عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

من و اين روزها

_من نمي‌فهمم چرا اين دور و بري‌هاي من جملگي دارند اظهار مي‌كنند كه دارند از گرما هلاك مي‌شوند.

از نظر من نه تنها اصلاً گرم نيست، بلكه هم اكنون تهران از يك هواي كاملا معمولي در ميانه نخستين ماه تابستاني خود برخوردار است، و نه بيشتر.

بچه ها مي‌گويند‌"عادت داري"... ولي من اصلا قبول ندارم حرفشان را.

به نظر من آدم وقتي باور كند كه زيادي بايد خوش بگذارند؛‌ همينجوري مي‌شود.

يك گرماي معمولي كم طاقتش مي‌كند.!

 

_اصولا در تهران هيولاهايي بوجود دارد به نام "BRT"... (نام مصطلح!)

هيولاهايي كه به راحتي هرچه تمام‌تر مي‌توانند شما را زير بگيرند و له كنند و هيچ اتفاقي هم نيفتد.

 

_بند كفشت شل مي‌شود. پايت را گذشته‌اي روي يك پله و داري بند كفشت را محكم‌تر گره مي‌زني. موقع رفتن به تابلوي بالاي سرت نگاهي مي‌اندازي.

نوشته است: "وزارت صنايع و معادن"...

 

_مادربزرگ تماس مي‌گيرد و انقدر تحويلم مي‌گيرد كه شگفت‌زده مي‌شوم.

 

_مي‌دويم... تا تجريش...!

 

_حرف اين برادرتان را بشنويد. هزارتا راه براي دور زدن تحريم‌ها پيش پايمان است. زياد غصه نخوريد...

+ نوشته شده در  شنبه نوزدهم تیر ۱۳۸۹ساعت 13:11  توسط مسعود يارضوي  |