عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

شب مرگی...

شانس ما هم این شکلی است دیگر...

بعد از چند هفته دلمان برای علی آقای کوچک تنگ می شود. بعد از هزارتا تلفن و قرار و مدار موفق به زیارت حضرت آقا می شویم در خانه ی امّ فرهاد.

دردسرتان ندهم.

حضرت آقا 4 مرتبه با استفراغ بعد از شیرشان لباس های پلوخوری ما را مورد عنایت قرار دادند.

از دیروز تا حالا احساس می کنم تمام وجودم بوی استفراغ می دهد.

 

 

38 درجه ی دوم هم امروز رفت روی گیشه.

البته این بار دیگر به رکورد تمام شدن تمام نسخه های 38 درجه ظرف 5 ساعت نرسیدیم.

این بار تیراژمان را بیشتر کرده بودیم و البته نشریه مان هم ظرف مدت 9 ساعت به فروش رفت.

این شماره مان هم کار خاصی نکرده بودیم.

فقط دو تا گزارش تحلیلی چاپ کرده بودیم در مورد سازگاری های و ناسازگاری های جنبش سبز و گریزی هم زده بودیم به صحبت های چند سال قبل آدم هایی مثل کدیور و گنجی و سروش و غیره با عنوان پیدا و پنهان شما...

(و البته همین گریزمان مثل اینکه حال خیلی ها را بد کرده بود...!)

عکس مان هم از شیخ کروبی بود در حال انرژی درمانی و یک حدیث هم از امام علی داشتیم؛ باز هم در مورد فتنه ی طلحه و زبیر...

از بازخورها هم مثل همیشه این آخر وقتی خسته ام ولی محض خالی نبودن عریضه یکیشان را می گویم برایتان.

یکی آمد و گفت یعنی چی توی ستون "ته خیار سبز" دارید چرت و پرت می نویسید. می خواهید دعوا کنید...!؟

گفتم: دوماً که ما از دعوا نمی ترسیم. اولاً هم که اگه نظر شما اینه که این نوشته ها چرت و پرته خب خیلی ممنون.

طرف گفت: حالا معلوم می شه. گفتم: مثه اینکه نفهمیدی. گفتم ما از چیزی نمی ترسیم...

چند تا از بر و بچ دانشکده ی فنی هم که می خواستند با پخش کردن عریضه به نشریه مان بگویند "دروغگو" با تلاش سربازان گمنام نشریه ی 38 درجه! سر بزنگاه دستگیر شدند و بعد از اقرار به غلط خوردن! آزاد شدند. البته بدون شکنجه...!

بقیه ی بازخورها هم مثل هفته ی گذشته بود. البته یه کم بیشتر.

همین دیگه.

فعلاً

+ نوشته شده در  دوشنبه چهارم آبان ۱۳۸۸ساعت 18:5  توسط مسعود يارضوي  |