عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

وبلاگ تراپی

 

_ من نمی فهمم چرا هِی حسّ آقابالاسری نسبت به حاج ممباقر قالیباف دارم!

 

_ تشریف می بریم کرمان...

 

_ روز اول مجلس چقدر بد بود. به قول حضرت حافظ "که من بوی خیر نمی شنوم از این اوضاع"...

 

_ من جای بچه های سیاسی کرمان باشم رمق نُه، دَه تا نماینده جدید استان توی مجلس را می کشم. یعنی نماینده را اگر با چلنج و چالش مواجه کنی، آنوقت فضا می شود فضایی که توی تهران هست و اگر به حال خودش بگذاری می شود همانی که سال های سال همگی توی کرمان شاهدیم.

 

_ ولی کلاً بد هم نشد... اینکه مه آفرید به جای احمدی نژاد دست به افشاگری زد.

این قصه تلخ یک وجهش هم این است که همه می فهمند تمام هنر، افشاگری نیست و برخورد هم لازم است.

 

_ دلم می خواهد مثل همه شهرهای ایران، وقتی توی خیابان های شهر خودم راه می روم، از یک دکه مطبوعاتی یک روزنامه محلی خوب بخرم. با صفحه های زیاد، طراحی قشنگ و خبرها و گزارش های جانانه و یا کور کن یا شفا بده.

چه آرزوی محالی...! یادش بخیر زمانی که فتح نوین درمی آمد، یک جورهایی احساس می کردم کرمان حالا یک روزنامه خوب دارد. نمی دانم بخاطر ملغمه چپ و راست بچه هایش بود یا بخاطر مدیریت آقامرتضای دلاوری آن روزها یا بخاطر ولبشویی که در روزهای آغاز کار دولت محمود کبیر!، وجود داشت. ولی هرچه بود، مثل یک خواب تمام شد و رفت.

حالا هم البته اوضاع مطبوعات شهر چندان بد نیست. ولی خبرها را که می خوانم، راستش اثری از تأثیرگذاری نمی بینم. احساس می کنم عموماً راه های حاشیه ای را بیشتر دوست دارند تا راه های تأثیرگذار و گیرنده حق مردم را.

 

_ شهری که بیابان هایش اشرار نداشته باشد، آدم را اگر مواظب نباشد، با خودش به هرجایی که خواست می برد. با من هستید هنوز؟!

+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۱ساعت 11:53  توسط مسعود يارضوي  |