با شُمایان
ــ خانه هنرمندان نمایشگاه عکس گذاشته است. توی تمام سالنهایش.
یک مژدهای بهتان بدهم؟! تاریخ این مملکت و بچههایی که بعدها به دنیا خواهند آمد، قصه بعضی هنرمندها و عکاسهایی را توی کتابها خواهند، خواند که میخواستهاند کشورشان را به بیگانه بفروشند و البته فکر میکردهاند هیچکس دیگر هم نمیفهمد ولی دست آخر موفق نشده و روسیاهی بهشان مانده است. بعد هم زمستان رفته و برای همیشه بهار آمده است.
به این دیالوگ کاملاً رئال اندیشیدهام و البته سوررئال، برای برخی محدود از هنرمندهای این روزها نوشتهاَمَش و البته ادامهاش میدهم.
آهای شماها...
فکر کردهاید آدمها نمیفهمند وقتی این کشور قشنگ را شکل یک تپه خاکی نشان میدهید؟
فکر کردهاید حساسیت خاصّ! بعضی از شماها سر "چادر" به چشم هیچکس نمیآید و همه فقط پیامهای نرم شما را در مخالفت با مفهوم حجاب واقعی دریافت خواهند کرد؟!
کجای این کشور به شما طوری ظلم شده است که بلد هستید تصاویر برخورد پلیس مکزیک با معتادها را منتشر کنید اما به کشور و مام وطن خودتان که میرسد فقط یاد گرفتهاید روی صورت بیرنگ و رمق معتادها و سرنگهای کنارشان چیلیک چیلیک کنید. انگار که مثلاً کشور شما بهشت معتادهاست و مکزیک شهر قانون و مبارزه با مواد مخدر!!!
خدا خانههایتان را بسوزاند که فقط آدم عکاسی از زلزله و اعتیاد و بدبختی و زجر و مرگ هستید و به اجداد رعیت و شاهدوستتان رفتهاید.
نیستی قسمت همهتان بشود الهی که اندازه سگ و گربههای این کشور هم مرام و معرفت ندارید و حرمت نمک سرتان نمیشود.
این کشور عزیز چقدر باید مظلوم باشد که نه دماوند پرشکوهش را میبینید نه ستارههای مهتابیاش و نه البته عاشقانههای خونین شهدایش را.
خداوکیلی به چه دردی میخورید شماها غیر از روز جهانی حیوانات، روز جهانی ایدز، روز جهانی لجن، روز جهانی... که بیایید وسط و عکسی بگیرید یا احیاناً نقشی بر بوم بزنید یا هر کار دیگری برای خدمت به اصطلاح هنری برای همه آنچه که فراماسونها برایش یقه چاک کردهاند.
عین بچههای جادوگرهایی میمانید که توی دخمههای تاریک، طلسم روی طلسم میبافند و مینویسند ولی راه به جایی نمیبرند.
وَه که رَه به ناکجا میبرید که شاعری فرمود: آنکس که اسب داشت غبارش فرو نشست... گرد سم خران شما نیز بگذرد.
آری. گرد سم خران شما نیز خواهد گذشت حتی با اینکه به اسم تولید ایرانی؛ پرچم سه رنگ ما را با سه ردیف مجسمه بودای خیکی درست کردهاید و بهشان سه رنگ سبز و سفید و قرمز پاشیدهاید.
آقا یا خانم دشمن با نقاب هنرمند، اصلاً مهم نیست که کجای قصه را ریشخند کردهای؟ بل مهم ولی این است که رنگ رخساره خبر میدهد از حال درون.
نه کاکا... ما میفهمیم و این شماهایید که به حکم نحوست ملالآور خرسواری یارای فهمیدن ندارید.
ما میفهمیم و البته گردنمان هم انقدرها کلفت هست که نگذاریم گس ـ گلشائیان و تنباکو و ترکمانچای درست کنید و دم در سفارت انگلیس شمعهای امامزادهای روشن کنید.
ببخشید ولی شماها هم آنقدرها کودن هستید که آدم کتابهای مستر همفر و آگاتا کریستی را بخواند، بیشتر لذت میبرد تا خوانش افکار و آثار هنری شما.
بس که نخنما و سخیف و بیچارهاید.
با من هستید؟
شهوت و شراب از اثرهاتان میبارد. فکر کردهاید وقتی بیضایی توی نمایشنامههایش شهوت را به تصویر میکشد یا مثلاً ضیای دری در کلاه پهلویاش دیگر نمیداند چه بکند تا جامعه ایرانی را مفلوک و خرسوار نشان بدهد؛ هیچکس نمیفهمد؟
نه عزیزم. بچههای این مرز و بوم بزرگ یاد خواهند گرفت که سمت شما بیتربیتهای جلمبر نااصیل نیایند.
چون بوی گند میدهید. مغزهاتان انباشته از فضلهی خر و گاو و شتر است و تنهاییتان به جنابت پوچی آغشته.
من قبول دارم که پشت سر و صداهای آدمهایی که نفهمیدند پیام "من مادر هستم" جیرانی چیست، نشستهاید و خندیدهاید.
ولی پشت سرتان را که نگاه کنید ما را هم میبینید که داریم به شماها میخندیم... و اینکه چقدر خنگ و کودنید که نمیفهمید دختر و پسر ایرانی اگر هم رابطهای داشته باشد هیچوقت حاضر نیست اسم ناسالمش را منکر شود یا مثلاً با شراب و مستی و لایعقلی کنار بیاید و به خودش بقبولاند که گیلاس زدن! صفت لاینفک رسومات عیش و نوش ایرانی است.
چقدر نمیفهمید شماها.
و جریان جیرانی که عددی نبود. صد تا مثل جیرانی هم که بیایند همین است که دیدید.
شماها نه ما را درست میشناسید نه درست میفهمیدمان.
آهای... شما بعضیها که توی طویلههای تاریک شهوت و شراب و منورالفکری بدون هیچ نوری زیست میکنید.
فکر میکنید کسی نمیفهمد معنای دیالوگ امین زندگانی توی تئاتر "جاده پر پیچ و خم" را...:
"ما الآن درباره چیزهایی عصبانی هستیم که پدر و مادرهامان عصبانی بودهاند و بخاطرش انقلاب کردهاند!"
من میدانم جوابش را و بهتان چیزی را میگویم که خودتان هم نمیدانید.
منظور امید زندگانی همان تصویر سازی "کرایسیس گاید" شورای روابط خارجی آمریکا درباره ایران است.
که میگوید جوانهای ایرانی با خواستههای پدران انقلابیشان در تقابل قرار گرفتهاند.
از دشمنی دشمن تعجبی ندارم ولی از خنگی شما احمقهای دشمنزده سخت در حیرتم.
که نمیفهمید کُمیت آمریکا اگر سالم بود و لنگ نمیزد تا حالا یا توی جنگ هشت ساله ما را قورت داده بود یا با مواد مخدر و اشرار مسلح و یا با فتنهای که همهتان بخاطرش آمدید توی خیابانها و علیه خودتان شعار دادید.
کُمیت آمریکایی لنگ است کاکا...
همین یک نکته را بیاندیشید، کافیست.
پانویس:
بین این همه حال بهمزنی؛ بعضی نقاشیها، عکسها، ساختنیها و تئاترها هستند که آدم چه حسّ خوبی باهاشان دارد.