بهار و باروت
ــ چه نوروزی شده است امسال...
اشکها و لبخندها هستند که حواشحواش خودشان را خزاندهاند کنار روزهایمان انگار.
شما هم همینطورید؟!
آدم نمیداند باید با حرفهای قشنگ "فامیل دور" از خنده ریسه برود یا اینکه با همه و با تلخی نجوا کند که طرف! وقتی میگوید جلوی تخلفات میایستم منظورش این است که هرکس غیر از نامزد ما رأی بیاورد؛ پس حتماً تخلف شده و باید جلوی این نتیجه ایستاد و با رهبر و قانون و مردم ستیز کرد.
تازه رندی میگفت: کاش این حرفها اقلّ کم بِهِتان میآمد.
راستی چه خوش باران هم شده بهار امسال...
ولی واقعیتر که باشیم شاید علتش این است که آسمان عزادار مادر بود و بهار فقط بهانهای برای اشک ریختن.
مادر... مادر... مادر...
دارم به این فکر میکنم که این شهر شبزده با اینکه روی صبح را خواهد دید ولی چه لحظههای دِیجوری را باید مثل حمّالها روی پشت راه ببرد...!
و دارم میاندیشم که شاید کار از دست عمارها و مالکها گذشته باشد و فقط فاطمه(س) باید که بیاید و با شهادتی مظلومانه سپر دفاع بصیرانه از ولایت شود.
میگفتم...
ببخشید ولی مثل همیشه خون میچکد از چنگ اپوزیسیون فرهنگی.
گرفتهاید ماجرا را...؟! که خانم نگاریان! توی فیلمش "چادر مشکی" میپوشد و از قضا توی همان فیلم هم رول یک "مُنگُل" را دارد.
و دارند به بهانه یوز ایرانی؛ مستند حیات وحش ایران را به روایت دوربینهای اروپایی اینطور نشان میدهند که باغهای گل ایرانی جولانگاه ملخها! شده است و تخت جمشید باستانی مأمن جغدها...
رادیو هفت هم که با دامبال دیمبولهای آخر شبش دارد شُرّه میکند بس که تبلیغ کرد فمینیسم و شهوت و خداکُشی را...
ببخشید ولی اگر شما هم فکر میکنید که قفلسازی و سفالگری و تعزیه و نگارگری و تشعیر، هنر نیستند و فقط بازیگری و خوانندگی به عنوان هنر از آسمان سوراخ شده وَرافتادهاند؛ باید خودتان را به دکتر نشان بدهید و دیگر هم اینجا نیایید! (ببخشید ولی عصبانیام...)
با من هستید هنوز؟!
داشتم میگفتم بهار خیلی انشاءالله برای همه خوب باشد...
ولی لطفاً نه برای آنهایی که نمیدانند کار بهار فقط طراوت ظاهر است و پلشتی باطن را باید خودت جهد کنی تا پاک شود!
بهار است دیگر... زنگ زده بود سر صبحی که کابوس دیدهام برایت...
خندهام میگیرد... نمیداند بندهی خدا شاید که حالا چندسالی میشود که کابوسها دارند مرا میبینند و ماجرا برعکس شده...
کابوسهایی که مهم نیست تحلیل و تفرّس مرا درباره اغتشاش میبینند یا مصاحبه مقامات آمریکایی درباره انتظار اغتشاش در ایران را...
مهم این است که یادمان نرود که برای غریب حسینیه امام خمینی(ره) بیشتر دعا کنیم.
جانم برایتان بگوید خدا نیامرزد چیزخان را.
تفنگچیهایش گفته بودند: خان! بچههای ناجا دارند وارد روستا میشوند.
با نیشخند سیبیلهایش را تاب داده بود و گفته بود: از لباس شخصیهایشان بترسید. آنها خطرناکترند.
و همان چریکهای ساده لباس شخصی بعداً با بلیط فِرست کلاس! فرستادندش جهنم، ماه عسل.
نمیدانم واقعاً تقصیر چیزخان معدوم و اربابهای آمریکایی اوست یا تقصیر ماها؟! که هرجا میرویم جنگ است؟!
یارو از نیویورک گفته است: جنگ ما در افغانستان و عراق نیست. در اتاقهای خبر و اندیشکدههای تحلیلی است.
ما هم از اینجا میگوییم که اولاً گور پدرتان و ثانیاً ما از بهار آموختهایم..."ز گهواره تا گور رزمنده باش"
خلاصه...
اشکها و لبخندهای این روزها و این سال، همزمان هم که باشند، ولی بهار زیباست.
خواه بوی فشنگ و باروت بدهد، خواه بوی شکوفههای سیب و نارنج.
مسعود نوشت: برای رهبر دعا کنید.
*بهار ما با بهاری که این روزها "کلاغها" مفسّرش شدهاند و عدهای برایش زنده باد سر میدهند فرق دارد.
بهار هیچوقت نمیمیرد که بخواهی آرزو کنی زنده باشد.