این روزهای من
_ و از طرفي داشت با خودش فكر مي كرد كه حتماً "مداد رنگي" بهترين هديه ي دنياست.
و بعد از آن؛ گُل...
_فكرش را بكنيد... به من!!! گفتهاند: "اصلاح طلب"...
پانويس:
چه باحال...!
_ميگويد: "معمايت فرافكني نبود... پسافكني بود..."
_دلم براي شما هم تنگ شده است؛... آقاي مهربان دوستداشتني... هنوز هم عطر نرگس ميدهي.
_اين "ابوذر" هم آدم باحاليست ها...! عصباني شده كه به من گفتهاند اصلاح طلب...
پانویس:
نمی دانم چقدر زورم میرسد بلايي سر خودش و من نياورد!!!
_هوووووم... حس می کنی...؟ بوي ياس مي آيد... بوی شهيد...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 21:51  توسط مسعود يارضوي
|