عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

یک پاسخ!

 

...البته این دوست نادیده ی ما چند بار هم تأکیداتی طی این پست و پست های قبلی شان داشته اند.

تأکیداتی از قبیل اینکه به رمالی و پیشگویی معتقد نیستم؛ از حزب اللهی بازی! متنفرم، این حرف ها لزوما" نظرات من نیست، صرفا" برخی از حرف ها را انعکاس می دهم، از بچگی اهل نماز و روزه بوده ام و قص علی هذا...

نوشته ای را که از من در ادامه می خوانید پاسخی است به این نوشته و حرف های نقل شده در آن.

جناب آقای "مجید ملک". سلام.

نوشته تان را بی کم و کاست خواندم. حتی پست های قبلی تان را هم.

خواندم که یک جورهایی دلم را راضی کنم عمیق صحبت می کنید و حرفهایتان از سر این نیست که توی خانه تان عوض چای سر عصر؛ قهوه می خورید.

خواندم که ببینم این آقایی که از حزب اللهی بازی متنفر است و یا پیشگویی های مربوط به دراویش را در مورد آینده ی این مملکت منتشر می کند؛ آیا گرمای 50 درجه و سرمای زیر صفر این ملک و مملکت را هم تحمل کرده است...!؟

... و خواندم که ببنیم می خواهم با آدمی صحبت کنم که دچار "الیناسیون" شده یا اینکه نه...!

به قول خودش فقط برخی مطالب را منتشر می کند و همین...!؟

و البته راستش را بخواهید در انتهای این مطالعه به نتیجه ای جز نوشته هایتان نرسیدم. چه اینکه نه علم غیب دارم و نه جرأت اینکه بخواهم به انسانی نادیده تهمت و افترایی ببندم که فرموده اند: حرمت مؤمن از حرمت خانه ی خدا هم بیشتر است...

جناب آقای ملک شما از دروایش اسم برده اید. از دروایشی نورانی که به خودشان جرأت می دهند برای مملکتی پیش گویی کنند که در هیچ دوره ای نقشی در تغییر تاریخ آن نداشته اند.

اولا" یادتان باشد نه نورانی بودن دلیل خوب بودن است و نه سیاه بودن دلیل گنهکاری. چه اینکه مطمئنا" کسی هم به شما این نمایندگی را نداده است که صرف یک تحلیل شخصی به این نتیجه برسید که فلانی چقدر سرخ و سفید است؛ پس ضرورتا" نورانی است؛ پس حتما" هم آدم خوبی است. مطمئنا" جنابعالی هم شنیده اید که یکی از ائمه معصومین (ع) سیه چرده بوده اند.

دوما" بگذارید بهتان بگویم در محفل آدم هایی شرکت کرده اید که در تمام طول تاریخ وجودیشان به جز بی خاصیتی نتیجه ای را عاید و واصل نداشته اند.

جناب آقای ملک، روزهایی بر این ملک و مملکت گذشته است که تاریخ هم از گفتن آنها شرم دارد. می خواهم بگویم این دروایشی که از پیشگویی هایشان می گویید، آن روزها کجا بوده اند؟ بگذارید من جواب بدهم. در کنج خانقاهشان نشسته و یحتمل تکه نانی می خوائیده اند. و بعد هم که خسته شده اند؛ رفته و به اهل و عیال رسیده اند.

آقای ملک شاید خیلی ها با خواندن مطلب شما ککشان هم نگزد ولی این برادرتان خطر حرف ها و نوشته های شما را خیلی بیشتر از اینها می داند. عرض من این است که اگر از فردا دیدیم دیگری و دیگری هم روی وبلاگش و یا هر رسانه ی دیگری؛ از شیخی ها؛ غُلات و غیره نوشت که آدم هایی نورانی داشته اند که روی آب راه می رفته اند و فلان حرف را زده اند؛ روی هوا بوده اند و فلان پیشگویی را کرده اند و غیره... نباید به هیچ وجه تعجب کرد. نه شما و نه ما!

