اذیتکنها
ــ چه روزهای قشنگی!
سر زانوی پاره، یکعالمه کتاب نیمخوانده، دِلدِلهای ماهیچه سرشانه، موبایل خراب، مچی که در حسرت یک تَرَق! مانده، دندان خالی شده...
میسازیم ولی... و همچنان چلنج میکنیم با چیزهای اذیتکن!
پ.ن: چه باحال... چند روزیست عضله سرشانهام دِلدِل میزند. انگاری یک نفر مدام شانهات را گرفته باشد و تکانت بدهد. این یک نفر! چند روزیست نمیگذارد، بخوابم.
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۱ساعت 16:6  توسط مسعود يارضوي
|