عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

وبلاگ تراپی

ـ همین طوری در هوای خودت مشغول راه رفتن و نوشتن و ورزش کردنی که در آنی فرصت وبلاگ نوشتن پا می دهد. آخیش... چه کیفی می دهد وبلاگ تراپی صبح روز اول هفته.

حالا اینکه چرا می‌گویم وبلاگ تراپی ماجرا دارد خب، مهمتر ولی اینست که استاندار جدید قم وقتی می‌گوید دولت مقام معظم رهبری! (شیطونه می گه یه چاروادار اساسی بگما!)، یک نفر هم یک هفته قبل‌ترش چیز نوشته است که "آقا از مصداق‌ها و جایگاه‌ها حمایت می‌کنند نه از افراد" و بعد، آن یک نفر به تنهایی خودت تبعید شد...

تازه بگو ما که بچه بودیم، می‌فهمیدیم نباید به احمدی نژاد رای داد. آقا که جای خود دارد.

و لابد یک چیزی این میان می‌لنگد دیگر... نمی‌لنگد به نظر شما؟!

بخدا می‌لنگد و شما و ما و همه هم می‌بینیم و دم نمی‌زنیم.

تئاتر این تابستان فراموشت کردم حاج خانوم بهاره را هم می‌گویم خب.

اینکه بهاره حاج خانوم ایشالا! هرچی از به رنگ ارغوان و قلاده‌های طلا یاد گرفته را با رقص و کارهای بی‌تربیتی! بازبلغور (بازبلغور!!!) می‌کند. شرق و همه هم می‌گویند: به به... خرت به چند؟!

بعد هم همان یک نفری که گفتم، می‌شود آدم بد که اولاً در نقد فرهنگ نگاه امنیتی دارد و ثانیا گفته است دشمن 2000 سال هم تلاش می‌کرد نمی‌توانست ضربه‌ای به امنیتمان بزند که به رنگ ارغوان و قلاده‌های طلاجان! زدند.

به قول خودمان:"اوی بشنو..."

راست می‌گویم خب. حالا هم طبیعیست که باید تحویل بگیرید این تابستان فراموشت کردم را و بعد هم وزیر وزارت امور مخفیه بگوید نسخه آمریکایی می‌گوید گام اول، زدن وزارت امور مخفیّه است و هیچکس هم انگار همه نمی‌شنوند.

هنوز هم نگرفته‌اید کجای میان کاری که گفتم لنگ می‌زند؟!

تازه مظلوم مادر وزارت امور مخفیّه... شما راسته را بگیر برو تا انتهای خیابان فلسطین. نخواستی برو انتهای کشوردوست. اصلا نخواستی بیا اینور از سمت ولیعصر برو انتهای آذربایجان.

مظلوم واقعی آنجاست. که با اینهایی که به مراجع تقلید که حکم حرام و حلال بودن خودمان هم دست آنهاست، می‌گویند "اینها"!!!، مجبور است بسازد و درد و دل‌هایش را به که بگوید؟!

به حاج برادران لاریجانی؟ یا به اولی؟!

رسانه‌ها هم که الی ماشاالله... نوشتن درباره اینکه چرا می‌گویند حمایت رهبری از دولت حمایت از احمدی نژاد بود که سوژه نیست برادر من...

سوژه روز می‌خواهی... همین 200 تا لیموزینی که از قطر و با پول یامفت مردم خریده‌اند مگر بد است؟!

یا اصلا همین سر و کله زدن‌های همیشگی که اصلاح طلبان می‌آیند، اصلاح طلبان نمی‌آیند...

آن یک نفر هم همیشه با خودش گفته است: کار اساسی این است که ممباقر و بقیه بیایند و بگویند اصلاح طلب هستیم یا نیستیم. والسلام نامه تمام.

تازه بگو آن سعید حجاریان لعین مگر نگفته است گفتگو و آن یک نفر هم چیز نوشته بود که خبر مرگش اگر گفته گفتگو برای این بوده که می‌داند رای بی رای پس باید از سیاست آویزانتاریسم! استفاده کرد.

همان که مسئولان سایتش را بچه‌های مخفیّه گرفتند نه ها... یکی دیگر!

این غمیش و اطوار آمدن‌ها به کجای قصه چسبیده را من نمی‌دانم؟!

شما می‌دانید؟!

 

*ببخشید خب... صبح اول هفته من هم این شکلیست.

+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 11:17  توسط مسعود يارضوي  |