اين شبها
_ بدين وسيله به اطلاع عموم امت حزبالله ميرساند "قليه ميگو" يكي از خوشمزهترين غذاهاييست كه بشريت در عصر پسامدرنيسم ميتواند طبخ كند.
همچنين به همين وسيله تشكرات دولت فخيمهمان را از "رضاي مقدس" اعلام ميكنيم.
_خواندن اين قسمت از يك خبر قدیمی شايد چندان خالي از لطف نباشد. (برای رفقا!)
"رئوفي نژاد همچنين در ادامه و در پاسخ به انتقاد يكي از خبرنگاران مبني بر وجود فاميل بازي در ادارات استان كرمان گفت: اگر موردي را مستقيما سراغ داريد نام ببريد كه يكي ديگر از خبرنگاران به وي گفت: آقاي استاندار فرزند مدير كل اداره ارشاد استان، مشاور خود شماست.
پس از اين صحبت خبرنگار، رئوفي نژاد ضمن بيان چگونگي ايجاد واحد مشاوران جوان در دولت و استانداريها گفت: 5 نفر مشاور من از بين 100 نفر جوان انتخاب شده اند اما من آنها را انتخاب نكردهام.
رئوفي نژاد گفت: معاون سياسي و امنيتي استانداري بعدا در يك مصاحبه مطبوعاتي در اين زمينه پاسخ خواهد داد."
لينك خبر +
_ گردش امروز صبحم!!! اختصاص داشت به موزه فرش. پسر، من هنوز توي همان حال و هواي قديميام دارم سير ميكنم. شعرهايي كه همسايه ماماني و زنش با هم ميخوانند و قالي ميبافتند. "دو تا يشكي دوشكي بزن... رِج اولِ كوتاه كن... دوباره حنايي بيار..."
و من هم بچه شري كه مدام پي فرصت بود تا هيچكس كنار دار نباشد و او بتواند چنگكي را كه بافندهها ميكوبند روي گرههاي دار، بردارد و آن را بارها و بارها روي رجهاي رنگي دار قالي بكوبد.
خداي من... من چقدر صداي گره زدنهاي ماماني و مادرم را دوست داشتم. چه صداي قشنگي داشت. توپ، توپ، توپ...
و عشق من، وقتي كه ديگر همه بودند و راهي براي شيطنت نبود؛ نشستن در مقابل دار و نگاه كردن به ماماني بود.
زني موهوم از عمق تارهاي سفيد. كه ميشد مهربانياش را با اندازهاي دلخواه تصور كرد.