آقای ملک بگذارید ارجاعتان بدهم به حدیثی از مولای متقیان. ایشان می فرماید امّت رسول خدا به 7۳ فرقه تقسیم می شود که از این تعداد 12 فرقه داعیه ی دوستی مرا دارند. و از تمام این تعداد فقط یک فرقه در بهشت است.

حتما" اذعان می کنید آدمهایی که در طول تاریخ اسلام و تشیع هیچ نقشی در ماندن این تفکر نداشته اند و کنج محراب و مدرسه را بیشتر از جهاد دوست داشته اند یقینا" مصداق صحبت مولای متقیان نیستند.

چه اینکه نیک می دانیم که من و شما!، پیرو آن امام همامی هستیم که مردانه فریاد کشید:"حیات در کنار ظالمین چیزی جز خسارت نیست" و همو که فرمود:" هیهات از ظلم و ستم".

آقای ملک شما از حرف های آدم هایی نوشته اید که خیرشان در هیچ دوره ای به این مردم و مملکت نرسید. و البته می خواهم بگویم از این دست آدمها و تفکرات در درون ما کم نیستند.

و یک حرف دیگر. نصیحت این برادر کوچکترتان را بشنوید و حتی اگر از کسی کرامتی هم دیدید؛ مریدش نشوید. چه اینکه به قول ابوسعید ابوالخیر:" اگر فلانی پرواز می کند؛ مگس را هم توان پرواز است". عرضم این است که مقیاستان برای شناخت آدم ها و فکرها؛ حسین (ع) باشد و جهاد مردانه اش. علی(ع) باشد و شهادتش در محراب عبادت، و امثال مدرس (ره) باشد که فریاد می زد دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست.

و اما در این باب که حضرات پیشگویی فرموده اند این ملک و مملکت یک روز رفتنی است. و مثل اینکه فرموده اید منظورشان هم اوایل دهه 90 است.

آقای ملک، شما نوشته اید که با دیدن ماجراهای اخیر به این فکر افتاده اید که شاید این حرف ها درست باشد...!؟

می خواهم بگویم شما اگر تظاهرات مسلحانه منافقین در سال های اول انقلاب را می دیدید چه می گفتید؟ و یا اگر مثلا" 18 تیر را از نزدیک دیده بودید چه می گفتید؟

از این حرف شما می گذرم و بگذارید بگویم که کسی که می خواهد در عرصه رسانه برای دیگران تحلیل بنویسید اول از همه باید دنیا دیده تر از این حرف ها باشد و بعد از آن هم، کسیکه به صفت ایرانی بودن، مسلمان بودن و سپس کرمانی بودن افتخار می کند؛ باید بسیار شجاع تر از این حرف ها باشد که با اغتشاش چند تا آدم فکر کند که دیگر همه چیز رفتنی است. می خواهم بگویم شما یا خودتان را نشاخته اید یا اینکه از نظام جمهوری اسلامی ایران شناخت چندانی ندارید.

به اصل صحبت و آیا اینکه این ملک و مملکت رفتنی است؛ می پردازم.

به عنوان یک حزب اللهی (ببخشید اگر از من بدتان می آید!) و بعنوان کسیکه ترجیح می دهد از میان دو گروه حزب الشیطان و حزب الله؛ گزینه دوم را انتخاب کند؛ شما را دعوت می کنم به اینکه تاریخ 30 ساله انقلاب اسلامی را با تعمّق بخوانید.

برادر خوبم، تفکری را که به نام حزب اللهی می شناسیم آرمانش محدود به یک کشور نیست و پیروزی خود را نیز در رضای خدا می داند و بس.

شما حزب اللهی ها را از حکومتی ترسانیده اید که با همه شان دشمن است.

مگر حزب الله در طول تاریخ از این دست حکومت ها و حاکمان جائر کم دیده است...!؟

این همه امام زاده و مزار شهید که به قول آن یار سفر کرده:" تا همیشه عبادتگاه عارفان خواهند ماند" به نظر شما نشان از چیست؟

آقای ملک، مگر همان "یار سفر کرده" نفرمود: بسیج ما یک بسیج اعتقادی است.

