عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

هایکوهای توییتری‌وبلاگی! (باز نشر)

ــ یکی از گزارش‌هایی که برای "یالثارات الحسین" نوشتم. +

 

ــ آقای حسن خیلی بی‌تربیت است. طرح کاهش رابطه با ایشان در دستور کار مجلس خودم قرار خواهد گرفت.

 

ــ محرم که می‌آید، استکبار مورد یک هجوم بزرگ قرار می‌گیرد. این مطلب را در خبرگزاری فارس نوشتم.

 

ــ شهر را کرده‌اند محله...!، خواستم بگویم شهر را کرده‌اند محله دام و طیور و واکسیناسیون و هلاکت و مواد مخدر و هزار تا کوفت و زهر مار دیگر.

خانه سوخته‌ها اسم خودشان را گذاشته‌اند خبرنگار ولی من جای "جوزف نای" (بسط دهنده تئوری قدرت نرم آمریکا!) باشم روزی صد بار دعا می‌کنم اینها توی شهرهای ایران از جمله کرمان! در لابه‌لای آدم‌خوب‌ها بر سر کار رسانه باشند تا آن چیزی که آمریکا می‌خواهد بهتر عملی بشود.

هیچکس بهتر از اینها نمی‌تواند شهر را شبیه یک ده کهنه نشان بدهد که تویش پر از دام و دامپزشکی است و آدم توی آن بس که بوی پشکل به دماغش می‌خورد حالش همیشه بد است. خبرنگار و رسانه‌های خوب هم حیات دارند اما این چندتا لنگ و لوک احمق، رمق‌ها را کم‌رنگ می‌کنند و انگیزه‌ها را می‌گیرند.

خدا نبخشدتان که بعضی‌هاتان می‌دانید لیاقت این قلم‌های امانت! را ندارید ولی جیفه بدبوی دنیا نمی‌گذارد آدم باشید. خدا نبخشدتان که خیرتان کم، خباثت‌هایتان زیاد و یادآوری‌تان تلخ کننده لحظه‌هاست.

 

ــ اقدامات انقلابی قشنگی از قوای مقننه و قضائیه کشور در حال بروز است. خدا کند دولت هم وارد شود. این مطلب را امروز(دوشنبه) در خبرگزاری فارس منتشر کردیم. +

 

ــ همه چیز دیده بودم غیر از اثر گلوله پینت‌بال!.... یکی از رفقای عکاسمان توی رزمایش بسیجی‌های سپاه محمد رسول‌الله(ص) یکی را بالای چشمش نوش جان کرده بود. بنده خدا چشمش شده بود مثل مختار ثقفی. پیشانی‌اش دقیقا اندازه یک دایره گردو باد کرده بود.

 

ــ دارم با خودم فکر می‌کنم چند تا صبح می‌خواهم بعد از نماز نگاهم بیفتد بیرون از پنجره اتاق و عوض طلوع خون‌زده پلوار و غرور همیشگی سینه‌کش کافر کوه؛ نگاهم بیفتد به برج‌های بلند و بی‌مهر تهران که دور تا دور خانه‌مان را گرفته‌اند.

 

ــ با تلفن همراه یکی از نماینده های کرمان تماس گرفته ام. یکی از آنطرف خط می گوید:

"سلامٌ علیکم و رحمة الله"...

جواب سلام مطولّش را می دهم و می گویم: شما همیشه همینجوری به آدمها سلام می کنید...؟!

آن آقای آنطرف خطی جا می خورد و می گوید: "بله..."

می گویم: به آقای فلانی سلام برسانید بگویید یارضوی تماس گرفت... و از خیر قراری که با آقای نماینده دارم میگذرم.

+ نوشته شده در  دوشنبه هفتم آذر ۱۳۹۰ساعت 13:32  توسط مسعود يارضوي  |