عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

آبي

 

_ حالم خوب است. بسم‌الله مي‌گويم كه از در بروم بيرون. بچه‌ها صداي كامپيوتر را زياد مي‌كنند ... سرحال از اينكه آزاد شدن... نمي‌دونن كه اسير ...    ... و مي‌خورد توي ذوقم...

 

_آلن دلون، به تازگي شمع‌هاي كيك تولد هفتاد و پنج سالگي‌اش را فوت كرده است.

توضيح زير عكسش در يكي از خبرگزاري‌هاي خارجي را با اندكي تغيير! براي آقاي حسن پيامك مي‌كنم.

"من آلن دلونم. مردي كه نه فقط به دليل ظاهر زيبايش، بلكه به خاطر رفتار سركشش زبانزد خاص و عام است..."

آقاي حسن همين الان جواب داد... (بذارين ببينم چي نوشته...!)

بي‌تربيت... نوشته: "آلن جون دوست دارم"

(دروغ گفتم. نوشته آلن... _قلم از نوشتن بقيه‌اش شرم داره_

آقاي حسن واقعا كه... با اون شيكم گندت سعي نكن جلوي ديده شدن حقيقت رو بگيري)

 

_فرهاد دارد با علي كوچولو حرف مي‌زند. يك گربه چاق را به علي نشان مي‌دهد و مي‌گويد: علي به مرگ عمو مسعودت اين گربه‌اس...!

 

ـــ و پيشنهاد من براي اسم دوست جديد برادر پوتين كه راشا تودي درخواست كرده بود. " پي‌تي "

  برايشان ارسال هم كردم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۸۹ساعت 15:35  توسط مسعود يارضوي  |