدون قربانی کردن من، به نظام، کشورم و رسانه هایش انتقاد کنید.

 

_ آقای "ام"، توی این کشور هنوز بچه هایی هستند که وقتی می خواهند خبری را توی یک رسانه منتشر کنند؛ می روند خبر را از یک رسانه متعلق به تفکر حامی همان مطلب بر می دارند تا خدای نکرده یک حرف هم جابجا نشود. می خواهم بگویم نمی شود آدم از بیرون گود لنگش کن بگوید... شما هم بیایید داخل گود، اینجا هنوز هوای تازه هست...

 

ــ "ام نخعی فر" توی تمام این یادداشت برای من بیشتر یک نماد بود تا یک آدم خاص. اساسا" به این قائل نیستم که برای هر کامنتی باید جوابی را بروی وبلاگ قرار داد.(البته این هم تقصیر خود آقا مهدی عزیز است که با کامنتش بهانه دستم داد که این همه اسمش را روی وبلاگ ببرم.)

 

_ ببخشید از اینکه این روزها این همه پراکنده گویی می کنم. نوشته هایم نظام و قالب ندارند و حرف هایم نیز این همه تلخ شده اند. می خواهم بگویم از کسیکه درس هایش را با چشمانی اشک زده از گاز اشک آور می خواند انتظاری بیش از روا نیست. قبلا" گفته بودم که با پاستوریزاسیون مخالفم. و نتیجه اینکه این همه جا بودن گاهی باعث می شود آدم قالب های زیبایش را از دست بدهد و به قالب هایی در بیاید که شاید خوشایند دیگران نباشد...

ولی چه باک...

علم خمینی بر زمین نمی ماند... مگر ما مرده ایم...   (شهید آوینی)

+ نوشته شده در  شنبه ششم تیر ۱۳۸۸ساعت 1:48  توسط مسعود يارضوي  |