عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

این روزها

 

_ حجة الاسلام "من" پور... معاون امور مجلس معاونت حقوقی و پارلمانی ریاست جمهوری در دولت دهم...

 

_ بعدش می گن چرا شبا دندون قروچه می ری...!؟

خب آخه وقتی تو خواب ببینی که قراره تو خونه ی قدیمیتون یه نمایش عروسکی به سبک خیمه شب بازیهای اروپایی اجرا کنی و بعدش از قضا برادر البرادعی وارد خونتون می شه و حضرتعالی می شینی یه نیم ساعتی با مدیرکل آژانس هسته ای درباره ی کاندیدا شدن یا نشدنش تو انتخابات ریاست جمهوری مصر صحبت می کنی و از ضرورت این می گی که به هر حال یا باید حمایت حزب الدعوة رو به دست بیاره یا اینکه به بازنشستگی فکر کنه و بعدشم یه دفعه به خودت می یای و می بینی شدی عینهو ابوذر و داری هلک و هلک تو بیابون راه می ری که یهو صدای تیر می یاد...

خب معلومه آدم روانی می شه دیگه...!

 

_ صفای قدمت پیرمرد... که قدم بر چشمهایمان گذاشتی...

می گویم این دعاهای توسل که برای دیدنت می خوانیم نتیجه نمی دهد انگار...

ولی تو حتماً می فهمی که لااقل توی خواب می شود با تو حرف زد و خواست که خدا ما را زودتر از تو ببرد...

می شود هنوز هم تو را در رؤیا دید و سر به آغوش مهربانت گذاشت...

راستی توی خواب یادم رفت. خواستم بگویم ما که در میان این همه شدائد به پای تو نمی رسیم. ولی باور کن که این روزها بس که ریشخندمان کرده اند؛ خسته ایم.

بهمان تهمت ارتجاع و شکنجه و دیکتاتور پرستی زده اند... خواستم از بابت خودم و تمام بچه های دوست بگویم: بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت     سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی

راستی... چقدر توی خواب من؛ پیرتر بودی...

 

_ یک نکته ی مهم...

آقا ما داره موهامون می ریزه وا...

اینو گفتم که اگه یکیتون ما رو یه جایی دید یهویی دیالوگ ور نداره:" واااااا...ی. چقدر پیر شدی پسر! چرا انقد شکسته شدی"

بعدشم بره تو خونه بگه:" یارو رو دیدمش. بیچاره شکسته شده بود"...

و از اینجور چرت و پرتا...

البته نه اینکه من از پیری می ترسمآ...!؟ نه... ولی از این حرفای خاله زنک بازی بدم می یاد؛ به شدت.

 

_استادمان سر کلاس می گفت:" خامنه ای را (احتمالاً منظورش همان آقای خودمان بود) توی ایام اغتشاشات سوار هلیکوپتر کرده اند و جمعیت میلیونی اغتشاشگران را نشانش داده اند و بعد هم به این نتیجه رسیده است که این جمعیت زیادتر از این حرفها هستند."

استادمان ادامه هم داد: البته بزرگان سیاسی ته کلاس ناراحت نشوند.

از کلاس زدم بیرون. و حرفهایم روی دلم ماند...

آنهایی که حتی به اوباما هم نسبت آقا می دهند زورشان می آید رهبر مظلوم این مملکت را اقل کم با احترام خطاب کنند. و چنان حرفهای مضحکی می زنند که شاید بچه ها هم به سخره شان بگیرند. بعد هم اسمش را می گذارند مطالعه و تحقیق و تفکر سیاسی و غیره و غیره...

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم مهر ۱۳۸۸ساعت 10:38  توسط مسعود يارضوي  |