عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

شب

 

در عبور مهاجم این بادهای وحشی...

پشت سرزمینی شبیه مرگزار...

"شب" داشت از بیداد کفتارها اشک می ریخت...

شب سیراب از محبت اطلسی ها... شبیه تعبیرهای عاشقانه بود...

شب ولی دلش شکسته بود...

درست مثل قصه ها...

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۸۸ساعت 10:13  توسط مسعود يارضوي  |