آبی آبی آرامش
_توي اين دنيايي كه همگي با هم داريم در آن زندگي! ميكنيم، كتابهاي مختلفي وجود دارد. كهنه، جديد، جيبي، مرجع، رمان، ديوان و...
اگر هم فكر ميكنيد دارم برايتان خالي ميبندم ميتوانيد سري به كتابفروشيهاي راسته انقلاب ـ چهارراه وليعصر بزنيد تا باورتان بشود!!!
خلاصه... انواع و اقسام كتابها را ميتوانيد توي ويترينهاي اين كتابفروشيها ببينيد و شايد شما هم مثل من با ديدن هركدام از اين كتابها ياد يكي از رفقايتان بيفتيد.
عليهذا، در راستاي سنت ديرين وبلاگ عبور كه هر از گاهي اقدام به معرفي چهرههاي مرتبط با مدير وبلاگ از طريق نمادهاي مختلف ميكند، در اين پست تصميم داريم چهرههاي دوستداشتني و غيردوستداشتني خيالات مدير اين خانه شيشهاي را با سمبل يك كتاب معرفي كنيم.
.
.
.
_ خودم: ديوان حافظ (خواهش ميكنم...!)
_ آقاي حسن: تفسير نمونه
_ آقاي فرهاد: شما كه غريبه نيستيد
_احمدينژاد: ... (آخِي... نميتونم بگم!)
_ آقاي حمزه: دنياي سوفي
_ مامنت!: چراغها را من خاموش ميكنم
_آقاي ابوالفضل: اديسه
_خانوم مادر: كنت مونت كريستو (اين رمان را دوست دارند)
_خواهري: مرواريد
_آقا مرتضا: از پاريز تا پاريس
_حسين غريب: پدرخوانده (نوشتم كه فكر پدرخواندگي را كلهات بيرون كني و همان بسيجي ساده بماني...)
_ آقاي برادر كل: چگونه كودكم را تربيت كنم
_حاج احمد: آناستازيا (حاجي جان گفتيم به احساس پاكتان هم پرداخته شود)
_آنا: شازده كوچولو
_ ابوذر: منِ او
_ بچههاي قرارگاه: ارتش سايهها (به ياد زيارتهاي عاشورا)
_علي كوچولو: دليران قلعه آخولقه (قرار است آقاي فرهاد شير تربيت كند... لالا لالا گل انجير... بابات داره به پاش زنجير...)
_آقاي حسن.ه: رازم را نگهدار
_حاجي يزدي خودمان: دا
_و همه دشمنان من: فرشتگان و شياطين
و يك پانويس براي عنكبوتها:
عمدتا منظور اسامي كتابهاست نه خودشان.