و مگر نفرمود: ما بسیج اعتقادیمان را در سرتاسر جهان به راه خواهیم انداخت...؟

(حواستان باشد که از عزیز سفر کرده ای می گویم: که نه مثل دراویشی که گفته اید از کنج خانقاه صحبت می کرد و نه باز هم همچون آنها چنان تارک دنیا نشده بود که متوجه نباشد در پیرامونش چه می گذرد.)

و اما حکومت جمهوری اسلامی ایران که خود را نمادی از حکومت تفکر حزب اللهی می داند.

جناب آقای ملک بگذارید در این باب کمی خودمانی تر حرف بزنیم.

نیک می دانید که این نظام در سطح جهان دشمنان زیادی دارد که شب و روز را به امید مضمحل شدن آن می گذرانند و برای نیل به این هدف از هیچ کوششی هم دریغ ندارند.

آقای ملک از شما می خواهم که در زمینه اطلاع از توانمندی های کشورتان تلاشی بیش از این داشته باشید.

می خواهم بگویم کشوری که اعترافات دشمنان داخلی اش را طی روزهای اخیر خوب دیده اید (اشاره به ماجرای فلان پرنده ای که اعتراف کرد: من، خانواده ام و تمام جد و آبادم خرگوشیم و بس. حال از روی شکنجه یا هر دلیل دیگری. نتیجه آنکه این کشور خیلی قویتر از این حرفهاست که من و شما می دانیم!) و کشوری که در طول دوران جنگش با بیش از 42 کشور جهان می جنگید و از بیش از 20 کشور دنیا اسیر گرفت؛ آیا به نظر شما به سادگی حرف های محفلی چند درویش؛ رفتنی است؟

شما به سادگی از رفتن نظامی حرف زده اید که رهبرش در شمار بهترین مدیران جهان محسوب می شود (به گواه آمار مؤسسات بین المللی) و نیروهای قهریه ایش، (اعم از نظامیون و عناصر امنیتی اش) باز هم به گواه آمار در شمار توانمندترین نیروهای جهان محسوب می شوند.

لطفا" نگویید که به این حقیقت معترف نیستید که جنگ حزب الله لبنان با اسرائیل را نشانه کوچکی از توانمندی نیروهای ایران نمی دانید...!

و شما از رفتن نظامی حرف زده اید که نیروهایی با مشی استشهادی دارد که قدرتشان در هیچ معادله ای جای نمی گیرد.

جناب آقای ملک، به باور من، جهان با انقلاب اسلامی ایران عصر جدیدی را در تاریخ خویش رقم زد. عصری نوین با مؤلفه هایی که شاید لزوما" محدود به کشوری به نام ایران نباشد اما این مؤلفه ها چنان باعث نزج و رشد باوری به نام "حزب اللهی" در سطح جهان شده است، که حرف زدن و پیشگویی در رابطه به آن به هیچ وجه به این سادگی ها نیست.

جناب آقای ملک، حتما" نماز و روزه ای که گفته اید به آن معتقد هستید را از روی تعمق می خوانید و نیک می دانید که مؤمن حرف به حرف نمازش را می شناسد و به آنها عمل می کند.

برادر خوبم، همه ی ما در آخر نمازهایمان، واژه ی "عبادالصالحین" را به کار می بریم. حتما" می دانید که در بین اولیا و اوصیای ما "ابوالفضل" (ع) به عبد صالح مشهور است و حتما" همینطور است که شما هم مثل ما حزب اللهی ها "ابوالفضل" را دوست دارید.

حتما" می دانید که "لااله الا الله" را که در نماز می گوییم حصن الهی است و به گفته ثامن الائمه این حصن به شرطها و شروطها معنا پیدا می کند که ولایت یکی از شروط آن است.

