عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

این حرف های من

آدم گاهی که دلش می گیرد خب لابد می شود فرض کند که دارد با چندتا آدم مجازی صحبت می کند. آنوقت همان آدم هم لابد می تواند فرض کند که این آدم های مجازی همگی دوستانی هستند که دوستش دارند و مثل خودش تمام این حرف ها را دیده اند و می فهمند.

_

 

 

 

 

 

 

 

(ببخشید که این چند خط حرف را بی رنگ نوشتم.

نوشتم از این بابت که دلم گرفته بود و بی رنگ نوشتم از این بابت که وقتی با خودم خلوت می کنم، می بینم ربطی ندارد به اینکه دوستانت غریبه باشند یا رفیق چندین و چند ساله. حرفهایت که نگفتنی باشد، دیگر صمیمی بودن یا نبودن رفقایت چه توفیر می کند...!؟

نه اینکه این رفقا نمی توانند حرف هایت را بشنوند. دلهره ام از قول و قراریست که با این "حرف ها" دارم. حرف هایی که به دنیا آمده اند برای اینکه کسی نگویدشان.    همین)

 

پ.ن:

می دانم که نوشته ی خط خورده پانویس ندارد ولی اگر باور می کنید، بخدا جای تمام این خط های خالی را حرف نوشته بودم. حرف هایی که...

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم تیر ۱۳۸۸ساعت 12:7  توسط مسعود يارضوي  |