عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

تجربه ی عجیب

دیروز امتحان ریاضی داشتم . دو ساعت مانده به امتحان انگار وارد فضایی مجازی (که در آن لحظه فکر می کردم واقعی است) شدم و در آنجا اتفاقات زیادی برایم افتاد . همه ی این اوهام در حالی برایم رنگ گرفته بود که همراه دوستم مشغول حل تمرین بودم . وقتی به خودم آمدم در راه دانشگاه بودم و به کتابی نگاه می کردم که هیچ یک از مطالبش برایم آشنا نبود . همه چیز رنگ دیگری گرفته بود . و با همین اوضاع هم امتحان دادم . امتحانی که فقط یک سوالش را پاسخ دادم ...

تصور آن فضای مجازی آزارم می دهد بخصوص اینکه قبلا نیز یکبار دچار اینحالت شده ام . اتفاقات ، صحبتها و آدمهایی مجازی که در قالبی غیر از زمان معمولی سراغت می آیند و وقتی به خودت

می آیی تو مانده ای و یک حافظه ی پاک شده . هرچه با خودم فکر می کنم نمی توانم آنهمه اتفاق و صحبت را در ۱۵ دقیقه جا بدهم . اما همه شان برایم رخ داده اند . زندگی روزمره و واقعیتها را دوباره احساس کردم . نمی دانم چقدر طول کشید شاید نزدیک ۴ ساعت ...

+ نوشته شده در  شنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۸۶ساعت 20:3  توسط مسعود يارضوي  |