عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

                                              واگویه های من ...

... از همان وقتی که پس از نهج البلاغه خواندن من برای معاون سیاسی استاندار با موضوع بکارگیری اقوام کارگزاران حکومتی در بدنه ی دولت و انتقادم از نصراللهی که چرا فرزندان دو تن از مدیران استان را به عنوان مشاور استاندار انتخاب کرده اید ، بنده خدایی به من گفت که آقای یارضوی من به نمایندگی بعضی از دوستان از شما می خواهم که دیگر این قضیه را پی گیری نکنید . پاسخ من هم به او روشن بود." آقایان باید پاسخگو باشند . "

قضیه گذشت تا اینکه در مصاحبه ی مطبوعاتی استاندار به مناسبت هفته ی دولت باز هم این مساله مطرح شد . و اینبار رئوفی نژاد گفت که من در انتخاب مشاوران جوان نقشی نداشته ام  و مابقی قضایا که در جمع گفته شد .

البته در این قضایا دوستانی هم بودند که خیرخواهانه مرا از اهتمام به این قضیه باز می داشتند با این استدلال که فایده ای ندارد . عده ای هم می گفتند تو که می خواهی بگویی چرا از هر بی عدالتی که صبح و شب در کنارمان رخ می دهد نمی گویی . که البته من هم در این مساله استدلال خودم را داشتم . باید میوه ای را از درخت بچینی که دستت به آن می رسد . که البته در ادامه همین هم ثابت شد و قضیه ی آقازاده های مشاور بدجور دامن دوستان را گرفت .

و بعد از این ماجرا حمله های برنامه ریزی شده به من آغاز شد .

آمدند روی وبلاگم و هرچه خواستند تهمت و افترا نوشتند . اینکه جیره خور راستیها هستم و دل نوشته هایم را کپی می کنم . اما هیچ کدام از جیره ای که گرفته ام و اصل مطالبم که می گفتند کپی کرده ای حتی یک نشان هم نداشتند . گفتند آستین کوتاه می پوشی و ریش بلند نداری . و نگفتند که در کدام کتاب و رساله خوانده اند که این کارهای من حرام است . و البته از تهمت و فحش هم نگذشتند . و این قصه ادامه داشت تا اینکه قضایا به سایر وبلاگهای کرمانی هم رسید با این تفاوت که دیگر آتش خرمن من دامن بعضی از وبلاگنویسهای کرمانی را هم به نوعی گرفته بود . اول به اسم من هرچه خواستند نوشتند و حالا که شاید مستحضر هم باشید آماج تهمتها برای بقیه وبلاگنویسها و حتی جماعتی خارج از این دایره هم آغاز شده .

و اما خارهای دیوار را چه کسانی آب می دهند ...؟

تعجبی ندارد اگر آدرس بعضی از دشمنانم را در اردوگاه راست می دهم.

نه اینکه این قضایا مستقیما کار آنهاست . نه ! اما وابستگانشان را بدجوری آب و علف می دهند . همانهایی که صبحها وقتی می روند سر کار اول سری به وبلاگ "عبور"

می زنند تا کمی از عقده هایشان را به اسم رهگذر و دوست قدیمی در نظرگاه وبلاگ من خالی کنند . چرا گفتم سر کار ؟ شاید اگر مجبور شوم دفعه ی بعدی اسم جاهایی که کار می کنند را هم بگویم ... بگذریم .

این جماعت دل خوشی از من ندارند چون آدمشان نمی شوم . چون دور اول انتخابات به قالیبافی رای دادم که فقط اصولگرا بود . نه یک راست سنتی بود مثل لاریجانی و نه اصلح بود مثل احمدی نژاد . و این شد که کینه ی من و دوستانم را به دل گرفتند (البته نه به اندازه ی امروز که از سر فصلهایشان در قدرت انتقاد می کنم)

این دشمنان راستی من نشانه های دیگری هم دارند که شاید بعدا" بیشتر درباره ی آن بنویسم . ( مثلا همین الان می نشینند و در مجامع رسمی می گویند که این اخوی به ما فحش داده . منظورشان هم از فحش همان انتقادات من است به خیلی از چیزها )

من دشمنان دیگری هم دارم که اصلاح طلبند . نه به معنای واقعی آن . شاید بهتر باشد بگویم افساد طلبند .

اینها هم بدشان نمی آید وقتی فضایی برای فحش دادن به من پیش می آید سهمی از این جیفه بردارند . در مورد آنها بیشتر نمی خواهم توضیح بدهم . چون از وقتی در مصاحبه ی فرمانده ی نیروی انتظامی در مقابل هم حرف زدیم همه چیز مشخص شد . همانهایی که به من و دوستانم می گفتند : می رویم آدم می آ وریم کتکتان بزنند .

زیاد نوشتم . شاید وقتی دیگر ...

به نظر من راه حل این قضایا به دست خود وبلاگنویسها است . اول باید چند تا از بروبچه های اصولگرای استان شروع کنند به وبلاگنویسی . چون همانطور که می دانید فعلا در استانمان تنها وبلاگنویس به قول آنوریها "بنیادگرا" من هستم .بهر حال اگر نظری درست است (که فکر می کنم اعتراض به آقازاده بازی درست باشد) باید عده ای موافق هم از آن حمایت کنند . بعد از آن به نظر من باید این فرهنگ در مدیران وبلاگها نهادینه شود که فقط به نظر کسانی وقع بدهند که اصل و نسبشان در اسم و فامیلشان وقتی نظر می دهند مشخص باشد . ( خودتان که بهتر می دانید . دنیای وب هیچ قانونی ندارد ) چون غیر از این اگر باشد دعوای شیعه و سنی به راه می افتد که هیچ وقت حل نمی شود .

 

وکلام آخر...

_این روزها در وبلاگهای کرمانی فضا خیلی مسموم شده . آنقدر مسموم که دیگر به خیلی از نظرات نمی شود اعتماد کرد . ای کاش جماعت وبلاگنویسها تقوی در فکر و گفتار را فراموش نکنند . به نظر جریانی به راه افتاده که می خواهد وبلاگها را در کرمان ما از نفس بیاندازد . باید همگی به فکر باشیم . وبلاگ تنها مکانی است که می شود از بی عدالتی بدون دغدغه نوشت .

 _می خواستم از خودم هم بنویسم که می بینم ربطی ندارد . از سوابقم و از اینکه چه کرده ام . البته اگر...

بگذریم .

امیدوارم از نظرات خوب دوستانم  در باب این نوشته ها بهره مند شوم .

                                                                      والسلام

 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم آذر ۱۳۸۵ساعت 19:57  توسط مسعود يارضوي  |