خانهتکانی
ــ این تحلیل را درباره خواص بدفهم و دیرفهم و این تحلیل را هم درباره نسبت اغتشاش و حلقه انحراف؛ اگر خواستید، بخوانید.
و این گفتگو با "عباس" که اگرچه با ویرایش اصلاحطلبانهاش عروس را تبدیل به یک کلفت کرد... ولی خب! خواندنش اگر وقت داشته باشید باز هم خالی از لطف نیست. از آمدن هاشمی گفتیم تا تناقضهای اصلاحطلبها و ربط احمدی نژاد به هویت اصولگرایی و غیره.
ــ یک تحلیلگر منصف باید این جرأت را هم داشته باشد که درباره حوادث آینده و احتمالاتی که درصد وقوعشان بالاست با مخاطبهایش حرف بزند. و البته این را هم میدانم که قول داده بودم دیگر از تحلیلی که ناظر به آینده باشد چیزی نگویم.
اما از باب وظیفه اینکه... تحلیل من اینطور میگوید که انتخابات هم که سر وقت برگزار و رئیس جمهور مردم انتخاب شود (که میشود)، عدهای ولی تحمل نمیکنند و به آخر کار نخواهند رسید.
در پاستور آینده مراسم معارفه منهای تودیع برگزار خواهد شد. (مگر اینکه زمین بازی عوض شود)
این قضیه را دو سال قبل هم میشد، فهمید. +
با این اوصاف، راهبرد عمارگونه را این میدانم که خواص باید به سلاح پاسخگویی شبهات سیاسی مسلح شوند و بصورتی جدی به تئوریزاسیون واضح و البته منطقی بحث "استقرار نظام" بپردازند.
ما تا آخر ایستادهایم.
ــ رضا توی آن نور نیمه تاریک و با موهای مجعد سپیدش خیره خیره دارد نگاهم میکند.
از یک سؤال ساده کارمان کشید به گپ زدن.
"ژورنالیسم سیاسی...! به کدام طرف نزدیکترید؟"
میگویم: داشتم، میگفتم که تعقیب کننده همه کارهایتان هستم...
رضا (کیانیان) باورش نمیشد کارهایش را با وسواس پیگیری میکنم.
میگفت ژورنالیست سیاسی این شکلی و با این تفکرات ندیدهام.
گفتم: حالا من هم تافته جدا بافته نیستم اما این دلیل نمیشود نظرم را درباره هنری که خوب به آن فکر میکنی و میپردازی، نگویم.
بعد هم یک تئاتر مسخره را با هم دیدیم و از هم جدا شدیم.
و رضا کلاً فراموش کرد من کدام طرفیام؟!
ــ روزهای آخریست که در سمتی که دارم، مشغول کارم.
به درخواست و تمنّای خودم دیگر در این سمت نخواهم بود. دلم برای بچههای خوب مجموعه مخالف مغرب تنگ میشود.
تک به تکشان را دوست داشتم و حالا که کار به آخر رسیده است؛ باید بگویم که مدیران خوب مجموعه را هم خیلی دوست داشتم! ولی هیچوقت بهشان نگفتم.
اینجا مثل کبوتر پربسته بودم. به هزارتا دلیل که دیگر مهم نیستند... چون هم من این دلایل را تحمل کردم هم مدیران خوب مجموعهای که به من اعتماد کرده بودند. و حالا دیگر فکر میکنم شکایتی در بین نباشد.
برای مدیر جدیدی که جای من میآید آرزوی موفقیت دارم و برای بچههای خوب گروه سیاسی هم همینطور.
لااقل این را میدانم که همیشه خودم را دوستشان به حساب آوردم نه مدیرشان و همچنین هرچه را هم که از دانستهها و تخصصهایم؛ میتوانستم و خواستند بهشان آموختم. و همین.
(در حالتی کمرنگ شاید در جزئی بسیار کوچکتر به همکاریام با مجموعه ادامه بدهم. اما دیگر در این کسوت نخواهم بود)
ــ میگویند اپیزود آخر همیشه باید جان کلام باشد.
"آقا" را دعا کنید.
در شرایط فتنه صفین هستیم و سخت است اینکه ولی زمانه در فضای بدفهمی و دیرفهمی بعض از خواص مبرّز تنفس کند و در عین حال رنج مردم را نیز داشته باشد.
خیلی وقت است که میگویم دعا کنید غریب حسینیه امام خمینی(ره) را و شاید دو ماهی هم میشود که دارید نشانههای چرایی التماس برای این دعا را لمس میکنید.
جان کلام اینکه دعا کنید برای او.
مسعودنوشت: لحظه تحویل سال هم اگر یادتان بود و باران گرفت... به حال یک "کویر خسته" دعا کنید.