جاسوس ها؛ در این سوی دروازه...!
...لطفاً این فکر به ذهنتان خطور نکند یکوقت که من با فناوری های جدید مخالفم. (البته اگر بشود به ماهواره گفت جدید!) یا اینکه هرچیزی را که غربی ها درست می کنند؛ لزوماً و بی منطق، آن را بد می دانم. نه!
من حرفم با "خودمان" است. با خودمانی که ایرانی هستیم و پابند اخلاق و اصول و عقیده.
ما ایرانی هایی که زمان آدم خواری غربی ها، کارگرها را بیمه می کرده ایم و دانشگاه داشته ایم.
مایی که جشن تولد و روز عشّاق را وقتی بنا گذاشته ایم که اروپایی ها تازه یاد گرفتند وایکینگ باشند و دیگر همدیگر را نخورند. یعنی لااقل بروند دیگران را بکشند و نانِ آدمکشی بخورند.
و ما ایرانی هایی که درست همان وقتی که داشتیم منشور حقوق بشرمان را برای تمام دنیا تدوین می کردیم؛ آمریکایی ها داشتند روی بچه هایشان یا "گاو نشسته" اسم می گذاشتند یا "گاومیش" و یا اینکه هر صبح و شب دنبال روح بزرگ قبیله که احتمالاً نامش اسب آبی یا چیزی شبیه این بوده است؛ خون می خورده اند و چربی گاومیش می سوزانده اند.
و حالا هم ما ایرانیان مسلمان شده ایم و شیعه و آنها هم شده اند کسانیکه "مدونا" را نماد تمدنشان می دانند و گه گاه که بیکار می شوند در مورد پیامبر گرامی ما کاریکاتور!!! می کشند.
اینها را می گویم چون معتقدم ما و آنها با همدیگر در تقابلیم. خیلی هم که بخواهیم آدمهای خوبی باشیم می توانیم همدیگر را تحمل کنیم؛ نه بیشتر.
البته برای این اعتقادم دلیل هم دارم. دلیلم این است که نه ما و نه آنها، هیچکدام حاضر به توبه از گذشته مان نیستیم. نه که حاضر به توبه نیستیم که داریم هر روز تقلّا می کنیم بیشتر به آنچه که بوده ایم، نزدیکتر شویم. و حالا اینکه این وسط کدام دسته باید به گذشته اش افتخار کند و کدام دسته ی دیگر از گذشته اش، توبه؛ قضاوتی است که نتیجه اش زیاد دور از ذهن نیست!
با این اوصاف فکر می کنم خود به خود وارد حرف اصلی ام شده باشم. حرف اصلی با این تاپیک که قبول داریم آیا با ماهواره دَرِ فرهنگهایشان را رو به خانه هایمان باز کرده ایم یا نه...؟!
آیا قبول داریم که برنامه هایشان، حتی اگر علمی!!! باشند و حتی اگر مجری هایشان فارسی صحبت بکنند باز هم قرار نیست فرهنگ ما را تبلیغ بکند؟
و آیا توی آن اعماق ذهنمان قبول داریم که با نصب یک ماهواره؛ سفارت رسمی غرب را توی خانه هایمان راه انداخته ایم.
این وسط بله های زیادی حتماً هست اما بیشتر باید از ولی ها بشنویم.
اینکه "کنترل می کنیم." "برنامه های علمی را نگاه می کنیم." "بچه که نیستیم." "کاری به این کارها نداریم." "این حرفها سیاسیست" و از این قبیل که همگی مان حتما" شنیده ایم.
از بله ها می گذرم و راجع به ولی ها می گویم.
تا حالا آدم مسموم دیده اید؟ رنگ صورتش می پرد و هر چند لحظه به اغما می رود. ناله های بی رمق می کشد و تا دکترها معده اش را از اساس شستشو ندهند؛ خوب نمی شود و البته تمام اینها منوط است به اینکه شانس بیاورد و مسمومیت تا رسیدن به آن درمان اساسی، زنده اش بگذارد.
آدم مسموم عموماً تا چند ساعت بعد از تناول غذای مسموم نمی فهمد که چکار کرده است.
تمام اینها البته این لازم به ذکر را دارد که هیچ آدمی آنقدر بی فکر نیست که مثلاً اگر غذایی بوی گندیدگی می داد یا شکلش تغییر کرده بود را بخورد.
