سیاسی
اگر از لیست جبهه پیروان و از بین متکی و آل اسحاق و باهنر کسی غیر از باهنر معرفی شود حتماً تعجب خواهم کرد.
مؤتلفهای ها هم با انتخاب "آل اسحاق" رفتهاند دنبال گزینهی "نشو". اما اینکه چرا اینکار را کردهاند؛ تحلیل و تفرّس من میگوید چون میخواهند بروند سمت هاشمی. چرا و چطورش هم در این مقال نمیگنجد.
و اصلاحطلبان...
از یکسال قبل هم کاملاً مشخص بود که چارهای جز هاشمی رفسنجانی ندارند. (مگر اینکه زمین بازی عوض شود) طرح نامهایی مثل خاتمی، جهانگیری، نجفی و ... برای اجماع و کاندیداتوری هم بیشتر یک ادا و نوعی رکب سیاسی بود.
البته اصلاحطلبها در این زمینه یک نامردی بزرگ هم کردند و آن اینکه از وقتی فهمیدند در زمین بازی فعلی چارهای غیر از هاشمی ندارند؛ در تحلیلها و مصاحبههایشان به عمد از آیتالله چیزی نگفتند و عملیات فریب انجام دادند تا بتوانند هرطور که شده او را از گزند حوادث در امان بدارند. که البته با نیرنگ به هدفشان رسیدند.
منحرفین هم منهای اینکه با رئیسشان بیایند یا با هر کس دیگری... ولی نکته این است که میخواهند فرمول فتنه سال 88 را پیاده کنند و یک جورهایی قاعده بازی را به هم بزنند.
و باز برای بار هزارم که اینها دارند به "اغتشاش خیابانی" فکر میکنند و طرح و نقشههایش را هم ریختهاند.
اما بعنوان تحلیلگری که کار نظامی و انتظامی کرده است، این مژده را بهشان میدهم که راه به جایی نخواهند برد و باید فقط خواب قدرت و قوت اغتشاشات سال 88 را با اندک هوادارانشان ببینند.
و برای آنهایی هم که از رأی آوری اینها ترس دارند باید بگویم که این اتفاق هرگز و هرگز رخ نخواهد داد و مردم به آنها رأی نمیدهند.
حلقه انحراف فقط در آرزوی پاستور خواهند ماند و در این آرزو هم خواهد سوخت. (چراهای این تفرّس هم طولانی است که بماند برای بعد.)
از جبهه پایداری همچنان ترسانم. همانطور که از سال 84 ترسان بودم.
در یک کلام ساده اینکه اینها هیچ تغییری نسبت به سال 84 نکردهاند. و این واقعیت ساده یعنی اینکه پروداکت آنها باز هم چیزی غیر از "انحراف" نخواهد بود.
ماجرای "اصلح" و از این قبیل را هم بازی ناخوب برخی از این افراد میدانم. پر واضح آنکه همه باید به اصلح رأی بدهیم. اما اصلحی که جبهه پایداری مدام از آن دم میزند، به دلایل مختلف دقیقا بر مداری قرار خواهد گرفت که کاندیدای قبلی جبهه قرار گرفت و به این روز افتاد که میبینیم.
ضمن آنکه همین روزها هم در کلام و رفتار برخی چهرههای این جبهه تناقضات فراوانی با نصّ و تأویل بیانات رهبر معظم انقلاب دیده میشود که به هیچ عنوان و بویژه پس از تذکرات مقام معظم رهبری قابل گذشت نیست.
از نظر من جبهه پایداری باید دو کار بکند که البته خودم میدانم این دو کار هرگز رخ نخواهد داد. همانطور که ماجرای عذرخواهی اصلاحطلبان از فتنه رخ نخواهد داد!
نخست آنکه قسمتهای خراب گفتمانشان را دربیاورند و بیندازند دور و خیلی سلیس بگویند که از بابت کجروی طرح شده در سال 84 (که تا امروز هم ادامه دارد) عذرخواهند و در دامان خرابیهای گفتمان آنها بود که "انحراف" بروز کرد و در وهله بعد هم به جای انتخابات ریاست جمهوری که نه کاندیدایش را دارند و نه صلاحیت حضور گفتمانی در آن را؛ بیایند و بعد از اصلاح گفتمان به مسئله انتخابات شوراها بپردازند.
خلاصه اینکه برخی بنیانهای فکری جریان موسوم به پایداری را نمونه تاکسیدرمی مجمع روحانیون مبارز و تیم موسوی خوئینیها میدانم و این حرف هم نه یک شعار یا یک جمله از روی عصبانیت که یک تحلیل ساده است.
(دقت کنیم که در حال حرف زدن درباره جریانی هستم که همه غیر از خود را بصورت رسمی، مستعد فتنه و انحراف و البته مرتجع میداند در حالی که بزرگترین خطر از صدر اسلام تاکنون، یعنی "انحراف" را خودش بانیگری کرده است!)
درباره کاندیداهای موجود هم متأسفانه نظرم این است که یک عدهایشان باید عوض پاستور عازم خانه سالمندان باشند اما متأسفانه جوانسرانه فکر میکنند و این مقوله امیدوارم که کار دستمان ندهد و یک پارک ژوراسیک دوباره را برای اصلاحطلبان و جبهه پایداری شکل ندهد!
بعضی از آنها هم متأسفانه انتخابات 92 را با سالن وزن کشی رقابتهای معمولی اشتباه گرفتهاند و اگرچه خودشان هم میدانند که اقبالی ندارند ولی میآیند تا لااقل اسمشان در زمره المپیَنهای انتخابات ثبت شود. به نظر من این کار اگرچه جزوی از لواحق سیاستورزی است اما در مقطع فعلی اسمی غیر از نامردمی و بیخیالی نسبت به گفتمان اصیل انقلاب اسلامی ندارد.
فکر میکنم واضح باشد که کاندیداهای محترمی مثل برادر رضایی، حجتالاسلام پورمحمدی، مهندس باهنر، دکتر زاکانی و آقای کواکبیان رأی نخواهند آورد. (اگر بیایند)
و ائتلاف سهگانه اصولگرایان.
ائتلاف سهگانه خوب است و اضلاع زورمند و صالحی دارد. اما برخی مواقع رفتارهای خوبی را از خود نشان نمیدهد و خطر غرّه شدن تهدیدش میکند به نظرم. اما امیدوارم این رفتارها ضربهای به روند حرکت مثبت آن نزند.
نکته: به گفتمان مخالفت با ساکتین فتنه معتقدم (و البته به گفتمان شناخت خواص بدفهم و دیرفهم نیز التزام دارم). اما این را هم فهم کردهام که در توبه باز است و آدم نباید از ترس مرگ خودکشی کند.
کسانی هم که به دنبال خالصسازی افراطی و نبخشیدن اشتباهات آدمها هستند گفتمانشان گفتمان غلطی است که سر و ته ندارد. با اشارههای اشعریگرانه آنها دست آخر برای این انقلاب هیچکس نمیماند جز یک آینده سیاه و تاریک.
اینها بلد نیستند مرز بین انتقاد اصولی و نفرتورزی را تفکیک کنند و نتیجه این میشود که حتی به منصوبین رهبری هم میتازند و ذرهای در کارشان اهل بصیرت نیستند.
و لاجرم از دست این عده فقط باید به خدا پناه برد. (باشد که برگردند)