و در آخر حتما" می دانید همین نمازی را که با افتخار می گویید به آن معقتد هستید؛ از خون شهدای حزب اللهی همین نظام رفتنی! به ارث برده اید.

از خون سربازان کوچک خمینی که به عشق رهبرشان زیر تانک هم می روند.

از خون آنهایی که هنوز هم وقتی من و شما در بستر به سر می بریم، بیدارند و در مقابل گلوله های دشمنان و اجانب می ایستند و من و ما هیچگاه ازشان خبری نداریم. و فقط گاهی می فهمیم که دارند توی خیابان تشییعشان می کنند.

نه آقای ملک. هرچه با خودم فکر می کنم می بینم حرف های شما را در هیچ چارچوبی غیر از تحلیل هایی از سر تن پروری و خوشگذارانی نمی توان گنجاند.

شما در یادداشتتان از آدمی هم اسم برده بودید که خودش یک وقتی برای این نظام و انقلاب کار کرده است و الآن به جرگه ی رمّال ها پیوسته است و به هیچ وجه آینده ی خوبی برای این مملکت پیش بینی نمی کند...!

برادر خوبم، از ماجرای طلحه و زبیرها و عایشه ها و غیره که بگذریم...

ما حزب اللهی ها فرزندان عاشورایی هستیم که امام عشقش را میان دریای دشمن به جز 72 نفر یار و یاوری نبود.

شما ما را به صحبت های یک آدم ارجاع می دهید. پس بگذارید ما هم شما را به سایر انقلابیون عصر سیدالشهدا(ع) ارجاع بدهیم که یا سازش را برگزیدند و یا سکوت و دنیا طلبی را.

فکر می کنم حرفم را زده باشم. عرضم این است مگر ملاک شما برای شناختن حق و حقیقت، آدم ها هستند؟

اگر اینطور باشد پس تکلیف ماجرای سقیفه هم روشن بود. اکثریت با علی نبود. پس لاجرم اگر با عینک شما به ماجرا نگاه کنیم نتیجه ای غیر از آنچه امروز در مورد امیرمؤمنان فکر می کنیم باید گرفت...

 

والسلام

 

پ.ن:

 

_آقای ملک توی نظرگاه وبلاگتان عده ای با افتخار! گفته اند که لینکتان کرده اند. من به آن عده هم انتقاداتی را که در بالا گفته ام وارد می دانم.

_امیدوارم از حرفهایم ناراحت نشده باشید. از سر درد بود نه از سر حقد و کینه.

_اگر قلمم تند بود هم ببخشید. به عقیده ی من بعضی جاها برای آدم مصداق میدان جهاد است. توی میدان جهاد هم یقینا" معترفید که حلوا پخش نمی کنند.

_برادران و خواهرانی هم که به طریقت متصوفه و دروایش، لباس پیروی پوشیده اند لطفا" فکر نکنند ما به آنها بد و بیراه گفته ایم. وقتی حرف های بالا را می خوانم می بینم انتقاد بوده اند نسبت به دراویش نه بد و بیراه. دنیا را چه دیده ای؟ شاید منطقا" جواب انتقاد ما را هم دادند و ما هم به سلک همان آقاهایی درآمدیم که مجید خان روی وبلاگش اسم برده بود...!

_چیز عجیبی نیست وقتی با سابقه ترین روزنامه استان کرمان از دروایش تبلیغ می کند و مدیر ارشاد هم ککش نمی گزد و بچه های حزب اللهی ارشاد هم به حاج آقا اقتدا! می کنند...

و باز هم چیز عجیبی نیست وقتی می بینم یکی از بچه های خوب استان کرمان روی وبلاگش از دراویش به خوبی نام می برد و یکی مثل من مجبور می شود حرفهایی تحویلش بدهد که یحتمل خیلی ها فکر می کنند این آقای من، از عصر حجر برگشته است.

و حرف آخر...

_ به قول دوست شاعرم...: یکی می یاد که تو چشاش رنگ غریبی نباشه...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۸۸ساعت 9:1  توسط مسعود يارضوي  |