آدم ها از بوی بد هم مشمئز می شوند. غذای سفت و سنگین را هم از اساس نمی توانند بجوند چه برسد به اینکه بخواهند آن را ببلعند.
با من هستید هنوز؟
می خواهم بگویم ماهواره به نظر من یک مخلوط کن همزن هوشمند است که تمام اینها را می داند. تازه یک سیستمی هم درونش پیاده کرده اند که می تواند مواد غذایی و ادویه ی مورد نیاز را برای خوشمزه شدن و قابل تناول شدن ساخته های مسمومش؛ اضافه کند.
نمی دانم از این حرفم ناراحت می شوید که معتقدم ماهواره دارد آشغال و آب مسموم به خوردمان می دهد یا نه...؟!
من ولی هرچه قدر فکر می کنم به نتیجه ای غیر از این نمی رسم. اگر بخواهم بیشتر هم راست بگویم، باور کنید تا حالا چندین بار بینی و بین ا... هم نشسته ام و فکر کرده ام که آیا ماهواره کارکرد مثبت دارد یا نه...؟!
جوابی هم که عموماً به آن می رسم این است که بالفرض هم که داشته باشد؛ ما آدم ها باید به چیزی بگوییم مثبت که عوارض منفی نداشته باشد. دقیقاً یک چیزی شبیه همین قرص هایی که صبح و شب، داریم نوش جان می کنیم.
فکر نمی کنم توی تاریخ 150 ساله ی داروسازی شیمیایی در دنیا کسی آمده باشد و گفته باشد که این داروها خیلی هم خوبست و اگر استفاده نکنید، حتماً یکجوریتان می شود. نه این نبوده که هرچی را که من شنیده و خوانده ام (با توجه به اینکه فکر می کنم غیر از افتخاربودن برای وزارت مخابرات! افتخار شرکت های داروسازی هم هستم!!!) جملگی اتفاق نظر داشته اند که "تا می توانید نخورید".
آقا جان به نظر من این جمله همان چیزیست که ما باید در مورد ارتباطتمان با ماهواره به آن توجه کنیم.
من می خواهم بگویم تازه اگر هم کارکرد مثبتی برای ماهواره قائل باشیم؛ مدعیان لطفاً بیایند و بگویند این مثبتات چی و در کدام شبکه ها هستند؟
نمی خواهم نوشته ام را به طنز بکشانم ولی اگر منظورشان برنامه های علمی ماهواره است باید کمی بیشتر در این مورد صحبت کنیم و حرف بزنیم.
اولن که ان شاءا... همه مان این را می دانیم که اطلاعات علمی را که ماهواره روزها سر هم می کند و تحویل می دهد؛ اطلاعاتی در سطح مفرّحات و تفنن هستند، نه بیشتر. به عبارت ساده تر اطلاعاتی هستند که به درد مشتریان واقعی علوم و دانشجوها نمی خورند؛ بلکه فقط برای وقت گذرانی در حین تخمه شکستن به درد می خورند.
ثانیاً این سطح اهمیت و دسته بندی اطلاعات علمیِ گوناگون است که باید به ما ضرورت دانستن این اطلاعات را می گوید. به هر حال علم، یک فیلدِ هر روز در حال زایش و بسیار گسترده است که اگر تمام عمر هم در صدد خواندن و یاد گرفتن آن باشیم؛ محال است که به تمامش برسیم. پس نتیجتاً بهتر است در این عمر کوتاه به یادگرفتن چیزهایی بپردازیم که برایمان مهم است و ضرورت دارد. فکر می کنم اینجا همانجایی است که ناخواسته رسیدیم به اینکه ماهواره اساساً چیزهایی که دارد به درد وقت گذرانی می خورد نه کسب فیض!
مثلاً حالا ما بدانیم یا ندانیم که شیرهای دریایی توی قطب شمال و توی فصل جفت گیری شان چطوری این کار را می کنند؛ چه توفیری می تواند برایمان داشته باشد!!!
یا اینکه مثلاً "ماینوکسیدیل" برای آنهایی که در آستانه ی کچلی هستند؛ اصلاً می تواند مهم باشد یا نه یا اینکه مثلاً هواپیماهای سه هزار نفره از نوع بوئینگ هستند یا ایرباس و از این حرفها...
