عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

این روزها

_ حرفم از آنجا شروع می شود که یکی می گفت: بلدی جک بی تربیتی تعریف کنی.

یکی، دوتا که برایش تعریف کردم؛ یهویی گفت: تو با اینهمه ادعا و حرفایی که رو وبلاگت می نویسی، بهت نمی یاد از این حرفام بزنی.

به نظرم یه جورایی منظورش این بود که مثلا" هرکی از اینجور حرفا می نویسه باید خیلی خیلی امامزاده باشه.

حرفای این یارو بهانه ای شد برای اینکه یه کم بخوام حرف بزنم.

از اینکه هیچوقت تو زندگیم قرار اینو نداشتم که بخوام ادآ دربیارم یا اینکه چیزی درباره ی خودم بگم که نیستم.

اصولا" یه چیزایی رو تو زندگیم خیلی دوست دارم. مثل همین حضرت عباس (ع) خودمون. اما این به هیچ وجه نباید دلیل بشه که مثلا" من کمترین خیلی آدم خوبی ام یا اینکه عمرا" تو زندگیم دور و بر گناه نمی رم.

مثلا" همین ابوذر. هرچی جک بی تربیتی بلدم از اون یاد گرفتم. با اینکه خیلی دوسش دارم؛ ولی خب دیگه... اینجوریه... کاری شم نمی شه کرد.

 

_ این تابستونی خیلی باحال بود. یعنی یه جورایی اولین تابستونی بود که مال خودم بودم. دیگه نه از "خبرگزاری" خبری بود نه از لحظه هایی که رفتن بی صداشونو نمی فهمیدم.

گفتم یه تابستون لذت بخش. ولی توی تمومش که اومد و رفت؛ تموم مدت دلم برای ابوذر تنگ بود.

ابوذر هرجا هستی دلم واست تنگ شده. مواظب خودت باش.

 

_ به آقای "سعید" گفتم: هرموقع احساس کردی خیلی خیلی قوی شده بهم خبر بده که با هم یه فایتینگ حسابی بزنیم. تو کاملا" آزاد؛ من فقط با دست راستم. یه کم فکر کرد و گفت: من همین الآنشم می تونم تو رو با دست راستت ببرم.

نشون به همون نشون که جلوی "مادر" گارد گرفتیم. از مادر هم ملتمسانه خواستم که برای دقایقی خودشو کنترل کنه و چیزی به من و سعید نگه...

و خواهرم شمرد... یک، دو، سه...

سعید نشست روی زمین و تا یکساعت از جاش بلند نشد.

پ.ن: این روزها دوباره ورزشم را شروع کرده ام. در مورد آقای سعید هم دلتان نسوزد لطفاً. این روزها فکر می کند حسابی گردن کلفت شده. همین.

 

_ با تمام آنهایی هستم که می گویند اینکه احمدی نژاد در سازمان ملل حرف می زده و خیلی یا بعضی از چهره ها نبوده اند؛ خیلی بد شده و از اینجور حرفها.

با قید اینکه ملاک حال افراد است؛ می خواهم بگویم اینکه رئیس جمهور کشور من بخودش جرأت می دهد در مقابل دیدگان جهان از ددمنشی های صهیونیست ها بگوید یا اینکه ادب و احترام ایرانیان را نشان می دهد و برای سخنرانی رئیس جمهور سیاه پوست آمریکائیها سالن را ترک نمی کند (در مقابل بی ترتبیتی اوباما و اینکه موقع سخنرانی رئیس جمهور ما از سالن می رود بیرون!) جملگی نه تنها باعث افتخار است بلکه نشان می دهد که احمدی نژاد اصولگرا خیلی بیشتر از آنهایی که دست و پا و عبایشان بوی شکلات! می داد؛ از سیاست خارجه و مملکتداری چیز می فهمد؛ ضمن اینکه به اهداف بزرگ کشورش هم معتقد است و خجالتی از مطرح کردن آرمان های امامش! ندارد.

همین.

پ.ن: البته ایکاش "حضرت مشایی" را با خودشان نبرده بودند. و "کردان" سگ شناس! را هم قبل از رفتنشان به ینگه دنیا از در نهاد ریاست جمهوری می انداختند بیرون!

+ نوشته شده در  شنبه چهارم مهر ۱۳۸۸ساعت 17:7  توسط مسعود يارضوي  |