عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

این روزها

 

این روزها گاهی با خودم فکر می کنم که جنبش دانشجویی دارد چکار می کند...!؟

با خودم فکر می کنم این همه مسئله دور و برمان هست که باید برایشان فکر و تئوری سازی کنیم؛ اما دریغ...

نمی دانم این از خصوصیات ذاتی جنبش دانشجویی است که اینقدر زود انگیزه هایش بی رنگ می شوند یا اینکه عیب امثال من و ماست که در رفت و آمد روزها و سالها تکلیفمان را فراموش می کنیم...!؟

با خودم فکر می کنم این همه می شود در مورد مقولات مختلف فکر کرد و به بحث نشست ولی...!؟

و با خودم فکر می کنم نکند که "آقا" از ما هم که حالا افسران جبهه ی مبارزه با جنگ نرم لقب گرفته ایم؛ انتقاد کنند...

نشود که آقا با خودشان فکر کنند که حرفهایشان را به باد فراموشی سپرده ایم...

پ.ن:

یادمان باشد یک روزی از همه مان می پرسند که چه کردید...!؟

از حسین غریب، بچه های بسیج، من، بچه های جنبش عدالتخواهی و ابوذر...

می پرسند و اگر جواب نداشته باشیم! تا همیشه ی تاریخ وقتی می خواهند تحلیلمان کنند، خیلی که تخفیف بگیریم، می شویم اهل سقیفه...

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم مهر ۱۳۸۸ساعت 5:26  توسط مسعود يارضوي  |