تازه اگر هم بعضی ها بگویند خوب است؛ همین بعضی ها باید بدانند که این اطلاعات خوب را با مطالعه و جویندگی هم می شود بدست آورد و تنها راهش ماهواره نیست.
می خواهم بگویم اولاً بفرماییم که دانستن یا ندانستن اینها که عموماً اطلاعاتی در رده ی تفریحات هستند؛ چه خاصیتی بجز خوشگذرانی برایمان دارد و ثانیاً تصریح بفرماییم که حالا آمدیم و تمامی این اطلاعات مهم وارد فایل های مغزمان شد. حالا می خواهیم باهاشان چکار بکنیم؟!
امیدوارم حرفم را زده باشم.
این را می دانم که خیلی از ماهواره بین ها دنبال "اولیگارشیزم سیاسی، رسانه ای" هستند. گزینه ای که زیاد رویشان نمی شود راحت از آن حرف بزنند و بگویند که ماهواره می بینیم چون ما مخالف ها یا منتقدها رسانه نداریم.
این درست یکی از جاهای مهمی است که می خواهم بگویم اطلاعات دریافتی از ماهواره چرا مسموم است.
آقا جان، مغز کلام اینکه شهروندی که برای کسب اطلاعات سیاسی نگاهش به دست دشمن باشد و غیرت کسب اطلاعات از داخل را نداشته باشد، حتماً یک روزی تبدیل به دشمن مملکتش می شود.
مثالش دقیقاً فرق بچه ای است که شیر از مادری شیعه می نوشد؛ با بچه ای که از دایه ای با عقاید ناصبی غذا می خورد. اگر بگویید که جفتشان یک جور می شوند و سرنوشتشان دست خودشان است؛ فکر می کنم باید در اعتقاداتتان تجدید نظر کنید.
ماجرا این است که دشمن وقتی می بیند عده ای از داخل دست به دامنش شده اند که دلش بسوزد و بهشان اطلاعات بدهد؛ اینطور نیست که تصمیم بگیرد آدم خوبی بشود و همانچیزی را که حق و حقیقت است به این عده ! تحویل بدهد. یا مثلاً فکر نکنید که دشمنمان خیلی حلالزاده است و با سابقه ای چند ده ساله ای که در زمینه ی فعالیت های رسانه ای دارد؛ نمی تواند هرچه قدر دوست داشت بهمان دروغ بگوید؛ پس در نتیجه خیلی از حرفهایش راست است!
ببخشید ولی اینها جز یک مشت مهملات احتمالاً هیچ چیز دیگری نیست. به نظر من همه ی ما باید خوب آویزه ی گوشمان بکنیم که دشمن حتی "تام و جری" هم که می سازد؛ می خواهد با ایرانیت و اسلامیت ما ضربه بزند. وسیله یا هدف هم برایش فرقی نمی کند. این وسط چیزی که می تواند باعث فرق شود، آستانه ی بیخیالی یا حساسیت ماست.
من می گویم این دشمنی که شناخته ایم بخدا کاری به این ندارد که رسانه یعنی چی یا همینطور اصلاً دروغگویی و راستگویی برایش موضوعیتی ندارد که حالا ما بخواهیم به بی بی سی، سی ان ان یا آسوشیتد پرسَش اعتماد کنیم. اگرچه قبول دارم که آنها با همه ی خباثتشان توی رسانه و ابزار رسانه ای اش بصورت حرفه ای خیلی خیلی از ما جلوترند. (ای کاش نبود اینهمه بیچارگی که از دست شاهان سرسپرده و زن باره ی این کشور کشیده ایم...) ولی بخدا این دلیل نمی شود که نمازهای جمعه ی ما، یا مجالس عزای حسین بن علی (ع) و یا رسانه های درونی همین کشور رسانه نباشند. آقا جان، من فقط می گویم که به حرف های امام عزیزمان که از شرّ هرچی شاه و ظلّ ا... زورکی بود نجاتمان داد؛ گوش بدهیم و راهمان را از اجنبی ها جدا کنیم.
تازه اگر تمام این مؤلفه ها را قبول نداریم لااقل به ملیّتمان که کار داریم! ملیتی که حتماً شما هم قبول دارید این ماهواره های لاکردار قبل از دین و ایمان، دلشان می خواهد، ترتیب آن را بدهند.
