گام اول 38 درجه
و امروز از آن روزها بود.
از همان روزهایی که شاید هر دانشجویی در طول عمر تحصیلی اش؛ یک بار هم شاهد آن نباشد.
"نشریه دانشجویی 38 درجه" وابسته به جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید باهنر، امروز فصل جدیدی را در تاریخ مناسبات سیاسی تشکل های دانشجویی در این دانشگاه رقم زد.
گفتم یک اتفاق بی نظیر بود.
بی نظیر از این بابت که دانشجوها تمامی تیراژمان را ظرف مدت 5 ساعت خریدند و دیگر حتی برای آرشیومان هم چیزی نماند.
بی نظیر از این بابت که به مدت بیش از یکساعت و نیم؛ حدود 30 - 40 دانشجو در مقابل دانشکده ادبیات؛ محل توزیع نشریه ی 38 درجه جمع شده بودند و در یک فضای آرام و منطقی که با هدایت بچه های جامعه ی اسلامی مدیریت می شد؛ مشغول بحث سیاسی بودند.
و بی نظیر تر از این بابت که بعد از تمام این مباحث آرام سیاسی، طرفین مذاکره صورت همدیگر را بوسیدند و رفتند.
البته ما در 38 درجه چندان کار شقّ القمری نکردیم. فقط پرداختیم به اینکه مسئله ی "شکنجه" که این روزها خیلی مطرح می شود؛ یک ادّعاست یا یک واقعیت...!؟
و عکس مصدق را هم چاپ کردیم در حالی که داشت دست همسر شاه ستمگر را می بوسید.
یک حدیث از امیر مؤمنان درباره ی فتنه ی طلحه و زبیر و یک گزارش تحلیلی پیرامون یک اغتشاش واقعی که چند سال قبل در همین کرمان خودمان به راه افتاد و بعد تمام شد... و تعدادی خبر ویژه و مطالب دیگر.
در مدتی که نشریه داشت عرضه می شد؛ بازخورهای فراوانی از بچه ها گرفتیم.
یکی می گفت: می خواستید مصدق را ضایع کنید... دیگری می گفت: به امثال ما گفته اید:"تریاکی"... و یکی دیگر هم آمد و جلوی خودمان نشریه مان را مچاله کرد و انداخت توی سطل آشغال.
و دیگری هم که گزارش ماجرای اغتشاش واقعی مان را خوانده بود می گفت: عمراً همچنین چیزی توی کرمان اتفاق نیفتاده. دروغ می گویید مثل... . و البته بازخورهای مثبت هم داشتیم که بماند.
و همین.
پ.ن:
_ جبهه جنگ نرم است برادر. حلوا که خیرات نمی کنند. درجه و مال و منال هم به کسی نمی دهند. باید بیایی وسط صحنه ی پیکار و از هیچ چیز به جز خدا نترسی.
_هدایت "حاج حسین غریب" است دیگر. دبیر جامعه اسلامی را می گویم که با نگرش منطقی اش باعث جریان گرفتن "38 درجه" در فضای دانشگاه شد.
_حالا دیگر لااقل حسین، محمد، غفوری، من، علی و ابوذر اگر همین حالا هم بمیریم؛ روز قیامت وقتی جلویمان را بگیرند که برای کشور و مردمتان چه کار کردید؛ فکر می کنم همین شماره ی اول "38 درجه" را اگر همراهمان داشته باشیم؛ اقلّ کم بدون جواب نمی مانیم.
_داشت یادم می رفت. 38 درجه همان جهتی است که رو به سویش نماز می خوانیم.