از جنس استاتوس
ــ می گویم برادر من، عزیز دل، اخوی... این چیزهایی که توی استاتوس چتت می نویسی آدم را یاد غسل و کفن و نکیر و منکر می اندازد.
می گوید: این اذکار قراریست بین من و خدا و تا روز معهود هم ادامه دارد.
جواب می دهم: پس جسارتا یه ایمیل اختصاصی واسه خدا بساز. توش خدا رو اَد کن. اون موقع هرچی دلت خواست بنویس. چیزای اختصاصیت با خدا رو هم دیگه به ما نمی خواد اعلام کنی...
ــ خداوکیلی یک وقت نگویید مثلا این چه آدمیست که همیشه توی فکرش تفنگ و جنگ و اینجور چیزها می گذرد. خب هرکس یک جوریست دیگر. یکی کارش را دوست دارد در نتیجه فقط کار توی ذهنش هست. یکی خوشش می آید دروغ بگوید و غیر از دروغ هیچ چیز دیگری در ذهنش نیست. من هم نه اینکه نفسم برای جنگیدن و کمین زدن در برود ولی خب... کلا بیشترین چیزهایی که دلم را مشغول می کند همین چیزهاست.
ــ این چند تا جمله نامتجانس را هم با هم بخوانید.
می گوید چرا رَنکمان توی الکسا آمده پایین؟ ـ بعد می روند یادداشت مجیزگویی از مدیر را اس ام اس می کنند ـ تازه حالا که اینجوریست می رویم با سردبیر یک سایت خبری هم مصاحبه می کنیم با عکس می گذاریم توی اخبار برگزیده ـ و هنوز دو روز از انتشار خبر کشته شدن دزدان دریایی سومالی توسط ناوگروه ارتش نمی گذارد که اسوشیتد پرس می رود عکس دستگیری دزدها توسط تفنگدارهای دریایی آمریکایی را می گذارد روی سایتش... و ما هنوز مدعی جنگ نرم مانده ایم ـ می گویم بگذارید من بروم توی سرویس جنگ نرم، می گویند جنگ نرم یعنی همین سیاست داخلی خودمان ـ و یکی هم که رئیس خروس هاست (اشاره به ماجرای قدیمی برده کشی خروس ها از گربه ها که بهشان می گفتند این تاج روی کله ما آتش است. گوش نکنید می دهیم ازتان کباب گربه درست کنند و بعد یک روز گربه ها فهمیدند ماجرا چیست و خروس ها تا همیشه بدبخت عالم شدند) هنوز نمی فهمد دارد از رو هم حتی چه چیزهایی را می خواند ـ خوبید؟