من می گویم بیایید به مفاهیمی مثل شبیخون فرهنگی یا جنگ نرم نخندیم.
ببینید شبیخون یک چیزی است شبیه همانکه سَرِ شاه سلطان حسین صفوی و مردمش آمد.
شبیخون یعنی در مقابل یک دشمنی که هرچند هم شاید ضعیف باشد؛ خودت را بزنی به خوش خیالی. اگر می بینی برادر و خواهرت یا اصلاً بچه ات نشسته است و چشم دوخته به یک خانم بزک کرده که دارد آواز می خواند توی ماهواره؛ برایت مهم نباشد.
خودت را بزنی به آن راه. اگر بچه است بگویی "این که فعلاً چیزی سرش نمی شود" و اگر بزرگ است بگویی" بزرگ شده است دیگر"...
این درست مثل همان است که مردم زمان سلطان حسین با اینکه می دانستند شاهشان دارد در طول یک روز با 30 یا 40 تا زن به سر می برد؛ لام تا کام حرف نمی زدند و آقای شاه هم دلش به آیة الکرسی و شمشیرهای آخته ی نگهبانان حرمسرایش خوش بود.
و همین شد که یک مشت افغانی وحشی آمدند و شاه بی عرضه ی مملکت؛ دو دستی حکومت ایران بزرگ را تحویلشان داد و افغانی ها هم ضمن اینکه سر شاه را بریدند و گذاشتند روی سینه اش، از خجالت مردم هم حسابی! درآمدند.
من می خواهم بگویم لطفاً اگر به تکرار تاریخ معتقد نیستید؛ معتقد بشوید.
تکرار تاریخ این نیست که دوباره پادشاهان بیایند یا اینکه یک آدم دیکتاتور بشود رئیس این مملکت. نه. این روش ها و منش ها هستند که می توانند برگردند.
عرضم این است که شبیخون یعنی اینکه دشمن درست تا پشت سنگرت بیاید و به کمینت بنشیند و خودت نفهمی. چه برسد به اینکه بتواند کاری بکند که بدون شمشیر بیاید توی خانه ات و آنچنان برایت نی لبک بزند که آرام بیفتی دنبالش و هرجا رفت تو هم بروی.
بحث آخری هم که می خواهم در مورد ماهواره به آن اشاره کنم؛ فراهم شدن امکان گناه با استفاده از ماهواره است. اصلاً آمدیم و یک پدر و مادری فقط اهل برنامه های علمی یا سیاسی بودند و هیچ کاری هم به قسمت اعظم شبکه های ماهواره ای!!! نداشتند.
آیا تضمین می دهند که بچه ها هم مثل خودشان باشند. آیا اصلاً می دانند که با فضای فرهنگی فعلی که همه از بچه و بزرگ دارند به سمت انواع گناه های رنگ و وارنگ تشجیع و تشویق می شوند؛ راه اندازی یک دروازه ی گناه آنهم توی امن ترین جای دنیا، یعنی خانه؛ دقیقاً مثل روشن کردن شمع، کنار انبار باروت می ماند...؟!
می دانم که بعضی ها با این قبیل حرفها مخالفند. ولی این بعضی ها، جواب واقعیت ها را چطور می خواهند بدهند...؟!
این تیپ و مُدهای عجیب و غریب که این روزها داریم می بینیم. این گناه های عجیب و غریبی که هر روز داریم خبر از باب شدنشان توی این مملکت اسلامی می شنویم از کجا آمده اند...؟!
تازه اگر خیلی هم که بخواهیم آدم خوبی باشیم و بگوییم حتی اگر ماهواره هم نباشد؛ این گناه ها یک جوری راه خودشان را پیدا می کنند، ولی نمی شود این را نادیده گرفت که ماهواره غیر از استحاله بعنوان یکی از اصلی ترین رسالت هایش، یک کار مهم و زیرپوستی دیگری که انجام می دهد؛ قبح زدایی از همین منکرات جدید التأسیس است.
