عبور

ما مشك رنج‌هاي انقلاب را به دندان كشيده‌ايم و دست و پا داده‌ايم، اما رهايش نكرده‌ايم

من، رضای کیانیان، عنکبوت‌ها

ــ سر عصر است و روز کاری تقریباً تمام... یک روز کامل که آدم را خسته می‌کند و خرد و خاکشیر...

"قهوه" و "هنر" اینجور وقت‌ها گاهی خستگی‌هایم را در می‌کند.

سه گانه رضا کیانیان را دیدم ولی... آن ته اعماق خسته‌تر شدم.

یک‌جورهایی خیلی نامردی آق‌رضا.

9 میلیون تومن تابلو با سوژه اروتیک؟!

... سه‌گانه رضا کیانیان توی نمایشگاه اکسپو؛ شده است سوژه این روزها...

ما که مشتری گاهی وقتی این آتلیه‌ها هستیم. هیچ... بیچاره آنهایی که به عشق رؤیت تجربه‌های هنری بعضی‌ها، هِلِک و هِلِک خودشان را می‌کشند تا بیایند این تحفه را ببینند.

عکسی که ناصر تقوایی گرفته بود اما خیلی جذبم کرد.

زیبا و آرام از یک آسمان و یک دریاچه.

توی لَندآرت هم یک تار عنکبوت گنده‌ی قرمز درست کرده بودند که کسی زیاد متوجه نبود چقدر باحال است.

رفته بودم وسطش ایستاده بودم.

یعنی خون آن عنکبوتی که من بیافتم توی تارش هدر است ها...

یک مقداری هم ادا و اطوار سر زاینده رود و جزیره خوشرنگ! هرمز را زده بودند گَل فیلم و تدوین. که اصلاً قشنگ نبود. چندتا ترانک را هم داشتند ویدیو کنفرانس می‌کردند که طبق معمول سرشار بود از متکا و لحاف و گیس و غیره... (خدا مرگتان بدهد که فقط بوی کارهای بی‌تربیتی می‌دهید!)

روایت‌های هنر ــ طبیعتشان با عکس خیلی خیلی زیبا بود ولی.

طرف خوابیده بود وسط یک دیوار گلی. اسم عکس چند صد هزار تومنی‌اش هم "تعمیر" بود فکر کنم.

آفرین. (البت این هم ظلم است که آدم 30 سال عمر از خدا بگیرد تهش بشود این!)

هنوز هم ولی از دست کیانیان عصبانی‌ام.

کاش حالا که مثل آژانس شیشه‌ای نیازت داریم عمو رضا... هنوز خودت مانده بودی.

همان مأمور اطلاعاتی که روش‌های خودش را داشت.

آنطوری دوست‌داشتنی‌تر بودی آق‌رضا... نه وقتی که مجری حراجی می‌شوی یا تابلویی می‌کشی که فقط با پارناسین‌ها و تفکرات مسخره‌شان انطباق دارد نه با هیچ‌کجای خودت، ما و هنری که این وسط هست. (و شرق هم برایت هورا بکشد و نفهمی این یعنی چی؟)

کاش رضای خودمان مانده بودی و حتی با روش‌های خودت هم که شده می‌یامدی کمکمان توی این جنگ نفسگیر. بماند کدام جنگ و کدام نفس حاج رضا... مردها اگر تنها نباشند یک جای کار این دنیا غلط می‌شود!

هنوز خودم را وسط آن تار عنکبوت قرمز تصور می‌کنم.

تنهایی هم که شده باشد با یکی که سهل است. با هزارتا عنکبوت می‌جنگیم اوس‌رضا. نقلی نیست.

ولی دل ما هنوز برای رضا کیان خودمان تالاپ تالاپ می‌زند. که بیاید و برای امنیت مردمش هم که شده قلم‌موی توی دستش را تفنگ فرض کند و وارد گود شود.

خلاصه دوسِت داریم عمو رضا.

ضمنن تابلو هم قشنگ بود. معنایش ولی نه...


بعدنوشت: با من هستید؟!

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۱ساعت 17:11  توسط مسعود يارضوي  |