ماهواره کاری می کند که حتی چیزهایی را که خود غربی ها و دشمن ها هم بین خودشان آنها را بد می دانند؛ بین ما بعنوان خوب و معروف جلوه کند. نمی خواهم بیش از این حرف را بسط بدهم ولی مثلاً توی بسیاری از دانشگاه های آمریکا؛ پوشیدن لباس های نوشته دار یا شلوارهای بَگ ممنوع است. ولی ماهواره طوری وانمود می کند که مثلاً ما فکر می کنیم هر شهروند غربی هرجور دلش خواست می تواند لباس بپوشد و یا اصلاً هر شبکه ای یا سایتی را که دلش خواست می تواند برود. در حالیکه اصل ماجرا چیز دیگریست.
یک طوری حرف هایشان را بیان می کنند که ما خیال می کنیم غربی ها همجنس بازی را پذیرفته اند و هرکس که بین آنها اینکاره باشد، کلی حلوا حلوایش می کنند در حالیکه آنجا شاید این کار منع قانونی نداشته باشد ولی از نظر اجتماعی به هیچ وجه کار پسندیده ای نیست و حتی خود همجنس بازها و انجمن هایشان بین قشرهای اجتماعی غرب، هیچ جایگاهی ندارند.
ماهواره البته حواشی دیگری هم دور و بر خودش دارد. اینکه مثلاً دشمن ها هم به هر حال گه گاه فیلم ها یا مستندهای قشنگ و مفیدی می سازند؛ ولی اگر فکر می کنید می توانید آنها را توی ماهواره ببینید؛ کلاه سرتان رفته است.
می خواهم بگویم آنها "هیروز" یا "لاست" را به هر ضرب و زوری شده به مرزهای ما می رسانند ولی اکراه می کنند از اینکه سریال های تلویزیونی را که "آلپاچینو" توی آمریکا بازی می کند را نشان بدهند.
نمی خواهم بگویم مثلاً آلپاچینو جنس کرباسش با اینها فرق می کند. ولی فرض مثال هم که یک سریالی می سازند که از لحاظ سطح بازیگری خیلی بالاست یا اینکه به مسلمان ها فحش نداده است؛ به این راحتی ها فرکانسش را روی ماهواره باز نمی کنند.
مستندهای مطرحشان را هم همینطور. فقط گاهی می شود اسامی شان را توی جشنواره های بزرگ جهانی شنید. همین. و برنامه های اخلاقی شان را هم.
باورتان می شود...؟! آمریکایی ها برنامه های تلویزیونی پخش می کنند که کشیش ها و باباهای مقدس می آیند و می نشینند و به مردمشان می گویند که لایعقل شدن با الکل بد است و کلیسای یکشنبه ها خیلی خوب است؛ و مسیح هم یک روزی از آسمان ظهور می کند.
آنوقت حضرت ماهواره چنان فضا را قلب می کند که ما فکر می کنیم غربی ها از صبح تا شب دارند شبکه های بی تربیتی! و شو نگاه می کنند و بعد هم این همه پیشرفت.
این آخر کلامی یک حرف دیگر هم دارم. اینکه خیلی ها اعتقاد دارند که علیرغم همه ی خباثت هایی که ماهواره دارد؛ باز هم می شود به زندگی مسالمت آمیز با این موجود نامشروع فکر کرد. حتی آن اوایلی که هنوز بحث آمدنش هم بود عده ای از بزرگترها می گفتند که این کار شدنیست.
راستش را بخواهید من هم با همه ی عداوتی که با ماهواره دارم معتقدم که این کار شدنیست؛ ولی شدنیست وقتی که صدا و سیما بشود تولید کننده ی انیمیشن ها مطلوب و فیلم های داستانی و مستند سطح بالا.
زندگی با ماهواره هم امکان پذیر است وقتی علوم انسانی دانشگاه هایمان نظریات منسوخ شده ی غربی ها را به خورد دانشجویان ندهند و ماهواره قابل تحمل است وقتی حضرت تلویزیون فقط شب های قتل و عزا یادش نیفتد که باید از شهدا و ایثارگران بگوید.
و رسانه ها هم البته رسانه های مردم و دولت باشند نه رسانه های شورای سردبیری یا رسانه ی آقای اسپانسر...؟!
حرفم را متوجه می شوید...؟!
خلاصه که اصلاً دوست ندارم بعضی از آدم های اطرافم که هنوز هم دارند گاهی شهید روی دستهایشان تشییع می کنند؛ به این راحتی مسموم زهری شوند که دشمن های نامرد این کشور دارند با قاشق ماهواره ای به خوردشان می دهند.
انتهای پیام/